tgoop.com/tabeshnet/16255
Last Update:
📌 سپاس ای حضرت سلیمان(علیهالسلام)!
♡۱• سپاس حضرت سلیمان!از داستانت آموختم
که نباید به دستاوردهایم بهگونهای افتخار کنم که گویی خودم سازندهاش هستم؛ بلکه باید با ادب در برابر خدا بایستم و همه فضلها را به او نسبت دهم. تو اعلام کردی: «عُلِّمنا منطقَ الطير»! «زبان پرندگان به ما آموخته شده!» نه آن را به خود نسبت دادی، نه به تلاش خود. حتی دستیار تو که تخت بلقیس را پیش از آنکه چشم برهم زنی آورد، مؤدبانه گفت:
«هذا من فضل ربي ليبلوني أأشكر أم أكفر»
«این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم»
♡۲• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که فروتن باشم و لحظهای فراموش نکنم که از خاک هستم و به خاک بازمیگردم. تو از شرق تا غرب زمین را در اختیار داشتی، اما فروتنی کردی و سپاه خود را متوقف ساختی تا صدای یک مورچه را بشنوی.
♡۳• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که برای مردم عذر بتراشم. خطا امری طبیعی است، و هر کسی که به من آسیبی رساند، لزوماً قصد آزار نداشته است. حکمت، گمشده مؤمن است، حتی در سخن یک مورچه! همان مورچهای که سر راهت ایستاد تا به ما درسی در عذرجویی و خوشبینی نسبت به مردم بیاموزد.
چقدر سخنش لطیف بود آنگاه که گفت:
«يا أيها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنّكم سليمان وجنوده وهم لا يشعرون»
«ای مورچگان، داخل خانههایتان شوید، مبادا سلیمان و سپاهش، بیآنکه متوجه باشند، شما را پایمال کنند!»
♡۴• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که مسئولیت، افتخار نیست بلکه تکلیف است؛ و انسان شریف، هرچه مسئولیتش بیشتر باشد، تکلیفش هم بزرگتر است. تو خودت، با آنکه جن و انس و باد و حیوانات را در اختیار داشتی، باز هم به رعیتت سرکشی میکردی و حال تک تک آنان را جویا میشدی.
میگفتی:
«ما ليَ لا أرى الهُدهد»
«چرا هدهد را نمیبینم؟!»
♡۵• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که درِ بازگشت را بر غایب نبندم؛ چرا که هر غایبی عذری دارد. چقدر زیبا بود که با وجود تهدید هدهد، برایش راه نجات گذاشتی و جایی برای صلح باقی گذاشتی.
گفتی:
«لأعذِّبنه عذاباً شديداً أو لأذبحنّه أو ليأتينِّي بسلطان مبين»
«او را به سختی عذاب خواهم داد یا ذبحش خواهم کرد، مگر آنکه دلیل روشنی بیاورد»
و زمانی که بازگشت، از همان دری که باز گذاشته بودی وارد شد و خبر یقینی از سرزمین سبأ برایت آورد!
♡۶• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که هرقدر انسان، عالم و حتی پیامبر باشد، باز هم چیزی جز آنچه خدا آموخته نمیداند. با آن همه علم و شوکت، هدهد چیزی را فهمید که تو با وجود پیامبر بودن از آن بیخبر بودی! این ماجرا به من آموخت که تواضع داشته باشم، زیرا آنچه نمیدانم، بیشتر از آن چیزی است که میدانم!
♡۷• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
که احساسات، نباید مرا به جایی برساند که هر حرفی را که میشنوم باور کنم. نباید سادهلوح باشم که هر ادعا و بهانهای را بپذیرم. تو وقتی سخن هدهد را شنیدی، گفتی:
«سننظرُ أصدقتَ أم كنتَ من الكاذبين»
«خواهیم دید راست گفته یا از دروغگویان است!»
انسان عاقل، بررسی میکند، تحقیق میکند و بدون دلیل روشن و بر مبنای شبهات، تصمیم نمیگیرد و موضع نمیگیرد.
♡۸• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم
ادب مشورت را؛ اینکه حاکم عادل کسی است که صدای مردم را بشنود و مستبد آن کسی است که تنها صدای خودش را بشنود و فقط رأی خودش را روا بداند. چه زیبا، بلقیس وقتی نامهات را دریافت کرد، قومش را جمع کرد و پیش از هزاران سال از پیدایش دموکراسی گفت:
«ما كنتُ قاطعةً أمراً حتى تشهدون»
«من بدون حضور شما هیچ تصمیمی نمیگیرم!»
♡۹• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم که انسان صاحب اصول و ارزشها خریدنی نیست! چه ثروتمند باشد چه فقیر. میزان دارایی انسان ربطی به فروختن یا نفروختن خودش ندارد. واقعیت چنین است و تجربه هم این را ثابت کرده! و تو چقدر پاک بودی وقتی با بزرگواری و بینیازی گفتی:
«أتمدونني بمال فما آتاني الله خير مما آتاكم»
«آیا با مال میخواهید مرا کمک کنید؟ آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده»
♡۱۰• سپاس حضرت سلیمان! از داستانت آموختم که انسان باید در پاسخهایش دقیق باشد. وقتی از بلقیس پرسیدی:
«أهكذا عرشك»
«آیا این تخت توست؟»
گفت:«كأنه هو»
«گویا خودش است!»
و این، دقیقترین پاسخ تاریخ بود! اگر میگفت «خودش است»، پس چطور پیش از او آمده؟!
و اگر میگفت «نیست»، چطور انسان تخت خودش را نشناسد؟! آری، انسان به زبانش سنجیده میشود، و هر ظرفی، آنچه درونش هست، بیرون میریزد.
✍️ نوشته:#ادهم_شرقاوی
(روزنامه الوطن قطر)
🔖 ترجمه: علی رشیدی
➣ T.me/tabeshnet
BY مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه
Share with your friend now:
tgoop.com/tabeshnet/16255