tgoop.com/tarikhandishi/2615
Last Update:
«از حزب توده تا ریاست سازمان انرژی اتمی»
دهۀ ۱۳۱۰ دهۀ احیای غرور ملی بود. هر چه به شهریور بیست نزدیکتر میشدیم و دستاوردهای سازندگی آن سالها هویداتر میشد، یک نسل جوان متفاوت و مدرن که برای اولین بار با آموزش و پرورش ملی و یکدست تربیت شده بود، احساسات ملی غلیظتری پیدا میکرد. دستگاه حکومت هم تلاش میکرد این نسل را «ملی» بار آورد. این نسل برای اولین بار تاریخ مدونی از ایران میخواند و انحطاط ایران پس از صفویه برایش گرانبار بود. وقتی در رژۀ سوم اسفند هواپیماهای ایرانی بر فراز جوانان پیشاهنگ به پرواز درمیآمدند، غرور ملی در نبض این نسل نوپدید میتپید. این نسل فکر میکرد ایران به جمع کشورهای متمدن بازگشته است و سرخوش از این خیال بود که ناگهان کشتی رؤیاهایش به صخرۀ شهریور ۱۳۲۰ کوبید. همهچیز متلاشی شد.
وقتی تانکهای متفین به خیابان این نوجوانان رسیدند، آن غرور نورس زیر زنجیر ادوات زرهی له شد. آنهمه ابهت و افتخار در هم شکسته بود. این شکست به «ترومای سیاسی» یک نسل تأثیرگذار از جوانان سیاسی ایران تبدیل شد که اتفاقاً خیلی هم زود ــ از دوازده و سیزدهسالگی ــ وارد سیاست میشدند.
با کنارهگیری رضاشاه، اشغال ایران، جلوس ولیعهد جوان بر تخت و واگذاری کامل قدرت سیاسی به احزاب، انفجاری سیاسی در ایران رخ داد. مثل قارچ از زمین روزنامه و حزب و تشکل میرویید. هم صداهایی که در دوران رضاشاه ساکت شده بود و هم نسل جوانی که طبق خواست همان دولت اقتدارگرا تعمداً سیاسی بار آمده بودند، در صحنۀ عمومی سرازیر شدند. کار حزبی فوران کرد. در اینجا بود که تنها یک ماه پس از رفتن رضاشاه حزب توده تأسیس شد ــ در ابتدا متشکل از همان ۵۳ نفری که در زمان رضاشاه محاکمه شده بودند.
حزب توده در بدو امر بر اساس مرامنامه و ظواهرش به هر چیزی میخورد مگر حزبی وابسته؛ در حالی که در مقابل زبانی مترقی داشت و از آزادی و دموکراسی میگفت ــ به گمانم در اینجا باید عذر بسیاری از جوانانی را که در آن مرحلۀ نخست به حزب توده پیوستند بپذیریم؛ وقتی بسیاری از شهروندان بالغ امروزی، بیاعتنا به محتواهای راستین، صرفاً جذب دو لفظ «آزادی» و «دموکراسی» میشوند، از جوان دهۀ ۱۳۲۰ چه انتظاری میشد داشت؟
البته در مقابل، این ایراد را هم به این تودهایها میتوان وارد آورد که اغلب خیلی دیر میفهمیدند در چه باتلاقی افتادهاند. برخی حتی تا میانۀ دهۀ سی همچنان وابسته و دلبسته به حزب ماندند که کارنامۀ چندان درخشانی برای آنها نیست؛ با رفتار حزب در قضیۀ آذربایجان، در نهضت ملی شدن نفت و بعد با افشای جنایات استالین در میانۀ دهۀ ۱۳۳۰، پی بردن به ذات حزب توده دیگر هنر نبود؛ بلکه وظیفهای بود که هر کس در آن قصور میکرد، مرتکب جفای ملی شده بود.
اکبر اعتماد، متولد همدان (۱۳۰۹) یکی از همین نسل بود که از سر شور و صدق به حزب توده پیوست. خیلی زود به یک عضو بسیار فعال حزب بدل شد. در آن پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ که شاه در دانشگاه تهران ترور شد، او هم مانند سایر اعضای حزب به مزار تقی ارانی رفته بود. حزب توده از همان شب ممنوع شد و رهبرانش بازداشت یا مخفی شدند. برای اینکه بفهمیم اکبرِ هجدهساله چه نفوذی در حزب داشت، کافی است بدانیم او کمیسر سیاسی ویژه در روزنامۀ وابسته به حزب بود که در زمان زیرزمینی شدن فعالیت حزب منتشر میشد.
اکبر در سالهای دولت مصدق همچنان به عنوان یک تودهای وفادار برای تحصیل به سوئیس رفت و در آنجا نیز بسیار فعال بود. اما آنچه در نهایت باعث زدگی او از حزب شد، دیکتاتوری درونحزبی توده بود. وقتی به غرب رفت، این دیکتاتوری را در احزاب کمونیست غرب هم دید. اما در عین حال فهمید بهتر است در پی پرسشگذاریهای عاقلانهتری برای مسئلۀ توسعه باشد. به همین دلیل از حزب توده جدا شد و به تحصیل پرداخت. در سوئیس دکترای رآکتور هستهای گرفت و شغل خوبی هم در آنجا داشت.
از ویژگیهای سازمان برنامه این بود که میکوشید ایرانیان تحصیلکرده در خارج را جذب کند. به این ترتیب، اعتماد وقتی در ۱۳۴۴ به ایران برگشت و بیدرنگ از سوی سازمان برنامه جذب شد. ابتدا چند سالی در امور آموزش فعالیت داشت تا اینکه پس از تکمیل رآکتور هستهای دانشگاه تهران و گسترش فعالیت هستهای ایران، در ۱۳۵۳ به عنوان نخستین رئیس سازمان انرژی منصوب شد و «پدر فناوری هستهای ایران» شد.
تودهایهای جوان زیادی از کمونیسم برگشتند و جذب دستگاه دولت شدند که هر یک داستان جذاب خود را دارد. برخی از آنها مانند اعتماد تا بالاترین مناصب دولتی پیش رفتند و خدمات فراوانی کردند. در فایل پیوست بشنوید هنگام جذب اکبر اعتماد به دولت دقیقاً چه برخوردی با او شد...
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
BY تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhandishi/2615