Telegram Web
سالروز سقوط هواپیمای ایران توسط ناو آمریکایی

📆 یکشنبه ۱۲ تیرماه ۱۳۶۷
📆 ۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی
🛩 پرواز ۶۵۵ ایران ایر
ساعت : ۱۰:۲۶
مدت پرواز : ۲۸ دقیقه
🏙 مبدا : فرودگاه بین المللی بندرعباس
🌇 مقصد : فرودگاه بین المللی دبی
👤 خلبان پرواز : کاپیتان محسن رضائیان
👥 کشته شدگان : ۲۹۰ نفر
🇮🇷 ایران : ۲۷۴ نفر
🇦🇪 امارات : ۱۳ نفر
🇳🇪 هند : ۱۰ نفر
🇵🇾 یوگسلاوی : ۶ نفر
🇵🇰 پاکستان : ۶ نفر
🇮🇹 ایتالیا : ۱ نفر

✈️ پرواز شماره ۶۵۵

🔴 امروز ۱۲ تیر سالگرد حمله جنایتکارانه موشکی آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس است که موجب مرگ تمام ۲۹۰ سرنشین هواپیمای ایرانی شد.

🔸 پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایران‌ایر با شناسه «IR655» از تهران به مقصد دوبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) پس از توقف بین راهی در بندرعباس به سمت دوبی در حرکت بود که با شلیک موشک فینیکس حرارتی از ناو یواس‌اس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در ارتفاع ۱۲ هزار پایی بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۶۶ کودک بودند، جان باختند.

🔹یاد و خاطره سرنشینان جانباخته این هواپیما گرامی باد.

نثارشان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
Forwarded from عکس نگار
🌷بسـم رب الشهـــداء و الصـالحیــن و الصـدیقیــن 🌷

شهیـد؛ ای آنکه در کرانه های ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای؛ دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

سال ۱۳۳۸ در یکی از محلات جنوب تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه داد.
در جریان قیام سراسری ملت علیه دیکتاتوری پهلوی حضور فعال داشت.
روز چهاردهم آبان ۱۳۵۷ در حال توزیع اعلامیه حضرت امام در محوطه دانشگاه تهران توسط مامورین ساواک دستگیر و روانه زندان شد.
در دی ماه ۱۳۵۷ از زندان رهایی یافت و به عضویت کمیته استقبال از ورود امام درآمد...

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوازدهم آبان ماه سال ۱۳۵۸وارد سپاه پاسداران شد و در دی ماه ۱۳۵۸ به مناطق آشوب زده غرب کشور رفت و در کنار احمــد متـوسلیــان مشغول خدمت در سپاه پـاوه شد...

پس از آزادسازی مریوان در خرداد ۱۳۵۹؛ به دستور متـوسلیــان مسئولیت واحد پرسنلی سپـاه مریـوان را برعهده گرفت.
در پی تجاوز ارتش عراق به خاک ایران در پاییز ۱۳۵۹؛ به همراه رضـا چـراغـی و حسـن زمـانـی در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب و گیلانغرب حضور یافت و درگیر چند رشته نبرد چریکی با دشمن شد؛ سپس به مریوان بازگشت و پس از خاتمه عملیـات محمـد رسـول الله ص و تشکیل تیــپ ۲۷ محمــد رسـول الله ص در دوکوهه، مسئولیت واحد پرسنلی این یگان را برعهده گرفت و با همین سمت در نبرد های فتـح المبیـن و الـی بیـت الَمقــدِس شرکت کرد و پس از تهاجم ژوئن ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان؛ به همراه همرزمانش در تیـپ ۲۷ محمـد رسـول الله ص عازم سوریه شد.
وی در نبردهای رمضـان، مسلـم بـن عقیـل، زیـن العـابـدیـن، والفجـر مقـدمـاتـی، والفجـر یک، والفجـر سـه، والفجـر چهـار و عملیـات خیبـر سمت مسئول محور و فـرمـانـدهـی تیـپ ۳ ابـوذر لشگـر ۲۷ حضوری فعال داشت...
پس از شهـادت محمـد ابـراهیـم همـت در اسفند ماه ۱۳۶۲ و انتصاب عبـاس کریمـی به سمـت فـرمـانـدهـی لشگـر ۲۷، وی در کسوت قائـم مقـامـی لشگـر در عملیـات آبـی - خاکی بـدر شرکت کرد و در پی شهـادت عبـاس کـریمـی در این عملیـات از اسفند ۱۳۶۳ تا اواسط سال ۱۳۶۴، مسئولیت سـرپـرستـی لشگـر ۲۷ محمـد رسـول الله ص را برعهده گرفت.
با انتخاب محمد کوثری به فرماندهی لشگر؛ وی در سمت قـائـم مقـامـی فـرمـانـدهـی لشگـر در نبرد والفجـر ۸ شرکت کرد و سرانجام در سیزدهم تیرماه ۱۳۶۵ طی عملیـات کربـلای یک؛ در شرایطی که در خط مقدم جبهه حضور یافته بود به شهـادت رسید...

