Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/rashedansari/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
راشد انصاری@rashedansari P.1693
RASHEDANSARI Telegram 1693
دور زدن حاجی عبدالرحمان!
نوشته ی: راشدانصاری

برای انجام کاری رفته بودم بازار. حاجی عبدالرحمان از دوستان و همشهری های بازاری ام به محض دیدنم از داخل مغازه اش آمد بیرون و گفت:" آقا بی زحمت تشریف بیارین داخل، مشکلی پیش آمده باید باهاتون مشورت کنم."
دستم را گرفت و به اتفاق رفتیم داخل. گفت:" آقا شما بگو من چه کار کنم؟"
- چی رو چکار کنید حاجی؟
- امروز صبح شخصی تماس گرفت و گفت، من محبی هستم و مقداری جنس می خواستم بفرستی برامون. گاریچی رو فرستادم خدمت تون الان می رسه. فاکتور هم بده دستش تا بعداً برات کارت به کارت کنم.
خب من هم که آقای محبی و فرزندانش رو سال هاست می شناسم و از مشتری های خوش حساب و قدیمی ِ بنده هستن.
- خُب، مشکل کجاست پس؟
- مشکل این جاست که نیم ساعت بعد از این که ۲۲ میلیون تومن بار فرستادم، تماس گرفتم که ببینم بارها رسیدن یا نه که آقای محبی گفت بار ِ چی؟ بار ِ کی؟ ما که جنس درخواست نداده بودیم! گفتم، باباجان مگه شما نبودی با یه شماره ی ایرانسل جدید تماس گرفتی و جنس سفارش دادی؟ گفت خیر.
- عجبا! یعنی محبی ِ خوش حساب و مشتری قدیمی ات به این آسونی دّبه درآورد؟
- خیر، همون طوری که قبلا عرض کردم محبی آدم درستیه. به همین دلیل زود در ِ مغازه رو قفل کردم و رفتم توی بازار گشتم و خدا را شکر گاریچی رو پیدا کردم. گفتم جنس ها رو کجا تحویل دادی؟ به جای این که ببره خیابون.... گفت توی بازار فلان مغازه... به اتفاق رفتیم. خوشبختانه چون مال حلال بود و حاصل سال ها دسترنجم! زود سر نخ رو گیرآوردم. صاحب مغازه گفت درسته، اما آقای طاهری همسایه تون اومدن تحویل گرفتن!
- با دست اشاره کردم همین طاهری ِ خودمون رو به رویی؟
- بله. خودشه.
- خب، حالا از من چکاری ساخته است؟
- بی زحمت برو ببین اولاً قبول می کنه یا نه؟ بعد هم ۲۲ میلیون تومن ازش بگیر.
- چرا خودت نمی ری؟
- ما مدت هاست با هم قهریم. به طوری که اگه تنهایی جایی منو ببینن کّله ام رو می کَنن!
تعجب کردم. دو تا همشهری، فامیل و همسایه به خاطر مال دنیا چرا باید این طور باشن؟!
از مغازه اش که خارج شدم، دیدم آقای طاهری جلوی مغازه ی حاجی عبدالرحمان ایستاده و همین که مرا دید، لبخندی زد و گفت:
- حتماً جریان رو شنیدی؟
- بله. کار شما بوده؟
- دقیقاً...پولش رو هم می دم.
- آخه چرا؟ این چه کاریه؟ هم نفس این کار بده و هم آقای محبی رو طفلک خراب کردی پیش حاجی و هم...
- ببین آقا جان! این حاجی عبدالرحمان سال هاست که مثل آمریکا ما رو تحریم کرده! گاهی اوقات شده که مشتری یه دونه سشوار می خواسته رفتیم ولی بِهمون نداده و به همین خاطر مشتری چندمیلیونی از دست دادیم و بعد دیدیم رفته از مغازه ی خودش یا همسایه ها خرید کرده! بارها شده التماس کردیم، حاجی فاکتور نوشتیم برای مشتری اما حالا که طرف متوجه شده یک قلم از جنساشو نداریم می گه بقیه رو هم نمی خوام و اگه ممکنه شما اون یه قلم رو به ما بده چون هیشکی تو بازار نداره؛ اما نداده...علاوه بر این ها روزهای تعطیل می آد مغازه رو باز می کنه و مشتری های ما رو می کشونه سمت خودش. صبح ها ساعت ۵ می آد مغازه اش رو باز می کنه و چتربازهای ما که منتظرن جنس بهشون بدیم ببرن شهرستان، از چنگ مون در می آره. اگه دید یه مشتری از مغازه ی ما اومد بیرون و مثلا جنسی دستشه، بلافاصله می گه چن خریدی؟ و فوری بهش می گه بِهت قالب کردن؛ من ارزون تر می دم!
همین طور مسلسل وار داشت می گفت که ترمز دستی اش را به اصطلاح کشیدم و گفتم:
- خُب، همه ی این ها شاید به خاطر اینه که قهرید با هم؟
- نه بابا، قبلاً که آشتی بودیم هم همین آش بود و همین کاسه. تحت هیچ شرایطی جنس به ما نمی ده.
- حالا چرا به نام آقای محبی جنس ها رو از چنگش در آوردی؟
- ما مدت هاست که با این ترفند حاجی عبدالرحمان رو دور می زنیم! این بار قرعه به نام طفلک محبی افتاد.
- عجب!! چطوری این فکر به سرتون زد؟
- مگه نشنیدی بعضی از خبرگزاری ها اعلام کرده بودن ایران با دور زدن تحریم‌های آمریکا از طریق مالزی و....به فروش « مخفیانه» نفت دست می‌زنه؟ خب، ما هم وقتی جنس نداریم و داریم ورشکست می شیم، مجبوریم از طریق امثال "محبی" ها تحریم های حاج عبدالرحمان رو دور بزنیم! و اجناس مون رو تهیه و به فروش برسونیم.

#خالوراشد

@rashedansari



tgoop.com/rashedansari/1693
Create:
Last Update:

دور زدن حاجی عبدالرحمان!
نوشته ی: راشدانصاری

برای انجام کاری رفته بودم بازار. حاجی عبدالرحمان از دوستان و همشهری های بازاری ام به محض دیدنم از داخل مغازه اش آمد بیرون و گفت:" آقا بی زحمت تشریف بیارین داخل، مشکلی پیش آمده باید باهاتون مشورت کنم."
دستم را گرفت و به اتفاق رفتیم داخل. گفت:" آقا شما بگو من چه کار کنم؟"
- چی رو چکار کنید حاجی؟
- امروز صبح شخصی تماس گرفت و گفت، من محبی هستم و مقداری جنس می خواستم بفرستی برامون. گاریچی رو فرستادم خدمت تون الان می رسه. فاکتور هم بده دستش تا بعداً برات کارت به کارت کنم.
خب من هم که آقای محبی و فرزندانش رو سال هاست می شناسم و از مشتری های خوش حساب و قدیمی ِ بنده هستن.
- خُب، مشکل کجاست پس؟
- مشکل این جاست که نیم ساعت بعد از این که ۲۲ میلیون تومن بار فرستادم، تماس گرفتم که ببینم بارها رسیدن یا نه که آقای محبی گفت بار ِ چی؟ بار ِ کی؟ ما که جنس درخواست نداده بودیم! گفتم، باباجان مگه شما نبودی با یه شماره ی ایرانسل جدید تماس گرفتی و جنس سفارش دادی؟ گفت خیر.
- عجبا! یعنی محبی ِ خوش حساب و مشتری قدیمی ات به این آسونی دّبه درآورد؟
- خیر، همون طوری که قبلا عرض کردم محبی آدم درستیه. به همین دلیل زود در ِ مغازه رو قفل کردم و رفتم توی بازار گشتم و خدا را شکر گاریچی رو پیدا کردم. گفتم جنس ها رو کجا تحویل دادی؟ به جای این که ببره خیابون.... گفت توی بازار فلان مغازه... به اتفاق رفتیم. خوشبختانه چون مال حلال بود و حاصل سال ها دسترنجم! زود سر نخ رو گیرآوردم. صاحب مغازه گفت درسته، اما آقای طاهری همسایه تون اومدن تحویل گرفتن!
- با دست اشاره کردم همین طاهری ِ خودمون رو به رویی؟
- بله. خودشه.
- خب، حالا از من چکاری ساخته است؟
- بی زحمت برو ببین اولاً قبول می کنه یا نه؟ بعد هم ۲۲ میلیون تومن ازش بگیر.
- چرا خودت نمی ری؟
- ما مدت هاست با هم قهریم. به طوری که اگه تنهایی جایی منو ببینن کّله ام رو می کَنن!
تعجب کردم. دو تا همشهری، فامیل و همسایه به خاطر مال دنیا چرا باید این طور باشن؟!
از مغازه اش که خارج شدم، دیدم آقای طاهری جلوی مغازه ی حاجی عبدالرحمان ایستاده و همین که مرا دید، لبخندی زد و گفت:
- حتماً جریان رو شنیدی؟
- بله. کار شما بوده؟
- دقیقاً...پولش رو هم می دم.
- آخه چرا؟ این چه کاریه؟ هم نفس این کار بده و هم آقای محبی رو طفلک خراب کردی پیش حاجی و هم...
- ببین آقا جان! این حاجی عبدالرحمان سال هاست که مثل آمریکا ما رو تحریم کرده! گاهی اوقات شده که مشتری یه دونه سشوار می خواسته رفتیم ولی بِهمون نداده و به همین خاطر مشتری چندمیلیونی از دست دادیم و بعد دیدیم رفته از مغازه ی خودش یا همسایه ها خرید کرده! بارها شده التماس کردیم، حاجی فاکتور نوشتیم برای مشتری اما حالا که طرف متوجه شده یک قلم از جنساشو نداریم می گه بقیه رو هم نمی خوام و اگه ممکنه شما اون یه قلم رو به ما بده چون هیشکی تو بازار نداره؛ اما نداده...علاوه بر این ها روزهای تعطیل می آد مغازه رو باز می کنه و مشتری های ما رو می کشونه سمت خودش. صبح ها ساعت ۵ می آد مغازه اش رو باز می کنه و چتربازهای ما که منتظرن جنس بهشون بدیم ببرن شهرستان، از چنگ مون در می آره. اگه دید یه مشتری از مغازه ی ما اومد بیرون و مثلا جنسی دستشه، بلافاصله می گه چن خریدی؟ و فوری بهش می گه بِهت قالب کردن؛ من ارزون تر می دم!
همین طور مسلسل وار داشت می گفت که ترمز دستی اش را به اصطلاح کشیدم و گفتم:
- خُب، همه ی این ها شاید به خاطر اینه که قهرید با هم؟
- نه بابا، قبلاً که آشتی بودیم هم همین آش بود و همین کاسه. تحت هیچ شرایطی جنس به ما نمی ده.
- حالا چرا به نام آقای محبی جنس ها رو از چنگش در آوردی؟
- ما مدت هاست که با این ترفند حاجی عبدالرحمان رو دور می زنیم! این بار قرعه به نام طفلک محبی افتاد.
- عجب!! چطوری این فکر به سرتون زد؟
- مگه نشنیدی بعضی از خبرگزاری ها اعلام کرده بودن ایران با دور زدن تحریم‌های آمریکا از طریق مالزی و....به فروش « مخفیانه» نفت دست می‌زنه؟ خب، ما هم وقتی جنس نداریم و داریم ورشکست می شیم، مجبوریم از طریق امثال "محبی" ها تحریم های حاج عبدالرحمان رو دور بزنیم! و اجناس مون رو تهیه و به فروش برسونیم.

#خالوراشد

@rashedansari

BY راشد انصاری


Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1693

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Don’t publish new content at nighttime. Since not all users disable notifications for the night, you risk inadvertently disturbing them. ZDNET RECOMMENDS In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option. The main design elements of your Telegram channel include a name, bio (brief description), and avatar. Your bio should be: 6How to manage your Telegram channel?
from us


Telegram راشد انصاری
FROM American