Telegram Web
عبدالله محمد
گفتند: چرا اینقدر آرامی؟ گفت: چون پرندهٔ خوشبختی روی دوشم نشسته. نمی‌خواهم بپرد. پرسیدند: چه شد که روی دوش تو نشست؟ گفت: آرام بودم. آرام بودم که نشست...
رفتار شما پس از پیروزی، شبیه به رفتارتان پیش از پیروزی است. در واقع، پیش از رسیدن، شبیه به کسانی خواهید شد که رسیده‌اند. پیروزها از قبل انتخاب شده‌اند، انتخاب کرده‌اند.
2
کانال احتمالی بنده

همهٔ عزیزان به اشتراک بگذارید!

چون مالکیت این کانال نیز، با همان اکانت حذف‌شده بود؛ احتمال می‌رود حذف شود، لطفا عزیزان به کانال احتمالی وارد شوند:

https://www.tgoop.com/sebghatullah_akef_heravi
دنیا باور شاد بودن را از آدم می‌گیرد. آن وقت است که یک لکهٔ نور، یک پرندهٔ کوچک، یک طیف رنگارنگ یا یک آدم خوب، بار همهٔ امیدت را به دوش می‌کشد. نقطهٔ ثقل تحمل تو می‌شود بین آن همه بی‌تفاوتی، سکوت، همهمهٔ نامفهوم و مرگ رنگ. تخته‌پاره‌ای می‌شود تا به ساحل شادی‌های بزرگ بعدی برسی.

می‌دانم برای خیلی از شما دنیا آنقدر خاکستری است که آن یک نقطهٔ رنگارنگ را پشت سر هم چک می‌کنید. چک می‌کنی که ببینی آیا این واقعی است؟ نکند توهم رنگ از خاکستری است؟ نکند تاریکی دارد بازی نور می‌کند؟ اما آن همه نگاه پی‌درپی به آن نور، بالاخره کار خودش را می‌کند. امید بزرگ تو از همین‌جا شروع می‌شود. آن لکه‌نور، خورشید می‌شود.
6
تواضع در برابر غم دیگران
عبدالله شیخ آبادی
تواضع در برابر غم دیگران | چرا پذیرش اینکه «من بدبخت‌ترین آدم عالم نیستم» فضیلت است؟

Фурӯтанӣ дар муқобили ғами дигарон | Чаро пазируфтани ин ки «ман бадбахттарин одам дар олам нестам» фазилат аст?
4
وقتی از امارات برگشتم برای زندگی به سیریک نقل مکان کردم. اولین بار بود که با چالش‌های زندگی در محیط شهرهای کوچک و روستاها مواجه شده بودم. در این محیط‌ها همه همدیگر را می‌شناسند و هر رفتار شما به شدت در حافظهٔ جمع حک می‌شود. یکی از معضلاتی که با آن روبرو بودم مواجهه با مرگ بود. مرگ در روستا و شهرهای کوچک، داستان خودش را دارد. مثلا پختن غذای برای شاید چند روز و شلوغ بودن خانهٔ متوفی تا مدت‌ها و... از آنجایی که این موارد تبدیل به رسم شده برچیدنش هم کار ساده‌ای نیست و اصلا خود خانوادهٔ میت برای حفظ نام و آبروی خانواده حاضر نیستند از این کارها دست بکشند.

حالا در برابر چنین موضوعی باید چه برخوردی کرد؟ نمی‌شود که برای گفتن تسلیت به خانهٔ مردم نرفت، به ویژه که این مورد برای مردم این شهرها مهم است و چه بسا نرفتن شما باعث کدورت و بدفهمی شود. تصمیم گرفتم وقت‌هایی برای گفتن تسلیت بروم که وقت غذا نباشد تا مجبور نشوم از آن غذا بخورم. البته از نظر شرعی خود آن غذا حرام نیست ولی دیدن اینکه فلانی (به قول آنها شیخ) دارد در این امر مشارکت می‌کند نوعی تایید این کار است. مشکل ما با ایجاد هزینه برای خانوادهٔ درگذشته است و همچنین خلاف سنت بودن این کار بود و قصدمان برچیده شدن این هزینه‌ها. نمی‌شود خودت بروی و آن غذا را بخوری و بعدا بگویی برای میت غذا درست نکنید. اما چند بار به دلایلی در وقت نامناسب به خانهٔ متوفی رفتم و این باعث شد در تله بیفتم. خب چکار کنم؟ تصمیم گرفتم غذا نخورم و گوشه‌ای بنشینم. از عواقب این کار هم می‌ترسیدم ولی دیگر راهی نبود. اما چیزی که باعث تعجب من شد این بود که با واکنش بدی مواجه نشدم. چرا؟

فهمیدم که قبل از من یکی از ملاهای سنتی آن منطقه هم از خوردن غذایی که برای میت پخته می‌شود خودداری می‌کرد و این دیگر برای مردم جا افتاده بود. ایشان هرجا می‌رفت وقت غذا گوشه‌ای می‌نشست و مردم هم دیگر این را پذیرفته بودند و وقتی من این کار را کردم انگار برایشان عادی بود. شنیدم که یکی می‌گفت این هم مثل «ملا بِراهیم» نمی‌خوره. این عجیب بود چون معمولا اینطور جاها ملاهای سنتی در برابر نهی از این هزینه‌ها مقاومت می‌کردند و حتی بعضی‌ها با گرفتن پول برای فاتحه و این دست کارها گذران زندگی می‌کردند. اما ملا براهیم فرق داشت. او زندگی زاهدانه‌ای داشت و از مردم بی‌نیاز بود.

این ملا بِراهیم از ملاهای قدیمی و به اصطلاح سنتی شهر بود. از آنهایی که سالها پیش برای آموزش قرآن و برخی مقدمات به جزیرهٔ قشم رفته بود و به اصطلاح عالم سطح بالا نبود ولی به شدت مورد احترام مردم بود. انسانی واقعا زاهد، متواضع، با اخلاق و البته اهل عبادت. صدای قرآن خواندن ملا براهیم بعد از نماز صبح در حیاط خانه‌اش بخشی از صبح آن آن روستا بود، مانند صدای پرندگان.

خلاصه که این مورد را ملا بِراهیم قبلا حل کرده بود و به اصطلاح جاده صاف کن ما شده بود. چند مثال دیگر از این جاده‌صاف کردن‌ها توسط برخی از علما به یاد دارم که شاید بعدها تعریف کردم. جایگاه اولین‌ها همیشه خاص است. ملا براهیم سال گذشته از دنیا رفت. رحمه الله.
4
مرحلهٔ ماقبل آخر داشتن، پنهان کردن است. وقتی خیلی پولدار می‌شوی، دست از نمایش می‌کشی. وقتی خیلی دوست داری، از آشکار کردنش ابا می‌ورزی. وقتی خیلی مخلص می‌شوی، عبادت خودت را پنهان می‌کنی. و آخرین مرحلهٔ داشتن همین است که تو پنهان می‌کنی و بقیه می‌دانند، چون «بودن» آن چیز آنقدر قوی است که کتمان کردنش هم پنهانش نمی‌کند. یکی می‌گفت آدم‌های پولدار بوی خاصی می‌دهند. یعنی تو آن آدم را از داشته‌هایش هم بگیری، باز غنی بودنش مشخص است. منظورم تازه‌ به دوران رسیده‌ها نیست. منظورم ثروتمند درست و حسابی است که از بس داشته، نیازی به نمایش آن نمی‌بیند. مثل آدم‌های مخلص که داستان اخلاصشان را عالم و آدم می‌دانند. قرن‌ها بعد ما از نمازهای پنهان یک زاهد می‌خوانیم که خودش سعی کرده کتمانش کند. خوبی‌ها عطر دارند.
3
پروژه‌هایم | My Project
آیا برای دست کشیدن از گناه، صرف «عذاب وجدان» کافی است؟ نگاه بسیاری از کسانی که می‌خواهند بدون دین، زندگی اخلاقی را تصور کنند این است که عذاب وجدان کافی است. اما بیایید تصور کنیم بدون توبه در محضر پروردگار یا همان توبه اسلامی با شروط آن، دست کشیدن از گناه چه…
قضیهٔ توبه یک قضیهٔ سلبی نیست، بلکه می‌تواند سکویی برای بهتر شدن باشد. هرچند پشیمانی برای توبه ضروری است، اما داستان توبه، داستان محبت است: {إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ}. اگر قضیه فقط جبران و برگشتن به نقطهٔ صفر بود، در بهترین حالت تو می‌توانستی چیزی را به جای قبلی‌اش برگردانی، اما توبه می‌تواند تو را به شخصی بهتر از خود قبل از توبه‌ات تبدیل کند. یک توبهٔ درست، در را به روی هزار راه خوب دیگر باز می‌کند که تو پیش از توبه با آن آشنا نبوده‌ای.
1
گاهی هم پست‌های قدیمی را #بازنشر کنم. این برای حدود هشت سال پیش است:
Forwarded from عبدالله (abdollah sh)
عکس از: Arne Jansen
Forwarded from عبدالله (abdollah sh)
او دوست دارد با نشانه‌ها پیدایش کنید.

**

دوستت دارد، اما هر چه نشانه می‌فرستد متوجه نمی‌شوی. تو کس دیگری را می‌خواهی و هر چه نشانه می‌فرستی حواسش به تو نیست. پست‌هایش را لایک می‌کنی، عمدا کامنت می‌گذاری...

دوستت دارد، به خوابت می‌آید. ماه و نخل نشانت می‌دهد. تو اما نشانه‌شناس خوبی نیستی. از خواب می‌پری و غَلت می‌زنی به پهلوی دیگر و گردنبندی که حرف اول اسم عشق یک طرفه‌ات رویش نقش بسته را می‌بوسی...

دوستت دارد، خیلی چیزها نشانت می‌دهد، اما بیننده‌ی خوبی هم نیستی. می‌زنی به بی‌خیالی. به جمع دوستان. به جملات عاشقانه‌ای که از جای دیگری کپی می‌کنی و می‌گذاری در اینستاگرام. که شاید «طرف» متوجه بشود، اما نمی‌شود که نمی‌شود.

حواست به همه هست جز همانی که حواسش به توست.

تو آدم بدی نیستی، مشکلت بی‌حواسی است، و همین حواس‌پرتی‌ها هزینه‌ی جلب توجهت را بالا می‌برد.

به نشانه‌ها توجه کن. پیش از آنکه طوری دیگر تو را متوجه خودش کند. آبِ سرد، خیانت یک دوست... یک گریه‌ی چند ساعته.

هی رفیق، حواست به من هست؟

www.tgoop.com/akseMahtab
3
عبدالله محمد
عبدالله شیخ آبادی – 21- .روشهای غلبه بر طبایع وشهوات نفس
#موقت

شاید متوجه شده باشید که خوانش قسمت آخر الفصل بین النفس والعقل (تفاوت میان نفس و عقل) برخلاف قسمت‌های پیشین طولانی‌تر شده است. دلیلش آن است که به‌خاطر شرایط، فرصت ضبط صدا برایم محدود است. برای همین مجبورم که در فرصت‌های پیش آمده قسمت‌های جدید را طولانی‌تر ضبط کنم. امیدوارم این طولانی شدن باعث رنجش شما عزیزان نشده باشد.
ترک برخی از ایده‌ها بهتر از انجام اشتباه آن است. ترک زینت بهتر از آن است که [مثلا] انگشتر به جای انگشت دست در انگشت پا قرار داده شود.

- شیخ عبدالعزیز طریفی

(الفصل بین النفس والعقل)
5
«آینده» همان آخرت است.
2
عقل هرچه آزادتر باشد، دورتر را می‌بیند. نفس، حال‌اندیش است و عقل، دوراندیش.

#نفس_و_عقل
2
ای امت محمد ﷺ، از کی بی‌تابی برای مرگ ویژگی شما بود که اکنون آن را این‌گونه بد می‌دانید؟ از مرگی می‌هراسید که مسئله‌اش دیر و زود است و بود و نبود نیست؟ مسئلهٔ شما مرگ نبود، زندگی بود، چگونه زندگی کردن پیش از آن برای چگونه زنده ماندن پس از آن. جانی که بخشند، دیگر نگیرند.
6
عبدالله محمد
ای امت محمد ﷺ، از کی بی‌تابی برای مرگ ویژگی شما بود که اکنون آن را این‌گونه بد می‌دانید؟ از مرگی می‌هراسید که مسئله‌اش دیر و زود است و بود و نبود نیست؟ مسئلهٔ شما مرگ نبود، زندگی بود، چگونه زندگی کردن پیش از آن برای چگونه زنده ماندن پس از آن. جانی که بخشند،…
همه آن را «مرگ» می‌نامند، اما معنایش می‌تواند از برادر به برادر متفاوت باشد. معنای مرگ از محورهای ایمان و از تفاوت‌های اصلی آن با کفر است. برای یکی مرگ معنای «بازگشت» می‌دهد، و برای دیگری معنای «عدم». مرگ را با عدم اشتباه نگیر. ایمان، فقط ایمان به خداوند نیست. ایمان به بازگشت به سوی او هم هست.
7
إنا لله وإنا إليه راجعون
ولا حول ولا قوة إلا بالله

در زمین‌لرزه‌ی دیشب در ولایت کنر و مناطق همجوار آن دست‌کم ۷۰۰ تن جان شان را از دست دادند.
الله متعال درجه‌ی شهادت نصیبشان کند.
و به بازماندگان صبر جمیل عنایت کند و آوارگان را از فضل خود پناه دهد.

عزیزان و بزرگواران
در این لحظات حساس، دستگیر برادران و خواهران مسلمان مان باشیم.

زلزلۀ په کونړ ولایت کې:
الله جل جلاله دې هغوی ته د شهادت درجې نصیب کړي،
او پاتې شوې کورنیو ته دې ښکلی صبر ورکړي،
او بې‌کوره شویو ته دې له خپل فضل نه پناه ورکړي.

ګرانو او معززو!
په دې نازکو شېبو کې راځئ چې د خپلو مسلمانو وروڼو او خوېندو مرسته وکړو، تر څو الله جل جلاله په آخرت کې زموږ مرسته وکړي.
بزرگترین حالت تاثیرگذاری این است که حسرت و امید و غم و شادی خودشان را به تو قالب کنند. شادی از اصیل‌ترین احساسات انسانی است و دلیل شادی از اصول زندگی هر فرد است. اینکه با چه چیزی غمگین می‌شوی، کجاها حسرت می‌خوری و چه چیز شادت می‌کند، می‌تواند تفسیرگر نگاه تو به زندگی باشد. اگر برای آنکه کسی هزینهٔ ایمانش را می‌دهد غمگین شوی و ته دلت بگویی «او می‌توانست زندگی آرامی داشته باشد»، این یعنی شادی‌ها و حسرت‌های منظومه‌ای دیگر به جهان تو نفوذ کرده است. اول شادی‌ها و حسرت‌ها و غم‌ها و ترس‌هایشان می‌آید، سپس سبک زندگی، و سپس تغییر عقاید. این شادی آنقدر مهم است که حتی خداوند به تو گفته برای چه شاد شوی (یونس:۵۸) و حسرت چه را نخوری (توبه:۵۵)!

چرا باید در جهان قرآن زندگی کرد و با صالحان نشست و برخاست کرد؟ چون حسرت‌ها و شادی‌ها مُسری هستند. وقتی علایقت عوض شد عقایدت هم کم‌کم دچار تغییر خواهد شد. حواست باشد! نگاهت را به داشته‌هایشان مدوز. نگاه تو به دل تو متصل است. و این را بدان که بسیاری از شادی‌ها برای پرت کردن حواس است و بسیاری از خنده‌ها مانند صدای ضبطی است که بلند شده تا کسی صدای گریه‌ها را نشنود. این افراط در «شادنمایی»، نقابی بیش نیست. تو مراقب شادی‌های خودت باش، شادی‌های «خودت».

https://www.tgoop.com/akseMahtab
4
2025/09/03 04:05:07
Back to Top
HTML Embed Code: