Telegram Web
📌 در مسیر انس با خدا؛ درجات محبت و آرامش در نگاه ابن‌قیم جوزی

انسان در مسیر ایمان و محبت الهی، گاه میان خلوت با خدا و حضور در میان مردم دچار نوسان می‌شود. ابن‌قیم جوزی، از عارفان و اندیشمندان بزرگ اسلامی، در این گفتار لطیف، مراتب انس و آرامش انسان با خدا را در حالات مختلف زندگی بیان می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه ایمان، صداقت، و محبت حقیقی به پروردگار در رفتار و احساس انسان نسبت به خلوت و اجتماع آشکار می‌شود؛ و در نهایت، انسان کامل آن کسی است که در هر حال و هر مکان، تنها به اراده‌ی خدا دل‌سپرده باشد.


♡• کسی که در میان مردم احساس آرامش و انس با خدا را از دست می‌دهد، اما وقتی تنهاست آن را می‌یابد، انسان صادق و راستینی است، ولی هنوز در ایمان و محبتش ضعیف است.

♡• کسی که هم در میان مردم و هم در خلوت احساس انس دارد، ولی در هر دو حالت وابسته به حال خودش است، انسانِ دچار نوعی بیماری در محبت است (یعنی محبتش کامل نیست).

♡• کسی که نه در میان مردم و نه در خلوت، هیچ انس و آرامشی با خدا ندارد، در حقیقت مرده‌ای است که از رحمت رانده شده است.

♡• اما کسی که هم در خلوت و هم در میان مردم با خدا انس دارد، او محبّ راستین و نیرومند است.

♡• کسی که گشایش و رشدش در خلوت با خداست، افزونی و پیشرفتش نیز از همان راه خواهد بود.

♡• و کسی که گشایشش در میان مردم و از راه نصیحت و راهنمایی آنان است، رشدش نیز در همان مسیر و با مردم خواهد بود.

♡• و کسی که گشایشش در این است که در هر موقعیتی با خواست خدا همراه باشد، چه در خلوت چه در میان مردم، افزونی و پیشرفتش در هر دو حالت خواهد بود.

🔻• پس برترین و شریف‌ترین حالت این است که برای خودت هیچ حالتی را انتخاب نکنی، جز همان حالتی که خدا برایت برگزیده و تو را در آن قرار داده است.
✔️ یعنی با خواست و اراده‌ی او همراه باش، نه با خواسته و اراده‌ی خودت از او.

T.me/tabeshnet
#پیام‌هایی_از_قرآن

نویسنده:
#ادهم_شرقاوی
🔖 ترجمه:
#خلیل_الرحمن_خباب

{كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةٌ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ} [الأنبیاء: ۳۵]
🌸 ترجمه:

«هر نفسی چشندۀ مرگ است، و شما را با سختی و راحتی می‌آزماییم، و در نهایت به‌سوی ما باز گردانده می‌شوید.»

🪷 برداشت آیه:

مرگ، همان جامی است که همه از آن خواهند نوشید؛ چه مؤمن و چه گناهکار، چه پیامبر و چه ستمگر، چه جنیات و چه فرشتگان؛ غیر از خدا هیچ‌کسی باقی نمی‌ماند!
👈 مرگ، پایان داستان نیست؛ بلکه کاملاً برعکس، آغاز ماجراست!

✔️ و همین مرگ برای پند گرفتن کافی است!

ابونواس، شاعر معروفی بود که در وصف شراب بسیار شعر می‌سرود، او همسایه صالح و درستکاری داشت که همیشه ابونواس را به خدا دعوت می‌کرد و از شراب بازمی‌داشت.
وقتی آن همسایه از دنیا رفت، ابونواس در مراسم تشییع جنازه‌اش شرکت کرد.
وقتی بر سر قبرش ایستاد، گفت: تو امروز بیشتر از وقتی که زنده بودی، مرا پند دادی!
🔻 یعنی تمام نصیحت‌هایی که در زمان حیاتت می‌گفتی، به‌اندازه دیدنت در گور مرا پند نداد!