سیـزدهـم تیـر مـاه ۱۳۶۵؛ دشـت مهـران؛ عملیـات کـربـلای یکــ..
سالگشـت شهـادت سـردار رشیـد اسـلام؛ شهیـد سیـد محمــد رضـا دستــواره؛ قـائـم مقـام لشگـر پیـاده - مکانیـزه ۲۷ محمـد رسـول الله ص، گـرامـی بـاد...
مـزار: گلـزار شهــدای تهـران؛ قطعـه ۲۶، ردیف ۸۹، شمـاره ۵۰..


نثار روح مطهرشهيدان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالشاهد

۱۳ تیرماه ۱۳۶۵ - قلاویزان
پایان انتظار آقـا رضـا دستـواره ...

فقط یک لحظه خودتان را جای شهیـد دستـواره بگذارید؛ کسی که رفقای صمیمی زندگی‌اش، یَلانی مثل حـاج‌ احمـد متـوسلیـان، حـاج همـت، حـاج عبـاس کـریمـی، رضـا چراغـی، حسـن زمـانـی، علـی‌ اکـبر حاجـی‌پـور و... بوده‌اند.

آقا رضـا رفتن تک‌ تک آنها را دیده است، کمی فکر کنید ببینید، تا موقع شهـادت چه داغ فراقی را تحمل کرده است مگر شوخی است، رفقای آدم یکی یکی جلوی چشمانت غرق به خون بروند و تو تنها بمانی ...

امروز پایان فراق و دوری رضـا دستـواره است.
آن طرف محشری است، یکی یکی از حـاج همـت، حـاج عبـاس کریمـی، رضـا چراغـی و ...همه شهـدا دورش را گرفته‌اند و به او خوش آمد می‌گویند.
ما حال آنها را نمی‌فهمیم،
شهیـدان را شهیـدان می شناسند ...

سـردار شهیـد سیـد محمـد رضـا دستـواره

نثار روح
مطهر شهيدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
ختم صلوات امروزبه نیابت،
حضرت علی علیه السلام
حضرت سيدالشهدا عليه السلام وياران با وفايش
استاد صفايي حائري(عين صاد)
سرداربي بديل حاج احمد متوسليان
مادرشهيد سبا بابايي(كونيكو يامامورا)
حاج حسين حاتمي(گرگاني)
كربلاي محمدحسين كوچكي
ذاكر اهل البيت مرحوم حسين سماواتي
دائي عزيزم استادحاج عباس وثاقي

پدران ومادران
امام وشهدا
ايثارگران
اموات بي وارث
وبد وارث
باني شهيدان:
شهداي جنايات اخير رژيم صهيونيستي كودك كش
شهدای عملیات کربلای یک آزادسازی شهر مهران
سيدعبدالله حسيني
سیدمسعود آقامیری
برادران دستواره
سيدمحمد زينال حسيني
محسن شاه نظري
حميدسربي
حاج رضا محمدزاده شهید بیت الله الحرام ،پدر شهید امیر مسعود محمدزاده
امیدچائی پز
محمدعمويي
حسن قربانلو
محمدحسين اسماعيلي
غلامرضاصالحي
عباس زماني
علي انصاري
منصور حشمدار
اسماعيل قهرماني
سعيدجانبزرگي
ابوالفضل رفيعي
حسين رمضانعليزاده
حميد رضا دادو
مهدي رهبر رضاخانلو
سيدرضاحسيني
علي جابري
ميثم عليجاني
علي جعفري
عليرضا محمودي پارسا
سيدمهدي جودي ثاني
مرحوم حاج حسين شاهدي


✍️مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره):

آیا واقعا بعد از سختی راحتی است؟!

🔻به آیه ی زیر دقت کنید:

《انّ مع العسر یسرا، فانّ مع العسر یسرا》هر آینه "در" سختی آسانی است.

🔸نفرمود: انّ "بعد" العسر یسرا

👈پس باید بدانیم در دلِ عسر، یسر خوابیده است نه بعد از آن! یعنی در همین سختی و ناراحتی، شیرینی و راحتی هست. به آنچه خدا برایت پیش آورده صابر باش و تن بده و تسلیم باش تا شیرینی اش برایت ظاهر شود.


✍️دکتر شریعتی می گوید در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم :

#اول : حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود تا آخر می‌‌ایستد ! خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌ !

#دوم: یزید
همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد

#سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت. هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را ، هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را ، نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد ، نه‌ از خوشنامی، هم آب می‌خواهد هم آبرو ، دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست !

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...


سهم شما عزيز هرپنچشنبه صدصلوات

حنيف

۱۴۰٤/٤/١٢

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالمحبوب

آیت الله کوهستانی ره می فرمودند : آن قدر حضرت علی اکبر علیه السلام شفاعت می کند که نوبت به امام حسین علیه السلام نمی رسد.

نثار أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
هوالمحبوب


#دلنوشته_ها
☑️ شاه گفتا کربلا امروز میدان من است
🔖 نوستالژی‌ مسجد بزّازها
🖋دکتر محمدعلی فیاض‌بخش



از روز ششم محرم -که بازار تهران تعطیل می‌شد- مسجد میرزا‌موسی معروف به بزّازها در بازار بین‌الحرمین جای سوزن انداختن نبود. دو روز تاسوعا و عاشورا قیامتی می‌شد. عزا را با همه‌ی وجودت حس می‌کردی. در ورودی مسجد داخل سرسرایی نه چندان بزرگ، سفره‌ی نان و پنیر و‌ چای برقرار بود برای ناشتایی‌نکرده‌ها. پیرمردی بلندبالا با پیراهن مشکی تا روی زانو و شال سبز بر گردن کنار سماوری بزرگ و هیئتی، از قوری چینی، مثل سِری‌کارها چای را در استکان‌ها می‌ریخت بدون انقطاع؛ نعلبکی‌های گل‌بوته‌دار از قطره‌های چای مرطوب می‌شد و پشت‌بندش به همین سیاق، دستیار جوانش از کتری بزرگِ رویی، آب جوش را سرریز استکان‌ها می‌کرد. دو پیرِ جوان‌دل هم به‌ کار شست‌وشوی استکان‌‌های سرکشیده‌شده در تشت‌های مسی بزرگ بودند که آب روان، اما کم‌رمقِ شلنگِ وصلِ به‌ کُر، کار آب‌کشی استکان و نعلبکی‌ها را انجام می‌داد.

داخل شبستان با نور کم مهتابی‌ها و جماعت انبوهِ یک‌دست سیاه‌پوشیده، باید پاورچین پاورچین از میان جمعیت عبور می‌کردی، تا جایی را در حد دوزانو نشستنِ کتابی می‌جستی و خود را جا‌ می‌دادی. از پنجره‌های گرد و بگشوده بر دل دیوارهای بلند مسجد، نورِ بیرون می‌تابید و در استوانه‌ی این نور در داخل شبستان، هزاران هزار ذرّه‌ی غبار معلق در هوا را می‌شمردی.

دم به دقیقه دو سه مرد میان‌سال، با ظرف‌های تلمبه‌دار گلاب‌پاش، فضا را معطر می‌کردند. هنوز بوی گلاب آمیخته به‌ نفس و عرق عزاداران را در مشامم دلپذیرتر از دیور و بولواری حس می‌کنم؛ وااااای چه نوستالژی عطرناکی!

منبری و‌ مداح، یک‌در‌میان، اولی بر فراز منبر و دویّمی روی پله‌ی سیّم، فصل به فصل شور می‌فکندند و غوغا می‌ساختند؛ تا نوبت به‌ گُل مجلس می‌رسید دم‌دم‌های ظهر. در فاصله‌ی صبح‌ علی‌الطلوع تا صلات ظهر، نمی‌دانم چند منبری و‌ مداح بر فراز و فرود می‌شدند؟ اما خستگی نزدیک اذان را به عشق شور و سینه‌ی غوغاآمیز و‌ کربلاخیز، در همان عالم بچگی به جان می‌خریدیم.

حاج محمد علامه، حاج مرشدباقر، شاه‌حسین بهاری، آق‌عباس زری‌باف، حاج محمدعلی اسلامی، حاج کاظم تهرانی و یک‌دوجینی از این اجناس ناب و نفیس و عتیقه -که نفَسشان دیگر بود و نفْسشان نیز هم- سر در پی هم میان واعظانِ منبری روضه‌ می‌خواندند و پرده به پرده، کربلا را جلوی چشمت مجسم می‌کردند. بلندگوهای بوقی از طریق میکروفون دهانی‌های کله تخم‌مرغی، اسباب جهیزیه‌ی مجلس بودند. آدم‌های هیئت بزّازها در طول مجلس، کوزه‌به‌دست با یک لیوان استیل دور می‌گشتند و تشنگان را، همه را با یک لیوان واحدِ دهان به دهان، سیراب می‌کردند. چه می‌شد، اگر گاهی مردانی مجمعه به دست، چای قندپهلویی را در جماعت، دور می‌چرخاندند.

ظهر عاشورا می‌‌رسید و کربلا غوغا. ما بچه‌ها به تجربه‌ی زیسته‌ی (!) سال‌های پیش، فهمیده بودیم که باید خیزان و خزان، تا نزدیکی‌های منبر بخزیم و لا‌به‌لای بزرگ‌ترها بچمیم و ناگهان در گُل محفل، پای منبر و کنار مداحِ پایانی واخیزیم؛ دکمه‌های پیراهن مشکیمان نیمه‌واشده و منتظر؛ تا اولین پیرمردِ حلقه‌ی شور، جامه از تن برون‌کند و ما به چشم‌برهم‌زدنی پیراهن و زیرپیراهن را برکنیم و‌ دور منبر جاسازی کنیم و آنگاه وارد در حلقه و آماده‌ی سینه؛ واااااای که چه انتظار دردآوری بود؛ اگر طول و تفصیل می‌داد تا به نوحه‌ی اصلی برسد. ...و بالأخره می‌رسید:

...شاه گفتا کربلا امروز میدان من است (دوبار).
...عید قربان من است. ...عید قربان من است... .

پنج‌دهه از آن روزگارِ یادکرد می‌گذرد. ...تهْ‌یادِ مانده در این پنج‌دهه، هنوز ته گلویم می‌بغضد.

