Telegram Web
توالت عمومی راننده های سواریهای اردبیل تبریز، دقیقا زیر محل نصب آیه ی شریفه، دیوار دانشگاه آزاد اسلامی اردبیل

@ardabilnote
صدا ۱۱۲.3gpp
6.5 MB
علیه فوتبال
بزبان ترکی

@ardabilnote
گلهای آپارتمانی: زیبایی یا فریب
محمد زینالی اُناری

می پرسم: «چرا توی اتاق رو پر گلدون کردین»؟ می گوید «چون زیبایی است و دل آدم را باز می کند». - «با این که شما در ساختمانی تیره و فاقد امکان زیبایی کار می کنید باز هم دنبال زیبایی هستید»؟ - «بلی». - «آیا به نظر شما با یکی دو گلدان کوچک زیبایی حاصل می شود»؟ - «خوب ما چه کنیم، من که زورم به ساختمان و زیبا کردن آن نمیرسد، پس سعی می کنم محوطه ای که کار می کنم را زیبا کنم». - «به این صورت، شما دل خودتون رو خوش می کنید به این که حداقل دور و برتون زیبا شده». – «آره». - «آخه این که نمی شه، شما خیابان و مسیر شهرتون شلوغ و خسته کننده باشه و با چند گلدون کوچیک دل تون رو خوش کنید». - «پس چه کنیم؟ همینشم اگه نداشته باشیم که می پوسیم»! - «خوب به این صورت شما خودتان را از کلیت آن که بخواهید در مورد سیمای شهر نظری داشته باشید، خلاص می کنید و سرتون رو با کارِتون و محیط گلدونی بار تون گرم می کنید». - «آره، خوب»! - «این طوری فکر می کنید این جا زیبا شده»؟ - «خوب هر کس یه سلیقه ای داره» ( و شروع به دفاع از عملش می کند). - «من که به عنوان ارباب رجوع اومدم، اصلا این حس رو ندارم و فکر می کنم شما فضای ساده ی محیط کارتون رو تبدیل کرده اید به چیزی که یادآور کافه ها و مغازه های همه چی فروشی قدیمی که از گالش تا نون خشک می فروخت»! - «خوب شما این طور فکر کنید». - «خوب من مشتری و ارباب رجوع هستم و دوست ندارم». - «شما یه نفرید همه که مثل شما فکر نمی کنند»!

- « همه ی مشتری هایی که همین الآن در اتاق شما هستند، تنها یکنفراند و آن اینک منام! آیا فکر میکنید تک تک مشتری ها باید راضی باشند از کار شما»؟ - «بله بالاخره دیگران هم حقی دارند». - «آخه الآن چه قانونی نوشته شده در مورد گل آراستن در محیط کار که این جا رو پر از بوی شمدونی کرده و مزاحم تنفس مردمه»! - «شما ظاهرا با گل مشکل داری». - «نه بابا من که با گل مشکلی ندارم، اما به نظرم می رسه محیط کاری، خودش یه دیزاین یا طراحی خاصی رو داره که باید به شیوه ی کارش مرتبط باشه و یه همگونی بین محیط های کاری یک سیستم وجود داشته باشه». - «چه سیستمی آقا، من اگه همین رو هم نداشتم که تو این اتاق میپوسیدم». - «خوب بهتره در مورد وضعیت اتاق تون با مدیریت تون صحبت کنید نه این که ملغمه ای از گلها بچینید تو اتاق تون و هر اتاقی که ما مراجعه کنیم، پر از تاخچاگولی شده باشه، این به نظرتون با مسائلی مثل میزخدمت، رضایت ارباب رجوع و ... سازگاره که هر کسی هر گلی دوست داره، مثل شمدونی و کاکتوس بچینه توی اتاقش و به مشتری بگه همه مثل تو فکر نمی کنن»؟ ...

... «این فقط امروز نیست که من این جا مراجعه می کنم و می بینم شما گل گذاشتی، ما توی کل شهر این وضعیت رو به نوعی شاهدیم. وقتی که شهر در نماهای خودش شاهد زیبایی نباشه و همه جا زشت و نامتشخص باشه و میزان رضایت مردم از محیط زندگی پایین باشه و شهر خودشون رو ستایش نکنن، در مسائل شهری مشارکت اجتماعی نداشته باشن و نخوان مالیات بدن و مدام دنبال تخفیف تو عوارض شهری و قسط بندی و تخلف باشن نتیجه اش میشه که دیزاین شهر تبدیل به دیزاین اتاق کار میشه و تمام ناراحتی ها و دل مردگی های ما در فضای شهر که پر از خانه های ناهم ارتفاع و پستی و بلندی دیدگاه ما هست، یا ساختمان های کهنه ای که مجبوریم توی بافت فرسوده اش بپوسیم و نهایتا هم لانه های تنگ و تاریک ازش می سازیم، که چی بشه، که بتونیم این وضعیت بی سامان رو از یاد ببریم، ما وسط طبیعتی زندگی می کنیم که می تونست بهترین صحنه های طبیعی و دل نواز رو در شهر ازش به یادگار داشته باشیم، یه دونه باغ ملی بود اونم خرابش کردیم، گلهای دامنه ی سبلان مگه کم از گلهای هلند داره؟ مردمی که باغهای پیرامون اردبیل رو دیدن چطور می تونن این شرایط رو تحمل کنن»؟ - «من که مسئول کل مسائل شهر نیستم»! - «منم نیستم، ولی با همدیگه شاید بتونیم این مسئولیت رو گردن بگیریم». - «پس به نظرت من باید این گلها رو چیکار کنم»؟ - «فعلاً که نمی تونم به کسایی که این گل ها رو تزئین می کنن چیز بیشتری بگم، چی بگم؟ بگم این گلها تنها ما رو به این وضع سرگرم می کنه و از اقدمات اساسی به نفع تزئین های جزئی صرفنظر می کنیم؟ حالا همین پلشتی و چرکینی شهرمون برای یه عده ای به این بهونه که دارن برای بهبود کیفیت زندگی مردم گل و گیاه آپارتمانی تولید می کنن، درآمدی ایجاد کرده، تازه گی ها به این امید هم رفتن نمایشگاه و کلی گل و گیاه هم خریدن، بهتره ادامه ی بحث مون بمونه برای بعد».

