TARIKHANDISHI Telegram 2617
«زبان فارسی، رضاشاه، میرزا حسن رشدیه»

شاید کمی عجیب باشد که در قرن پانزدهم خورشیدی لازم باشد سر آموزشـ«ــِ» زبان مادری و آموزش «به» زبان مادری در ایران بحث کنیم. کسی که تبلیغات قوم‌گرایانه را نمی‌بیند، یا ته قلب با آن همدل است یا به هر دلیلی خود را به خواب زده است. به هر حال، لازم نیست حتماً ایران‌دوست باشیم تا هر یک از ما از دمیدن در واگرایی قومی اجتناب کنیم و به مقابله با آن برخیزیم، بلکه کافی است قدری به عواقب این دست واگرایی‌ها فکر کنیم.

در تفکرات قومی ــ که البته خودشان بی‌تعارف به آن می‌گویند «ملی» ــ نفرت شدیدی علیه رضاشاه وجود دارد. این نفرت و پروپاگاندا دلایل زیادی دارد و بنیادش بر تصوراتی است که هیچ ربطی به واقعیت‌های تاریخی ندارد. نه لازم است پهلوی‌گرا باشیم، نه لازم است ملی‌گرا باشیم و نه حتی لازم است توسعه‌گرا باشیم تا با درک حال و روز ایران در آن سال‌ها بپذیریم ظهور پدیدۀ رضاشاه و به همراهش «الیتی» (نخبگانی) که زیر حمایت حکومت او ایده‌هایشان را پیش می‌بردند، در نهایت به نفع ما و ایران بوده است. بخشی از نفرتی که در ادبیات قومی علیه رضاشاه مطرح می‌شود، سر مسئلۀ گسترش مدارس و آموزش یکدست است. مسئله به نحوی روایت می‌شود که انگار پیش از آن مجموعۀ متنوعی از نظام‌های آموزشیِ تکامل‌یافته، متنوع و چندزبانی در ایران وجود داشته، و حالا کسی آمده و با زور سرنیزه همۀ آنها را تعطیل کرده و یک نظام آموزش واحد با زبان واحد ایجاد کرده است.

از بدیهیاتی که باید توضیح دهیم، این است که چرا «فارسی» زبان آموزش در ایران شده است. زبان اصلاً ابزار ارتباطی است و اگر قرار باشد این ماهیت زبان در یک جا نمودی تمام‌عیار یافته باشد، همین زبان فارسی است. پدر من، در روستایی در فاصلۀ دویست‌کیلومتری تهران، در گوشۀ شرقی استان «مرکزی» و نزدیک قم متولد شده، اما اگر به زبان مادری‌اش صحبت کند، من متوجه نمی‌شوم چه می‌گوید. اگر فارسی وجود نداشت، اکثر مردم ایران حرف همدیگر را نمی‌فهمیدند. زبان فارسی را عقل سلیم در قلمرو ایران نگه داشته است. مسئله ربطی به رضاشاه و پهلوی ندارد. بهترین مثالی که برای این واقعیت می‌توان آورد میرزاحسن رشدیه و مدارس اوست که قریب چهل سال پیش از رضاشاه، در دوران ناصرالدین‌شاه اولین نمونۀ آن در ایروان تأسیس شد.

تردیدی ندارم که میرزاحسن رشدیه را باید یکی از ستاره‌های تابناک دو قرن اخیر ایران دانست. این مرد اهل قلم و آموزگار بود، اما از هر شوالیه‌ای جنگجوتر بود! در پانزده سال آخر سلطنت ناصرالدین‌شاه بارها در تبریز مدرسه ساخت و مدرسه‌اش را ویران کردند. بارها خود او را تکفیر کردند و مجبور می‌شد شبانه به مشهد بگریزد. این راد مرد، پنج یا شش بار در عرض چند سال از تبریز به مشهد گریخت و سرانجام در مشهد هم ضربات چماق بر سرش بارید استخوان دستش را شکست. فقط یک جنگجوی بزرگ پس از بارها شکست، باز می‌تواند قامت راست کند و راهش را ادامه دهد. در اینجا قصد ندارم داستان میرزاحسن را روایت کنم (پیش‌تر در پستی درباره‌اش نوشته‌ام). اما این فراز را می‌گویم تا درسی برای همۀ آرزومندان باشد: برای بار چندم حمله کردند تا مدرسه‌اش را در تبریز خراب کنند. پس از غارت مدرسه، نارنجکی در مدرسه منفجر کردند که بخشی از بنا تخریب شد. رشدیه می‌خندید. کسی به او گفت: «خانه خراب! همه به حال تو می‌گریند، تو می‌خندی؟» رشدیه جواب داد: «هر پاره‌آجری مدرسه‌ای خواهد شد! آن روز را می‌بینم و می‌خندم. کاش زنده باشم و ببینم.»

«مردمی‌ترین» مدرسه‌ای که در ایران ساخته شد، بدون کمک علمای دین و نهادهای دولتی، مدرسۀ رشدیه بود. پرسشم این است که رشدیه در مدرسه‌هایی که در ایروان و تبریز ساخت، «به» چه زبانی تدریس می‌کرد؟ روزی که رشدیه مدرسه‌اش را در ایروان تأسیس کرد، آن کسی که قرار بود نیم‌قرن بعد رضاشاه شود، طفلی چهار پنج ساله بود. آیا رشدیه دچار شووینیسم بود؟ ایرانشهری و ناسیونالیست بود؟ شاید هم زنده‌یاد رشدیه چهل سال قبل از موسولینی فاشیست بوده! چنین حرف‌هایی حتی در قالب طنز هم شرم‌آور است. رشدیه همان کاری را کرد که از گذشته‌های دور در ایران می‌شد. برای او بدیهی بود که در مدرسه «گلستان» درس دهد. اما در این میان، شاید غم‌انگیزترین وجه مسئله این باشد که در پروپاگاندای قومیتی، قدر این شخصیت‌های بزرگ پایمال می‌شود؛ مثل اینکه عکس و یادگارهای پدارنمان را در آتش اندازیم و بر خاکسترش پایکوبی کنیم.


پی‌نوشت:

یک: دربارۀ رشدیه بنگرید به این پست: «مدرسه‌سازی و مدرسه‌سوزی»

دو: خاطرۀ نقل‌شده از کتاب سوانح عمر، اثر شمس‌الدین رشدیه، پسر میرزا حسن، ص ۲۹.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی



tgoop.com/tarikhandishi/2617
Create:
Last Update:

«زبان فارسی، رضاشاه، میرزا حسن رشدیه»

شاید کمی عجیب باشد که در قرن پانزدهم خورشیدی لازم باشد سر آموزشـ«ــِ» زبان مادری و آموزش «به» زبان مادری در ایران بحث کنیم. کسی که تبلیغات قوم‌گرایانه را نمی‌بیند، یا ته قلب با آن همدل است یا به هر دلیلی خود را به خواب زده است. به هر حال، لازم نیست حتماً ایران‌دوست باشیم تا هر یک از ما از دمیدن در واگرایی قومی اجتناب کنیم و به مقابله با آن برخیزیم، بلکه کافی است قدری به عواقب این دست واگرایی‌ها فکر کنیم.

در تفکرات قومی ــ که البته خودشان بی‌تعارف به آن می‌گویند «ملی» ــ نفرت شدیدی علیه رضاشاه وجود دارد. این نفرت و پروپاگاندا دلایل زیادی دارد و بنیادش بر تصوراتی است که هیچ ربطی به واقعیت‌های تاریخی ندارد. نه لازم است پهلوی‌گرا باشیم، نه لازم است ملی‌گرا باشیم و نه حتی لازم است توسعه‌گرا باشیم تا با درک حال و روز ایران در آن سال‌ها بپذیریم ظهور پدیدۀ رضاشاه و به همراهش «الیتی» (نخبگانی) که زیر حمایت حکومت او ایده‌هایشان را پیش می‌بردند، در نهایت به نفع ما و ایران بوده است. بخشی از نفرتی که در ادبیات قومی علیه رضاشاه مطرح می‌شود، سر مسئلۀ گسترش مدارس و آموزش یکدست است. مسئله به نحوی روایت می‌شود که انگار پیش از آن مجموعۀ متنوعی از نظام‌های آموزشیِ تکامل‌یافته، متنوع و چندزبانی در ایران وجود داشته، و حالا کسی آمده و با زور سرنیزه همۀ آنها را تعطیل کرده و یک نظام آموزش واحد با زبان واحد ایجاد کرده است.

از بدیهیاتی که باید توضیح دهیم، این است که چرا «فارسی» زبان آموزش در ایران شده است. زبان اصلاً ابزار ارتباطی است و اگر قرار باشد این ماهیت زبان در یک جا نمودی تمام‌عیار یافته باشد، همین زبان فارسی است. پدر من، در روستایی در فاصلۀ دویست‌کیلومتری تهران، در گوشۀ شرقی استان «مرکزی» و نزدیک قم متولد شده، اما اگر به زبان مادری‌اش صحبت کند، من متوجه نمی‌شوم چه می‌گوید. اگر فارسی وجود نداشت، اکثر مردم ایران حرف همدیگر را نمی‌فهمیدند. زبان فارسی را عقل سلیم در قلمرو ایران نگه داشته است. مسئله ربطی به رضاشاه و پهلوی ندارد. بهترین مثالی که برای این واقعیت می‌توان آورد میرزاحسن رشدیه و مدارس اوست که قریب چهل سال پیش از رضاشاه، در دوران ناصرالدین‌شاه اولین نمونۀ آن در ایروان تأسیس شد.

تردیدی ندارم که میرزاحسن رشدیه را باید یکی از ستاره‌های تابناک دو قرن اخیر ایران دانست. این مرد اهل قلم و آموزگار بود، اما از هر شوالیه‌ای جنگجوتر بود! در پانزده سال آخر سلطنت ناصرالدین‌شاه بارها در تبریز مدرسه ساخت و مدرسه‌اش را ویران کردند. بارها خود او را تکفیر کردند و مجبور می‌شد شبانه به مشهد بگریزد. این راد مرد، پنج یا شش بار در عرض چند سال از تبریز به مشهد گریخت و سرانجام در مشهد هم ضربات چماق بر سرش بارید استخوان دستش را شکست. فقط یک جنگجوی بزرگ پس از بارها شکست، باز می‌تواند قامت راست کند و راهش را ادامه دهد. در اینجا قصد ندارم داستان میرزاحسن را روایت کنم (پیش‌تر در پستی درباره‌اش نوشته‌ام). اما این فراز را می‌گویم تا درسی برای همۀ آرزومندان باشد: برای بار چندم حمله کردند تا مدرسه‌اش را در تبریز خراب کنند. پس از غارت مدرسه، نارنجکی در مدرسه منفجر کردند که بخشی از بنا تخریب شد. رشدیه می‌خندید. کسی به او گفت: «خانه خراب! همه به حال تو می‌گریند، تو می‌خندی؟» رشدیه جواب داد: «هر پاره‌آجری مدرسه‌ای خواهد شد! آن روز را می‌بینم و می‌خندم. کاش زنده باشم و ببینم.»

«مردمی‌ترین» مدرسه‌ای که در ایران ساخته شد، بدون کمک علمای دین و نهادهای دولتی، مدرسۀ رشدیه بود. پرسشم این است که رشدیه در مدرسه‌هایی که در ایروان و تبریز ساخت، «به» چه زبانی تدریس می‌کرد؟ روزی که رشدیه مدرسه‌اش را در ایروان تأسیس کرد، آن کسی که قرار بود نیم‌قرن بعد رضاشاه شود، طفلی چهار پنج ساله بود. آیا رشدیه دچار شووینیسم بود؟ ایرانشهری و ناسیونالیست بود؟ شاید هم زنده‌یاد رشدیه چهل سال قبل از موسولینی فاشیست بوده! چنین حرف‌هایی حتی در قالب طنز هم شرم‌آور است. رشدیه همان کاری را کرد که از گذشته‌های دور در ایران می‌شد. برای او بدیهی بود که در مدرسه «گلستان» درس دهد. اما در این میان، شاید غم‌انگیزترین وجه مسئله این باشد که در پروپاگاندای قومیتی، قدر این شخصیت‌های بزرگ پایمال می‌شود؛ مثل اینکه عکس و یادگارهای پدارنمان را در آتش اندازیم و بر خاکسترش پایکوبی کنیم.


پی‌نوشت:

یک: دربارۀ رشدیه بنگرید به این پست: «مدرسه‌سازی و مدرسه‌سوزی»

دو: خاطرۀ نقل‌شده از کتاب سوانح عمر، اثر شمس‌الدین رشدیه، پسر میرزا حسن، ص ۲۹.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی

BY تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی


Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhandishi/2617

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Other crimes that the SUCK Channel incited under Ng’s watch included using corrosive chemicals to make explosives and causing grievous bodily harm with intent. The court also found Ng responsible for calling on people to assist protesters who clashed violently with police at several universities in November 2019. How to build a private or public channel on Telegram? It’s yet another bloodbath on Satoshi Street. As of press time, Bitcoin (BTC) and the broader cryptocurrency market have corrected another 10 percent amid a massive sell-off. Ethereum (EHT) is down a staggering 15 percent moving close to $1,000, down more than 42 percent on the weekly chart. 3How to create a Telegram channel? With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures.
from us


Telegram تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
FROM American