tgoop.com/JavadTaba/328
Last Update:
«ایرانشهری مرده است»!؟
✍جواد طباطبابی
اشاره: متن زیر یکی از معدود پاسخهای طباطبایی به منتقدان است که در کتاب «درباره دانشگاه» آمده است. متن با زبان سمبولیک و تلمیح به ادبیات، عرفان و رویدادهای تاریخی تنظیم شده است.
***
دانشگاه در ایران از آسیبهای بسیاری رنج میبرد که یکی از مهمترین آنها تفنّنی است که اهلِ تفنّن بر نظامِ علمیِ کشور حاکم کردهاند. در جایِ دیگری با تحلیلِ دقیقِ یک مورد توضیح دادهام که از مجرایِ تعهد بود که این تفنّن به دانشگاه وارد شد و با جا افتادنِ تعهد بهعنوانِ تنها ضابطهٔ صلاحیتِ علمی ــ که ضابطهای روشن و متمایز نبود ــ تعهد در برابرِ تفنّن بهتدریج رنگ باخت و در دو دههٔ اخیر دانشگاه را نابود کرد.
مهمترین هدفِ انقلابِ فرهنگی در نظر، یکسانسازیِ نظامِ ارزشها از مجرایِ تعهد به ایدئولوژیِ حکومتی بود؛ اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، هبوطِ علم با ریسمانِ تعهد در چاهِ ویلِ تفنّن بود. ثمری که از آنهمه کوششها برایِ یکسانسازیِ ایدئولوژیکی بهدست آمد، رها شدنِ غولِ تفنّن در زیِ جنّی بود که هر لحظه به شکلی درمیآمد. از اینرو جایِ شگفتی نیست که دانشگاه در تسخیرِ همهٔ علمایِ همهٔ رشتههایِ علومِ انسانی و اجتماعی، ائتلافی میانِ همهٔ اهلِ تفنّن بود که میتوان آن را ائتلافِ برادریـرفقاییِ دشمنانِ دیروز و دوستانِ امروز خواند.
پیشتر در مقالهای که بهمناسبتِ همسراییِ اباذری و آزاد ارمکی نوشتم، اشارهای به جنبههایِ مشکوکِ تشکیلِ چنین گروههایی از ائتلافِ طیفِ چپ و راست ــ اگر بتوان اهلِ علمِ بیعلم را به چنین صفتهایی متصف کرد ــ آوردم. اما آنچه اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، ابعادِ گستردهای است که این ائتلاف پیدا کرده است. به مقیاسی که «نکوداشتها»، تجلیلها و نشستهایِ دستاوردهایِ علمایِ دانشگاهی بیشتر میشود، گروههایِ جدیدی نیز بر ائتلافِ همهٔ مُتفنّنانِ همهٔ رشتهها افزوده میشود و گروهِ همسرایان بسطی پیدا میکند تا پایانِ دانشگاهِ بومی را در اوجِ تفنّن در روحوضیِ رقّتانگیزِ علمِ بومیِ کشور در برابرِ تماشاییانِ بهتزده به نمایش بگذارد.
به دنبالِ جلسهٔ دفاعِ رسالهٔ کارشناسیِ ارشد در دانشکدهٔ علومِ اجتماعی ــ که همهچیزِ آن مثلِ همهچیزِ آن بود، یعنی موضوع عینِ استادِ راهنما، استادِ راهنما عینِ استادِ مشاور، و قِس علی هذا ــ در روزهایِ اخیر، خبرهایِ بهجتاثری از برگزاریِ نشستی با عنوانِ «نگاهی به آوردهها و بایستههایِ... در دانشِ سیاست» در فضایِ رسانههایِ مجازی پخش شد و همچون مائدهای برایِ روزنامههایی بود که چیزی برایِ گفتن ندارند.
عنوانِ اصلیِ یکی از روزنامهها با اعلامِ نقدِ صریحِ فلانی به فلانی چنین بود: «ایرانشهری مرده است!» عقلِ سلیم مشکل بتواند چیزی از این عنوانِ روزنامهٔ دانشگاهی ــ که دستکم به لحاظِ زمینههایِ بایری که در اختیار دارد یکی از بزرگترین دانشگاههایِ جهان است ــ دریابد.
در خلاصهای از سخنانِ گوینده که در کانالِ خود او آمده، گفته شده است که «اندیشهٔ ایرانشهری مرده است» و روزنامهٔ دیگری نیز از جناحِ مقابل، این عنوان را ترجیح داده که «سلطنتِ ایرانشهری مرده است» و... قدرِ متیقّن آن است که آقایان، مردههایی را شناسایی کردهاند که دارند بر نعشِ آن چوب میزنند، و چون آن مرده، مرده است و دستش از دنیایِ استادانِ دانشگاه کوتاه است، نمیتواند به اعلانِ ترحیمِ خود اعتراضی بکند و در مجلسِ ترحیمی که برایِ او آراستهاند، فاتحهای به روحِ خود بخواند!
من، بهعنوانِ کسی که از سالهایی پیش دستِ آن مرحوم را گرفته و به میدان آورده بودم، ناچارم آستین بالا بزنم و اگر هم نمیتوانم با دمِ مسیحایی آن مرده را جانی دوباره بخشم، دستکم او را با دستهایِ عاشقِ خود کفن و دفنی کنم، زیرا که به قولِ نیچه در آغازِ چنین گفت زرتشت: «او خطر کرده بوده است!»
تا جایی که عقلِ سلیم حکم میکند و ما مردمانِ عامی میتوانیم دریافت، احتمال دارد اینهمه چوب زدن بر مردهای که توانِ دفاع از خود را ندارد، چوب زدنِ مردگان بر زندهای است که شبحِ او همچون کابوسی، روحِ آنان را میآزارد. و این اعلام مرگی که از هر طرف روانه میشود، بهمعنایِ تصفیهحساب با آن موجودی است که مانندِ فرهاد غرقِ خون بود و نمیمرد؛ یعنی نمیمیرد، زیرا اگر زندگان ایناناند، حبّذا مردگان! و بدا به حالِ زندگان که زبالهدانِ تاریخ جایِ آنان خواهد بود!
ادامه در پست بعدی👇🏻(اینجا کلیک کنید)
@Javadtaba 🌲
BY سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
Share with your friend now:
tgoop.com/JavadTaba/328