tgoop.com/cognitive_science_iran/3257
Last Update:
راز مغز لمورهای صلحجو: آیا اُکسیتوسین کلید کاهش پرخاشگری در انسانها بوده است؟
درک ریشههای زیستی رفتارهای اجتماعی پیچیده، از جذابترین مسائلِ پیش روی علم است. در این میان، هورمون اُکسیتوسین که اغلب از آن با عنوان هورمون عشق یاد میشود، نقشی محوری ایفا میکند. این مولکول در تنظیم طیف وسیعی از رفتارها، از پیوند مادر و فرزند گرفته تا اعتماد و همکاری در گروههای اجتماعی، دخیل است.
پژوهشهای اخیر بر روی لمورهای ماداگاسکار نوری تازه بر چگونگی تأثیر تغییرات در سیستم اکسیتوسین بر تکامل رفتارهای اجتماعی تابانده و پنجرهای نو به سوی درک تکامل اجتماعی انسان میگشاید.
پژوهش بر روی هفت گونهی نزدیک به هم از لمورها در جنس اولمر تمرکز کرده است. نکته جالب توجه در مورد لمورها این است که در بسیاری از گونههای آنها، بهخلاف اغلب پستانداران، این مادهها هستند که حرف اول را میزنند. مادهها با پرخاشگری فیزیکی، اولویت دسترسی به غذا و منابع دیگر را به دست میآورند و نرها را در جایگاه پایینتری نگه میدارند. با این حال این الگو در تمام لمورها یکسان نیست. پژوهشگران دریافتند که در یک شاخه از درخت تکاملی لمورها، برخی گونهها که یک میلیون سال اخیر تکامل یافتهاند، روابط بسیار برابرتر و صلحآمیزتری بین دو جنس برقرار کردهاند.
پرسش این بود که چه عاملی باعث این تغییر شگرف در ساختار اجتماعی آنها شده است؟ پژوهشگران با استفاده از تکنیکهای تصویربرداری پیشرفته (اتورادیوگرافی) به بررسی مغز این لمورها پرداختند تا توزیع و تراکم گیرندههای اکسیتوسین را نقشهبرداری کنند. یافتهها نشان داد که گونههای لموری که روابط برابرطلبتر و صلحآمیزتری داشتند، بهطور معناداری دارای گیرندههای اکسیتوسین بیشتری در مغز خود بودند. این افزایش تراکم گیرندهها به ویژه در آمیگدال بیشتر بود؛ یعنی منطقهای که با پردازش احساساتی مانند ترس، اضطراب و پرخاشگری مرتبط است.
این الگوی توزیع در هر دو جنس نر و ماده در گونههای برابرطلب مشاهده شد و نه فقط در مادهها. این بدان معناست که تکامل به سمت برابری جنسیتی در این لمورها، از طریق کاهش کلی پرخاشگری در هر دو جنس حاصل شده است، نه اینکه نرها پرخاشگرتر شده و با مادهها به رقابت برخاسته باشند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد افزایش حساسیت مغز به اکسیتوسین (به واسطهی گیرندههای بیشتر) به کاهش رفتارهای تهاجمی، و افزایش مدارا در کل جامعهی لمور کمک کرده است.
در انسانها
یافتههای مطالعهی لمورها فراتر از دنیای این نخستیها اهمیت دارد و درسی ارزشمند برای درک تکامل انسان عرضه میکند. اکسیتوسین در انسانها نیز نقش حیاتی در شکلدهی به رفتارهای اجتماعی پیچیدهی ما داشته است. پیوند عمیق مادر و فرزند که برای بقای نوزاد انسانی بسیار آسیبپذیر ضروری است، به شدت تحت تأثیر اکسیتوسین قرار دارد. شکلگیری پیوندهای عاطفی پایدار بین زوجین، که به همکاری در پرورش فرزندان کمک میکند، نیز با این هورمون مرتبط است.
شاید مهمتر از همه، توانایی انسان برای تشکیل گروههای بزرگ و همکاری گسترده با افرادی که نسبت خویشاوندی نزدیکی ندارند، یکی از رموز موفقیت تکاملی گونه ما بوده است. اکسیتوسین با تقویت اعتماد، همدلی و رفتارهای جامعهپسند، زیربنای این همکاری را فراهم میکند. همچنین، پدیده منحصربهفرد «مراقبت اشتراکی» در انسانها که در آن افرادی غیر از والدین نیز در پرورش کودکان مشارکت میکنند، احتمالاً توسط سیستم اکسیتوسین تسهیل شده است.
مطالعهی لمورها نشان میدهد که چگونه تغییرات نسبتاً سریع (در مقیاس تکاملی) در سیستم عصبی-هورمونی مانند سیستم اکسیتوسین، میتواند منجر به دگرگونیهای قابل توجهی در ساختار و پویایی اجتماعی یک گونه شود. این یافتهها این ایده را تقویت میکند که تکامل سیستم اکسیتوسین در نیاکان ما نیز احتمالاً نقش مهمی در گذار به سمت جوامع انسانی مبتنی بر همکاری، اعتماد و پیوندهای اجتماعی قوی ایفا کرده است. هرچند مسیر تکاملی انسان و لمور متفاوت بوده، اما مطالعه این نخستیها به ما کمک میکند تا مکانیسمهای زیستی مشترکی را که زیربنای رفتارهای اجتماعی در پستانداران هستند، بهتر بشناسیم.
پژوهش بر روی لمورها نشان میدهد که رفتارهای اجتماعی ما، هرچند تحت تأثیر فرهنگ و یادگیری هستند، اما ریشههای عمیق بیولوژیکی و تکاملی دارند. با نگاه به آینه تکاملی که گونههایی مانند لمورها در اختیار ما قرار میدهند، میتوانیم درک عمیقتری از چیستی انسان و مسیر پرفراز و نشیب تکامل اجتماعی او به دست آوریم و نقش حیاتی مولکولهایی مانند اکسیتوسین را در این سفر شگفتانگیز بهتر درک کنیم.
پرسشی برای امروز
آیا کاهش تعاملات فیزیکی، افزایش انزوای اجتماعی و تغییر در الگوهای روابط بر الگوی آزادسازی اکسیتوسین تأثیر گذاشته و سیر تکاملی ما را تغییر میدهد؟
هادی صمدی
@evophilosophy
BY علوم شناختی

Share with your friend now:
tgoop.com/cognitive_science_iran/3257