T.me/tabeshnet
1
Audio
دکتر ویسی
📝 موضوع: تفسیر آیه ۱۵۰ تا ۱۵۲ سوره‌ی بقره

👤
#دکتر_محمود_ویسی

▷ ◉───────── ۵۰:۴۱

❀ مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه ❀

◄ اینستاگرام:
instagram.com/tabeshnet
◄ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DTG75XbfyvRHQPeF3V07QO
◄ تلگرام:
www.tgoop.com/tabeshnet
◄ سروش:
https://splus.ir/Tabesh84
◄ بله:
https://ble.ir/Tabeshnet
1
📌 غریب و آشنا

👤 ابوالحسن خرقانی گفته است با خدا چنان آشنایی گیر که غربت جهان بر تو آسان شود. انگار به شهری می‌روی که نمی‌شناسی‌اش، اما آنجا یاری آشنا داری. و حضورش غربت تو را مرهم است:

و گفت: با خدای تعالی آشنایی همان گیری که اگر غریبی به شهری فا رسد (وارسد،= برسد) که در آنجا آشنایی دارد، زیاده اندوهش نبود.
📚 (نوشته بر دریا)

👤 در همین معنا سعدی گفته است:

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
چندانکه می‌رود همه مُلک خدای اوست

👈 جهان را مهمان‌خانه‌‌ای دانستن که میزبانش خداست، یا سفری که گر چه به یار می‌انجامد اما یار در اثنای سفر نیز با ماست، قدری از غربت مسیر می‌کاهد و به قدرِ لمس و درک این معنا، از جهان غربت‌زدایی می‌کند. مولانا می‌گوید عشق مرا روانهٔ سفر دنیا کرد.
گفت باید مدتی در محنت‌سرایی که آفریده‌ام باشی. هر چه نالیدم و جامه دریدم که نمی‌روم، چاره نبود. اما عشق دلداری‌ام داد که در آن محنت‌سرا، من به تو نزدیک‌ترم از رگ گردن‌ (حبل‌الورید).

👈 گرچه ظاهرا هبوط است و دوری است و سفر، اما من دور نیستم:

🌱 نِدا آمد ز عشق ای جان، سفر کن
که من محنت‌سرایی آفریدم
بسی گفتم که من آنجا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
چنانک اکنون ز رفتن می‌گریزم
از آن جا آمدن هم می‌رمیدم
بگفت: ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حَبل‌الوَریدم
📚 (کلیات شمس)

✔️ گاهی نیز جهان را مهمان‌سرایی می‌دید موقّت و می‌گفت کم‌‌شمارند آنان که می‌دانند میزبان کیست. اگر حضور میزبان را درمی‌یافتند، کمتر غریبی می‌کردند:

🌱 جمله مهمان‌اند در عالَم و لیک
کم کسی داند که او مهمان کیست
📚 (کلیات شمس)


🔻 هر چه حضور یار آشنا را در تار و پود زندگی و جهان بیشتر حس کنیم از موهبت (آشنایی) برخوردارتریم. (بیدلی در همه احوال خدا با او بود)، پس نیازی نبود که از دور (خدایا) کند. صدا کردن از دور، رسم آشنایی نیست. آشنا زمزمه می‌کند:

🌱 بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد
📚 (حافظ)

#صدیق_قطبی

T.me/tabeshnet
3
📸 سه تجارت که زیان را نمی‌شناسند....

T.me/tabeshnet
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

🎥 آموزش دینی و علمی، هم افزایی یا رقابت؟

🎤
#دکتر_طارق_السویدان

❀ مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه ❀

◄ اینستاگرام:
instagram.com/tabeshnet
◄ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DTG75XbfyvRHQPeF3V07QO
◄ تلگرام:
www.tgoop.com/tabeshnet
◄ سروش:
https://splus.ir/Tabesh84
◄ بله:
https://ble.ir/Tabeshnet
1
📌 اگر اهلِ شهرها ما را رها کردند، برای اهالی مناطق دورافتاده صحبت خواهیم کرد.

#فرزان_خاموشی

👤 استاد احمد راشد (رحمه‌الله) در مقدمه کتاب گرانقدر (مسافر فی قطار الدعوة) که از قلم استاد عادل الشويخ صادر شده است، خاطره‌ای ژرف و عبرت‌آموز را بازگو می‌نماید؛ خاطره‌ای که حامل درس مهمی برای همه دعوتگران و مربیان راه حق است. این حکایت از آنجا آغاز می‌شود که در برهه‌ای، آنان با باور تلخ و سنگینی مواجه می‌شوند؛ باوری که تلاش‌ها و مجاهدات خالصانه‌شان در مسیر دعوت، آن گونه که انتظار می‌رود، مورد استقبال و اقبال مردم قرار نمی‌گیرد. این باورِ دلگیر، چون سایه‌ای سنگین، بر روح و جان ایشان سنگینی می‌کند و موجب پیدایش حس نامیدی و دلسردی عمیقی در دلشان می‌شود؛ احساسی که در نهایت به تصمیم بر دست کشیدن از ادامه مسیر دعوت و توقف در راه تعالی و هدایت و سکوت منجر می‌گردد.

✔️ این روایت در حقیقت زنگ هشداری است بر دل‌های حامل مشعل دعوت؛ و همچون چراغی، آنان را به صبوری و استمرار در دعوت فرا می‌خواند.

👤 استاد راشد در مورد استاد الشویخ می‌گوید:
استاد عادل الشویخ از سکون و بی‌حوصلگی بعضی شنوندگان و ناتوانی‌شان در همراهی با او از راهِ پرسش‌های هوشمندانه که معمولاً آموزگار را به تلاش بیشتر وا می‌دارد، گلایه داشت؛ حتی گفت قصد دارد از سرِ اعتراض نوشتن و سخن گفتن را متوقف کند. این سخن در من هم تأثیر بیشتری از استاد عادل گذاشت؛ دل‌گرفتگی بر ما مستولی شد و با هم قرار گذاشتیم سکوت کنیم. ناگهان جوانی سر راه‌مان قرار گرفت که ما را از آن خطا بیرون آورد. من و عادل در فرودگاه استانبول نشسته بودیم و منتظر هواپیما؛ از یک دوره برگشته بودیم که در آن، سوال‌های  انگیزه‌بخشِ چندانی ندیده بودیم.

👈 در حالی که با هم در ابراز ناامیدی مسابقه گذاشته بودیم، ناگاه جوانی آمد و زانو زد؛
و پرسید: آیا شما محمد احمد الراشد هستید؟
گفتم: بله، آیا قبلاً همدیگر را دیده‌ایم؟
گفت: نه، از طریق دیدن ویدیوی سخنرانی‌تان در کنفرانس هیوستونِ آمریکا شما را شناختم.
گفتم: شما کی هستید؟

گفت: اسمم خالد الموساوی است؛ الجزایری‌ام، اهل واحهٔ وادی سوف، در هزار کیلومتری جنوبِ پایتخت، در حاشیه صحرای بزرگ آفریقا، نزدیک‌ترین نقطه به مرز تونس. آنجا ما کتاب های شما را می‌خوانیم، نوارهای سخنرانی‌تان را گوش می‌دهیم و بعضی درس‌ها را از طریق ویدیو می‌بینیم. من دارم به سمتِ جهاد در افغانستان می‌روم.

👈 ما او را پذیرفتیم و از دیدار غیر مترقبه او  خوشحال شدیم. او درباره مسائل مختلف از من پرسید و من هم از او سوال کردم. سپس با آهی افزود:

گفت: اما هنوز نیمی از رویایم برآورده نشده؛ هنوز با عادل آشنا نشده‌ام.
گفتم: نظرت چیه تو را با خودم به دبی نزد عادل ببرم ؟
گفت: آن روز برایم مثل عید خواهد بود؛ ما درس‌های او را می‌شنویم اما تصویرش را در ویدیو ندیده‌ایم.

👈 در اینجا عادل (رحمه‌الله) شد و از او پرسید چه چیزهایی از نوارهای او شنیده است، در حالی که خودِ او را نمی‌شناخت. پسر فهرستی از عناوین درس‌ها آورد.

عادل او را امتحان کرد: در آن درسِ فلان درباره چه می‌گوید؟
پسر پاسخ داد: چنین و چنان و خلاصه معانی درس را دقیق و روان بازگو کرد. عادل بارها او را امتحان کرد و درباره درس‌های دیگر پرسید؛ پسر معانی را به‌خوبی و تسلط بیان کرد که ما را شگفت‌زده ساخت.

بعد از آن، من که بیش از پیش در صحتِ نیتش یقین پیدا کرده بودم، به او گفتم: خب پس همین الآن عادل روبه‌روی توست، اوست که تو را امتحان می‌کرد.

پسر از خوشحالی پرواز کرد و از این سورپرایز شگفت‌زده شد.

گفت: همه ما در وادی سوف همین‌طوریم؛ می‌خوانیم، حفظ می‌کنیم و دوباره گوش می‌دهیم.

