Forwarded from برهان
فردا برنامه ی پخت ۲۰۰ کیلو بادمجان داریم ان شاءالله .
1 کیلو بادمجان =000/ 1/500تومان
1 کیلو بادمجان =000/ 1/500تومان
بینش
BineshPalestine02.pdf
این بخش از کتاب به این پرسشها پاسخ خواهد داد: ریشهٔ نفرت اروپاییها از یهودیها چه بود؟ چرا پس از یک دوره نفرت ورق برگشت و یهودیان نزد گروهی از مسیحیان محبوب شدند؟ جنبش صهیونیسم چطور شکل گرفت؟ روشهای هرتسل در اقناع سیاستمداران چه بود؟ چگونه سیاستهای محمدعلی کار را برای هرتسل آسان کرد؟ بین سلطان عبدالحمید دوم و هرتسل چه گذشت؟ چرا عبدالحمید دوم به تئودور هرتسل مدال افتخار داد؟ سرانجام رویای سه هزار سالهٔ یهودیان چگونه توسط یک جنبش سکولار به حقیقت پیوست؟
1
بچه بودیم و تابستانها به شهر پدری که در واقع یک شهر ساحلی است میرفتیم. من شیفتهٔ دریا بودم و هر بار که به آنجا میرسیدم هنوز پایم به زمین نرسیده بود خودم را به دریا میرساندم... یکی از بچههای اقوام ما که خودش ساکن آن شهر بود تا آن سن دریا را ندیده بود. دریا کنار شهر بود اما یک نخلستان و تنبهای شنی بین شهر و دریا قرار داشت. یادم است بار اولی که او با ما به دریا آمد از عظمت دریا شوکه شده بود و مدتها با چشمهای گشاد به دریا خیره مانده بود. یکی میگفت: او همیشه وصف دریا را شنیده بود و پیش خودش فکر میکرد با یک تشت آب طرف است...
داستان تفاوت وصف و اصل چنین است، اما قصد من از این خاطره چیز دیگری است. میخواهم بگویم: اگر قرار هم نیست دریانورد شوی حداقل دریادیده باش. دریادیده هیچگاه دریا را کوچک نخواهد شمرد.
میخواهم بگویم اگر قرار نیست عالم شوی، تا ساحل آن برو. حداقل مرحلهٔ اول یک علم را بخوان. تمام هم نکردی حداقل فایدهاش این است که دیگر آن علم را کوچک نخواهی دید. مثلا نخبة الفکر را در علم حدیث نزد یک عالم یا با شرح او بخوان؛ نگاهت به علوم حدیث عوض میشود و بسیاری از پرسشهای ناشی از بیاطلاعی برایت حل خواهد شد. بسیاری از اینهایی که منکر حدیث میشوند دلیلش همین تصور سادهای است که از علوم حدیث دارند و سپس همان تصور سادهانگارانهٔ خود را مورد تمسخر قرار میدهند و همه چیز را انکار میکنند.
اینکه خودمجتهد پندارها زیاد شدهاند یکی از دلایلش همین سادهانگاری علم است. و یکی از دلایل انتشار آرای شاذ در کشورهای غیرعربزبان نیز قحطی علم است. ببخشید اینطور میگویم ولی مثلا مصر زمانی خوانندهاش هم حافظ قرآن بود. اینقدر علم در میان جامعه وجود داشت که تو نمیتوانستی جلوی یک مطرب اشتباه قرآن بخوانی. البته اکنون و با مبارزهای که علیه علم و علما در جریان است وضع برخی از همین کشورهای عربی هم چندان خوب نیست. محیط ما همان شهر دور از دریاست که مردمش خیلی وقتها به خودشان زحمت عبور از تنبهای شنی را نمیدهند. قرار نیست همه عالم شویم اما لازم است به عظمت علم و تلاش گذشتگان پی ببریم.
داستان تفاوت وصف و اصل چنین است، اما قصد من از این خاطره چیز دیگری است. میخواهم بگویم: اگر قرار هم نیست دریانورد شوی حداقل دریادیده باش. دریادیده هیچگاه دریا را کوچک نخواهد شمرد.
میخواهم بگویم اگر قرار نیست عالم شوی، تا ساحل آن برو. حداقل مرحلهٔ اول یک علم را بخوان. تمام هم نکردی حداقل فایدهاش این است که دیگر آن علم را کوچک نخواهی دید. مثلا نخبة الفکر را در علم حدیث نزد یک عالم یا با شرح او بخوان؛ نگاهت به علوم حدیث عوض میشود و بسیاری از پرسشهای ناشی از بیاطلاعی برایت حل خواهد شد. بسیاری از اینهایی که منکر حدیث میشوند دلیلش همین تصور سادهای است که از علوم حدیث دارند و سپس همان تصور سادهانگارانهٔ خود را مورد تمسخر قرار میدهند و همه چیز را انکار میکنند.
اینکه خودمجتهد پندارها زیاد شدهاند یکی از دلایلش همین سادهانگاری علم است. و یکی از دلایل انتشار آرای شاذ در کشورهای غیرعربزبان نیز قحطی علم است. ببخشید اینطور میگویم ولی مثلا مصر زمانی خوانندهاش هم حافظ قرآن بود. اینقدر علم در میان جامعه وجود داشت که تو نمیتوانستی جلوی یک مطرب اشتباه قرآن بخوانی. البته اکنون و با مبارزهای که علیه علم و علما در جریان است وضع برخی از همین کشورهای عربی هم چندان خوب نیست. محیط ما همان شهر دور از دریاست که مردمش خیلی وقتها به خودشان زحمت عبور از تنبهای شنی را نمیدهند. قرار نیست همه عالم شویم اما لازم است به عظمت علم و تلاش گذشتگان پی ببریم.
Forwarded from حامیان غزzه
*با سلام و احترام*
پیرو درخواست تعدادی از اعضای محترم جهت آشنایی بیشتر با مدیران گروه، بهصورت مختصر معرفی ایشان را ارائه میدهم:
*شیخ ایوب انصاری:* مدیر مدرسه دینی امام شافعی در شهرستان اوز، استان فارس.
*شیخ یعقوب سعیدی:* مدرس در مدرسه دینی عالی احمدیه اوز، استان فارس.
*شیخ محمد کنگانی:* مدرس مدرسه دینی عالی احمدیه اوز. اهل کنگان، استان بوشهر.
*آقای مصطفی بازدار* : دبیر مدرسه ، شهرستان کنگان روستای پرک از توابع استان بوشهر.
*آقای عبدالعزیز محمدی:* فعال دینی اجتماعی از نخل تقی، استان بوشهر.
*شیخ محمد حق شناس:*
مدرس مجتمع سلطان العلماء بندرلنگه،شهرستان بندرلنگه، استان هرمزگان.
*شیخ عبدالمنعم دریانورد:* فعال دینی و عضو هیات مدیریه انجمن خیریه انفاق درگهان قشم، استان هرمزگان.
آقایان عبدالمنعم بازدار ، احمد محمودی و محمد خلیل پور: فعالان دینی اجتماعی ، از روستای پرک شهرستان کنگان
*آقایان غسان و محمد سلیمان:* اهل غزه، مسئول دریافت و توزیع کمکهای مالی در غزه بوده و این کمکها را بهطور مستقیم به دست نیازمندان میرسانند.
امیدوارم این معرفی مختصر، شناخت بهتری نسبت به تیم مدیریتی ایجاد نماید.
پیرو درخواست تعدادی از اعضای محترم جهت آشنایی بیشتر با مدیران گروه، بهصورت مختصر معرفی ایشان را ارائه میدهم:
*شیخ ایوب انصاری:* مدیر مدرسه دینی امام شافعی در شهرستان اوز، استان فارس.
*شیخ یعقوب سعیدی:* مدرس در مدرسه دینی عالی احمدیه اوز، استان فارس.
*شیخ محمد کنگانی:* مدرس مدرسه دینی عالی احمدیه اوز. اهل کنگان، استان بوشهر.
*آقای مصطفی بازدار* : دبیر مدرسه ، شهرستان کنگان روستای پرک از توابع استان بوشهر.
*آقای عبدالعزیز محمدی:* فعال دینی اجتماعی از نخل تقی، استان بوشهر.
*شیخ محمد حق شناس:*
مدرس مجتمع سلطان العلماء بندرلنگه،شهرستان بندرلنگه، استان هرمزگان.
*شیخ عبدالمنعم دریانورد:* فعال دینی و عضو هیات مدیریه انجمن خیریه انفاق درگهان قشم، استان هرمزگان.
آقایان عبدالمنعم بازدار ، احمد محمودی و محمد خلیل پور: فعالان دینی اجتماعی ، از روستای پرک شهرستان کنگان
*آقایان غسان و محمد سلیمان:* اهل غزه، مسئول دریافت و توزیع کمکهای مالی در غزه بوده و این کمکها را بهطور مستقیم به دست نیازمندان میرسانند.
امیدوارم این معرفی مختصر، شناخت بهتری نسبت به تیم مدیریتی ایجاد نماید.
بینش
BineshPalestine03.pdf
آنچه در این بخش قابل توجه است، فرایند مدرنسازی و در واقع سکولارسازی دولت در اواخر دوران عثمانی است که نه تنها باعث قویتر شدن عثمانی نشد، بلکه مقاومت و قدرت ذاتی جامعه را نیز به نفع دولت از بین برد. این زمینه را برای انگلیسیها و سپس صهیونیستها فراهم کرد: جامعهای ضعیف و در هم شکسته و وابسته به دولت. نویسنده گریزی تاریخی به پیش از حملهٔ مغول نیز زده است. چگونه سلطان محمد خوارزمشاه با از میان بردن همهٔ رقبا، زمینی خالی و بدون مقاومت را در برابر مغولان قرار داد...
Forwarded from عبدالجمیل جابر
این را خواهری به برادران و خواهرانمان در غزه هدیه دادهاند. گفتند: اینها یادگاری مادر خدابیامرزشان است. گفتم چرا این را نگه نمیدارید و چیز دیگری را هدیه نمیدهید؟ گفتند: عمدا اینها را هدیه میدهم چون دوست دارم مادرم در این اجر شریک باشند. کار این خواهر برایم تأویل این آیهٔ کریمه بود که: {لَن تَنَالُواْ ٱلبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ}
و یک چیز دیگر: همین سختیها معدن انسانها را نمایان میسازد. اگر مصیبتها نبودند، کجا چنین حماسههایی شکل میگرفت؟ مخمل عادت و خلسهٔ زندگی روزمره همچون هیولایی نرم و دلربا همهٔ ما را میبلعید.
سختیها، عرصهٔ نصیحتهای عملی است. نصیحتی که میبینیم و لمس میکنیم. یقینِ چشم کجا و یقین گوش کجا...
جهت هماهنگی برای فرستادن کمکهای مالی از افغانستان به غزه:
@Jaber_muslim1
@Dawoodshah_Omar
+93799741015
و یک چیز دیگر: همین سختیها معدن انسانها را نمایان میسازد. اگر مصیبتها نبودند، کجا چنین حماسههایی شکل میگرفت؟ مخمل عادت و خلسهٔ زندگی روزمره همچون هیولایی نرم و دلربا همهٔ ما را میبلعید.
سختیها، عرصهٔ نصیحتهای عملی است. نصیحتی که میبینیم و لمس میکنیم. یقینِ چشم کجا و یقین گوش کجا...
جهت هماهنگی برای فرستادن کمکهای مالی از افغانستان به غزه:
@Jaber_muslim1
@Dawoodshah_Omar
+93799741015
2
والعصر🪶
عالی بود استاد گاهی ما در این تلهی غربت گرفتار میشویم و آسیب شناسی واقع بینانه و جراحی تلخی کردید. و این عادت به گله مندی طوری میشه که حتی بعد از اینکه خلاف اون عقیده و تفکرش هم ظاهر بشه و نمود پیدا کنه خودش هم باورش نمیشه. و واقعا این تله غریب بودن ممکنه…
محبت دارید. موردی که یادم رفت بگویم، قضیهٔ «جامعهستیز» شدن به بهانهٔ غربت است. شاید شما هم در داستان مصلحان بزرگ خوانده باشید که پس از محنت از کسی انتقام شخصی نگرفتهاند و از جامعه متنفر نشدهاند و بلکه پس از قدرتیابی، کسانی را که بیشترین آزار را به آنها رساندهاند بخشیدهاند. دلیلش همین است که غربت برای آنها یک وضعیت شکوهمند ساختگی در برابر عدهای «نمک به حرام» نبوده که عاقبتش تنفر و جامعهستیزی باشد. آنها با جامعه حساب تسویه نشدهای ندارند تا منتظر وقتش بمانند. آنچه برای خدا بوده، پس گرفته نمیشود.
Forwarded from Pezhvaak+
مرکز مطالعات متین
MatinPdf102.pdf
خواندنش را بهشدت پیشنهاد میکنم؛ شیخ صالح سندی که متخصص و بینیاز از تعریف است و مترجم را هم میشناسید.
تو توان و جوانی خود را در مسیری خواهی گذاشت که در حال طی کردنش هستی. سختتر از طی کردن راه، باز کردن راههایی است که بودند اما متروک شدهاند. راهی که تو باز میکنی «دی ان ای» تو را میگیرد و سپس هر کس آن را بپیماید بخشی از تلاش تو خواهد شد.
امتی که راهگشاهای بیشتری داشته باشد، راههای بیشتری هم دارد.
#انسانشهر
امتی که راهگشاهای بیشتری داشته باشد، راههای بیشتری هم دارد.
#انسانشهر
2
Forwarded from عبدالله (abdollah Mohammad)
وقتی پا بگذاری به آن خانهی ابدی، انگار سالها آنجا بودهای. مانند اسیری که پس از سالها به خانهی خودش برگشته باشد...
آنقدر آشناست که نیازی به راهنما نداری. کوه تو، دشت تو، بزم تو... دریا و صحرایش همه صحرا و دریای توست. تو، زندانی پیشین، پادشاه شدهای، یوسفوار.
﴿وَيُدخِلُهُمُ الجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم﴾ [سورهٔ محمد: ۶]
(آنان را به بهشتی درآوَرَد که به آنان شناسانده) هم راهش را، هم وصفش.
مانند روح پاکی که از بدنی بیمار درآید، به سرزمینی آشنا میبرند، مؤمن را.
#بهشت_اندیشی
#عبدالله_محمد
آنقدر آشناست که نیازی به راهنما نداری. کوه تو، دشت تو، بزم تو... دریا و صحرایش همه صحرا و دریای توست. تو، زندانی پیشین، پادشاه شدهای، یوسفوار.
﴿وَيُدخِلُهُمُ الجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم﴾ [سورهٔ محمد: ۶]
(آنان را به بهشتی درآوَرَد که به آنان شناسانده) هم راهش را، هم وصفش.
مانند روح پاکی که از بدنی بیمار درآید، به سرزمینی آشنا میبرند، مؤمن را.
#بهشت_اندیشی
#عبدالله_محمد
ایمان برای خیلی از ما که در فضای جوامع مسلمان زندگی کردهایم چیزی شبیه به آب و هواست که علیرغم حیاتی بودنش چون همواره بوده قدرش را نمیدانیم. فقط کسانی که مدتی در خلأ بیایمانی زندگی کردهاند یا افراد بیایمان را به مدتی طولانی و از نزدیک دیدهاند میدانند این «پیشفرض» چقدر باارزش و کیمیاست. من نمیگویم ایمان ما خیلی قوی یا خوب است، اما همین حداقلش هم نعمت بزرگی است که خود را در سختیها و مصیبتها نشان میدهد. سطح شکنندگی مردم و به ویژه نسلهای جدید که در فضایی رقیقتر از این مفاهیم ایمانی زندگی کردهاند به سرعت در حال افزایش است. به فرزندانتان فقط ترس یاد ندهید. اینکه از غریبه چیزی نگیرند یا شبها زود به خانه بازگردند یا سمت دود نروند و این حرفها همه درست و لازم است اما بنیان زندگی موقت زمینی بر مرگ و نیستی است که خیلی از بزرگ شدههای در فضای ترس در برابر این حقیقت فرو خواهند ریخت. فرزند من شاید لذت فوری دود را بر ترس آن ترجیح دهد چون به خیال خودش میخواهد در «لحظه» زندگی کند. رفتارهای دینی اما شبیه پسانداز است. تو اکنون سالم زندگی میکنی تا فردا در همین دنیا و سپس در آخرت زندگی پاکی داشتی باشی. وقتی ترس محض حاکم باشد کسی پس انداز نمیکند، در شرایط جنگ مردم به عابربانکها و پمپ بنزین حمله میکنند تا آخرین درجهٔ «بهره» از شرایط را ببرند. پوچی راه افتاده در شهرهای بزرگ و نگاه لحظهای به زندگی حاصل زندگی در لحظاتی پیش از حملهٔ هستهای است. گوش سپردن به موسیقی در لحظهٔ غرق شدن تایتانیک است. لحظاتی پیش از حملهٔ هستهای چکار باید کرد؟ اصلا چه میشود کرد؟ حالا این را با نگاه ایمانی مقایسه کنید که پیامبرش صلی الله علیه وسلم توصیه میکند حتی در لحظهٔ قیام قیامت هم اگر در حال کاشتن یک درخت هستی - اگر توانستی - کارت را به پایان برسانی.
من این دیدگاه را میتوانم به همهٔ ابعاد زندگی مخصوصا سه حادثهٔ مهم آن گسترش دهم: تولد، سکس و مرگ. این سه حلقههای اصلی چرخهٔ حیات هستند که یکدیگر را کامل میکنند و در نبود نگاه اخروی و دینی پوچ میشوند. پوچی یکی از اینها، دو تای دیگر را هم پوچ خواهد کرد. تولد تقریبا بیمعنی میشود و نرخ زاد و ولد کم میشود. سکس ابزار لذت محض یا موضوع تجارت میشود و از ازدواج جدا میشود (زنا، پورن) و کارکرد اصلی خود را از دست میدهد و مرگ هم پوچ و بیمعنی میشود و بسیاری اوقات همانند در اضطراری برای خروج تسلیم شدهها عمل میکند (خودکشی). یک مورد دیگر هم این وسط میآید: الکل و روانگردان. این دو هرچند انسان را نمیکشند اما او را - هرچند موقت - از شرایط زندگی دور میکنند.
به فرزندان خود فقط ترس یاد ندهید. این را به آنان یاد دهید که زندگی فرصت با ارزشی است. بودن موهبت است. دلیل کارهایش را فراتر از ترس و منفعت موجود در زندگی قرار دهید. «حرام» است و خداوند اینطور خواسته خیلی قویتر از «خطرناک است» و «اینطوری موفق خواهی شد» است. دلیل زندگی اگر در خود زندگی باشد ما عملا او را در یک چرخه که برای خودش کار میکند گرفتار کردهایم (کاری برای تخت، تختی برای خواب، خوابی برای جان، جانی برای مرگ).
من این دیدگاه را میتوانم به همهٔ ابعاد زندگی مخصوصا سه حادثهٔ مهم آن گسترش دهم: تولد، سکس و مرگ. این سه حلقههای اصلی چرخهٔ حیات هستند که یکدیگر را کامل میکنند و در نبود نگاه اخروی و دینی پوچ میشوند. پوچی یکی از اینها، دو تای دیگر را هم پوچ خواهد کرد. تولد تقریبا بیمعنی میشود و نرخ زاد و ولد کم میشود. سکس ابزار لذت محض یا موضوع تجارت میشود و از ازدواج جدا میشود (زنا، پورن) و کارکرد اصلی خود را از دست میدهد و مرگ هم پوچ و بیمعنی میشود و بسیاری اوقات همانند در اضطراری برای خروج تسلیم شدهها عمل میکند (خودکشی). یک مورد دیگر هم این وسط میآید: الکل و روانگردان. این دو هرچند انسان را نمیکشند اما او را - هرچند موقت - از شرایط زندگی دور میکنند.
به فرزندان خود فقط ترس یاد ندهید. این را به آنان یاد دهید که زندگی فرصت با ارزشی است. بودن موهبت است. دلیل کارهایش را فراتر از ترس و منفعت موجود در زندگی قرار دهید. «حرام» است و خداوند اینطور خواسته خیلی قویتر از «خطرناک است» و «اینطوری موفق خواهی شد» است. دلیل زندگی اگر در خود زندگی باشد ما عملا او را در یک چرخه که برای خودش کار میکند گرفتار کردهایم (کاری برای تخت، تختی برای خواب، خوابی برای جان، جانی برای مرگ).
عبدالله محمد
ایمان برای خیلی از ما که در فضای جوامع مسلمان زندگی کردهایم چیزی شبیه به آب و هواست که علیرغم حیاتی بودنش چون همواره بوده قدرش را نمیدانیم. فقط کسانی که مدتی در خلأ بیایمانی زندگی کردهاند یا افراد بیایمان را به مدتی طولانی و از نزدیک دیدهاند میدانند…
زندگی گذشته طوری بود که ما با دیدن طبیعت، چرخهٔ جفتگیری، تولد و مرگ را از قبل در حیوانات مشاهده میکردیم. یک امر ساده و پرتکرار بود در واقع. اگر در خانه مرغ و خروس هم داشتی این را میدیدی و چرخه از حالت ترسناکش خارج میشد و حداقل میشد به آن فکر کرد. ما سپس خروج جوجهها و بزرگ شدن آنها را میدیدیم. بعضی وقتها هم جوجهها طعمهٔ گربهها میشدند و با این بخش از زندگی هم آشنا میشدیم و اصلا بعدا خود این جوجهها که بزرگ میشدند را میخوردیم. ندیدن همین چرخهٔ ساده باعث میشود نوجوان امروزی که بیشتر از کودکان گذشته گوشت و مرغ میخورد نتواند سر بریدن مرغ را درک کند و اگر یک بار این را ببیند احتمالا وگان شود یا عذاب وجدان بگیرد! او احتمالا خیلی دیر ازدواج کند یا اصلا ازدواج نکند و اگر هم ازدواج بکند به زور یک فرزند بیاورد. او چرخهٔ حیات را به شکل طبیعی ندیده و احتمالا اولین برخوردش به این مقوله از دریچهٔ لذت باشد (پورن). شکنندگی یک بُعدش همین دوری از طبیعت این زندگی است. اینکه این نسل اینقدر میگوید: «از بچهها متنفرم» نشانهٔ خطرناکی است. اینها نتیجهٔ درک نکردن چرخهٔ زندگی و دیدن آن از دریچهٔ لذت محض است.
عبدالله محمد
زندگی گذشته طوری بود که ما با دیدن طبیعت، چرخهٔ جفتگیری، تولد و مرگ را از قبل در حیوانات مشاهده میکردیم. یک امر ساده و پرتکرار بود در واقع. اگر در خانه مرغ و خروس هم داشتی این را میدیدی و چرخه از حالت ترسناکش خارج میشد و حداقل میشد به آن فکر کرد. ما سپس…
حتی صنعت مرغداری و گاوداری معاصر هم چیز عجیبی است. مثلا ما یادمان هست وقتی میخواستیم بز را ذبح کنیم اول به بز آب میدادند. این صحنه خیلی عجیب و پرمعنا بود. ما میخواهیم سر بز را ببریم اما به او آب میدهیم. این یعنی خصومتی در کار نیست و پذیرفتهایم که خوردن این حیوان بخشی طبیعی از زندگی است نه آنکه بخواهیم او را اذیت کنیم. ما حق نداشتیم بزها را بزنیم یا با آنها بدرفتاری کنیم اما در عین حال آنها را میخوردیم. اما در گاوداری صنعتی یا مرغداری صنعتی خبری از رحم و مروت نیست. اگر فیلمهایی که مخصوصا در غرب از رفتار با حیوانات در این صنعت میشود را ببینید از رشد گیاهخواری در این کشورها تعجب نخواهید کرد. منفعت-لذت محوری به دو پدیدهٔ متضاد منجر میشود: برای رسیدن به سود بیشتر باید اخلاق را کنار گذاشت، فرقی نمیکند این سود در صنعت باشد یا در جنگ. شما باید کشتار راه بیندازی و این کشتار باید در سطح وسیع باشد اما این کشتار باید از مصرف کنندهٔ نهایی دور بماند. تا مصرف کنندهٔ نهایی در «برگر کینگ» یا «مک دونالد» در فضایی به شدت تمیز و آرام برگرش را بخورد. سیستمی هم که بر سر مردمی دور بمب ریخته، سیاستمدارانش با لباسهای شیک در پارلمانش «مؤدبانه» دربارهٔ جنگ گزارش دهند و خانم مجری تلویزیون این خبر ار در قالب کلماتی که آزاردهنده نیستند میگوید و صحنههای خون و جنازه را پخش نمیکند. حالا اگر صحنههای کشتارگاه و جنگ درز بکند چه؟ جامعه برآشفته میشود و آنگاه شاید سیاسمتدارها نه برای جنایتی که کردهاند بلکه برای پخش شدن صحنههایش کوتاه بیایند یا سعی کنند دیگر صحنههایش پخش نشود. مردم هم در چنین جوامعی کم کم کاملا ضد جنگ (گیاهخوار) میشوند و شاید کارشان به جایی برسد که در برابر بیدفاع شدن کشور از هجوم خارجی بیحس شوند. مثلا در ژاپن که به دلیل خطر رو به رشد چین قصد تغییر ارتش و هجومیتر شدن آن را دارند تظاهرات شده بود که آقا پول مالیات ما را به جنگ ندهید...
عبدالله محمد
حتی صنعت مرغداری و گاوداری معاصر هم چیز عجیبی است. مثلا ما یادمان هست وقتی میخواستیم بز را ذبح کنیم اول به بز آب میدادند. این صحنه خیلی عجیب و پرمعنا بود. ما میخواهیم سر بز را ببریم اما به او آب میدهیم. این یعنی خصومتی در کار نیست و پذیرفتهایم که خوردن…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️ هشدار: صحنهٔ ناراحت کننده
این بخشی از مرغداری صنعتی است که در آن جوجههای نر یک روزه به دلیل اینکه نگهداری آنها صرفهٔ اقتصادی ندارد به این شکل معدوم میشوند.
این بخشی از مرغداری صنعتی است که در آن جوجههای نر یک روزه به دلیل اینکه نگهداری آنها صرفهٔ اقتصادی ندارد به این شکل معدوم میشوند.
عبدالله محمد
Voice message
از پیامهای دوستان فرهیخته دربارهٔ وارداتی بودن لفظ «روحانی» در جامعهٔ ایران.