@thing
@ardabilnote
Forwarded from دیده‌بان (صادق پناهی)
💢 چرا پروژه پیاده‌راه عالی‌قاپو مهم است؟

🖋 صادق پناهی


🔻 "روز بدون خودرو" عنوان ایده‌ای است که حدود ۶۲ سال پیش در اروپا مطرح شد. نخستین کمپین ملی در این رابطه، "در شهر، بدون ماشین من" نام داشت. این رویداد در سال ۲۰۰۰ میلادی جهانی شد و هر ساله کشورهای بسیاری آنرا کم و بیش اجرا می‌کنند. جالب اینکه در حال حاضر در بوگوتا پایتخت کلمبیا یکی از بزرگترین روزهای بدون خودروی جهان برگزار می‌شود. این یعنی چنین اتفاقی معطوف به کشورهای توسعه یافته نیست و تمامی کشورها به اهمیت چنین مسله‌ای پی برده‌اند.

🔻 بیست و دوم سپتامبر هر سال که معادل سی و یکم شهریورماه است خیابان‌های شهرهای اجرا کننده طرح به روی خودروی شخصی بسته می‌شود و از شهروندان خواسته می‌شود یک روز را بدون آن تردد کنند. طبق آمار موجود چیزی حدود ۵۰ کشور و نزدیک به ۲۰۰۰ شهر در جهان روزی به نام Car Free Day در تقویم خود دارند. معنای این جمله اینست که ما در ایران نیز باید به سرعت نسبت به بومی‌سازی چنین مفهومی تلاش کنیم.

🔻 چیزی که رگه‌هایی از آن را می‌توان در پروژه‌ای که در پاییز سال جاری در اردبیل آغاز شده است پیدا کرد. پروژه پیاده‌راه عالی‌قاپو. پروژه‌ای که به جهت مجاورت با بقعه جهانی شیخ‌صفی‌الدین‌اردبیلی و نیز قرارگیری در بافت مرکزی شهر دارای اهمیت است. با پایان این طرح از ورود خودرو به این بخش از شهر جلوگیری خواهد شد و به فضایی برای پیاده‌روی شهروندان و گردشگران تبدیل خواهد شد.

🔻 هر چند که این پروژه صرفا معطوف به بحث پیاده‌روسازی نیست و لازم است از نگاهی چند بعدی توسط متخصصان رشته‌های مختلف به آن نگریسته شود. چرا که در جزئیات این طرح توجه به هویت شهری در اجرا و بحث بدنه‌سازی نیز مورد توجه قرار گرفته است که در نوع خود در اردبیل و حتی بسیاری از نقاط کشور برای نخستین بار صورت می‌گیرد. با این حال تاکید این نوشتار معطوف به این بحث است.

🔻 با نگاهی به تجربه دنیا می‌توان به این مسله پی برد که حرکت به سمت شهرهای بدون خودرو محدود به نام‌گذاری یک روز با عنوان روز بدون خودرو نبوده بلکه در بسیاری از شهرهای جهان نقاطی برای عبور و مرور انسان بدون دغدغه وجود خودرو ایجاد شده است. به عبارت بهتر چنین رویکردی از شکل سمبلیک خارج و جنبه‌ای عملیاتی به خود گرفته است.

🔻 از آنتیگوا در گواتمالا تا نیویورک، پاریس و حتی مونیخ که برای همه ما نمادی از یک زندگی ماشینی از سوی ژرمن‌هاست همگی نمونه‌هایی از شهرهایی هستند که چنین کاری را در فضاهای شهری خود انجام داده‌اند. هر ساله نیز از محل همین پروژه‌ها رقم‌های کلانی از راه پذیرش مسافر کسب می‌کنند که نشان می‌دهد خلق چنین فضاهایی هزینه نبوده بلکه سرمایه‌گذاری است.

🔻 البته پر واضح است که استانداردسازی سیستم حمل و نقل عمومی و نهادینه کردن دوچرخه‌سواری به عنوان گزینه‌های مکمل پیاده راه‌هایی این چنین مطرح هستند. به این دلیل که وقتی از شهر بدون خودرو صحبت می‌کنیم باید نسبت به رسیدن شهروندان به مقصدشان در کمترین زمان ممکن و با حداقل هزینه متعهد باشیم. این تشویقی برای آنان در جهت همراهی با این ایده است.

🔻 "شهر را باید دید!" جمله ای پر معنی برای شهرسازان و گردشگران است و مفهوم آن اینست که شهر فقط یک ساختار کالبدی خلق شده از مصالح نیست که از بعد عمرانی بدان نگریست. بلکه فضایی است برای زندگی انسان که خاطرات حیات او در آن محیط ثبت می‌شود. بنابراین چنین فضایی به روح نیاز دارد و ایده پیاده‌رو‌سازی به دنبال چنین هدفی است.