...چند شب پیش به تصادف گذارم از اندرزگو افتاد؛ به خیال آن‌که تجمعات ممنوع است و ترافیک روان.
بخش اعظمی از خیابان و راه رفت‌وآمد را با ماشین آتش‌نشانی در حلقه‌ی سمندهای پلیس بسته بودند و جماعت روی صندلی با فاصله‌ی یک‌ونیم‌متری در پهنه‌ی خیابان در جوار مراکز خرید اولترا لوکس و زیر نورهای چرخان تابلوهای نئون و فسفری، از صفحه تلویزیون بزرگ، وعظ می‌شنودند.
آن شب یادم آمد از مسجد بزّازها که نه راه کسی را می‌بست، نه با راه‌آمدگان، بازی نور و اکو و نوحه‌ی ریتم رپ می‌کرد؛ نه به نیامدگان در مجلس عزا ناسزا می‌گفت و نه بر آمدگان، روضه و نوحه‌ی ناسزاوار می‌خواند. همه‌چیز برجای و بر سر جایش بود.

دلم برای روضه‌ی مسجد بزّازها لک زده. ظهر تاسوعا:
ای اهل حرم میرِ علمدار نیامد.
و‌ صلات ظهر عاشورا:
شاه گفتا کربلا امروز میدان من است| عید قربان من است.

🔉 پیوست: مرحوم علامه مداح، مسجد بزازها، سال ۱۳۵۵

نثأر أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
بس که پاشیده ز هم رشته تسبیح تنت

بردنت در نظرم مثل معما مانده

ای جوانان بنی هاشم بیائید.‌


بمیرم برات حسین.............


شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام تسلیت باد

نثار شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
حضرت_علی_اکبر

کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تورا روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
حضرت_علی_اکبر

برخیز و رحم کن به دل بى امان من
داغ تو پیر کرد مرا اى جوان من
هفت آسمان به حال تنت گریه می کنند
برخیز اى ستاره ى هفت آسمان من


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از کوی حسین بیرون نرود پای خیالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی


#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین علیه السلام

نثار شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat

‌‎‌‌‎
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر

دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر
جمع اند همه آل کسا در علی اکبر

آن چیز که خوبان همه دارند در عالم
دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر

فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش
کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر

مضمون چه شعری است برازنده اش آخر
از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر

با گردش شمشیر به دستش همه گفتند
در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر

حتی نرسیده ملک الموت به گردش
از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر

در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است
بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر

معصیت آن را که محب است خداوند
بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر

از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت
دردا ؛ علی اکبر ...علی اکبر .... علی اکبر

می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز
این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر

از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو
شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر

برخیز و اذانی بده هنگام نماز است
یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر 

برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش
خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر

از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید
گشته است همه دشت سراسر علی اکبر

ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن
صحبت شده از غارت معجر علی اکبر

از  روضه همین قدر که گردید مزارش
هم قد مزار علی اصغر علی اکبر

🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
🏴 اشعار شب_هشتم_محرم
____
حضرت_ع
لی_اکبر

دررزمگاه عشق نه فرق پسرشکست
گویی درست،شیشه ی عمرپدرشکست

پشتی که جز مقابل یکتا دوتا نشد
پشت حسین بودو زداغ پسرشکست

تاشدسپر به تیغ، سر شبه مصطفی
سر،شددوتاو رونق شق القمرشکست

شدباسرشکسته ززین سرنگون ولیک
باآن شکست،داد به بیدادگر شکست

سرسبزشدبه اشک،نهالم،ولیک خصم
تاخواست این درخت برآردثمر،شکست

مادر در انتظار، وز این بی خبر که تیغ
ازتوسر وازو دل وازمن کمرشکست

🔸شاعر:
استاد_علی_انسانی

نثار شهیدان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
#بهشت_اهل_حق

توی راه که آقا داشت می آمد یک لحظه سرش را گذاشته بود روی بالا آمدگی زین و خوابیده بود.
آقا سرش را برداشت و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
قرآن می فرماید مومنین انا لله انا الیه راجعون را وقتی می گویند که اذا اصابتهم مصیبه؛ مسکن دلشان است؛ تا سختی به آنها می رسد استرجاع می کنند.

علی اکبر علیه السلام به آقا گفت : بابا! چرا استرجاع کردید؟
آقا فرمودند: الآن که خوابیده بودم ندای یک منادی را شنیدم که می گفت: این جمعیت دارند به طرف کوفه می روند اما آجال شان قبل از رسیدن به کوفه آنها را به بهشت منتقل می کند.
علی اکبر علیه السلام پرسید بابا: أفلسنا على الحق؟
انسان روی کلام اولیای خدا باید دقت کند؛ آقا دارد می گوید: می رویم بهشت، علی اکبر می پرسد ما بر حق نیستیم؛
چرا؟ برای این که دو بهشت است، یک بهشت، بهشتی است که جای اوساط افراد است نه اهل حق، متوسطین هم می روند؛ ولمن خاف مقام ربه جنتان.

علی اکبر می خواست از آقا بپرسد آقا یعنی ما از همین اوساط افرادیم، لذا گفت: «افلسنا على الحق؟» ما اهل حق نیستیم؟
فرمود:به حق آن خدایی که جان حسین در کف قدرت اوست ما بر حقیم پسرم.
پسر گفت: فاذن لانبالی بالموت، ما باکی از مرگ نداریم.

#استاد_سید_علی_نجفی
#زبور_اشک، ج۱، ص ۱۸۹و۱۹۰

نثار شهیدان صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
😢1💔1
حضرت آيت الله آقا مجتبي تهراني(ره):

✳️ نگاه آخر!

خوب، امشب (شب هشتم محرم) موضوع توسل ما معلوم است. من این نکته را مکرر گفته‌ام که اگر زین العابدین«ع» بودند و علی اکبر«ع» هم حیات داشت، مسلماً امامت برای علی اکبر«ع» بود؛ حتی در زیارتنامه علی اکبر«ع» دارد: « السلام علیکَ یا ولیَّ اللهِ و ابن وَلیِّه» که راجع به هیچ امامزاده‌ای این تعبیر را نداریم؛ راجع به حضرت ابوالفضل«ع» هم چنین تعبیری نداریم؛ آنجا « ایّها العبدُ الصالح» داریم.

در تاریخ می‌نویسند حسین«ع» در بین راه که می‌آمد، هنگام سحری بود که حضرت سرشان را جلوی زین مرکب گذاشته بودند و مختصری خوابشان برد. ناگهان سر را بلند کردند و این جملات را تکرار فرمودند: «إنّا للّه و إنّا الیهِ راجعون وَ الحمدُ للّهِ ربِّ العالَمین». در مقاتل می‌نویسند حسین«ع» سه بار این جملات را تکرار کردند.

علی اکبر«ع» بسرعت خودش را به پدرش رساند. معلوم می‌شود که این پسر، مراقب پدر بوده و خواب به چشمش نمی‌آمده است. گفت: «مِمَّ حَمِدتَ الله وَ استَرجَعت؟». پدرجان! چرا آیه استرجاع را خواندی و حمد خدا کردی؟ حسین«ع» به او فرمود همین که داشتیم می‌رفتیم، دیدم یک منادی دارد ندا می‌کند: «القومُ یَسیرونَ وَ المَنایا تَسیرُ اِلیهِم».این کاروان می‌رود ولی مرگ آنها را بدرقه می‌کند.

بلافاصله علی اکبر عرض می‌کند: «یا اَبَه! أَوَلَسنا علی الحقِّ؟». پدرجان! مگر این راهی که ما می‌رویم، راه حق نیست؟ حسین«ع» می‌فرماید بله، این راه، راه حق است. علی اکبر می‌گوید: «إذَن لا نُبالی بالموت». پس ما دیگر باکی از مرگ نداریم؛ تا آخر پای حق می‌ایستیم؛ تا پای جان می‌ایستیم.

روز عاشورا وقتی همه اصحاب شهید شدند، علی اکبر اولین نفر از بنی‌هاشم است که از خِیام حرم بیرون می‌آید، پیش پدر می‌ایستد و اجازه میدان می‌گیرد. حسین«ع» بدون تأمل به او اجازۀ میدان داد. در مقاتل می‌نویسند خود امام حسین«ع» او را برای رفتن به میدان آراسته کرد. یعنی گفت بیا پسرم! خودم زره به تنت می‌کنم، خودم شمشیر به کمرت می‌بندم... همه کارها را خودش کرد و علی اکبر را آماده کرد.

عجیب است! من در بعضی از مقاتل دیده‌ام که وقتی حسین«ع» علی اکبر را آماده میدان کرد، خودش زن و بچه را صدا زد که بیایید با علی خداحافظی کنید... خیلی قدرت است والله! حسین«ع» مردِ بی نظیرِ تاریخ است. به خدا قسم انبیا و اولیا چنین صحنه‌ای را ندیده‌اند. هر چه بگویم کم گفته‌ام. عاجز است بشر که این مرد را درک کند... شما می‌دانید که زن و بچه بیایند دور علی اکبر جمع شوند، چه می‌کنند؟

می‌نویسند: «اِجتَمَعَتِ النِّساء حَولهُ کالحَلقة». یعنی این زن و بچه، حلقه‌وار دور علی را گرفتند؛ همه شیون می‌زنند، داد می‌زنند: «اِرحَم غُربَتَنا». علی! نرو؛ به غریبی ما رحم کن...

ببینید که دل حسین«ع» چه می‌شود اینجا! اما حسین«ع» راه را باز می‌کند. علی راه می‌افتد و به سمت میدان می‌رود. اما می‌نویسند: «فشرَفَعَ رَأسَهُ اِلی السَّماء». حسین«ع» سر به سوی آسمان بلند کرد؛ دست‌هایش را زیر محاسنش گرفت و این جملات را گفت: «اللهمَّ اشهَد علی هؤلاء القَوم». خدایا! با تو دارم معامله می‌کنم. ای خدا! گواه باش بر این ملت که من جوانی که شبیه‌ترین خلق به پیغمبر است را دارم به سوی آنها می‌فرستم؛ «أَشبَهُ النّاسِ خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولک». بعد سرش را که به سوی آسمان بود، پایین آورد و یک نگاهی به قد و بالای علی کرد؛ «فَنَظَرَ اِلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مَنهُ». یک نگاه مأیوسانه‌ای به علی کرد؛ با همان نگاه با پسرش خداحافظی کرد...

 مجتبی تهرانی
سلوک عاشورایی
منزل اول: تعاون و همیاری
(چاپ اول، تهران: مؤسسه پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی، ۱۳۹۰)
صفحات ۱۳۰ تا ۱۳۲

نثار شهیدان صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔2
🔴سالروز ربایش مَرد تکرارنشدنی روزهای سخت مقابله با ارتش بعثی صدام ؛

سردار حاج_احمد_متوسلیان
بزرگمردی خاکی و بی ادعا
از خیل سرداران شجاع
و جان برکف پیرجماران بود که می گفت :
ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد .
هرکس با ماست ؛ بسم‌‏الله !
هرکس با ما نیست ، خداحافظ !

⭕️ ۱۴ تیرماه سالروز ربایش سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان و سه تن از همراهانش به دست مزدوران صهیونیست


نثار شهدای مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
Forwarded from اتچ بات
#حاج_احمدمتوسلیان #سالروز_اسارت

🔻 امروز ۱۴ تیرماه، سالروز اسارت سردار جاوید نشان حاج احمد متوسّلیان به دست مزدوران اسرائیل جنایتکار است
🌹حاج احمد متوسلیان برای بیمارستان مریوان از بین بچه های سپاه، مسئول انتخاب می کند، یک روز سرزده، برای بازید به بیمارستان می آید.حاجی صحنه ای را می بیند که توصیفش در این چند خط آسان نیست. جوان بسیجی مجروح که بدون رسیدگی روی تخت بیمارستان رها شده است، حاج احمد که همیشه در کارها جدی و بی تعارف است رئیس بیمارستان را می خواهد، یقه او را می گیرد و کشان کشان سمت اتاق آن جوان می برد و توبیخش می کند، که تو چرا به این جوان نرسیده ای؟ چرا جورابهایش را عوض نکرده اید؟😇 بعد حاج احمد، جلوی همه میرود که او را بزند، ریس بیمارستان که منصوب خود حاج احمد است از دستش فرار می کند، حاجی هم، فریاد میزند که امشب بیائی سپاه، می کشمت... آن رئیس بیمارستان می گوید اگر حاجی با کلاشینکف هم مرا میزد باز دوستش داشتم، چون حاج احمد با ما جدی بود اما شبها می آمد ظرفهای پادگان را می شست و توالت ها را تمیز می کرد...

🌹يكي از فرماند‌هان دمکرات كه روبروي احمد مي‌جنگید، زن و بچه‌اش در شهر بودند و وضعيت زندگي خوبي هم نداشتند. احمد كه شنيده بود آن‌ها اوضاع خوبي ندارند، رفت به همسر او سر زد و حقوق خودش را که آن زمان مبلغ 4 هزار تومان بود با آنان نصف می کرد و به آنها می داد. چند ماه اوضاع اين‌طور بود و اين خانم به شوهرش نامه مي‌نوشت و اين‌ وقایع را برای او تعريف می کرد. اين‌ طور شد كه اين فرمانده با ٣٠ نفر از اعضای گروه آمدند و به احمد گفت من از بلند بالايي تو نترسيدم اما آمدم ببينم چه كسي است كه وقتي همه همسر من را رها كرده و رفته‌اند، به او كمك مي‌كند. اگر تو این چنین هستی اوستای شما خمینی کیه؟... همین یک انفاق چند هزار تومانی در راه خدا باعث شد که 30 نفر چریک اسلحه به دست با فرمانده شان به او جذب شود...
راوی سردار عسگری


🌺کلاه بيت المال
📣آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود. يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتش شان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت...
گفتيم 👈 «اگه شهيد مي‌شدي…؟»
گفت 👈 «اين بيت المال بود...»

💠 در زمانی که حاج احمد در منطقه بود، حدود ۳ هزار نفر از افراد گروهک‌های کومله و دمکرات که فریب حرف‌های ضدانقلاب را خورده بودند، خود را به حاج_احمد تسلیم کردند. کاک احمد یکبار در جاده «دزلی» پیرمردی را سوار ماشین کرد، او را به جای خود بر صندلی جلوی ماشین نشاند و خودش پشت وانت نشست. حاج احمد بعد از قرار گرفتن در جریان مشکلات پیرمرد، تصمیم گرفت تا برای او و خانواده‌اش غذا و نفت ببرد. به طوری که او از دزلی تا مله‌خورد که سه ساعت پیاده‌روی دارد، بدون ماشین در حالی که دو گالن نفت نیز به همراه داشت، به منزل آن پیرمرد رفت تا آنها را خوشحال کند. در واقع حاج احمد، اسطوره‌ای بی‌بدیل است.
🔹کردها به هر کسی برادر نمی‌گویند؛ مگر این که مردانگی‌اش برایشان ثابت شده باشد، اما حاج احمد برای همه ما برادر احمد بود.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
🌷برشی از زندگی سردار جاوید الاثر, حاج احمد متوسلیان
👤 راوی: ماموستا فتاحی از پیشمرگان مسلمان کرد و از همرزمان حاج احمد متوسلیان

🔴سالروز ربایش مَرد تکرارنشدنی روزهای سخت مقابله با ارتش بعثی صدام ؛

سردار حاج_احمد_متوسلیان
بزرگمردی خاکی و بی ادعا
از خیل سرداران شجاع
و جان برکف پیرجماران بود که می گفت :
ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد .
هرکس با ماست ؛ بسم‌‏الله !
هرکس با ما نیست ، خداحافظ !

