tgoop.com/Jaryaann/6516
Last Update:
▪️#حسین_منزوی بلند قامت و تنومند بود با موهایی تا روی شانههایاش. و چه صدای گرمی داشت. سالها پیش، وقتی پدر جلال ناگهان درگذشت، برای مراسم سوگواریاش رفتم زنجان. در مسجد نشسته بودیم که منزوی هم آمد. جلال ما را به هم معرفی کرد. بعد از آن که حرفهای تکراری، تهی، و ملالانگیزِ آخوندِ مجلس تمام شد، زدیم بیرون. با همان صدای گرم، که از تنی خسته از ناسازگاریهای زمانه در میآمد، چند تا از آن غزلهای سلیمانیاش را برای ما خواند. روح ویران، عاشقپیشه و معاصرش را چه خوب در تنِ رنجور و کهنسالِ غزل میریخت. شاعر، چقدر دلخور بود که قدرش را ندانستهاند. راست میگفت. در میان غزلسرایانِ درجه یکِ معاصر، شاید معاصرترین آنها بود. زباناش صلابتِ زبان یک ادیبِ باستانی را داشت، اما از زبانِ رایج در غزلسراییِ سنتی ما حسابی فاصله داشت. از گل و بلبلهای قدیمی در غزلهایش نشانی نیست. آن روز، سر مزار پدر جلال، این غزلش را هم برای ما خواند:
اینک این من: سر به سودای پریشانی نهاده
داغ نامت را نشان کرده، به پیشانی نهاده
گریه ام را میخورم زیرا که میترسم ز باران
مثل برجی خسته، برجی رو به ویرانی نهاده
شاعرم من یا تو؟ ای چشمان تو امضای خود را
پای هر یک زین غزلهای سلیمانی نهاده
حسین منزوی ( ۱ مهر ۱۳۲۵ – ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)
✍🏼#ابراهیم_سلطانی
🔗 منبع: کانال لذت متن
#شعر
@Jaryaann
BY جریانـ
Share with your friend now:
tgoop.com/Jaryaann/6516