🔻 با این حال به نظر می‌رسد نبودن نام ایران در لیست کشورهایی که روز بدون خودرو را اجرا می‌کنند و نیز انگشت شمار بودن پیاده‌راه‌های موجود در کشورمان مدیریت شهری اردبیل را مجبور خواهد کرد تا نسبت به جلب مشارکت عمومی در این راستا نیز همت گذارد. چرا که این ایده با توجه به قوت طرح و پیشرفت اجرا جز ماندگارترین طرح‌هایی است که توسط شهرداری اردبیل انجام می‌شود و شاید هنوز چنین مفاهیمی به گوش بسیاری از افراد نرسیده باشد.

@Ddeban
مقام اول تیمی مسابقات استعدادیابی ژیمناستیک کشور توسط تیم ترامپولین اردبیل

* عکس صحنه ی کسب جام قهرمانی توسط وحید صادقی و دستیار وی

@ardabilnote
Forwarded from نکته: جامعه شناسی تجربه (محمد زینالی)
استعداد یابی یا استعداد کشی

#استعدادکشی
#علی_بهشتی
#فدراسیون_ژیمناستیک
#وزیر_ورزش_و_جوانان_کشور

محمد زینالی اُناری

حَسَب علاقه ی پسرم به ژیمناستیک، امروز به تماشای مسابقات کشوری ترامپولین نشستم و مسابقه ی هم تیمی های او را در اسلام آباد غرب تماشا کردم تا ببینم #علی_بهشتی پسر اردبیلی که مادر و پدر فقیرش او را چه دلیرانه و با درآمدهای کارگری پشتیبانی می کنند تا بتواند در ورزش که یکی از اُردرهای جامعه ی ما برای کار و موفقیت است، پیش برود. اما علی رغم تمرین ها و اجرای بسیار زیبای وی که به جای آن که در سطح نوجوانان باشد، مشابه یک ژیمناست بزرگسال بود، او را از گرفتن مدال اول مسابقات محروم کردند تا یک بار دیگر شاهد بداخلاقی و بی رحمی در ورزش باشیم.

خطاب این یاداشت به وزیر محترم ورزش و جوانان کشور و مخاطب دلسوز ایرانی است. امروز تلویزیون بارها این مسابقه را استعداد یابی نامید، اما بهشتی را که مدام مجری شبکه زاگرس هم می گفت برنامه ای سنگین و عالی زده است از صحنه ی گرفتن جوایز انفرادی حذف کرد تا با نمره ی کمی به او بگویند که به خاطر صحنه های پشت پرده او برنده نیست. چرا که او فرزند پدر و مادری فقیر است که وزیر محترم ورزش و جوانان سیستمی که برای او سقف شیشه ای گذاشته اند را نمی بیند.

این مملکت پر از #علی_بهشتی های بسیاری است که استعدادشان کشته می شود و از بین می رود. مثل خوره ای که روح صادق هدایت  را می خورد، جوانان مستعد ما به خاطر صحنه های پشت پرده، فقر والدین شان و هزاران مسئله ی دیگر حذف می شوند چرا که سیستم مدیریتی، داوری و نظارتی مسابقات ما مانند بسیاری از سیستم های دیگر زندگی مان لنگ می زند و سقف ها و قفس های بسیاری برای کسانی که دست شان به جایی بند نیست گذاشته شده است.

آیا باید تنش میان رئیس هیئت استانی با مربی تیم که می تواند به صورت های دیگری حل شود را یک جوان فقیر که با فلاکت و سختی های بسیار مادر خیاط و پدر کارگرش به مسابقات رفته است بدهد؟ آیا باید بی کفایتی رئیس فدراسیون را که نمی داند در هیئت های استانی چه خبر است را یک جوان فقیر و ساده و مهربان بدهد؟ تا چه زمانی قرار است استعدادهای ما کشته شوند و به جای آن بی استعدادها به مسابقات بین المللی بروند؟

اما #علی_بهشتی قهرمان است، او قهرمان بازی هایی است که در آن ها در واقع می برد اما در کاغذهای ناجوانمردانه ی داوری می بازد. به #علی_بهشتی داوران و روسای ضعیف فدراسیون جایزه نمی دهند، تیم ملی نمی رود و با اشک و ناله به خانه بر می گردد. اما او قهرمان زندگی مادری است که سالیان سال با کارگری ساده زندگی می کند و با خیاطی هزینه های اجاره نشینی و رشد فرزندانش را می پردازد. آری او قهرمان زندگی مادرش است و بس! ورزش ایران دست ناجوانمردان اسیر است و او را نمی خواهد.

#وزیر_ورزش_وجوانان کشور باید پاسخگو باشد.

@thing
نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی سالن تربیت بدنی دانشگاه محقق اردبیلی
@AUTISMFAKOR
جماعت زدایی از علم

محمد زینالی اُناری

دفعه ی اول نیست که دانشگاه مراسمی برگزار می کند و در آن مسائل عدیده ای است که می توان آن ها را مشاهده کرد و دید و نمی توان به سادگی و سکوت از کنار آن رد شد. هفته ی جاری نمایشگاهی به مناسبت روز پژوهش برگزار شد که در آن نهادهای مختلف علمی، فنی و سازمانی حضور داشتند تا آثار خود را برای نمایش به عرضه بگذارند. در این نمایشگاه موضوعات بسیاری برای نقد و بررسی وجود داشت که به اجمال به دو نمونه اشاره می شود.

#نمایش_گاه از دو واژه ی #نمایش و #گاه تشکیل می شود که در آن حتما باید نمایشی برگزار شود و گاه آن وجود داشته باشد. در واقع هر غرفه، قرار است نمایشی شکل دهد و مکانی که مختص آن نمایش باشد. به عنوان مثال، وقتی نمایشگاهی درباره ی کامپیوتر برگزار می شود، لازم است طرحی به شکل مونیتو یا لبتاب ساخته شده و برای حاضران حسی درباره ی کامپیوتر به دست دهد و درون این مکان، نمایشی درباره ی دستأوردهای علمی یا بازار مربوط به آن برگزار شود که می تواند به صورت دو بعدی یا سه بعدی صورت گیرد.

اما عملا چنین نمایشی وچنین مکانی به صورت حرفه ای خلق نمی شود، چرا که نمایش گاه داری در اردبیل یک حرفه ی یا تخصص نیست بلکه هر کسی می تواند با کاغذ و بنر، آش شله قلمکاری بسازد و روی هم بریزد و  بگوید نمایشگاه زده ام. اما این واقعا در قرن بیست و یک مسخره تر از هر چیزی است که ما کاری را بکنیم که در واقع همان کار نیست. در نتیجه، ما خودمان را به اصطلاح متخصصین کوچه و بازار، سرکار گذاشته ایم و مهمتر از خودمان، آن دسته جماعت محترمی که قرار است از نمایشگاه بازدید کنند را نیز هم.

#جماعت_زدایی وقتی صورت می گیرد که نمایشگاه دار از دیده شدن توسط مردم خجالت بکشد. یعنی شما نمایشگاهی باز می کنید که سعی می کنید هیچ کس آن را نبیند. «جماعت» در نمایشگاه وقتی شکل می گیرد که مردم به صورت مناسکی وارد آن شده به خوانش حکایت های موجود در غرفه های مختلف نمایشگاه بپردازد. صحنه ی نمایشگاه، مانند صحنه های مراسم عزاداری، یا جشن است و در آن مردم به صورت دسته جمعی حضور داشته و با انجام دادن هماهنگ اما منفرد یک کار در آن آئین مشارکت کرده و کسب معنا می کنند. اما چه وقتی مناسکی انجام می شود ولی لازم است که آدم هایی که قرار است باشند، نباشند؟

جماعت زدایی از نمایشگاه وقتی صورت می گیرد که نمایشگاه چیزی برای نشان دادن در نمایشگاه نداشته باشد. یکی از موضوعات مهم در نمایشگاه، انتقادات و اشکالاتی است که از آن گرفته می شود و چه بسا نمایشگاه هایی وجود داشته باشد که صرفا برای شکل دادن پوشالی به آن اقدام شده باشد. در میان مردم غیردانشگاهی، افراد متخصص بسیاری وجود دارند که در صورت دیدن صحنه های غیرحرفه ای از نمایشگاه و ... به کنه اشکالات موجود در آن و زیربناهای به دست آمدن چنین وضعیتی پی می برند. آن وقت دانشگاه و سیستمهای علمی به چالش نقدپذیری و پاسخگویی ورود پیدا میکنند که البته سازنده و تمدنی است. اما آن ها اگر کار شایسته ای انجام نداشته باشند، به سوی هرچه مخفیانه شدن مراسم رفته و سعی می کنند کسی به آن جا نیاید و در واقع کارشان چیزی نخواهد بود جز جماعت زایی و تمدن زدایی.

@ardabilnote
اردبیل سرزمین کشتی
محمد زینالی اُناری

سالهای نوجوانی خود را به یاد می آورم که یک بار برای مشارکت در ورزش به استادیوم تختی رفتم و راهم به سالن کشتی منتهی شد. شاید هر نوجوانی در دهه ی شصت به این استادیوم می رفت راهش به همین ورزش منتهی می شد، حتی اگر می خواست در این استادیوم ورزش دو را تجربه کند. با هر کس که می نشستید و از ورزش سخن می گفتید، یا با هیجان از کشتی صحبت می کرد یا شکسته شدن گوشش توجه شما را جلب می کرد. در آن سالها کشتی و کشتی گیری به یک خرده فرهنگ فراغت برای نوجوانان اردبیلی تبدیل شده بود.

سه سیستم ورزشی آن سالها در میان نوجوانان خودنمایی می کرد، ورزش رزمی، فوتبال و مهم تر از همه کشتی و شما می توانستید در مدخل تان به ورزش با نام هایی پرآوازه چون طباطبایی، بایرامی و جوان صالح هم رآیی کنید. از آن ها الگو بگیرید و بدانید راهی که رو به این ورزش ها می رود، رو به بن بست نیست. گذشت زمان نام و آوازه ی کشتی فرنگی را با پازاج و اشکانی بیشتر ترسیم می کرد و شاید همیشه در دل شما این سخن بود که دیدن و صحبت کردن با کشتی گیران، در اردبیل یک اتفاق نیست مخصوصا برای من که در این سالها با هر کس در محیط کاری هم اتاق شده ام، سالیان دراز به کشتی پرداخته و هیبت قهرمانی داشته است.