⭕️ ۱۴ تیرماه سالروز ربایش سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان و سه تن از همراهانش به دست مزدوران صهیونیست


نثار شهدای مظلوم صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
Forwarded from عکس نگار
هوالشاهد


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#پیشواز_اربعین_1403
اونهایی که از #مرز_مهران راهی #کربلا هستند حتما بخوانند
☑️ #شهید_سوخته_در_کنار_معبر
شهید موسی انصاری
✍️✍️✍️ راوی: #حاج_اصغر_معصومی

چندروزی مانده بودبه #عملیات_کربلای_یک که اعزام انفرادی گرفته و به #مقر_تخریب_لشگر_10_در_قلاجه آمدم
بعد از چند روز با یه مینی بوس به سمت مهران اومدیم و در کنار رودخانه کنجان چم در شیار کوهی مستقر شدیم
یکی دو روز بود که اومده بودیم حالم ناخوش شد
روز دوم به دستور فرمانده تخریب #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی و توسط معاون ایشون #شهید_اربابیان تیم بندی شدیم و بنده در تیم #شهید_حاج_موسی_انصاری که قرار بود معبر عملیات رو بزنه قرار گرفتم اما این توفیق به خاطر مریضی و ناخوشی از من سلب شد و شهید اربابیان یکی دیگه از بچه ها رو جایگزین من کرد.
به شهید اربابیان اعتراض کردم اما ایشون با مهربانی گفت: که ماموریت های دیگری هم داریم و از شما استفاده خواهیم کرد

#شب_عملیات_کربلای_یک با یه تعداد از #بچه_های_تخریب ، طرح عملیات و اطلاعات عملیات ماموریت پیدا کردیم تا بعد از شکستن خط توسط رزمندگان ، معبر رو برای عبور لودر و بلدوزرها عریض کنیم
ساعات پایانی روز 9 تیر ماه سال 65 #عملیات_با_رمز_یا_اباالفضل_العباس(ع) شروع شد و رزمنذگان از #معبری که #بچه_های_تخریب درمیدان مین باز نمودند عبور کرده و خط دشمن شکسته شد.
بچه های گردان ها درحال پیشروی به سمت دشمن بودند که ماموریت ما آغاز شد
قرار براین بود که معبر به پهنای عبور لودر و بولدوزرها از مین و موانع پاکسازی شود
وقتی به معبر رسیدیم از دستگاههای مهندسی پیاده و مشغول خنثی کردن مین ها شدیم.
منورهای دشمن همه جا را مثل روز روشن کرده بود و توپخانه ما به شدت مواضع دشمن رو میکوبید و بعضی از کمین های دشمن که هنوز سرکوب نشده بودند روی معبر آتش میریختند.
هر چند متر که معبر پاکسازی میشد لودر و بلدوزرها هم پشت سر ما وارد معبر میشدند.
هنوز به آخر #میدان_مین نرسیده بودیم که با پیکر چند شهید مواجه شدیم که در حال سوختن بودن .
بالای سر پیکرهای سوخته که رسیدیم زیر نور منور چشمم به یکی از شهدا خیره شد
بله اون #همسنگر_شهیدم_موسی_انصاری بود که دقایقی قبل در حال زدن معبر به شهادت رسیده بود.
یادم اومد که در تقسیم بندی اولیه قرار بود من با شهید انصاری هم تیم باشم.
فرصت گریه و زاری کنار حاج موسی رو نداشتیم اما با قلبی محزون و دلی شکسته پیکر سوخته او و دیگر شهدا رو کنار معبر کشیدیم تا زیر چرخ ها و شنی ها بلدوزر صدمه نبینند و به پاکسازی میدان مین ادامه دادیم.
هر چه جلو تر میرفتیم آتش تیر بارها و آرپی جی های دشمن رو هم روی معبر احساس میکردیم.
با مدد الهی دستگاههای مهندسی سالم به خط درگیری رسیدند و مشغول احداث خاکریز و جانپناه برای رزمندگان شدند.
خط خیلی نابسامان بود میشد فهمید فرماندهی اینجا نیست که بچه ها رو هدایت کند.
بعضی از راننده های لودر بلدوزرها نیاز به روحیه داشتند چون خدایی در فاصله چند متری با دشمن و حتی یه جاهایی جلو تر از رزمنده ها مشغول زدن خاکریز بودند.
روحیه دادن به راننده ها هم وظیفه دیگری برای ما شده بود.
حال من خیلی بد بود
احساس کردم 40 درجه تب دارم و بایستی عقب میرفتم و مداوا میشدم
اما نیاز بود توی خط بمونم و کمک به راهنمایی و سازماندهی بچه های درگیر با دشمن بکنم.
دوشکاهای دشمن ول کن نبودند و بدون توقف آتیش میریختند .
نزدیکی های صبح کمین های دشمن پاکسازی شدند و یک مقدار خط آرام شد و بچه های رزمنده پشت خاکریزها پناه گرفتند.
من هم خودم رو به بهداری رسوندم و اونجا بستری کردند و بعد هم به تهران انتقال دادند و تشخیص این بود که حسبه روده گرفتم.
یاد همه ی اون روزهای خوب و دوستان خوب و شهدایی که خوب رفتند بخیر.



نثأر أروآح مطهر شهيدان مظلوم صلوات



https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام ما سلام ما به کربلای اطهرت...

مرحوم حاج اکبر ناظم

حاج اکبر ناظم از پیرغلامان درگاه اباعبدالله سال ۱۲۸۸ در قنات‌آباد تهران به دنیا آمد. کسی که سال‌ها بعد مداح صاحب‌نفس هیئت قنات‌آبادی‌ها شد و آوازه مراسم چهارپایه‌خوانی تاسوعا و عاشورایش جزو ماندگارترین آیین‌های عزای بازاری‌ها شد.

می‌گفت: « از حاج‌اکبر ناظم‌ روضه خواندن برمی‌آید و از اباالفضل‌ زنده کردن مرده‌ها! » همان روزی که دخترک چندماهه‌اش در بستر مرگ بود، قلبش از حرکت ایستاد و حاج اکبر برای گرفتن شفای او، وضو گرفت، عبای مداحی به دوش انداخت، پابرهنه به هیئت بازار رفت و دم گرفت: «سقای دشت کربلا/ شد کشته شاه اولیا» این را خواند و دختر، هنوز هم زنده است.

حاج اکبر ناظم سرانجام در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ پس از طی دوره کوتاهی که بر اثر سکته در بیمارستان بستری بود، به دیدار اربابش شتافت و در قطعه ۱۶ بهشت زهرا به خاک سپرده شد..


نثار ارواح طیبه تمامی نوکران وپیرغلامان حضرت سیدالسهدا علیه السلام صلوات


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
🏴 اشعار شب_تاسوعا
_______________
حضرت_عباس


آب یعنی که هنوز اشکِ عطش جاری هست
که حسین (ع) تا به ابد منتظرِ یاری هست

آب یعنی که سلام ای لبِ عطشانِ حسین
جانِ نا قابلِ ما باد به قربانِ حسین

آب یعنی که عمو رفت ولی باز نگشت
ظالمی تیر زد و مَشک رها مانده به دشت

آب یعنی که رقیه جگرش می سوزد
بینِ آتش همه ی بال و پرش می سوزد

منتظر هست که سقای حرم بر گردد
عمو از علقمه با مشک و علم بر گردد

آب یعنی که حرم یکسره در هلهله است
بینِ این خیمه و آن خیمه همه هروله است

آب یعنی عطشی در دلِ ما شعله ور است
جگرِ تشنه ی یک دشت همه در شرر است

آن طرفتر بغلِ علقمه ای تشنه لب است
بنَگر ساقیِ ما را که سراپا ادب است

مگر این ساقیِ ما از لبِ دریا نرسید
لبِ او تشنه، چرا قطره ی آبی نچشید

خواهرم ، خوب ببین از سرِ زین افتاده ست
روح و جانم پسرِ امّ بنین افتاده ست

آب یعنی که عطش تا به ابد باقی هست
تبِ آن تشنه لبان زخمِ دلِ ساقی هست

ظالما! آب مگر مهریه ی زهرا نیست؟
بگو آیا پسرش وارثِ این دریا نیست

آب یعنی که لبِ تشنه ی ما محزون است
کربلا یکسره از روزِ ازل در خون است

آب یعنی که از آن نوش و عطش باور کن
یادِ لبهای عطشناکِ علی اصغر کن

دمی از خیمه برون آی تو ای خواهرِ من
این گلِ غرقِ به خون هست علی اکبرِ من

آب، یعنی که گلی از غمِ جانان جان داد
همه ی هستیِ خود را به رهِ پیمان داد

دلِ من رنجِ فراوانِ تو را می داند
خواهرم ، شام قدم های تو را می خواند!


https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
🔴 فرا رسیدن اوجِ ایام عزای سبط پیامبر اسلام؛ تاسوعا و عاشورای حسینی را به همه عزاداران حسین بن علی و یاران و فرزندان و اهل بیت او تسلیت و تعزیت عرض میکنم.

بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

حسین مظهر ازادگی و ازادی است
خوشا کسی که چنینش مرام وایین است

نه ظلم کن به کسی ونه به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است ومنطق دین است

همین نه گریه بر ان شاه تشنه لب کافیست
اگرچه گریه بر الام قلب تسکین است

ببین که مقصد عالی وی چه بود ای دوست
که درک ان سبب عز وجاه و تمکین است

ز خاک مردم ازاده بوی خون اید
نشان شیعه و اثار پیروی این است

زخون سرخ شهیدان کربلا خوشدل
دهان غنچه و دامان لاله رنگین است

🔸شعر از جناب خوشدل تهرانی

نثار شهيدان مظلوم صلوات

https://www.tgoop.com/zekre_salavat
💔1
2025/08/27 06:55:41
Back to Top
HTML Embed Code: