جان را جستم ببحر مرجان آمد
در زیر کفی قلزم پنهان آمد
اندر دل تاریک به راه باریک
رفتم رفتم یکی بیابان آمد
#مولانا
@asharmolana.
در زیر کفی قلزم پنهان آمد
اندر دل تاریک به راه باریک
رفتم رفتم یکی بیابان آمد
#مولانا
@asharmolana.
❤13
مائیم که تا مهر تو آموختهایم
چشم از همه خوبان جهان دوختهایم
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوختهایم
#مولانا
@asharmolana.
چشم از همه خوبان جهان دوختهایم
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوختهایم
#مولانا
@asharmolana.
❤29🕊2
❤52
این جهان همچون درخت است ای کرام
ما بر او چون میوه های نیم خام
سخت گیرد میوه ها مر شاخ را
زان که در خامی نشاید کاخ را
چون رسید و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخ را او بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
عاذلا چندین سرائی ماجرا
پند کم ده بعد از این دیوانه را
من نخواهم دیگر این افسون شنود
آزمودم چند خواهم آزمود؟
هر چه غیر شورش و دیوانگی است
اندر این ره روی در بیگانگی است
هین منه بر پای من زنجیر را
که دریدم پرده تدبیر را
عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر در ناموس ای عاشق مایست
وقت آن آمد که من عریان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم
ای خبرهات از خبرده بی خبر
توبه تو از گناه تو بتر
همچو جان در گریه و در خنده شو
این بده وزجان دیگر زنده شو
جستجوئی از ورای جستجو
من نمیدانم تو میدانی بگو
حال وقالی از ورای حال و قال
غرقه گشته در جمال ذوالجلال
غرفه ای نه که خلاصی باشدش
یا بجز دریا کسی بشناسدش
#شیخ_بهایی
@asharmolana.
ما بر او چون میوه های نیم خام
سخت گیرد میوه ها مر شاخ را
زان که در خامی نشاید کاخ را
چون رسید و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخ را او بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
عاذلا چندین سرائی ماجرا
پند کم ده بعد از این دیوانه را
من نخواهم دیگر این افسون شنود
آزمودم چند خواهم آزمود؟
هر چه غیر شورش و دیوانگی است
اندر این ره روی در بیگانگی است
هین منه بر پای من زنجیر را
که دریدم پرده تدبیر را
عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر در ناموس ای عاشق مایست
وقت آن آمد که من عریان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم
ای خبرهات از خبرده بی خبر
توبه تو از گناه تو بتر
همچو جان در گریه و در خنده شو
این بده وزجان دیگر زنده شو
جستجوئی از ورای جستجو
من نمیدانم تو میدانی بگو
حال وقالی از ورای حال و قال
غرقه گشته در جمال ذوالجلال
غرفه ای نه که خلاصی باشدش
یا بجز دریا کسی بشناسدش
#شیخ_بهایی
@asharmolana.
❤13
ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند
مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست
بیخهای آن درختان می نهانی میخورند
روزکی دو صبر میکن تا شود بیدار مست
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج
با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده
دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست
باد را افزون بده تا برگشاید این گره
باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد بادهها
هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست
بادهای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف
زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست
#مولانا
@asharmolana.
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند
مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست
بیخهای آن درختان می نهانی میخورند
روزکی دو صبر میکن تا شود بیدار مست
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج
با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده
دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست
باد را افزون بده تا برگشاید این گره
باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد بادهها
هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست
بادهای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف
زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست
#مولانا
@asharmolana.
❤20
نامه حضرت مولانا به شمس تبریزی-
عزیز! به من بگو چه معنای دارد این درد های که میکشم؟
این جدایی اسرار انگیز،شعله های که در قلبم گداختی.
آیا به قدر کافی نسوختم در آتشت؟
آنقدر سوختم که تو هرچی بسوزی من بیشتر میسوزم.
تو یخ بزنی من هم یخ میزنم!
تو که بروی خورشید قلبم طلوع نمیکند.
موهایم سفید میشود بخاطر این عشق از یاد نبر!
من که شاهکار توام هر روز به ویرانه تبدیل میشوم اما...
اما تو هنوز پیش من باز نمی آیی!!
"ای مراد من"
@asharmolana
عزیز! به من بگو چه معنای دارد این درد های که میکشم؟
این جدایی اسرار انگیز،شعله های که در قلبم گداختی.
آیا به قدر کافی نسوختم در آتشت؟
آنقدر سوختم که تو هرچی بسوزی من بیشتر میسوزم.
تو یخ بزنی من هم یخ میزنم!
تو که بروی خورشید قلبم طلوع نمیکند.
موهایم سفید میشود بخاطر این عشق از یاد نبر!
من که شاهکار توام هر روز به ویرانه تبدیل میشوم اما...
اما تو هنوز پیش من باز نمی آیی!!
"ای مراد من"
@asharmolana
❤39❤🔥5👍3
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم
و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم...
الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد،
یار آن دارد که چون تو یاری دارد،
او که در هر دو جهان تورا دارد
هرگز کی تو را بگذارد...
الهی دانی چه شادم،
نه آنکه بخویشتن بتو افتادم،
تو خواستی من نخواستم
دولت بر بالین دیدم
چون از خواب بر خاستم...
الهی با بهشت چه سازم
و با حور چه بازم،
مرا دیده یی ده که از هر نظری
بهشتی سازم...
الهی روزگاری ترا می جستم
خود را می یافتم، اکنون خود را
میجویم و ترا می یابم...
الهی من کیستم که تو را خواهم
چون از قیمت خود آگاهم،
از هر چه می پندارم کمترم
و از هر دمی که می شمارم بدترم...
الهی عنایت تو کوه است
و فضل تو دریا، کوه کی فرسود
و دریا کی کاست،
عنایت تو کی جست
و فضل تو کی وا خواست...
الهی یک چند بیاد تو نازیدم،
اینم بس که صحبت تو ارزیدم...
#خواجه_عبدالله_انصاری
@asharmolana.
و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم...
الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد،
یار آن دارد که چون تو یاری دارد،
او که در هر دو جهان تورا دارد
هرگز کی تو را بگذارد...
الهی دانی چه شادم،
نه آنکه بخویشتن بتو افتادم،
تو خواستی من نخواستم
دولت بر بالین دیدم
چون از خواب بر خاستم...
الهی با بهشت چه سازم
و با حور چه بازم،
مرا دیده یی ده که از هر نظری
بهشتی سازم...
الهی روزگاری ترا می جستم
خود را می یافتم، اکنون خود را
میجویم و ترا می یابم...
الهی من کیستم که تو را خواهم
چون از قیمت خود آگاهم،
از هر چه می پندارم کمترم
و از هر دمی که می شمارم بدترم...
الهی عنایت تو کوه است
و فضل تو دریا، کوه کی فرسود
و دریا کی کاست،
عنایت تو کی جست
و فضل تو کی وا خواست...
الهی یک چند بیاد تو نازیدم،
اینم بس که صحبت تو ارزیدم...
#خواجه_عبدالله_انصاری
@asharmolana.
❤24🕊3
در انتظار مرگم
دلتنگ شب های سردم
در بازار سنگ فروشان
به دنبال سنگ قبرم
نا امید نیستم اما
رهگذر مسیر های سختم
از آنان که رفتند آموختم
چو رفتهها درپی روز حشرم
بیشتر از مرگ من به فکر مرگم
چون در كُل نَفْسٍ ذَائِقَهُ المَوتم
شاعر: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
دلتنگ شب های سردم
در بازار سنگ فروشان
به دنبال سنگ قبرم
نا امید نیستم اما
رهگذر مسیر های سختم
از آنان که رفتند آموختم
چو رفتهها درپی روز حشرم
بیشتر از مرگ من به فکر مرگم
چون در كُل نَفْسٍ ذَائِقَهُ المَوتم
شاعر: یلدا قربانزاده
#ارسالی_عزیزان
@asharmolana.
❤25
.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اَعدا میکشد وین سنگدل اَحباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اَعدا میکشد وین سنگدل اَحباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤10💔2❤🔥1👍1
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیامست و پیامست و پیامست……..🤍🌱
#مولانا
@asharmolana.
سلامست و سلامست و سلامست
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیامست و پیامست و پیامست……..🤍🌱
#مولانا
@asharmolana.
❤32
زیرپوشش دین
ای صدرنشین زاهد عالی جناب ما
ای دوستدارمخفیّ جام شراب ما
ظاهر نما به چهره ی معروف مردمی
ازدور چو آب و زنزدیک سراب ما
تا کی دوام میکند تزویر ریو تو
پیدابدست زمزم و پنهان شراب ما
گربرددزد زخانه ی درویش فوطهء
بردی به شب زمکتب توحید کتاب ما
بیچاره گان فریب ترامیخورد مدام
ظاهر نما به لنگیّ وباطن خراب ما
ترسم که روز حشر امامی کنی دگر
وآنجا نهی به آتش دوزخ کباب ما
رحمانی چه اعتبار به تزئن ظاهری
بیش تر بودازین بخرابی ثواب ما
#ارسالی دوست عزیز
@asharmolana
ای صدرنشین زاهد عالی جناب ما
ای دوستدارمخفیّ جام شراب ما
ظاهر نما به چهره ی معروف مردمی
ازدور چو آب و زنزدیک سراب ما
تا کی دوام میکند تزویر ریو تو
پیدابدست زمزم و پنهان شراب ما
گربرددزد زخانه ی درویش فوطهء
بردی به شب زمکتب توحید کتاب ما
بیچاره گان فریب ترامیخورد مدام
ظاهر نما به لنگیّ وباطن خراب ما
ترسم که روز حشر امامی کنی دگر
وآنجا نهی به آتش دوزخ کباب ما
رحمانی چه اعتبار به تزئن ظاهری
بیش تر بودازین بخرابی ثواب ما
#ارسالی دوست عزیز
@asharmolana
❤8💔3👍1
.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
#سعدی_شیرازی
@asharmolana.
❤13💔1
چند قبا بر قد دل دوختم
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
@asharmolana.
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
وام فقیران ز کرم توختم
حاصل از این سه سخنم بیش نیست
سوختم و سوختم و سوختم
بر مثل شمعم من پاکباز
ریختم آن دخل که اندوختم
بس که بسی نکته عیسی جان
در دل و در گوش خر اسپوختم
بس که اذا تم دنا نقصه
تا بنگوید صنم شوخ تم
________🌹
تفسیر؛
1. «چند قبا بر قد دل دوختم / چند چراغ خرد افروختم»
زحمت زیادی کشیدم تا دل را آراسته کنم و چراغ خرد و آگاهی بیفروزم.
2. «پیر فلک را که قراریش نیست / گردش بس بوالعجب آموختم»
چرخ گردون را که بیثبات است، گردش و معنای عجیبی بخشیدم.
3. «گنج کرم آمد مهمان من / وام فقیران ز کرم توختم»
بخشندگی الهی به من رسید، و من هم با آن، نیاز نیازمندان را برآوردم.
4. «حاصل از این سه سخنم بیش نیست / سوختم و سوختم و سوختم»
تمام زندگی و حکمت من در این سه کلمه خلاصه میشود: سوختن در عشق.
5. «بر مثل شمعم من پاکباز / ریختم آن دخل که اندوختم»
همچون شمع، جان و اندوختهام را در راه عشق قربان کردم.
6. «بس که بسی نکته عیسی جان / در دل و در گوش خر اسپوختم»
آنقدر حرفهای بلند و روحانی زدم که حتی به گوش نادانان (خر) هم رساندم.
7. «بس که اذا تم دنا نقصه / تا بنگوید صنم شوخ تم»
آنقدر درباره نقصان کمال گفتم که معشوق شوخ هم جرأت نمیکند بگوید “تمامم”.
جمعبندی کوتاه:
مولانا در این غزل، از تلاش معنوی، سوختن در راه عشق، بخشش، و رسیدن به معرفت سخن میگوید. پیام اصلی: در راه حقیقت، همه چیز را باید فدا کرد.
@asharmolana.
❤14
Forwarded from اشعار حکیمانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
#سعدی
@Ashaar_Hakimaneh
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
#سعدی
@Ashaar_Hakimaneh
❤18❤🔥4
" اهلِ دنیا، عاشق جاه اند از بیدانشی
آتشِ سوزان بهچشمِ کودکِ نادان زر است"
#بیدل_دهلوی
اهلِ دنیا اشاره به سودپرستانی است که از فرط بیدانشی، بهجاه (کنایه از مقام و حِشمتِ دنیایی) عشق میورزند و مانند کودک نادان - به تصوّر اینکه آتشِ سوزان زر است - به آتش دست میاندازند و سرانجام، خود در این آتشِ سوزانِ حرص میسوزند تا به تعبیر خودشان، به آن "جاه" و و جاهتِ کاذب برسند.
دانش یا درکِ واقعی آنست که آدم به جاه و شوکتِ اعتباری دل نبندد و در پی کسبِ و فضیلتِ حقیقی؛ یعنی دوری از حرص و
جاه باشد.
@asharmolana.
آتشِ سوزان بهچشمِ کودکِ نادان زر است"
#بیدل_دهلوی
اهلِ دنیا اشاره به سودپرستانی است که از فرط بیدانشی، بهجاه (کنایه از مقام و حِشمتِ دنیایی) عشق میورزند و مانند کودک نادان - به تصوّر اینکه آتشِ سوزان زر است - به آتش دست میاندازند و سرانجام، خود در این آتشِ سوزانِ حرص میسوزند تا به تعبیر خودشان، به آن "جاه" و و جاهتِ کاذب برسند.
دانش یا درکِ واقعی آنست که آدم به جاه و شوکتِ اعتباری دل نبندد و در پی کسبِ و فضیلتِ حقیقی؛ یعنی دوری از حرص و
جاه باشد.
@asharmolana.
❤11👍1