Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/rashedansari/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
راشد انصاری@rashedansari P.1621
RASHEDANSARI Telegram 1621
Forwarded from خالوراشد
آن شراره ای که تو بر خرمن دل زدی

هنوز خرمن های ققنوسی ام را می سوزاند

و دود آهم از هفت اقلیم عشق گذشته است...

 

بیست و هشتم آبانماه سالجاری نشست نقد و بررسی آثار راشد انصاری دیده بانی طنزپرداز صاحب نام هرمزگان در سالن کتابخانه طالقانی بندرعباس برگزار شد.

در این نشست که از طرف معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی هرمزگان، با همکاري اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي، اداره کل امور کتابخانه‌هاي عمومي استان و اداره کل بنادر و دريانوردي هرمزگان برگزار شده بود استاد محمدعلی علومی نویسنده، روزنامه نگار و منتقد برجسته کشور به نقد و بررسی آثار راشد انصاری پرداخت.

محمدعلی علومی داور جشنواره طنز مکتوب کشور بوده و اخیراً رمان طنز بن لادن از این نویسنده برنده سی سال رمان طنز ایران شده و تاکنون دهها اثر برجسته و ماندگار در زمینه داستان، طنز، رمان و پژوهش از وی به چاپ رسیده است.  

علومی نوستالوژی سالهای شور و هیجان بسیاری از نویسندگان جوان در دهه هفتاد است. شور و شوقی که به دردهای بزرگ منتهی شد. دردهایی که تمام شدنی نیستند. و هنوز خرمن های ققنوسی مان در آن شراره می سوزند. این سخنش را هرگز از یاد نبرده ام که در سالهای 75-74 خطاب به نویسندگان جوان و مبتدی با اشاره به رنج ها و دردهای نویسندگان،می گفت: اگر می خواهید نویسنده بشوید و در این وادی بمانید باید هفت کفش آهنی را پاره کنید.

 این هشدار در آن سرهای پرشورمان نمی گنجید. می گفت: بروید در همین خیابان ملاصدرا(تهران) کار کنید و بعد از چند سال بجای اینکه گرفتار فلسفه ی ملاصدرا بشوید خانه ای در خیابان ملاصدرا برای خودتان بخرید. زندگی کنید و از زندگی تان لذت ببرید. و چند سال بعد با ماشینی آخرین سیستم بیایید جلوی یک کتابفروشی در خیابان انقلاب پارک کنید و انواع کتاب ها با جلدهای نفیس و رنگ های شاد و متنوع همرنگ قفسه های آشپزخانه تان، پذیرایی و ... برای خودتان بخرید و به نویسندگانی که پشت ویترین کتابفروشی ها ایستاده اند و پول خرید کتاب ندارند، بخندید...

و عجب دردها و کفش هایی... که دود آهمان از هفت اقلیم عشق گذشت.

بدلیل تاخیر و یا کمبود شناورهای قشم در سالن را به روی مسافران بسته بودند. ناچار با قایق های شوتی در گرگ و میش بعد از غروب از قشم بسوی بندرعباس حرکت کردم. خالو راشد و محمدعلی علومی گویا چندین بار تماس گرفته و متوجه نشده بودم. به اسکله بندرعباس که رسیدم صدای زنگ تلفنم را شنیدم. راشد پشت خط بود. گویی نگران بودند. با علومی هم صحبت کردم. گفتند جلوی در سالن منتظریم بیایی. علومی صبح از تهران آمده بود. وقتی به کتابخانه طالقانی رسیدم وعلومی را دیدم اولین سخنش این بود: ایرج نفرینم نمی کنی نویسنده شدی؟ یک لحظه درماندم چه جوابی بدهم؟ خندیدم و استادم را به آغوش گرفتم.

در جلسه دکتر اسدالله نوروزی استاد دانشگاه بندرعباس را هم دیدم. دکتر نوروزی دوره راهنمایی زروان که بودیم دبیر زبان ما بود و من ادامه ی راهنمایی را رفتم مدرسه ایرانیان شارجه خواندم و دیگر دکتر نوروزی را ندیده بودم تا سال گذشته در همایش زبان شناسی لار که قرار بود مصاحبه ای هم با دکتر داشته باشم و متاسفانه نشد...

شب را در مهمانسرای کتابخانه طالقانی ماندیم. راشد هم آن شب به خانه نرفت و پیش ما ماند. علومی گفت: نمی فهمیدم با راشد دوستی؟ و من شروع کردم به تشریح منطقه ی صحرای باغ و گفتم من و راشد اگر نویسنده نمی شدیم احتمالاً یاغی در می آمدیم. شب خوبی بود و تا پاسی از شب با گفتگوی ادبی و شخصی و طنزپردازی های خالو راشد بیدار ماندیم. پیش از آن به اتفاق چند تن از شاعران بندر به پارک دولت و کاکتوس رفته بودیم. و از قضا از مراسم عروسی که روبروی پارک دولت و کنار خیابان بود هم حسابی لذت بردیم و برای محمدعلی علومی از جنبه ی مردم شناسی حایز اهمیت بود. صبح تا چشم گشودم امیر فخری عکاس جهاد دانشگاهی و مهدی دهدار خبرنگار را دیدم. علومی و راشد هم بیدار شده بودند. به زحمت پلکهای خسته و چشم های خواب آلودم را باز کردم و به دوستان سلام کردم. ساعتی بعد راه افتادیم به طرف اسکله و راهی قشم شدیم. شیرین کاری های راشد انصاری نمی گذاشت یاد بی خوابی و خستگی هایمان بیفتیم.

به قشم که رسیدیم. بجای سورن راشد انصاری که در بندرعباس جور حمل و نقل ما را می کشید ماشین قراضه ی حقیر منتظرمان بود. سوار شدیم و یک راست راهی غارهای خربس شدیم. بعد از دو سه ساعتی گشت و گذار، از آنجا به طرف دره ی ستارگان حرکت کردیم. قشم جاهای دیدنی و زیبایی دارد ولی هیچکدام به زیبایی طنزپردازی ها و شیرین کاری های خالو راشد در بین راه نبود. ساعت چهار بعد از ظهر برگشتیم قشم، و یک راست بچه ها را بردم رستوران مرکزی و بیچاره راشد بیش از حق التالیفی که بابت کتاب طنزینه اش گرفته بود، برای ناهار پرداخت. محمدعلی علومی ساعت هفت پرواز تهران داشت و باید پیش از آن به فرودگاه بندرعباس می رسید.



tgoop.com/rashedansari/1621
Create:
Last Update:

آن شراره ای که تو بر خرمن دل زدی

هنوز خرمن های ققنوسی ام را می سوزاند

و دود آهم از هفت اقلیم عشق گذشته است...

 

بیست و هشتم آبانماه سالجاری نشست نقد و بررسی آثار راشد انصاری دیده بانی طنزپرداز صاحب نام هرمزگان در سالن کتابخانه طالقانی بندرعباس برگزار شد.

در این نشست که از طرف معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی هرمزگان، با همکاري اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي، اداره کل امور کتابخانه‌هاي عمومي استان و اداره کل بنادر و دريانوردي هرمزگان برگزار شده بود استاد محمدعلی علومی نویسنده، روزنامه نگار و منتقد برجسته کشور به نقد و بررسی آثار راشد انصاری پرداخت.

محمدعلی علومی داور جشنواره طنز مکتوب کشور بوده و اخیراً رمان طنز بن لادن از این نویسنده برنده سی سال رمان طنز ایران شده و تاکنون دهها اثر برجسته و ماندگار در زمینه داستان، طنز، رمان و پژوهش از وی به چاپ رسیده است.  

علومی نوستالوژی سالهای شور و هیجان بسیاری از نویسندگان جوان در دهه هفتاد است. شور و شوقی که به دردهای بزرگ منتهی شد. دردهایی که تمام شدنی نیستند. و هنوز خرمن های ققنوسی مان در آن شراره می سوزند. این سخنش را هرگز از یاد نبرده ام که در سالهای 75-74 خطاب به نویسندگان جوان و مبتدی با اشاره به رنج ها و دردهای نویسندگان،می گفت: اگر می خواهید نویسنده بشوید و در این وادی بمانید باید هفت کفش آهنی را پاره کنید.

 این هشدار در آن سرهای پرشورمان نمی گنجید. می گفت: بروید در همین خیابان ملاصدرا(تهران) کار کنید و بعد از چند سال بجای اینکه گرفتار فلسفه ی ملاصدرا بشوید خانه ای در خیابان ملاصدرا برای خودتان بخرید. زندگی کنید و از زندگی تان لذت ببرید. و چند سال بعد با ماشینی آخرین سیستم بیایید جلوی یک کتابفروشی در خیابان انقلاب پارک کنید و انواع کتاب ها با جلدهای نفیس و رنگ های شاد و متنوع همرنگ قفسه های آشپزخانه تان، پذیرایی و ... برای خودتان بخرید و به نویسندگانی که پشت ویترین کتابفروشی ها ایستاده اند و پول خرید کتاب ندارند، بخندید...

و عجب دردها و کفش هایی... که دود آهمان از هفت اقلیم عشق گذشت.

بدلیل تاخیر و یا کمبود شناورهای قشم در سالن را به روی مسافران بسته بودند. ناچار با قایق های شوتی در گرگ و میش بعد از غروب از قشم بسوی بندرعباس حرکت کردم. خالو راشد و محمدعلی علومی گویا چندین بار تماس گرفته و متوجه نشده بودم. به اسکله بندرعباس که رسیدم صدای زنگ تلفنم را شنیدم. راشد پشت خط بود. گویی نگران بودند. با علومی هم صحبت کردم. گفتند جلوی در سالن منتظریم بیایی. علومی صبح از تهران آمده بود. وقتی به کتابخانه طالقانی رسیدم وعلومی را دیدم اولین سخنش این بود: ایرج نفرینم نمی کنی نویسنده شدی؟ یک لحظه درماندم چه جوابی بدهم؟ خندیدم و استادم را به آغوش گرفتم.

در جلسه دکتر اسدالله نوروزی استاد دانشگاه بندرعباس را هم دیدم. دکتر نوروزی دوره راهنمایی زروان که بودیم دبیر زبان ما بود و من ادامه ی راهنمایی را رفتم مدرسه ایرانیان شارجه خواندم و دیگر دکتر نوروزی را ندیده بودم تا سال گذشته در همایش زبان شناسی لار که قرار بود مصاحبه ای هم با دکتر داشته باشم و متاسفانه نشد...

شب را در مهمانسرای کتابخانه طالقانی ماندیم. راشد هم آن شب به خانه نرفت و پیش ما ماند. علومی گفت: نمی فهمیدم با راشد دوستی؟ و من شروع کردم به تشریح منطقه ی صحرای باغ و گفتم من و راشد اگر نویسنده نمی شدیم احتمالاً یاغی در می آمدیم. شب خوبی بود و تا پاسی از شب با گفتگوی ادبی و شخصی و طنزپردازی های خالو راشد بیدار ماندیم. پیش از آن به اتفاق چند تن از شاعران بندر به پارک دولت و کاکتوس رفته بودیم. و از قضا از مراسم عروسی که روبروی پارک دولت و کنار خیابان بود هم حسابی لذت بردیم و برای محمدعلی علومی از جنبه ی مردم شناسی حایز اهمیت بود. صبح تا چشم گشودم امیر فخری عکاس جهاد دانشگاهی و مهدی دهدار خبرنگار را دیدم. علومی و راشد هم بیدار شده بودند. به زحمت پلکهای خسته و چشم های خواب آلودم را باز کردم و به دوستان سلام کردم. ساعتی بعد راه افتادیم به طرف اسکله و راهی قشم شدیم. شیرین کاری های راشد انصاری نمی گذاشت یاد بی خوابی و خستگی هایمان بیفتیم.

به قشم که رسیدیم. بجای سورن راشد انصاری که در بندرعباس جور حمل و نقل ما را می کشید ماشین قراضه ی حقیر منتظرمان بود. سوار شدیم و یک راست راهی غارهای خربس شدیم. بعد از دو سه ساعتی گشت و گذار، از آنجا به طرف دره ی ستارگان حرکت کردیم. قشم جاهای دیدنی و زیبایی دارد ولی هیچکدام به زیبایی طنزپردازی ها و شیرین کاری های خالو راشد در بین راه نبود. ساعت چهار بعد از ظهر برگشتیم قشم، و یک راست بچه ها را بردم رستوران مرکزی و بیچاره راشد بیش از حق التالیفی که بابت کتاب طنزینه اش گرفته بود، برای ناهار پرداخت. محمدعلی علومی ساعت هفت پرواز تهران داشت و باید پیش از آن به فرودگاه بندرعباس می رسید.

BY راشد انصاری


Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1621

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Ng Man-ho, a 27-year-old computer technician, was convicted last month of seven counts of incitement charges after he made use of the 100,000-member Chinese-language channel that he runs and manages to post "seditious messages," which had been shut down since August 2020. Hui said the time period and nature of some offences “overlapped” and thus their prison terms could be served concurrently. The judge ordered Ng to be jailed for a total of six years and six months. On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. Choose quality over quantity. Remember that one high-quality post is better than five short publications of questionable value. Select: Settings – Manage Channel – Administrators – Add administrator. From your list of subscribers, select the correct user. A new window will appear on the screen. Check the rights you’re willing to give to your administrator.
from us


Telegram راشد انصاری
FROM American