📔 آنگاه کتاب (الموافـقـات) الشاطبی را از کیفش بیرون آورد و به عادل گفت: در نوارِ شما شنیدم که این کتاب را توصیه می‌کنید و از مبلغان خواسته‌اید که آن را بخوانند؛ من آن را خریدم تا همراهِ من در جهاد باشد.

👈 این حادثه عادل را تحت تأثیر قرار داد و او را به یقین آورد که مبلغانی هوشیارتر از شنوندگانِ سطحی هم وجود دارند؛ استاد عادل بعد از دیدار این جوان  از نومیدی در تبلیغ و دعوت  و ترک گفت‌وگو پشیمان شد،  پس از آن زیاد می‌گفت: اگر اهلِ شهرها ما را رها کردند، برای اهالی مناطق دور افتاده صحبت خواهیم کرد.

و در سال‌های اخیر بیش از پیش به کار دعوت پرداخت. خدا رحمتش کند.
📚 (مسافر فی قطار الدعوة)

در پایان این نکته‌ی قرآنی قابل توجه است که خداوند قرآن را "حدیث" (یعنی سخن گفتنی) نامیده است می‌فرماید:

«خداوند بهترین سخن را نازل کرده؛..»

✔️ پس، از اینجا درمی‌یابیم که گفت‌وگو و سخن گفتن موثرترین روش برای تاثیرگذاری است، روشی که پیامبران، فرستادگان خدا و دعوت‌کنندگان به دین خدا از آن استفاده کرده‌اند و الگوی دیگران بوده‌اند.
📚 (معارج التفکر و دقائق التدبر)

T.me/tabeshnet
3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

🎥  هوای بارونی

🎤خوانش:
#فرهاد_قائدی

❀ مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه ❀

◄ اینستاگرام:
instagram.com/tabeshnet
◄ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DTG75XbfyvRHQPeF3V07QO
◄ تلگرام:
www.tgoop.com/tabeshnet
◄ سروش:
https://splus.ir/Tabesh84
◄ بله:
https://ble.ir/Tabeshnet
3
#عکس_نوشته
#حسد
#بدی
#شرور

📸 {وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ}

#حسین_بن_فضل

❀ مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه ❀

◄ اینستاگرام:
instagram.com/tabeshnet
◄ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DTG75XbfyvRHQPeF3V07QO
◄ تلگرام:
www.tgoop.com/tabeshnet
◄ سروش:
https://splus.ir/Tabesh84
◄ بله:
https://ble.ir/Tabeshnet
📗معرفی کتابچه «قدر و قضا»

✍️ نویسنده:
#استاد_ناصر_سبحانی (رحمه‌الله)

📝 تعداد صفحات: ۸


📑خلاصه‌ای از کتابچه:

بعد از مسئله ایمان به خدا و آخرت یکی از مسائل بسیار مهم دیگر که مطرح است و بدون آن انسان نمی‌تواند بنده‌ی خدا باشد. و عبادت و بندگی خدا را به صورت کامل انجام دهد، مسئله قضا و قدر است.

T.me/tabeshnet
3
قدر و قضا.pdf
428.3 KB
📚 کتابچه “قدر و قضا“ (نسخه PDF )

T.me/tabeshnet
📌 کسانی که سنت نبوی را پاره‌پاره کردند!

✍️#دکتر_فؤاد_البنا

💠 همان‌طور که در میان مسلمانان کسانی یافت می‌شوند که قرآن را پاره‌پاره کرده‌اند؛
👈 یعنی
بخشی از تعالیم آن را می‌پذیرند و بخش دیگر را رها می‌کنند،
🔄 آیات محکم و متشابه را در هم می‌آمیزند،
و نظام اولویت‌ها را به‌طرزی عجیب بر هم می‌زنند...

💫 در برخورد با سنت نبوی نیز افرادی پیدا شده‌اند که همان کار را کرده‌اند!

🌪 این افراد، آن بخش از سنت را که روش و شیوهٔ زندگی در تمام عرصه‌های حیات است، رها کرده‌اند و تنها به سنت‌هایی چسبیده‌اند که به نوافل و مستحبات مربوط می‌شود!

😔 آنان در حق خدا چنان افراط کرده‌اند که مستحبات را تا حد واجبات بالا برده‌اند،
🚫 و مکروهات را به مرتبهٔ محرمات فروکاسته‌اند، و در مقابل، در حق انسان‌ها کوتاهی کرده‌اند؛
تا آنجا که می‌بینیم برخی از آنان به حریم و آبروی مردم تجاوز می‌کنند، گویی که این کار از مباحات است!
👈 بلکه حتی کسانی پیدا شده‌اند که با بی‌پروایی از آبروی دیگران سخن می‌گویند و آن را مایهٔ تفریح خود می‌سازند!

✔️ در همین مسیر لغزنده، اینان قرآن را که (باطل از هیچ‌سو به آن راه ندارد) کنار گذاشته‌اند،
و به سنت روی آورده‌اند، در حالی که در سنت، احادیثی یافت می‌شود که دچار جعل و تحریف است.

🚫 آنان از احادیثی که با نص صریح قرآن هماهنگ است چشم پوشیده و تمام توان خود را صرف ترویج احادیثی کرده‌اند که با قرآن ناسازگار است، و در عین حال ادعا می‌کنند که سنت حاکم بر قرآن است!

♻️ برخی از این افراد به ازدواج پیامبر ﷺ با عایشه که از او بسیار کم‌سن‌تر بود اقتدا کردند،
⁉️ ولی
از ازدواج‌های او با زنانی که از خودش بزرگ‌تر بودند، به‌ویژه خدیجه بنت خویلد و سوده بنت زمعه، پیروی نکردند!

🔅 او را در علاقه‌اش به بوی خوش الگو گرفتند، اما از (عطر خاک جهاد) و (بوی عرق تلاش در راه دعوت به خدا) غافل ماندند!

🍯 از پیامبر علاقه‌اش به عسل را گرفتند، اما زهد، پارسایی و بخشندگی او را که بارها باعث شد گرسنه بخوابد،
👈 در حالی که شکمش از شدت گرسنگی به هم می‌پیچید، نادیده گرفتند!

💌 در پذیرش هدیه و توصیه به هدیه دادن به یکدیگر از او پیروی کردند،
👈 اما در سخاوت بی‌نظیرش که چنان بخشنده بود که گفته‌اند:
«چنان می‌بخشید که گویی از فقر هیچ بیمی ندارد»، از او پیروی نکردند!

T.me/tabeshnet
4
#پیام‌هایی_از_قرآن

نویسنده:
#ادهم_شرقاوی
🔖 ترجمه:
#خلیل_الرحمن_خباب

{فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا، فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ} [النحل: ۲۹]
🌸 ترجمه:

«پس از درهای جهنم وارد شوید، در حالی‌که برای همیشه در آن می‌مانید؛ و چه بد است جایگاه متکبران!»

🪷 برداشت آیه:

همان‌طور بدن‌ها بیمار می‌شوند، دل‌ها نیز بیمار می‌گردند؛
👈 اما
درمان بیماری‌های بدن آسان‌تر از درمان بیماری‌های دل است!

🔻 یکی از خطرناک‌ترین بیماری‌های قلب، تکبّر است؛
✔️ یعنی اینکه انسان خود را بهتر از دیگران بداند؛ فقط به‌خاطر مالی که دارد یا مدرکی که گرفته یا شغل و مقامی که به‌دست آورده!

و یک نوع تکبّر وجود دارد که هیچ ویژگی و دلیل خاصی پشت سر ندارد، و این بدترین نوع تکبر است!

🌾 در حدیث آمده: کسی که حتی ذره‌ای تکبر در دلش باشد، وارد بهشت نمی‌شود!
روش دایمی صالحان این بود که هر نشانه‌ای از استعلا و برتری‌جویی در خود می‌دیدند، فوراً آن را درمان می‌کردند.

♻️ روزی صحابی جلیل‌القدر عبدالله بن سلام رضی‌الله‌عنه، در بازار دیده شد که بسته‌ای هیزم روی دوش داشت.
• به او گفتند: مگر خدا تو را بی‌نیاز نکرده؟
• گفت: چرا، ولی خواستم تکبر را در خودم سرکوب کنم!


T.me/tabeshnet
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ

🎥 ارتباط عاطفی پیامبر ﷺ با اصحاب

🎤
#شیخ_عبدالوهاب_الطریری

❀ مؤسسه تابشِ فرهنگ و اندیشه ❀

◄ اینستاگرام:
instagram.com/tabeshnet
◄ واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DTG75XbfyvRHQPeF3V07QO
◄ تلگرام:
www.tgoop.com/tabeshnet
◄ سروش:
https://splus.ir/Tabesh84
◄ بله:
https://ble.ir/Tabeshnet
3
2025/11/08 03:40:51
Back to Top
HTML Embed Code: