Forwarded from جرعه از چاهی | امین جباری
🔻 احمدی نژاد و اعتراضهای ِ او 🔺
احمدی نژاد هنوز از بعد آزادیخواهی و آزادیجویی اصلاح نشده است. او هنوز در درون خود یک استبداد خوی ِ خودخواه است با چاشنی خطرناک و ویران کننده عوام فریبی.
وی در حرفهای اعتراضیاش نیز، در کُنه موضوع و محل نزاع، نهایتا به این معترض است که بر سر خوان و سفره قدرت، چرا نشستن ِ دوباره من نه؟؟ من باز سهمم را میخواهم! بدهید، تا از جام ِ قدرت بیاشامیم و بیاساییم، آنگاه جملگی باهم دم نزنیم!
نشان به آن نشان که او در آخرین حرفهای اعتراضی اش گفته است که اگر "مرا" رد صلاحیت کنید انتخابات را تایید نمیکنم و در آن اشتراک نمیجویم. درد او خود ِ اوست ورنه اگر وجدانی آزادی خواه داشت میپرسید که تاکنون و اکنون، دیگران را چرا اجازه حضور در کاندیداتوری انتخابات ندادهاید و این حق را از آنها به چه حقی سلب کرده اید؟ او این را نمیپرسد بلکه او فقط به منع شدن خود از حضور ِ در عرصه قدرت معترض است چرا که آش برای خود احمدی نژاد شور نباشد کافی است ولو در جام ملت شَرنگ و زهر ریخته شود.
#امین_جباری
پنجشنبه ؛ بیست و سوم اردیبهشت هزار و چهارصد.
@jabbariamin
احمدی نژاد هنوز از بعد آزادیخواهی و آزادیجویی اصلاح نشده است. او هنوز در درون خود یک استبداد خوی ِ خودخواه است با چاشنی خطرناک و ویران کننده عوام فریبی.
وی در حرفهای اعتراضیاش نیز، در کُنه موضوع و محل نزاع، نهایتا به این معترض است که بر سر خوان و سفره قدرت، چرا نشستن ِ دوباره من نه؟؟ من باز سهمم را میخواهم! بدهید، تا از جام ِ قدرت بیاشامیم و بیاساییم، آنگاه جملگی باهم دم نزنیم!
نشان به آن نشان که او در آخرین حرفهای اعتراضی اش گفته است که اگر "مرا" رد صلاحیت کنید انتخابات را تایید نمیکنم و در آن اشتراک نمیجویم. درد او خود ِ اوست ورنه اگر وجدانی آزادی خواه داشت میپرسید که تاکنون و اکنون، دیگران را چرا اجازه حضور در کاندیداتوری انتخابات ندادهاید و این حق را از آنها به چه حقی سلب کرده اید؟ او این را نمیپرسد بلکه او فقط به منع شدن خود از حضور ِ در عرصه قدرت معترض است چرا که آش برای خود احمدی نژاد شور نباشد کافی است ولو در جام ملت شَرنگ و زهر ریخته شود.
#امین_جباری
پنجشنبه ؛ بیست و سوم اردیبهشت هزار و چهارصد.
@jabbariamin
Forwarded from حباب؛ نوشته/گفتههای یاسر میردامادی (Yaser Mirdamadi)
🔺به کارزار حمایت از تأیید صلاحیت سید مصطفی تاجزاده در انتخابات ۱۴۰۰ بپیوندید:
«من گام در عرصه انتخابات نهادم تا با صدای رسا اعلام کنم که مانند اکثریت شما مخالف راهی هستم که حاکمیت در حال پیمودن است.
من با[...] بستن دهان مخالفان و منتقدان و گرفتن حق فعالیت تشکیلاتی از هر ایرانی با هر گرایش و عقیدهای که ملتزم به قانون است و خشونت را نفی میکند، مخالفم.
من با دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد و انتخابات مخالفم.
با[...] سپردن اموال ملت به باندهای بینام و نشان مخالفم. با تبعیض در استخدام و گزینشهای عقیدتی و سیاسی مخالفم.
من با نگاه طالبانی و داعشی به دین مخالفم. معتقد به حجابم ولی با حجاب اجباری مخالفم. من با قوانین تبعیضآمیز علیه زنان مخالفم. با سلب حقوق هر شهروندی با هر عقیده و مذهبی و قومیت و زبانی مخالفم.
من رشد اقتصادی را در دسترس میبینم و مهار گرانی و تورم را که کمر قشرهای وسیعی از مردم را خم کرده است ممکن میدانم.
مرگخواهی برای این و آن بس است. پیام من دوستداشتن زندگی و تلاش برای افزایش شادی و امید است. من برای گفتگو و تعامل و همکاری آمدهام.
میدانم که گروهی مطالبات فوق را رویاپردازانه تلقی میکنند. اما من هم تیم و برنامه برای اداره کشور دارم و هم رویاهای زیادی دارم! رویای رفع تبعیض و تحقق عدالت، رویای رفع فقر و فساد و بیماری و بیکاری، رویای رفع گرانی و تحریم، رویای دوستی و همکاری و همدلی، رویای ایرانی آباد و مستقل و توسعهیافته، رویای انتخابات آزاد، رویای حکومت قانون و رویای عدالت و آزادی.
آری! من نامزد شدهام تا افزون بر معرفی همکاران و ارائه برنامه، رویای آزادی و عدالت را زنده نگه دارم. به باور من رویاها تحقق مییابند زمانی که ملتها اراده میکنند، و هیچ قدرتی برتر از قدرت بیقدرتان نیست، زمانی که اراده میکنند.»
آنچه در بالا آمد، بخش هایی از بیانیه سید مصطفی تاجزاده در هنگام نام نویسی انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 است. او در این بیانیه خود را این چنین معرفی می کند: «من سیدمصطفی تاجزاده یک شهروند، یک اصلاحطلب، معاون بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد دولت مهندس موسوی و معاون سیاسی وزرات کشور دولت آقای خاتمی، یک زندانی سیاسی هفت ساله»
تصمیم مصطفی تاجزاده برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری تصمیمی مبتنی بر آرمان خواهی و آشکار کردن مطالبات بخشی از مردم ایران است. حق سید مصطفی تاجزاده برای قرار دادن خویش در مقابل رای ملت، حقی قانونی و مطابق با قانون اساسی است. حق مردمان این سرزمین نیز برای اینکه بتوانند انتخاب کنند که به او رای بدهند و یا نه، حقی قانونی و ابتدایی است. دفاع از نهاد انتخابات به عنوان یکی از مهم ترین مجراهای اعمال قدرت سیاسی مردم نیز حقی واضح و در واقع روح قانون اساسی ایران است.
ایران کشوری بسیار متکثر است. مذهبی و غیر مذهبی، معتقد به جمهوری اسلامی و بریده و یا مخالف آن، سوسیالیست و لیبرال، امیدوار به تغییر شرایط و نا امید از آن و ... این تکثر بیش از آنکه خوب یا بد باشد، واقعی و حقیقی است. اما آنچه می تواند در میان این تکثر همه ما را به عنوان مردمان کشور ایران به هم پیوند دهد، آرمان هایی از جنس عدالت و انصاف است. عدالت به این معنا که با وجود تفاوت ها، هیچ گاه نخواهیم که دیگران (سوای اینکه با ما موافق اند یا مخالف) از حق طبیعی و یا قانونی شان محروم شوند و انصاف به این معنا که اگر حقی را برای خود می پسندیم، آن را برای دیگران نیز بپسندیم.
هر یک از ما به عنوان یک ایرانی فارغ از اینکه با شخص مصطفی تاجزاده و یا ایده ها و آرمان هایش موافق باشیم یا نه و بر پایه اعتقادمان به عدالت و انصاف، می خواهیم که به سید مصطفی تاجزاده امکان نامزدی در انتخابات داده شود. چرا که این را به نفع ایران و آینده ایران می دانیم.
ما به عنوان امضا کنند گان این کارزار از شورای نگهبان میخواهیم تا با تایید صلاحیت سید مصطفی تاجزاده، این امکان به ما و باقی ایرانیان داده شود که با انتخاب خود نشان دهیم که او و تفکر او را می خواهیم یا نه. هر یک از ما به عنوان یک ایرانی میخواهیم که این حق را داشته باشیم که سرنوشت سیاسی کشورمان را خود انتخاب کنیم و در برابر خوب و بد انتخاب خویش و دیگر هموطنانمان مسئولانه رفتار کنیم.
در آخر اینکه با این کلام تاجزاده هم صدا هستیم: «از خداوند مهربان میخواهیم که ایران را از استبداد، خشونت، دروغ، ریا و تمامیتخواهی حفظ کند.»
#من_آرمانی_دارم لینک امضای کارزار:
http://chng.it/m6fbPb9jKP
«من گام در عرصه انتخابات نهادم تا با صدای رسا اعلام کنم که مانند اکثریت شما مخالف راهی هستم که حاکمیت در حال پیمودن است.
من با[...] بستن دهان مخالفان و منتقدان و گرفتن حق فعالیت تشکیلاتی از هر ایرانی با هر گرایش و عقیدهای که ملتزم به قانون است و خشونت را نفی میکند، مخالفم.
من با دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد و انتخابات مخالفم.
با[...] سپردن اموال ملت به باندهای بینام و نشان مخالفم. با تبعیض در استخدام و گزینشهای عقیدتی و سیاسی مخالفم.
من با نگاه طالبانی و داعشی به دین مخالفم. معتقد به حجابم ولی با حجاب اجباری مخالفم. من با قوانین تبعیضآمیز علیه زنان مخالفم. با سلب حقوق هر شهروندی با هر عقیده و مذهبی و قومیت و زبانی مخالفم.
من رشد اقتصادی را در دسترس میبینم و مهار گرانی و تورم را که کمر قشرهای وسیعی از مردم را خم کرده است ممکن میدانم.
مرگخواهی برای این و آن بس است. پیام من دوستداشتن زندگی و تلاش برای افزایش شادی و امید است. من برای گفتگو و تعامل و همکاری آمدهام.
میدانم که گروهی مطالبات فوق را رویاپردازانه تلقی میکنند. اما من هم تیم و برنامه برای اداره کشور دارم و هم رویاهای زیادی دارم! رویای رفع تبعیض و تحقق عدالت، رویای رفع فقر و فساد و بیماری و بیکاری، رویای رفع گرانی و تحریم، رویای دوستی و همکاری و همدلی، رویای ایرانی آباد و مستقل و توسعهیافته، رویای انتخابات آزاد، رویای حکومت قانون و رویای عدالت و آزادی.
آری! من نامزد شدهام تا افزون بر معرفی همکاران و ارائه برنامه، رویای آزادی و عدالت را زنده نگه دارم. به باور من رویاها تحقق مییابند زمانی که ملتها اراده میکنند، و هیچ قدرتی برتر از قدرت بیقدرتان نیست، زمانی که اراده میکنند.»
آنچه در بالا آمد، بخش هایی از بیانیه سید مصطفی تاجزاده در هنگام نام نویسی انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 است. او در این بیانیه خود را این چنین معرفی می کند: «من سیدمصطفی تاجزاده یک شهروند، یک اصلاحطلب، معاون بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد دولت مهندس موسوی و معاون سیاسی وزرات کشور دولت آقای خاتمی، یک زندانی سیاسی هفت ساله»
تصمیم مصطفی تاجزاده برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری تصمیمی مبتنی بر آرمان خواهی و آشکار کردن مطالبات بخشی از مردم ایران است. حق سید مصطفی تاجزاده برای قرار دادن خویش در مقابل رای ملت، حقی قانونی و مطابق با قانون اساسی است. حق مردمان این سرزمین نیز برای اینکه بتوانند انتخاب کنند که به او رای بدهند و یا نه، حقی قانونی و ابتدایی است. دفاع از نهاد انتخابات به عنوان یکی از مهم ترین مجراهای اعمال قدرت سیاسی مردم نیز حقی واضح و در واقع روح قانون اساسی ایران است.
ایران کشوری بسیار متکثر است. مذهبی و غیر مذهبی، معتقد به جمهوری اسلامی و بریده و یا مخالف آن، سوسیالیست و لیبرال، امیدوار به تغییر شرایط و نا امید از آن و ... این تکثر بیش از آنکه خوب یا بد باشد، واقعی و حقیقی است. اما آنچه می تواند در میان این تکثر همه ما را به عنوان مردمان کشور ایران به هم پیوند دهد، آرمان هایی از جنس عدالت و انصاف است. عدالت به این معنا که با وجود تفاوت ها، هیچ گاه نخواهیم که دیگران (سوای اینکه با ما موافق اند یا مخالف) از حق طبیعی و یا قانونی شان محروم شوند و انصاف به این معنا که اگر حقی را برای خود می پسندیم، آن را برای دیگران نیز بپسندیم.
هر یک از ما به عنوان یک ایرانی فارغ از اینکه با شخص مصطفی تاجزاده و یا ایده ها و آرمان هایش موافق باشیم یا نه و بر پایه اعتقادمان به عدالت و انصاف، می خواهیم که به سید مصطفی تاجزاده امکان نامزدی در انتخابات داده شود. چرا که این را به نفع ایران و آینده ایران می دانیم.
ما به عنوان امضا کنند گان این کارزار از شورای نگهبان میخواهیم تا با تایید صلاحیت سید مصطفی تاجزاده، این امکان به ما و باقی ایرانیان داده شود که با انتخاب خود نشان دهیم که او و تفکر او را می خواهیم یا نه. هر یک از ما به عنوان یک ایرانی میخواهیم که این حق را داشته باشیم که سرنوشت سیاسی کشورمان را خود انتخاب کنیم و در برابر خوب و بد انتخاب خویش و دیگر هموطنانمان مسئولانه رفتار کنیم.
در آخر اینکه با این کلام تاجزاده هم صدا هستیم: «از خداوند مهربان میخواهیم که ایران را از استبداد، خشونت، دروغ، ریا و تمامیتخواهی حفظ کند.»
#من_آرمانی_دارم لینک امضای کارزار:
http://chng.it/m6fbPb9jKP
Change.org
Can you spare a minute to help Yaser Mirdamadi?
کارزار حمایت از تایید صلاحیت سید مصطفی تاجزاده در انتخابات ۱۴۰۰ ایران
🔴◾️ایران (مردم ایران) پیچید، اما سروش نپیچید
من در این متن اصلا خیال ندارم به ادبیاتی صحبت کنم که نویسندگان متون شلتاق در باتلاقی صحبت میکنند و اتفاقا خیلی ها را هم ذوق مرگ میکنند. چرا که خود را همواره شاگرد سروش میدانم و معتقدم؛
《وقیح ترین شاگرد، کسی است که ریزه خواری سفره "استاد"ی کرده که دستش را گرفته و پا به پا برده، اما حالا که پلنگ افکن [که مطلقا من در مورد خود چنین ادعای گزافی ندارم] شده، به او توهین میکند》
اما در عین حال خود دکتر سروش به ما آموخته که "دست ارادت به هیچکس ندهیم" و "در او (سروش) متوقف نمانیم.
پس نه مریدان امثال جوادطباطبایی از این نقد من به سروش ذوق مرگ شوند،نه مریدان آن مریدان که من آنها را "اصحاب لایک"مینامم،ونه مریدان منبرهای تصلب متعمم.
من خارج از ساحت ایدئولوژی و مراد و مریدبازی حرف میزنم
آقای دکتر سروش! من میدانم که شما هم بمانند بسیاری از متفکران پساقاره ای،در درون خود یک "لحظه اسپینوزایی" دارید که در آن یک گزاره اخلاقی بسیار جدی وجود دارد؛
"هر آنچه که توانش بدن را بیافزاید،خیر و هر آنچه که توانش بدن را کاهش دهد،شر است.و هیچ بدنی رستگار نمیشود مگر اینکه همه بدنها رستگار شده باشند".
و این همان نقطه تاسیس اخلاق، همچون امری ایمنمنت است.در نسبت با زندگی بسیاری از متفکرین،اندیشمندان، و کسانی که فکر میکنند فیلسوف اند اما هیچگاه توان بدر آوردن طیلسان روشنفکری از تن خود را ندارند.یعنی "امر جزئی" را چون "امر جزئی" تحلیل نمیکنند. و غافل اند از اینکه غایت جینیولوژی،تحلیل جزء است در نسبت با کل.
آقای دکتر!لطف بما توضیح بدهید که "امر متفاوت" چگونه میتواند به هستی خود ادامه دهد؟
پرسش من این نیست که هستی چگونه ممکن میشود.
آیا متوجه نشدید که این "امر متفاوت" درست است که در سطوح جزئی متفاوت میشود. اما فی الواقع universum است؟
آیا ما باید بپذیریم که شما در تحلیل هایتان از ایران کنونی، دو نوع مواجهه دارید؟
اول، مواجهه شیزوفرنیک متکثر و دوران گل و بلبل!!!! عصر خمینی
و دیگری مواجهه آنتی ادیپ، که نفی اشکال پارانوئیدی نظام جمهوری اسلامی میکند. بعد شما اینها را totalize میکنید و ناخواسته به دفاع از اشکال شیزوفرنیک قدرت می پردازید که "تفاوت" را چون "امر متفاوت" تایید میکند؟
لذا این شکل سخن گفتن شما برمیگردد به بک گراند معرفتی [اپیستمیک] شما که هنوز خیال میکنید سرآغاز جنایات جمهوری اسلامی، سال ۸۸ است. و فراموش میکنید که رهبر کنونی ایران در جنایت، به گردپای خمینی محبوب شما هم نمیرسد.
لطفا این را دریابید که جامعه ایران،دیگر آن جامعه دوران دهه هفتاد نیست. که مشتی اصلاح طلب متوهم،خدا و خرما (جامعه النبی و جامعه مدنی) را باهم بخواهد.حداقلش اینست که جامعه کنونی این را فهمیده که یا باید به الزامات جامعه مدنی تن بدهد یا به الزامات جامعه النبی*. چون اساسا اینها را نمیتوان در یک ظرف جای داد.
متاسفانه شما به همان نسبت که به تعارضهای سنتمداری با سرشت قدرت،بی اعتنا هستید،به سرشت الزامات دوران جدید و سیاست هم بی اعتنا هستید.
لذا میخواهید با نوشتن اینگونه نثر مسجع های زیبا اما بی بنیان و تهی از مفهوم،سبب ساز توجیه عملی بشوید که
مبانی آن در ایران،و برای ایران و ایرانی، فاقد موضوعیت مفهومی و تاریخی است.و آنچه از آن فهم میکند،تنها در حد یک توهم جمهوریت نظامیست که خود را بر پایه های جامعه النبی و وعده الهی تعریف میکند.لذا سبب ساز که هیچ،سبب سوز خواهید شد.
بعنوان نتیجه گیری [موقت] میتوانم گفت که همچنان بازسازی سنت در نزد شما بر محور یگانه رگه های اسلامی سنت،تنها در مخالفت با تجدد در دوران جدید امکانپذیر شده و این بازسازی،در نهایت،ایدئولوژی اتخاذ موضع در مناسبات قدرت است.که ضرباهنگ دگرگونی های آن جز تاریخ ظهور و سقوط صورتهای گوناگون قدرت نیست.
آقای دکتر سروش! شما که مدعی هستید در مبانی اندیشه مدرن رسوخ کرده اید،چرا هیچگاه به ما نشان ندادید که "محل نزاع" بر مبانی قدما در نظامهای فلسفی غرب،بخصوص از سده سیزدهم بعد کجاست.و یا در مشروطیت ایران چه اتفاقی رخ داد.چرا به ما توضیح ندادید معنای تحولات و دگرگونی های ایران _حتی با مبانی خود_ در آستانه دوران جدید چیست؟
شما با نوشتن این نثر مسجع مزخرف نشان دادید که آگاهی تان از جامعه ایران کنونی بر "امر عرضی" قائم است نه "امر جوهری".در حالیکه علت قوام عرض،جز جوهر نیست. و اگر خلاف این را (شناختتان قائم به "امر جوهری است) مدعی هستید،بما بگویید سرودن این نثرمسجعهای شما چه دردی از این کشور دوا کرده؟در حالیکه کمترین اعتنایی به تقاوت های حوزه حقوق عمومی و حوزه حقوق خصوصی ندارید، بماند، درکتان از "سیاست" هم از "ادب قدرت،ادب عدالت" جلوتر نیامد.
بدیهی است که مراد من از "امروز"،آن ساحت مکانمند امور زمانی است که همواره میان دو حد زمانی گذشته و آینده قرار میگیرد و نسبتی میان مختصات آن دو در می اندازد.👇👇👇
من در این متن اصلا خیال ندارم به ادبیاتی صحبت کنم که نویسندگان متون شلتاق در باتلاقی صحبت میکنند و اتفاقا خیلی ها را هم ذوق مرگ میکنند. چرا که خود را همواره شاگرد سروش میدانم و معتقدم؛
《وقیح ترین شاگرد، کسی است که ریزه خواری سفره "استاد"ی کرده که دستش را گرفته و پا به پا برده، اما حالا که پلنگ افکن [که مطلقا من در مورد خود چنین ادعای گزافی ندارم] شده، به او توهین میکند》
اما در عین حال خود دکتر سروش به ما آموخته که "دست ارادت به هیچکس ندهیم" و "در او (سروش) متوقف نمانیم.
پس نه مریدان امثال جوادطباطبایی از این نقد من به سروش ذوق مرگ شوند،نه مریدان آن مریدان که من آنها را "اصحاب لایک"مینامم،ونه مریدان منبرهای تصلب متعمم.
من خارج از ساحت ایدئولوژی و مراد و مریدبازی حرف میزنم
آقای دکتر سروش! من میدانم که شما هم بمانند بسیاری از متفکران پساقاره ای،در درون خود یک "لحظه اسپینوزایی" دارید که در آن یک گزاره اخلاقی بسیار جدی وجود دارد؛
"هر آنچه که توانش بدن را بیافزاید،خیر و هر آنچه که توانش بدن را کاهش دهد،شر است.و هیچ بدنی رستگار نمیشود مگر اینکه همه بدنها رستگار شده باشند".
و این همان نقطه تاسیس اخلاق، همچون امری ایمنمنت است.در نسبت با زندگی بسیاری از متفکرین،اندیشمندان، و کسانی که فکر میکنند فیلسوف اند اما هیچگاه توان بدر آوردن طیلسان روشنفکری از تن خود را ندارند.یعنی "امر جزئی" را چون "امر جزئی" تحلیل نمیکنند. و غافل اند از اینکه غایت جینیولوژی،تحلیل جزء است در نسبت با کل.
آقای دکتر!لطف بما توضیح بدهید که "امر متفاوت" چگونه میتواند به هستی خود ادامه دهد؟
پرسش من این نیست که هستی چگونه ممکن میشود.
آیا متوجه نشدید که این "امر متفاوت" درست است که در سطوح جزئی متفاوت میشود. اما فی الواقع universum است؟
آیا ما باید بپذیریم که شما در تحلیل هایتان از ایران کنونی، دو نوع مواجهه دارید؟
اول، مواجهه شیزوفرنیک متکثر و دوران گل و بلبل!!!! عصر خمینی
و دیگری مواجهه آنتی ادیپ، که نفی اشکال پارانوئیدی نظام جمهوری اسلامی میکند. بعد شما اینها را totalize میکنید و ناخواسته به دفاع از اشکال شیزوفرنیک قدرت می پردازید که "تفاوت" را چون "امر متفاوت" تایید میکند؟
لذا این شکل سخن گفتن شما برمیگردد به بک گراند معرفتی [اپیستمیک] شما که هنوز خیال میکنید سرآغاز جنایات جمهوری اسلامی، سال ۸۸ است. و فراموش میکنید که رهبر کنونی ایران در جنایت، به گردپای خمینی محبوب شما هم نمیرسد.
لطفا این را دریابید که جامعه ایران،دیگر آن جامعه دوران دهه هفتاد نیست. که مشتی اصلاح طلب متوهم،خدا و خرما (جامعه النبی و جامعه مدنی) را باهم بخواهد.حداقلش اینست که جامعه کنونی این را فهمیده که یا باید به الزامات جامعه مدنی تن بدهد یا به الزامات جامعه النبی*. چون اساسا اینها را نمیتوان در یک ظرف جای داد.
متاسفانه شما به همان نسبت که به تعارضهای سنتمداری با سرشت قدرت،بی اعتنا هستید،به سرشت الزامات دوران جدید و سیاست هم بی اعتنا هستید.
لذا میخواهید با نوشتن اینگونه نثر مسجع های زیبا اما بی بنیان و تهی از مفهوم،سبب ساز توجیه عملی بشوید که
مبانی آن در ایران،و برای ایران و ایرانی، فاقد موضوعیت مفهومی و تاریخی است.و آنچه از آن فهم میکند،تنها در حد یک توهم جمهوریت نظامیست که خود را بر پایه های جامعه النبی و وعده الهی تعریف میکند.لذا سبب ساز که هیچ،سبب سوز خواهید شد.
بعنوان نتیجه گیری [موقت] میتوانم گفت که همچنان بازسازی سنت در نزد شما بر محور یگانه رگه های اسلامی سنت،تنها در مخالفت با تجدد در دوران جدید امکانپذیر شده و این بازسازی،در نهایت،ایدئولوژی اتخاذ موضع در مناسبات قدرت است.که ضرباهنگ دگرگونی های آن جز تاریخ ظهور و سقوط صورتهای گوناگون قدرت نیست.
آقای دکتر سروش! شما که مدعی هستید در مبانی اندیشه مدرن رسوخ کرده اید،چرا هیچگاه به ما نشان ندادید که "محل نزاع" بر مبانی قدما در نظامهای فلسفی غرب،بخصوص از سده سیزدهم بعد کجاست.و یا در مشروطیت ایران چه اتفاقی رخ داد.چرا به ما توضیح ندادید معنای تحولات و دگرگونی های ایران _حتی با مبانی خود_ در آستانه دوران جدید چیست؟
شما با نوشتن این نثر مسجع مزخرف نشان دادید که آگاهی تان از جامعه ایران کنونی بر "امر عرضی" قائم است نه "امر جوهری".در حالیکه علت قوام عرض،جز جوهر نیست. و اگر خلاف این را (شناختتان قائم به "امر جوهری است) مدعی هستید،بما بگویید سرودن این نثرمسجعهای شما چه دردی از این کشور دوا کرده؟در حالیکه کمترین اعتنایی به تقاوت های حوزه حقوق عمومی و حوزه حقوق خصوصی ندارید، بماند، درکتان از "سیاست" هم از "ادب قدرت،ادب عدالت" جلوتر نیامد.
بدیهی است که مراد من از "امروز"،آن ساحت مکانمند امور زمانی است که همواره میان دو حد زمانی گذشته و آینده قرار میگیرد و نسبتی میان مختصات آن دو در می اندازد.👇👇👇
❌نکته مهم؛
همه بدانند این نقد از جانب کسی است که سالهای سال است بی آنکه سخنرانیهای سروش را گوش دهد، سر بر بالین نمی نهد. درسگفتارهای بینظیر این مرد بزرگ از مباحثی چون ارتباط دین و قدرت، انجیل و قرآن، مباحث فلسفه دین، فلسفه علم و تاریخ علم و دین و نزاع این دو، چون معلمی برای یافتن صراطهای مستقیم من بوده است.
همه بدانند و ما این نقد را در جایی نوشتیم که همه ببینند شاگردان سروش، اولین کسانی هستند که اهل مراد و مریدبازی نیستند. و هیچ کس نمیتواند حتی یک مورد مشابه بیاورد که شاگردی در کانالی که بنام معلمش است، اینگونه معلم را به زیر تیغ بیرحم نقد بکشد.
برخلاف مریدان دیگر متفکران که نشسته اند ببینند متفکران رقیب چه میگویند تا شروع کنند با ادبیات شلتاق در باتلاقی، که مدام این را به حواریون ساده دل خود القاء میکنند که فلانی را جدی نگیرید (در حالیکه خود بقدری جدی اش گرفته اند که چیزی نمانده رگ گردن و پیشانی شان بترکد) لجن بپراکنند و تخریب کنند.
نه ما مثل آنها مدعی همشهری بودن با هابز و هگل و مونتسکیو و سعدی و حافظ و فردوسی و ماکیاولی و ارسطو افلاطون و جامی و کانت و دکارت و ... (که من نمیدانم این موجود ابله چطور همه اینها را یکجا جمع کرده است) نیستیم. و تا جایی که میدانیم، این بزرگان، بزرگان دیگر را نقد کردند اما لجن نپراکندند. و شاگردان آنها هم مانند《اصحاب لایک بی مایه این نویسندگان شلتاق در باتلاق بی مایه تر》از آنها ذوق مرگ نشدند.
و سروش هر قدر هم که در پاره ای مبانی اشتباه کرده باشد، این افتخار از آن اوست که برخلاف اتهامات، این شاگردان او بودند که تحقیق را بر تقلید رجحان دادند.
و از منظر نویسنده متن، سروش[با همه اشتباهاتش] بزرگترین متفکر نیم قرن اخیر ایران است و هر کس که میخواهد در جاده اندیشه گام بگذارد، از مواجهه با سروش، گریز و گزیری ندارد.
*جامعه النبی،
من هیچ قضاوتی در مورد "خوب بودن" یا " بد بودن" این مقوله ندارم.و اصلا بدین معنی نیست که بخواهم جامعه النبی را تخطئه و تخفیف کنم.
همه بدانند این نقد از جانب کسی است که سالهای سال است بی آنکه سخنرانیهای سروش را گوش دهد، سر بر بالین نمی نهد. درسگفتارهای بینظیر این مرد بزرگ از مباحثی چون ارتباط دین و قدرت، انجیل و قرآن، مباحث فلسفه دین، فلسفه علم و تاریخ علم و دین و نزاع این دو، چون معلمی برای یافتن صراطهای مستقیم من بوده است.
همه بدانند و ما این نقد را در جایی نوشتیم که همه ببینند شاگردان سروش، اولین کسانی هستند که اهل مراد و مریدبازی نیستند. و هیچ کس نمیتواند حتی یک مورد مشابه بیاورد که شاگردی در کانالی که بنام معلمش است، اینگونه معلم را به زیر تیغ بیرحم نقد بکشد.
برخلاف مریدان دیگر متفکران که نشسته اند ببینند متفکران رقیب چه میگویند تا شروع کنند با ادبیات شلتاق در باتلاقی، که مدام این را به حواریون ساده دل خود القاء میکنند که فلانی را جدی نگیرید (در حالیکه خود بقدری جدی اش گرفته اند که چیزی نمانده رگ گردن و پیشانی شان بترکد) لجن بپراکنند و تخریب کنند.
نه ما مثل آنها مدعی همشهری بودن با هابز و هگل و مونتسکیو و سعدی و حافظ و فردوسی و ماکیاولی و ارسطو افلاطون و جامی و کانت و دکارت و ... (که من نمیدانم این موجود ابله چطور همه اینها را یکجا جمع کرده است) نیستیم. و تا جایی که میدانیم، این بزرگان، بزرگان دیگر را نقد کردند اما لجن نپراکندند. و شاگردان آنها هم مانند《اصحاب لایک بی مایه این نویسندگان شلتاق در باتلاق بی مایه تر》از آنها ذوق مرگ نشدند.
و سروش هر قدر هم که در پاره ای مبانی اشتباه کرده باشد، این افتخار از آن اوست که برخلاف اتهامات، این شاگردان او بودند که تحقیق را بر تقلید رجحان دادند.
و از منظر نویسنده متن، سروش[با همه اشتباهاتش] بزرگترین متفکر نیم قرن اخیر ایران است و هر کس که میخواهد در جاده اندیشه گام بگذارد، از مواجهه با سروش، گریز و گزیری ندارد.
*جامعه النبی،
من هیچ قضاوتی در مورد "خوب بودن" یا " بد بودن" این مقوله ندارم.و اصلا بدین معنی نیست که بخواهم جامعه النبی را تخطئه و تخفیف کنم.
آقای دکتر سروش عزیز!
عرصه مناسبات سیاسی، "بیشه گرگهای گرسنه است"، باید پیش از ورود به این اقلیم _سخنگفتن_ به کار بردن قوه انشاء، عمل کردن و..._ مختصات آن بیشه را شناخت و بعد برهان قاطع قلم و شمشیر آشکار کرد. چرا؟
زیرا در غیر این صورت سیاست، زمانی که معرفتی به مناسبات آن حاصل نشده باشد، رک و راست، بی برو و برگرد، هرکسی را به لجن میکشد خارج از این اقلیم، اگر بی آن معرفت به مناسبات قدرت، و سیر تند تحولات، و با اتخاذ موضع در قدرت، قوه انشایی را به کار اندازد؛ لجنی که هیچ عطری _حتی مشک عطار هم_، تعفن آن را از بین نمیبرد.
عرصه مناسبات سیاسی، "بیشه گرگهای گرسنه است"، باید پیش از ورود به این اقلیم _سخنگفتن_ به کار بردن قوه انشاء، عمل کردن و..._ مختصات آن بیشه را شناخت و بعد برهان قاطع قلم و شمشیر آشکار کرد. چرا؟
زیرا در غیر این صورت سیاست، زمانی که معرفتی به مناسبات آن حاصل نشده باشد، رک و راست، بی برو و برگرد، هرکسی را به لجن میکشد خارج از این اقلیم، اگر بی آن معرفت به مناسبات قدرت، و سیر تند تحولات، و با اتخاذ موضع در قدرت، قوه انشایی را به کار اندازد؛ لجنی که هیچ عطری _حتی مشک عطار هم_، تعفن آن را از بین نمیبرد.
Forwarded from جرعه از چاهی | امین جباری
♦️ رعایت ادب از خانه آغاز میشود. | آداب معاشرت ♦️
💠 ما باید همان ملاحظه، احترام و ادبی را که در مورد همکاران یا حتی بیگانهها نشان میدهیم، برای اعضای خانواده و اهالی خانه هم به کار ببندیم. در عین حال بزرگسالانی که خوب باهم رفتار میکنند الگوی خوبی برای فرزندانشان هم هستند:
🔖 هر روز صبح و عصرها وقتی به خانه بر میگردیم با اهالی خانه سلام و احوالپرسی کنیم.
🔖 توجه به افرادی که در خانه با ما زندگی میکنند تنها چند دقیقه طول میکشد، بااین حال فکر میکنید افراد خانواده های پر مشغله چقدر به هم سلام میکنند و صبح به خیر میگویند؟!
چقدر از فردی که از سر کار به خانه برگشته با جمله ی ِ سادهی ِ "چطوری؟ روزت چطور گذشت؟" که باعث ایجاد جَوی مثبت در خانه میشود، استقبال میشود؟!
🔖 در خانه وسایل مربوط به خودمان را جمع و جور کنیم. از این فکر خطا رها شویم که مادر/خواهر/همسر مان موظفاند ریختههای ما را رَتق و فَتق کنند.
🔖 کارهای روزمره خانه را به دیگران محول نکنیم. برای مثال هر وقت میبینیم کار ماشین ظرف شویی تمام شده است آن را خالی کنیم.
🔖 سر میز غذا / برای فعالیتهای دسته جمعی / و سر قرارهای خانوادگی به موقع حاضر شویم.
🔖 قبل از آنکه به دیگران قولی بدهیم، با افراد ذینفع مشورت کنیم. شاید برنامه ای که برای سور و سات جشن تولد در نظر داریم درست زمانی باشد که یکی از اهالی خانه باید خود را برای آزمونی آماده کند.
🔖 یکدیگر را تحقیر نکنیم و اختلاف نظرها را در خفا مطرح کنیم. بچهها یاد میگیرند و تحت نظر کلمات منفی و جر و بحثهای ما قرار میگیرند.
🔖 توجه کنیم، توجه کنیم، توجه کنیم هر وقت کسی در حق ما لطفی میکند "تشکر" کنیم و هر وقت میتوانیم از اهالی خانه تعریف کنیم و قدردانشان باشیم : " محسن، ممنونم که ماشین لباسشویی را خالی کردی." ؛ " پونه، غذا عالی شده بود، لذت بردم و خیلی ممنونم."
🔖 به حریم خصوصی یکدیگر احترام بگذاریم. این یکی از مهمترین اصل ِ زیست خانوادگی است.
🔖 برای عقاید یکدیگر احترام قائل شویم حتی اگر با آن مخالفیم.
📍 #آداب_معاشرت ۸
🦋 کانال جرعه ازچاهی :
@jabbariamin
💠 ما باید همان ملاحظه، احترام و ادبی را که در مورد همکاران یا حتی بیگانهها نشان میدهیم، برای اعضای خانواده و اهالی خانه هم به کار ببندیم. در عین حال بزرگسالانی که خوب باهم رفتار میکنند الگوی خوبی برای فرزندانشان هم هستند:
🔖 هر روز صبح و عصرها وقتی به خانه بر میگردیم با اهالی خانه سلام و احوالپرسی کنیم.
🔖 توجه به افرادی که در خانه با ما زندگی میکنند تنها چند دقیقه طول میکشد، بااین حال فکر میکنید افراد خانواده های پر مشغله چقدر به هم سلام میکنند و صبح به خیر میگویند؟!
چقدر از فردی که از سر کار به خانه برگشته با جمله ی ِ سادهی ِ "چطوری؟ روزت چطور گذشت؟" که باعث ایجاد جَوی مثبت در خانه میشود، استقبال میشود؟!
🔖 در خانه وسایل مربوط به خودمان را جمع و جور کنیم. از این فکر خطا رها شویم که مادر/خواهر/همسر مان موظفاند ریختههای ما را رَتق و فَتق کنند.
🔖 کارهای روزمره خانه را به دیگران محول نکنیم. برای مثال هر وقت میبینیم کار ماشین ظرف شویی تمام شده است آن را خالی کنیم.
🔖 سر میز غذا / برای فعالیتهای دسته جمعی / و سر قرارهای خانوادگی به موقع حاضر شویم.
🔖 قبل از آنکه به دیگران قولی بدهیم، با افراد ذینفع مشورت کنیم. شاید برنامه ای که برای سور و سات جشن تولد در نظر داریم درست زمانی باشد که یکی از اهالی خانه باید خود را برای آزمونی آماده کند.
🔖 یکدیگر را تحقیر نکنیم و اختلاف نظرها را در خفا مطرح کنیم. بچهها یاد میگیرند و تحت نظر کلمات منفی و جر و بحثهای ما قرار میگیرند.
🔖 توجه کنیم، توجه کنیم، توجه کنیم هر وقت کسی در حق ما لطفی میکند "تشکر" کنیم و هر وقت میتوانیم از اهالی خانه تعریف کنیم و قدردانشان باشیم : " محسن، ممنونم که ماشین لباسشویی را خالی کردی." ؛ " پونه، غذا عالی شده بود، لذت بردم و خیلی ممنونم."
🔖 به حریم خصوصی یکدیگر احترام بگذاریم. این یکی از مهمترین اصل ِ زیست خانوادگی است.
🔖 برای عقاید یکدیگر احترام قائل شویم حتی اگر با آن مخالفیم.
📍 #آداب_معاشرت ۸
🦋 کانال جرعه ازچاهی :
@jabbariamin
خاطرهای از مصطفی ملکیان و عبدالکریم سروش
اوائل دههی هفتاد، عبدالکریم سروش، پنجشنبهها به قم میآمد، و صبح تا ظهر، در زمینهی فلسفهی دین، تدریس میکرد؛ برای جمعی خصوصی از طلبهها، که شمارشان به بیست تن نمیرسید. من هم بخت شرکت در این درسها را داشتم، و از استاد سروش بسیار آموختم. گرچه بعدها، هرچه بیشتر گذشت، از آراء دینشناختی ایشان فاصلهی بیشتری گرفتم، و بسیاری از دیدگاههای اصلی ایشان را قابل دفاع ندیدم.
خاطرههای بسیاری از آن دوران در ذهنام ماندهاند. یکی آن که مصطفی ملکیان را برای اولین بار در این جلسات دیدم. با آنکه ما هر دو در قم زندگی میکردیم، و ملکیان برای بسیاری از طلّاب چهرهی شناختهشدهای بود، من فقط دورادور اسمی از ایشان شنیده بودم، و آشنایی نزدیکی با ایشان نداشتم.
اولین باری که ملکیان را دیدم، پای همین درسهای روز پنجشنبهی سروش بود. آن روز سروش دربارهی ماهیّت دین سخن میگفت، و به نظریههای مختلف فیلسوفان دین در این باره اشاره میکرد. از جمله این دیدگاه که دین حاصل «حیرت» آدمی است. روی وایتبرد کلمهی «حیرت» را نوشت، و در برابر آن، معادل انگلیسیاش، perpelexity، را. ملکیان، بیدرنگ، گفت که املای کلمهی انگلیسی اشتباه است، و صورت درست آن perplexity است. سروش، با تأمل، ولی بدون مقاومت، املای کلمه را تصحیح کرد.
جالب بود که میدانستیم سروش سالها در انگلستان تحصیل کرده، و انگلیسی را در آن محیط آموخته وبه کاربرده است، در حالی که ملکیان، پایش را از قم بیرون نگذاشته، انگلیسی را بیشتر از راه خودآموزی و خواندن متون میدانست.درست به دلیل آموختن زبان از راه چشم بود که به املای کلمات حسّاسیّت بیشتری داشت.
یکی از درسهای پرطرفدار ملکیان در قم، درسهای متون فلسفی او بود، که در تعلیم زبان تخصصی فلسفه به طلّاب کمک بسیاری میکرد. دقّت و وسواس زبانی او زبانزد بود، و برای او - حتّی در میان کسانی که اهل حوزه هم نبودند - احترام ویژهای میخرید. ملکیان آن زمان هنوز تهراننشین نشده بود، شهرت امروزی را نداشت، و چیز چندانی منتشر نکرده بود.
دانش و دقّت زبانی ملکیان، با تسلّط او بر متون مهم فارسی همراه است. اشارات ادبی و زبانی او در این باره، راهگشای شاگرداناش بود.
ملکیان، سالهای آخری که ایران بودم، مدّت بسیار کوتاهی، در خانهاش، برای من و دوستی دیگر، نقد عقل محض کانت را تدریس کرد، ولی متأسفانه، ادامه نیافت.
در میان اهل فلسفهی ما کمتر کسی را میتوان یافت که به اندازهی ملکیان، و با توجّه و باریکبینی او، متون کلاسیک فلسفی را خوانده باشد. البتّه که سلیقهی زبانی او مقبول همگان نیست. همچنین، کارهای منتشرشدهی او نیز همه در یک سطح، و در یک درجه از اهمیّت نیستند. ولی اهل ترجمه از مقایسهی ترجمههای او با متون اصلی نکتههای فراوانی میآموزند.
برای هر دو استاد، ملکیان و سروش، آرزوی تندرستی، عمر بلند و پربار دارم.
مهدی خلجی
اوائل دههی هفتاد، عبدالکریم سروش، پنجشنبهها به قم میآمد، و صبح تا ظهر، در زمینهی فلسفهی دین، تدریس میکرد؛ برای جمعی خصوصی از طلبهها، که شمارشان به بیست تن نمیرسید. من هم بخت شرکت در این درسها را داشتم، و از استاد سروش بسیار آموختم. گرچه بعدها، هرچه بیشتر گذشت، از آراء دینشناختی ایشان فاصلهی بیشتری گرفتم، و بسیاری از دیدگاههای اصلی ایشان را قابل دفاع ندیدم.
خاطرههای بسیاری از آن دوران در ذهنام ماندهاند. یکی آن که مصطفی ملکیان را برای اولین بار در این جلسات دیدم. با آنکه ما هر دو در قم زندگی میکردیم، و ملکیان برای بسیاری از طلّاب چهرهی شناختهشدهای بود، من فقط دورادور اسمی از ایشان شنیده بودم، و آشنایی نزدیکی با ایشان نداشتم.
اولین باری که ملکیان را دیدم، پای همین درسهای روز پنجشنبهی سروش بود. آن روز سروش دربارهی ماهیّت دین سخن میگفت، و به نظریههای مختلف فیلسوفان دین در این باره اشاره میکرد. از جمله این دیدگاه که دین حاصل «حیرت» آدمی است. روی وایتبرد کلمهی «حیرت» را نوشت، و در برابر آن، معادل انگلیسیاش، perpelexity، را. ملکیان، بیدرنگ، گفت که املای کلمهی انگلیسی اشتباه است، و صورت درست آن perplexity است. سروش، با تأمل، ولی بدون مقاومت، املای کلمه را تصحیح کرد.
جالب بود که میدانستیم سروش سالها در انگلستان تحصیل کرده، و انگلیسی را در آن محیط آموخته وبه کاربرده است، در حالی که ملکیان، پایش را از قم بیرون نگذاشته، انگلیسی را بیشتر از راه خودآموزی و خواندن متون میدانست.درست به دلیل آموختن زبان از راه چشم بود که به املای کلمات حسّاسیّت بیشتری داشت.
یکی از درسهای پرطرفدار ملکیان در قم، درسهای متون فلسفی او بود، که در تعلیم زبان تخصصی فلسفه به طلّاب کمک بسیاری میکرد. دقّت و وسواس زبانی او زبانزد بود، و برای او - حتّی در میان کسانی که اهل حوزه هم نبودند - احترام ویژهای میخرید. ملکیان آن زمان هنوز تهراننشین نشده بود، شهرت امروزی را نداشت، و چیز چندانی منتشر نکرده بود.
دانش و دقّت زبانی ملکیان، با تسلّط او بر متون مهم فارسی همراه است. اشارات ادبی و زبانی او در این باره، راهگشای شاگرداناش بود.
ملکیان، سالهای آخری که ایران بودم، مدّت بسیار کوتاهی، در خانهاش، برای من و دوستی دیگر، نقد عقل محض کانت را تدریس کرد، ولی متأسفانه، ادامه نیافت.
در میان اهل فلسفهی ما کمتر کسی را میتوان یافت که به اندازهی ملکیان، و با توجّه و باریکبینی او، متون کلاسیک فلسفی را خوانده باشد. البتّه که سلیقهی زبانی او مقبول همگان نیست. همچنین، کارهای منتشرشدهی او نیز همه در یک سطح، و در یک درجه از اهمیّت نیستند. ولی اهل ترجمه از مقایسهی ترجمههای او با متون اصلی نکتههای فراوانی میآموزند.
برای هر دو استاد، ملکیان و سروش، آرزوی تندرستی، عمر بلند و پربار دارم.
مهدی خلجی
با عرض سلام و ارادت
مجدد فعالیت کانال رو آغاز میکنیم
با تنوع بیشتر مطالب ، جهت آگاهی بیشتر و آینده ای بهتر 🙏
مجدد فعالیت کانال رو آغاز میکنیم
با تنوع بیشتر مطالب ، جهت آگاهی بیشتر و آینده ای بهتر 🙏
پیام قابل توجه دکتر سروش در تبریک روز دانشجو
.
.... عزيزان دانشجو که درد می بريد، درس هم بخوانيد.
شما به حکم دانشجو بودن دانش بجوئيد.
فريضه ای از اين واجب تر نداريد.
اين کشور را دانايان بايد به سامان کنند.
آزادی و آبادی در گرو آگاهی است و اسارات ميوه تلخ شجره خبيثه جهالت.
اما دانش را با دليری عجين کنيد و عزت قناعت را بر ذلت طمع برگزينيد.
ازين مشتی فرومايگان که پشت به خدمت دو تا کرده اند تا حاجات پست خود روا کنند بگريزيد.
عالمان راستين هميشه احرار بوده اند.
علم را در هر جا که هست بجوئيد. دفتر تقليد ببنديد.
جرات دانستن و پرسيدن داشته باشيد. نقادی کنيد و مداحی مکنيد بر دانش خود ارزش و بينش را بيفزائيد.
سر ارادت بر آستان ولايت هيچ کس مسائيد و هيچ مقام را فراتر از حجت منشانيد.
جانب علم عزيز بداريد اما صحبت عافيت را نيز مغتنم شماريد که
"به عجب علم نتوان شد از اسباب طرب محروم"
جوانی کنيد و نادانی مکنيد
که علم و تنعم هر دو حق شماست.
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بيان توان زد
زين روش بر اوج انور می روی
ای برادر گر بر آذر می روی
🔵 بخشی از پیام عبدالکریم سروش در روز
١٦ آذر سال ٨٢ - دانشگاه امیر کبیر
@Soroush_Philosopher
.
.... عزيزان دانشجو که درد می بريد، درس هم بخوانيد.
شما به حکم دانشجو بودن دانش بجوئيد.
فريضه ای از اين واجب تر نداريد.
اين کشور را دانايان بايد به سامان کنند.
آزادی و آبادی در گرو آگاهی است و اسارات ميوه تلخ شجره خبيثه جهالت.
اما دانش را با دليری عجين کنيد و عزت قناعت را بر ذلت طمع برگزينيد.
ازين مشتی فرومايگان که پشت به خدمت دو تا کرده اند تا حاجات پست خود روا کنند بگريزيد.
عالمان راستين هميشه احرار بوده اند.
علم را در هر جا که هست بجوئيد. دفتر تقليد ببنديد.
جرات دانستن و پرسيدن داشته باشيد. نقادی کنيد و مداحی مکنيد بر دانش خود ارزش و بينش را بيفزائيد.
سر ارادت بر آستان ولايت هيچ کس مسائيد و هيچ مقام را فراتر از حجت منشانيد.
جانب علم عزيز بداريد اما صحبت عافيت را نيز مغتنم شماريد که
"به عجب علم نتوان شد از اسباب طرب محروم"
جوانی کنيد و نادانی مکنيد
که علم و تنعم هر دو حق شماست.
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بيان توان زد
زين روش بر اوج انور می روی
ای برادر گر بر آذر می روی
🔵 بخشی از پیام عبدالکریم سروش در روز
١٦ آذر سال ٨٢ - دانشگاه امیر کبیر
@Soroush_Philosopher
💠میرحسین موسوی:
"ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻨﺶ ﺯﺩﺍﯾﯽ ﻭ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻓﻀﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﮕﺸﺎﯾﻢ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﻨﻢ. ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺭﺍﻫﯽ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﺴﺘﻘﻞ، ﺁﺑﺎﺩ، ﺁﺯﺍﺩ،ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ. "
@Soroush_Philosopher
"ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻨﺶ ﺯﺩﺍﯾﯽ ﻭ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻓﻀﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﮕﺸﺎﯾﻢ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﻨﻢ. ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺭﺍﻫﯽ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﺴﺘﻘﻞ، ﺁﺑﺎﺩ، ﺁﺯﺍﺩ،ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ. "
@Soroush_Philosopher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مقایسه علامتگذاری مغازههای یهودیان توسط ماموران آلمان نازی (برلین، ۱ آوریل ۱۹۳۳)
و علامتگذاری مغازههای اعتصابکرده توسط ماموران جمهوری اسلامی (اصفهان، ۱۵ آذر ۱۴۰۱)
@Soroush_Philosopher
و علامتگذاری مغازههای اعتصابکرده توسط ماموران جمهوری اسلامی (اصفهان، ۱۵ آذر ۱۴۰۱)
@Soroush_Philosopher
همان کسانی که حکم اعدام محسن شکاری را به خاطر مسدود کردن خیابان با سطل زباله اجرا کردند، خودشان در سال ۵۷ اینطوری خیابانها را با اسلحه مسدود میکردند
@Soroush_Philosopher
@Soroush_Philosopher
انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از سیاستهای اقتصادی دولت:
این ۴ گروه، کاسبان تحریماند
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
🔹این روزها در کنار مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، سفره رنگین تحریم همچنان برای عدهای گشوده است و کاسبان تحریم همچنان به منفعت اندوزی و فربهی ادامه میدهند
🔹مردم اکنون به خوبی دریافتهاند که در موضوع تحریم، چهار دسته در داخل و خارج نقش آفرینی میکنند.
🔹دسته اول؛ کشورهای تحریم کننده غربی و در رأس آنها آمریکا
🔹دسته دوم؛ کشورهایی مثل چین و هند که با تخفیفهای خوب از جیب ملت ایران نفت را میخرند
🔹دسته سوم؛ کشورهای همسایه که باید مجاری تنفس ایران باشند ولی هر یک به نوعی از این آب گلآلود در حال شکار شاهماهیهای اقتصادی و سیاسی خود هستند.
🔹دسته چهارم؛ کاسبان داخلی تحریم که خوب میدانند برای دور زدن تحریمها نیاز به عدم شفافیت است.
@Soroush_Philosopher
این ۴ گروه، کاسبان تحریماند
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
🔹این روزها در کنار مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، سفره رنگین تحریم همچنان برای عدهای گشوده است و کاسبان تحریم همچنان به منفعت اندوزی و فربهی ادامه میدهند
🔹مردم اکنون به خوبی دریافتهاند که در موضوع تحریم، چهار دسته در داخل و خارج نقش آفرینی میکنند.
🔹دسته اول؛ کشورهای تحریم کننده غربی و در رأس آنها آمریکا
🔹دسته دوم؛ کشورهایی مثل چین و هند که با تخفیفهای خوب از جیب ملت ایران نفت را میخرند
🔹دسته سوم؛ کشورهای همسایه که باید مجاری تنفس ایران باشند ولی هر یک به نوعی از این آب گلآلود در حال شکار شاهماهیهای اقتصادی و سیاسی خود هستند.
🔹دسته چهارم؛ کاسبان داخلی تحریم که خوب میدانند برای دور زدن تحریمها نیاز به عدم شفافیت است.
@Soroush_Philosopher
هزینه وحشتناکی را که بولتنسازان با ارائه اطلاعات غلط به مقامات برای مملکت ایجاد کرده اند حساب کرده اید؟
روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم محمد مهاجری نوشت: این 20-30-50-100هزار نفری که به خیابانها آمدند و اعتراض کردند و احیانا دست به اغتشاش زدند، کلا نادیده بگیرید. این 3-2 ماه اخیر را هم کاملا فراموش کنید. اصلا نه خانی آمده، نه خانی رفته؛ نه خونی ریخته شده نه کسی صدمه دیده؛ نه جایی آتش زده شده و نه کسی داغدار شده. همه در خانه و محل کارشان آرام گرفتهاند و اوضاع بر وفق مراد است.
در چنین فرضی، مسئولان به خواب فراموشی خواهند رفت؟ هیچ فرد و دستگاهی به فکر فرو نخواهد رفت که با 52 درصد افرادی که در انتخابات 1400 شرکت نکردند و آن چند میلیونی که رای سفید و باطله دادند چه باید کرد؟
آیا هیچ مقام مسئولی در این اندیشه نخواهد رفت که بعد از 19 سال دویدن در سنگلاح پرونده هستهای، برای رفع زیانهای حاصله آن، چه باید کرد؟ آیا اینکه صرفا توانمندیهای هستهای خود را افتخار بدانیم، کفایت میکند یا باید به این پرسش که چرا نتوانستهایم آن را به عنوان یک برگ برنده روی میز دیپلماسی دنیا بگذاریم و نانش را بخوریم، جواب داد؟
هیچ مقامی به این صرافت افتاده که ببیند حق مشارکت مردم در انتخابات، در کجاها نقض شده؟ و مثلا شورای نگهبان به بهانه گزینش آدم خوبها، چه بسیار آدم خوبهایی را از صحنه بیرون کرده است؟
هیچ مسئولی در پی این هست که باندبازی کاملا حرفهای در انتصابات را ـ عجالتا در دولت سیزدهم ـ رصد کرده و گزارشی از صاحبمنصبان نالایق تهیه کند و به رییسجمهور ارایه دهد؟
هیچ چهرهای به دنبال این هست که بفهمد چرا بخش بزرگی از مدافعان و حامیان دولت، علیه منتقدان با چه ادبیات زشتی حرف میزنند؟ و چرا هر کس را با آنها نیست، طاغی و یاغی و باغی میدانند؟!
هیچ فرهیختهای به ذهنش خطور میکند که هزینه ادراکسازی وحشتناکی را که بولتنسازان برای مقامات و مسئولان در ردههای مختلف ایجاد کرده و آنها را سالهای سال به تصمیمات غلط رهنمون کردهاند، محاسبه کند؟
هیچ اندیشمند دینی راهی دانشگاه و مدارس میشود تا شبهههای بیحد و اندازهای که در ذهن دانشجویان و دانشآموزان پیرامون اعتقادات دینیشان پدیدار شده، بشناسد؟ هیچ جامعهشناس و روانشناسی به خودش زحمت میدهد که دلیل این همه خودکشی، جنایت، خیانت و جرم را واکاوی کند و برایش دنبال راهحل بگردد؟
آیا کسی، صاحب منصبی، بزرگی، مسئولی، مدیری، رییسی، مقامی حوصله دارد به این چیزها فکر کند یا همه با آواز شبگردی که در کوچهها داد میزند: «شهر در امن و امان است» سر بر بالش بیخیالی میگذارند؟
@Soroush_Philosopher
روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم محمد مهاجری نوشت: این 20-30-50-100هزار نفری که به خیابانها آمدند و اعتراض کردند و احیانا دست به اغتشاش زدند، کلا نادیده بگیرید. این 3-2 ماه اخیر را هم کاملا فراموش کنید. اصلا نه خانی آمده، نه خانی رفته؛ نه خونی ریخته شده نه کسی صدمه دیده؛ نه جایی آتش زده شده و نه کسی داغدار شده. همه در خانه و محل کارشان آرام گرفتهاند و اوضاع بر وفق مراد است.
در چنین فرضی، مسئولان به خواب فراموشی خواهند رفت؟ هیچ فرد و دستگاهی به فکر فرو نخواهد رفت که با 52 درصد افرادی که در انتخابات 1400 شرکت نکردند و آن چند میلیونی که رای سفید و باطله دادند چه باید کرد؟
آیا هیچ مقام مسئولی در این اندیشه نخواهد رفت که بعد از 19 سال دویدن در سنگلاح پرونده هستهای، برای رفع زیانهای حاصله آن، چه باید کرد؟ آیا اینکه صرفا توانمندیهای هستهای خود را افتخار بدانیم، کفایت میکند یا باید به این پرسش که چرا نتوانستهایم آن را به عنوان یک برگ برنده روی میز دیپلماسی دنیا بگذاریم و نانش را بخوریم، جواب داد؟
هیچ مقامی به این صرافت افتاده که ببیند حق مشارکت مردم در انتخابات، در کجاها نقض شده؟ و مثلا شورای نگهبان به بهانه گزینش آدم خوبها، چه بسیار آدم خوبهایی را از صحنه بیرون کرده است؟
هیچ مسئولی در پی این هست که باندبازی کاملا حرفهای در انتصابات را ـ عجالتا در دولت سیزدهم ـ رصد کرده و گزارشی از صاحبمنصبان نالایق تهیه کند و به رییسجمهور ارایه دهد؟
هیچ چهرهای به دنبال این هست که بفهمد چرا بخش بزرگی از مدافعان و حامیان دولت، علیه منتقدان با چه ادبیات زشتی حرف میزنند؟ و چرا هر کس را با آنها نیست، طاغی و یاغی و باغی میدانند؟!
هیچ فرهیختهای به ذهنش خطور میکند که هزینه ادراکسازی وحشتناکی را که بولتنسازان برای مقامات و مسئولان در ردههای مختلف ایجاد کرده و آنها را سالهای سال به تصمیمات غلط رهنمون کردهاند، محاسبه کند؟
هیچ اندیشمند دینی راهی دانشگاه و مدارس میشود تا شبهههای بیحد و اندازهای که در ذهن دانشجویان و دانشآموزان پیرامون اعتقادات دینیشان پدیدار شده، بشناسد؟ هیچ جامعهشناس و روانشناسی به خودش زحمت میدهد که دلیل این همه خودکشی، جنایت، خیانت و جرم را واکاوی کند و برایش دنبال راهحل بگردد؟
آیا کسی، صاحب منصبی، بزرگی، مسئولی، مدیری، رییسی، مقامی حوصله دارد به این چیزها فکر کند یا همه با آواز شبگردی که در کوچهها داد میزند: «شهر در امن و امان است» سر بر بالش بیخیالی میگذارند؟
@Soroush_Philosopher
#برگی_از_کتاب #جغرافیا
📚تجربهٔ آمریکا در زمینهٔ ملتسازی در آن سوی دریاها به پایان رسیده است.
در عراق، افغانستان و جاهای دیگر، ایالات متحدهٔ آمریکا ذهنیت و نیروی قدرتهای کوچک و قبایل را دستکم گرفته بود. تاریخ امنیت فیزیک و اتحاد خود آمریکاییها موجب شده آنها قدرت منطق عقلگرای دموکراتیک خود را دست بالا ارزیابی کنند، منطقی که باور دارد تسامح، سختکوشی، و حتی رأی دادن میتواند بر هراس تاریخی و ریشهدار از «دیگری» فائق آید، دیگریای که میتواند سنی، شیعه، کرد، عرب، مسلمان، یا مسیحی باشد. آمریکاییها تصور میکنند که مردم میخواهند با هم باشند، در حالی که در واقع بسیاری اصلاً چنین نمیخواهند و به خاطر تجربیات گذشته ترجیح میدهند دور از هم زندگی کنند. چنین برداشتی از بشریت غمانگیز است، اما به نظر میرسد در خیلی از دورانهای تاریخی، بسیاری از مناطق، واقعیت ناگوار همین است. اعمال آمریکاییها درِ دیگ جوشانی را برداشته که موقتاً آن واقعیت را پنهان کرده بود.
این به آن معنی نیست که سیاستگذاران آمریکایی، آنطور که برخی سیاستورزان پرافادهٔ اروپایی مایلند باور کنند، «سادهدل» هستند؛ آمریکاییها اخلاق «میتوانیم انجام بدهیم» و «میتوانیم درست کنیم» دارند و این ناچار همیشه موفق نخواهد بود.
جبر جغرافیا | تیم مارشال
ترجمه امیرحسین مهدیزاده و
فرمهر امیردوست
صفحات ۹۸ و ۹۹
منبع: آرمانشهر
@Soroush_Philosopher
📚تجربهٔ آمریکا در زمینهٔ ملتسازی در آن سوی دریاها به پایان رسیده است.
در عراق، افغانستان و جاهای دیگر، ایالات متحدهٔ آمریکا ذهنیت و نیروی قدرتهای کوچک و قبایل را دستکم گرفته بود. تاریخ امنیت فیزیک و اتحاد خود آمریکاییها موجب شده آنها قدرت منطق عقلگرای دموکراتیک خود را دست بالا ارزیابی کنند، منطقی که باور دارد تسامح، سختکوشی، و حتی رأی دادن میتواند بر هراس تاریخی و ریشهدار از «دیگری» فائق آید، دیگریای که میتواند سنی، شیعه، کرد، عرب، مسلمان، یا مسیحی باشد. آمریکاییها تصور میکنند که مردم میخواهند با هم باشند، در حالی که در واقع بسیاری اصلاً چنین نمیخواهند و به خاطر تجربیات گذشته ترجیح میدهند دور از هم زندگی کنند. چنین برداشتی از بشریت غمانگیز است، اما به نظر میرسد در خیلی از دورانهای تاریخی، بسیاری از مناطق، واقعیت ناگوار همین است. اعمال آمریکاییها درِ دیگ جوشانی را برداشته که موقتاً آن واقعیت را پنهان کرده بود.
این به آن معنی نیست که سیاستگذاران آمریکایی، آنطور که برخی سیاستورزان پرافادهٔ اروپایی مایلند باور کنند، «سادهدل» هستند؛ آمریکاییها اخلاق «میتوانیم انجام بدهیم» و «میتوانیم درست کنیم» دارند و این ناچار همیشه موفق نخواهد بود.
جبر جغرافیا | تیم مارشال
ترجمه امیرحسین مهدیزاده و
فرمهر امیردوست
صفحات ۹۸ و ۹۹
منبع: آرمانشهر
@Soroush_Philosopher
✅پیام میرحسین موسوی از حصر
چوبههای دار جنبش مردم را متوقف نخواهد کرد
•اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همهی سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد
▫️بسم الله الرحمن الرحیم
به اینگونه اعدامهای پشت پرده و سیاستزده خاتمه دهید. حقوق ملت را پاس بدارید و تلاش برای خوارکردن شهروندان و جوانان را متوقف کنید. وظیفهی شما حفظ جان آحاد ملت بود نه گرفتن جان شهروندان. مطمئن باشید با این روشهای ظالمانه و خونآلود، طول عمر حکومت شما تضمین نخواهد شد.
نه تیربارها و مسلسلها و نه چوبههای دار، جنبش مردم برای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش را متوقف نخواهد کرد. انقلاب ۵۷ برای خالی کردن زندانها بود و نه پر کردن و آتش زدن آنها. برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرتها بود، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری. برای وحدت بود و نه تفرقهی خانمانسوز بین خودی و ناخودی. و برای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نه تضمین حاکمیت ظالمانهی یک عدهی معدود بر مردم.
اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همه سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد.
میرحسین موسوی
۱۷ آذرماه ۱۴۰۱
@Soroush_Philosopher
چوبههای دار جنبش مردم را متوقف نخواهد کرد
•اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همهی سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد
▫️بسم الله الرحمن الرحیم
به اینگونه اعدامهای پشت پرده و سیاستزده خاتمه دهید. حقوق ملت را پاس بدارید و تلاش برای خوارکردن شهروندان و جوانان را متوقف کنید. وظیفهی شما حفظ جان آحاد ملت بود نه گرفتن جان شهروندان. مطمئن باشید با این روشهای ظالمانه و خونآلود، طول عمر حکومت شما تضمین نخواهد شد.
نه تیربارها و مسلسلها و نه چوبههای دار، جنبش مردم برای آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خویش را متوقف نخواهد کرد. انقلاب ۵۷ برای خالی کردن زندانها بود و نه پر کردن و آتش زدن آنها. برای استقلال کشور از یوغ ابرقدرتها بود، نه قبول این یکی و طرد آن دیگری. برای وحدت بود و نه تفرقهی خانمانسوز بین خودی و ناخودی. و برای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نه تضمین حاکمیت ظالمانهی یک عدهی معدود بر مردم.
اینگونه حکمرانی به کشتار و ویرانی و از دست دادن همه سرمایه ملی میانجامد و لاجرم مردم نیز در مقابل آن یکپارچه مقاومت خواهند کرد.
میرحسین موسوی
۱۷ آذرماه ۱۴۰۱
@Soroush_Philosopher
✅ #مستندهایی_که_باید_دید
به زودی با هشتگ فوق چندین مستند جهت روشنگری و بررسی وقایع مختلف تاریخ معاصر ایران که قابل توجه خواهند بود ، در کانال قرار خواهد گرفت.
@Soroush_Philosopher
به زودی با هشتگ فوق چندین مستند جهت روشنگری و بررسی وقایع مختلف تاریخ معاصر ایران که قابل توجه خواهند بود ، در کانال قرار خواهد گرفت.
@Soroush_Philosopher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅ #مستندهایی_که_باید_دید
مستند سه قسمتی #فرزند_انقلاب
#صادق_قطب زاده
3/3
⛔️این قسمت ، حاوی صحنه هایی است که ممکن است برای برخی آزار دهنده باشد.
@Soroush_Philosopher
مستند سه قسمتی #فرزند_انقلاب
#صادق_قطب زاده
3/3
⛔️این قسمت ، حاوی صحنه هایی است که ممکن است برای برخی آزار دهنده باشد.
@Soroush_Philosopher