در دنیای همیشه چهره ی کوشا و ساده ی معلم ورزش «حیدری» را می توانستید تجسم کنید که با تمام علاقه دنبال یافتن استعداد های ورزشی بوده و به جای سر خود رها کردن دانش آموزان مدارس حاشیه شهر دنبال توضیح دادن درباره ی مکانیسم بدن، فیزیولوژی ورزش و اهمیت آمادگی جسمانی است. و به نظرم امروز نیازمند بزرگداشت چنین احساسات پاک و ساده رویی ای هستیم تا نوجوانان را جذب ورزش های حرفه ای کنیم. این ها بودند که در آن سالها، ساعت ورزش را از فرصت بازیگوشی و بدوبگیر به فرصت استعدادیابی تبدیل کردند. اما متاسفانه شأن و ارزش معلمان ورزش مدارس دولتی از یاد می رود و آن ها به جای این شغل، بیشتر سعی می کنند به مدرسه سازی تخصصی روی بیاورند.

در این سالها، که یک تیم اردبیل به عنوان قهرمان یک تورنمنت جهانی جام می گیرد، همیشه یاد چهره ی کوشا و ساده ی معلم ورزش «حیدری» می افتم که در آن دورانی که ما به دهان های کف کرده ی معلم ریاضی دلمشغول بودیم، میان دانش آموزان می آمد و با آب و تاب از بحث های تخصصی رشته های ورزشی می گفت و باعث شده بود دانش آموزان درس خوان هم به ورزش علاقمند شوند. امثال او بودند که برای مردم اردبیل، ورزش کشتی را به عنوان سرمایه ی امروزی قهرمانی در جهان و میزبانی توریسم ورزشی تبدیل کردند. اگر چنین شخصیت هایی نبودند، امروز اردبیل به مهد کشتی فرنگی و کسب فرصت میزبانی آن تبدیل نمی شد، یادشان گرامی و قدرشان والا.

جا دارد پیشنهاد کنم که سازمان ورزش تهیه زندگینامه ی آقای حیدری را در برنامه ی خود قرار دهد🙏

@ardabilnote
راه آهن اردبیل و تاریخ مشروطه

محمد زینالی اناری

ملاقات با جناب آقای حسین زاده و شنیدن سخنرانی او می تواند تاریخی را یادآورمان شود که ما را در کنار هم قرار داده است. او می گفت که بانک ملی، پس از مشروطه، اولین بانکی است که با قدمت 90 ساله، بعنوان بانکی ایرانی در برابر بانک انگلیسی و روسی به راه افتاده است. استفاده از واژه ی ملی، به این معنا است که این بانک به تمام مردم ایران تعلق دارد و به معنای واقعی ملی است.

حسین زاده می گفت که بانک ملی در برخی خدمات به سود و زیان توجه ندارد و برای آن مهم ملی بودن و داشتن سهم در نقاط بیشتری از ایران است. به همین منظور، برخی از شعب این بانک که در روستاها و شهرهای کوچک زیان ده هم هستند، فعالیت می کنند تا ایرانیان بیشتری از این خدمات استفاده کنند. این بانک به همین خاطر نه به سودآوری سرمایه ی بانکی که به عدالت در استفاده ی مردم ایران از خدمات این بانک می اندیشید.

زمانی سمیر امین نوشته است که بانک جهانی و سایر موسسات ارزی جهانی وقتی از کسب و کارهای خودرویی در کشورهای در حال توسعه حمایت کردند، این امر موجب انحراف سرمایه های مردمی به سوی تأمین خودرو انجامید و آن ها نتوانستند با وسایلی چون ترن نیاز خود را رفع نموده و سرمایه ی خود را در مسیر افزایش رفاه یا مشارکت اقتصادی به کار ببندند و به تدریج از گردونه ی توسعه کنار گذاشته شدند. آن هم در زمانه ای که ما ایرانی ها سوار شدن به شاسی بلند و سرک کشیدن به کومه عشایر را افتخار می دانیم و سرمایه داری جهانی خانوارهای مرفه تر ما را با ایدئولوژی خوشی در ییلاق و خوردن کباب بره گول زده و اساساً از مسیر توسعه حذف هم کرده است.

در برابر این شیوه از استثمار، بانک ملی ایران نسبت به مشارکت در رونق اقتصادی و تأمین مجدد عدالت در کشور اقدام نموده و با ارائه تسهیلات به راه اندازی شرکت های ایرانی کمک می کند. به همین منوال، در طرح های بزرگی که برای افزایش رفاه مردم و تسهیل فعالیت های اقتصادی ضروری است، سرمایه گذاری می کند که یکی از این طرح ها اتوبانی است که در مسیر زنجان قرار گرفته است. به همین ترتیب است که پای این بانک برای تأمین سرمایه ی مسیر راه آهن میانه به اردبیل به میان آمده است.

اگرچه در زمان استفاده از وام مسکن مهر، بانک ملی جریمه های دیرکرد دولت در آماده سازی را بر من نبخشید و موجب شد هزینه ی دیرکردهای دولت در این زمینه بر دوش من و همسایگانم بیفتد(بانک مسکن آن را بخشیده بود)، اما این امر هم شاید ناشی از جدیت این بانک در رعایت مصالح سرمایه بوده است. چرا که بانکی که مسئولیت سرمایه های ملی را بر دوش داشت، علی رغم فشاری که از سوی مراجعین و شهروندان عادی تحمل می کرد، اما ترجیح می دهد به جای حاتم بخشی در راه بی کفایتی های برنامه ریزان دولتی، در راه خدمات همگانی ضرر بدهد. 

@ardabilnote
 

چرا برنامه های شادی جای فرهنگ اصیل اردبیل را گرفته اند

محمد زینالی اُناری

در اول باید اشاره شود که در اردبیل فرهنگ وجود دارد. اگر سیر تاریخ یک سیستم انسانی را در نظر بگیریم، از بدویت تا دوران مدرن شامل سه دوره می شود: نخست دوره ی اسطوره که از بدویت و نام گذاری آغاز و به تفکر اسطوره ای و ماتأخرش منتتهی می شود. دوم، دوره ی فرهنگ و زبان که با شعر و حماسه آغاز می شود و دور و تسلسلی که حماسه ها را مدام تازه و مجدد می کند و ابن خلدون سیر این دوره در خاورمیانه را توضیح داده است. دوره ی سوم، مرحله ی پیدایش ایده و تفکر است که از ایده ی خدا شروع و به دوره ی تأملی آن می رسد که دنیای غرب از این مرحله هم گذشته و به دوره ی چهارم که تفکر انتقادی/تحلیلی وارد شده است.

ما در اردبیل هر چند آکادمی فلسفه و مراکز تحلیل و نقادی نداریم، اما شعرهای فراوانی داریم که نشان می دهد مرحله ی اساسی دوره های تحول زبان را طی کرده و وارد دوره ای شده ایم که شاید بتوانیم درباره ی زندگی و جهان تأملی داشته باشیم. اگرچه در این خصوص بحث ها مبسوط است، اما باید گفت که ما دارای فرهنگ، شعر و زبان محلی جذابی هستیم که سالها در این خصوص تلاش و کوشش کرده اند و هم اکنون شعرهای اجتماعی و انتقادی در اردبیل به وفور دیده می شود؛ در این خصوص عمری از خدا قرض می خواهم که بنویسم. 

ولی در این اثنا، ما گاه شاهد هستیم که در اوج دورانی که اردبیل مستعد پرورش فرهنگ و استعدادهای مربوط به آن است، مردم ما و به خصوص کارداران فرهنگ و برخی هنروران، فرهنگ را با سیرک اشتباه گرفته اند. گفته می شود که در اردبیل مراسم های شادی برگزار می شود، مراسم هایی که گاهی، وقتی پولی در بساط مدیران شهری و فرهنگی است، یا مجوزهایی در دست شان گیر افتاده، به گروه های ضد فرهنگ می بخشند تا به جای فرهنگ، جامعه را با جک ها و ترانه های مسخره یعنی شادی های کاذبی که خشم ها را نمادین می کند، انباشته کنند. 

فرهنگ می تواند خود را مبتلور کند، زبان می تواند شعر بگوید و حس ها را بیرون بیاورد. ما وقتی در این حوزه یحیوی، عاصم و بقا داریم، می توانیم شاعرانی انتقادی و ساختارشکن چون شاملو و شکسپیر هم داشته باشیم. می توانیم به اندیشه ی فلسفی از درون نقد حکمت های محلی مان راه ببریم، اما سیرک ها و شادی های وصله دار اجازه نمی دهند. باید به مدیران و هنروران گفت که جامعه ای که فرهنگ دارد، یعنی زبانی که می تواند احساس ها را به بهترین حال بیان کرده و دل ها را باز کند، نیاز به وصله با شادی های مقطعی و پر از قهقهه ندارد.

به این آقایان باید گفت، قهقهه می تواند خشونت را بیرون بریزد و دل را برای مدتی خالی کند، اما ظاهرسازی است و نمی تواند حال درون را که پر از ملال و خستگی است بیرون بریزد. مردم اردبیل نیازی به سیرک ها و شادی های خسته کننده ندارند. آن ها می توانند شادی های عمیقی که آمیخته به دانش و مهربانی است به سپهر زندگی شان وارد کنند. شادی هایی که عین ایمان و عین مواجهه ی اصیل با زندگی و جهان است. آن ها می توانند زندگی خود را با تمام کم و کاست ها به خودآگاهی و شعور اجتماعی بیارایند و هیچ وقت شهرو طبیعت خود را کثیف نکنند، فقط و فقط اگر سیرک هایی که مدیران کارنابلد شهری به جای شادی قالب کرده اند اجازه دهند.

@ardabilnote
⭕️ مهاجران آبی
🔹پرسش از چرا و چگونگی پیدایش مهاجرت بدلیل خشکسالی و کم آبی در ایران
🔹با حضور
👤 میر ایوب تقواطلب
👤 حسین بشیری
👤 محمد زینالی
محسن پرستاری
🔹دهمین شماره فصلنامه صدای آب
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/mohsen_parastari
میدان محله پیرزرگر که زمانی خاستگاه رویداد بود به پارکینگ خودرو تبدیل شده است.
#محله
#رویداد

@ardabilnote
بهنامجو، اسطوره ی عقلانیت وبر

محمد زینالی اُناری
 
ماکس وبر، مهم ترین ویژگی جامعه ی مدرن و پیشرفت های آن را در کنش عقلانی معطوف به هدف می داند. از نظر او کنشگر در این موضوع، «محاسبه گر» است، «ابزارمند» است و مهم تر از همه، همه ی کارها را برای «هدف» مشخصی انجام می دهد. از این منظر، کسی که اهل حساب و کتاب است، با ابزار کار می کند و برای هدفی از پیش تعیین شده متوجه است، کسی است که شاکله های جامعه ی مدرن را شکل می دهد، یعنی همان امکاناتی که ما به آن توسعه و پیشرفت می گوئیم.

اما توجه به هدف، محتاج توجه به نکته ی مهمی بود که من در روز تودیعه دکتر خدابخش آن را نوشته ام. او می گفت من اقلا هزار بار به اسم آلوین تافلر و موج های تغییر و تحول اشاره کردم تا مردم بدانند که ما باید از امروز به آینده فکر کنیم و برای رسیدن آینده به جای کارهای زودگذر به زیرساخت های صنعتی و نهادسازی ها بیندیشیم. پس از توجه به اینده است که می توان از هدف صحبت کرد. در جامعه ای که تفکر یک روزه مستولی است و «امروز بخوریم و فردا منتظر تقدیر باشیم» ورد زبان مردم است، نمی توان به آینده اندیشید، چه رسد به کنش عقلانی معطوف به هدف؛ و هدف در آینده ای مشخص قابل دستیابی است.

بعد از خدابخش، نوبت مردی شد که می توانست در  زیرساخت فکری ای که در حوزهی فرهنگ و فکر مردم ایجاد شده، میتوانست به هدف های طولانی در جامعه فکر کند. جامعه ای که در چالش سبقت گرفتن از رشت و تبریز با آن همه سوابق درخشان فرهنگی و قوه ی کارشناسی اش بود، امروز می تواند ساخته شدن راه آهن را ببیند. بهنامجو، با محاسبه گری و ورود به قواعد نظام های پولی توانست امکان تحقق ابزارهای توسعه را رقم زند و به صورت عجیب و نادیده ای، زمان معکوس برای رسیدن به هدف نصب کرده است، آن هم در استانی که در زمان استانداران قبل، ساعت ها را می شکستند.

اما ماکس وبر، در سطور بعدی کتاب «اقتصاد و جامعه» به نکته ی مهمی هم اشاره می کند و آن خلق روابطی است که در دایره ی این کنش ها، به همبستگی می انجامد. به نظر او، معناهای ذهنی مشابه می تواند به همبستگی بیانجامد و معناهای ذهنی متفاوت می تواند تضاد را بیافریند. بهنامجو، می گوید ما برای ساختن جامعه به مشارکت همه ی گروه ها می اندیشیم و کسی نباید برای خاطر شوق به کار کردن مانعی ببیند. باید همه کار کنند تا با «عقلانیت جمعی» و رسیدن هدف های مطلوب و مشترک شان در توسعه ی استان اردبیل با هم همراه شوند.

@ardabilnote
از نزاع تا چماق

محمد زینالی اُناری

رتبه دار بودن اردبیل در نزاع می تواند دلایل عدیده ای داشته باشد و قابل بحث و بررسی باشد. یک ماه قبل بالاجبار نیم ساعتی در یک فروشگاه منتظر همسایه اش ماندم تا برسد. آن جا از دعواهای دسته جمعی شبانه، قتل و پیام انتقام صحبت به میان آمد. یکی از آن ها می گفت «بالاخره حل می شود». گفتم «قتل چگونه حل می شود لابد منظورتان دیه است؟» گفت «بله، بالاخره حل می شود. » یکی از کارشناسان گفت: « این پول ها را هم از همین راه ها در می آورند که به دیه ها می پردازند. دیه می گیرند و دیه می دهند و با همین پولها رشد می کنند و پولدار می شوند.» بالاخره نزاع، جرم و حتی چماق هم اقتصادی بابت خود دارد.

در جامعه ای که مبادلات مالی در میان گروهی بالا باشد که زود تهییج شوند و رانندگی مخاطره آمیز کنند، به خاطر فوتبال و این جور مسائل همدیگر را زیر بگیرند، طبیعی است گروهی که بی سواد و از نظر فرهنگی کم مایه هستند، مشکلاتی این گونه را هم پدید خواهند آورد؛ دیروز رتبه ی اول در نزاع های سطحی، امروز زیرگیری و راه اندازی دسته ی چماق دار و فردا خدا می داند چه! اقتصادی که مبادلات مالی را به سمت دلالی مسکن و مغازه، معاملات پرسود خودرو و اجناس مختلف و بخش های مختلف اقتصادی ببرد که به جای دانش و هوش، نیاز به سرمایه و حیله دارند، و نظارت صنفی بر این دسته ضعیف است، طبیعی است که روزی تیپا و فردایش چماق و زیرگیری در میان داشته باشد.

اقتصاد اردبیل، آدم های پرجسارتی را پرورش داده که می توانند برای شوخی و تفریح دعوا کنند و به راحتی جریمه اش را بدهند. اما اقتصاد اردبیل، قشر فرهنگی ای را پرورش نمی دهند که بتوانند فکری به حال بیماران و بیکاران این استان بکنند. معلمی باسواد برای مزدی مشخص یک سال درس می دهد و یک فرد بی سواد همان قدر مزد را در یک معامله ی مسکن سود می کند. باسوادها تا می توانند از این استان و حتی از این کشور دور می شوند تا برای دیگران نسخه بپیچند. اما نسخه ی ما اردبیلی ها را بالاخره دسته های نزاع و چماق می پیچند و روزی خواهد رسید که جای خالی تمام دانشجویان مهاجر را دسته های نزاع و چماق دار بگیرد.

هر کس بگوید نزاع و چماق علت دیگری دارد، دروغ گفته است. در جایی که آدم های باسواد و عمیق احساس ناامنی و ناراحتی داشته و روز به روز مهاجرت کنند، قشرهای متمول و پرریسک آن در حوزه های جرم و جنایت بیشتر و بیشتر خواهند شد. اقتصادی که می توانست با خلاقیت دانشجویان و دانشمندان استان به سوی تولید کار و رفاه جمعی برود، به سوی مبادلاتی چون دیه ی قتل و مزنه ی ضربه های چماق پیش برود. اقتصاد ما برای فکر و خلاقیت ناامن ولی برای سوداگری و «آل-وِر»های بی حساب و کتاب گنج قارون است.

گردونه ی زندگی در اردبیل، به جای تولید قشرهای فرهنگی و خلاق، نوکیسه های چماقدار پرورش می دهد. در جامعه ای که خیلی از منتقدین و نویسنده ها جرأت حرف زدن ساده را ندارند، کسانی هستند که جرأت می کنند بزنند و به قول خودشان با پول بشویند. دنبال عوامل روانشناختی نروید، این منطق اقتصاد است، هر کس پاداش ببیند، رشد میکند. دانشجو و دانشمند پاداش نمی بیند، اما معامله گر، دلال و کاسب هایی که صندوق و دفتر مالی شان جیب قلمبه شان است، رشد می کنند.  در این شهر، حیله به جای اندیشه رشد می کند و طبیعی است که احساس بر استدلال غلبه داشته باشد. حتی وقتی سخن از دانش و علم است، پدیده ی «مدرک» های پوشالی به بازتولید همان نظام سوداگری می انجامد.

من که نمی فهمم، ما در تولید علم که این قدر رشد داشته ایم و روانشناسی از گروه به دانشکده ارتقا یافته است، چطور از نزاع به چماق و زیرگیری ارتقا پیدا کرده ایم، به نظر شما این نشان از برعکس بودن یا نامعتبر بودن این آمار تولید علم نیست؟ روز به روز جمعیت دانشجو و استاد دانشگاه بیشتر می شود، اما اقتصاد بخش دلالی و سوداگری رشد می کند و باور مردم به علم و دانش سست تر و به زور و قلدری قوی تر می شود. گردونه ی ما که عوض نخواهد شد، بهتر است بنشینیم و منتظر اتفاقات بعدی باشیم.

@ardabilnote
Forwarded from محمد زینالی
ایرانین پای

محمد زینالی اُناری

اگر فیلم های امریکن پای را دیده باشید، موضوع اساسی آن نظارت والدین به روابط دوستانه ی دختران و پسران شان است تا آسیب کمتری از این موضوع ببینند، چرا که این پدیده در مدارس شیوع کرده و والدین نه می خواهند تقابل کنند و نه می خواهند فرزندان شان آسیب ببیند. و با بحث های علم روانشناسی بر این خصوص که عشق ورزی در دوران نوجوانی در صورت ناکامی، آسیب های جدی به روح و روان فرزندان می زند، آن را به صورت دوستی مدرسه ای نظارت کرده و سعی می کنند فرزندان از این عرف رایج در جامعه، آسیب نبینند و تم این فیلم ها چنین است که با این رویه فرزندان شان علاقه ی غیرآسیب زننده به غیرهمجنس را می آموزند تا بالأخره با ازدواج شان با جنس مخالف نسل آمریکایی را بقا دهند.

در جامعه ی ما، این نوع دوست پسر دوست دختری در غیاب روابط مدرسه ای شکل گرفته و خیلی ها که پیشتر مخالف هم بودند، برای این که دیپلماسی تک فرزندان امروزی  قویتر از نظارت والدین شده است، بالاجبار با فرزندان همراهی می کنند تا آسیب نبینند، اما با این روندی که در مهاجرت پولداران ایرانی به خارج وجود دارد، احتمال این که کسی به فکر هژمونی و بقای خانواده ی ایرانی باشد خیلی کم است. اما نگاه غالب این است که این رویه توسط هنجارهای رسمی ترویج نمی شود و به برنامه های تنظیم خانواده هم به دید سلامتی نوجوانان و بقای ایرانیت نگاه نمی شود.

اما گاهی سخنانی در جامعه ما زده می شود که هیچ ارتباطی با هنجارهای مشروع ما ندارد، اما به اشتباه به هنجارهای رسمی تنه هم می زند. اخیرا سخنرانی اظهار کرده است که دبستانی ها می توانند با هم باشند و رابطه نداشته باشند و این را در لفافه ی ازدواج اظهار کرده است. ایشان نمی دانند که با این اظهارات در واقع به ترویج فرهنگ دوست دختر -دوست پسری آن هم در سنین کودکی کمک کرده است. سالها بود در جامعه ی ما برخی از افراد دنبال چنین مشروعیتی بودند و ما آن را غربی می دانستیم، اینک سخنرانان مشروع خود ما این پدیده را ترویج می کنند.

اما مسئله ی اصلی ما این است که با ترویج این پدیده توسط سخنرانان مذهبی، چگونه می توان دوست پسرها و دوست دخترهای دبستانی را کنترل کرد؟ از فردا ممکن است اتفاقات بسیاری رخ دهد و بچه ها نتوانند خود را کنترل کنند و آسیب های جدی روانی و بهداشتی ببینند، ایدز گسترش پیدا کند و خانواده ی ایرانی به قهقرا برود. چرا که زدن حرف های بی مطالعه و بدون تخصص در ایران به راحتی صورت می گیرد. جامعه ای که سواد ضرورت سخن نباشد، بالأخره از بین میرود.

@thing
یادداشت pinned «توسعه؛ هنر یا داد و ستد محمد زینالی اُناری شاید سوای همیشگی توسط برخی از افراد مطرح شود که چرا میزان بودجه های اردبیل کمتر است، اما در جاهای دیگر بیشتر است. شاید بپرسند که چرا اردبیل نمی تواند مانند استان های برخوردار از صنعت و توریسم مانند اصفهان و مشهد…»
2025/06/27 23:01:06
Back to Top
HTML Embed Code: