Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/rashedansari/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
راشد انصاری@rashedansari P.1547
RASHEDANSARI Telegram 1547
سفری با اتوبوس
از بندرعباس به مقصد تهران
نوشته ی: راشدانصاری

قبل از هر چیز این را بگویم که بلیط قطار گرفتن در بندرعباس معمولاً کار حضرت فیل است! پول بلیط هواپیما هم که نداشتم و باقی قضایا...

بلیط اتوبوس vip را تهیه کردم به مبلغ ۴۱۹ هزارتومان ناقابل برای ساعت ۱۰ و سی دقیقه ی یکشنبه گذشته. دقایقی قبل از موعد مقرر رسیدم ترمینال اما ساعت ۱۲ و ۱۵ دقیقه حرکت کردیم، آن هم با اتوبوسی لکندو و بسیار قدیمی. چرا؟ گفتند اتوبوس شما را با اتوبوس مسافران مشهد مقدس، تعویض کردیم.
هنوز ساعاتی از حرکت مان نگذشته بود که کولر اتوبوس به سلامتی خاموش شد، یا خاموش کردند! خدا داند. مسافری کهنسال، عرق ریزان و نفس زنان از انتهای اتوبوس با زحمت فراوان خود را به راننده ی محترم رساند و دلیل خاموش کردن یا شدنِ کولر جویا شد که در پاسخ گفتند:«کولر خراب شد....!» آن هم در گرما و شرجیِ جنوب که به قول بی بیِ ما بُزِ پا به ماه کَهره می اندازد!(یعنی بز باردار سِقط جنین می کند!).
هنوز ساعاتی از خاموشی سیستم خنک کننده ی اتوبوس نگذشته بود که خودِ اتوبوس خراب شد. این جا بود که به یاد ترانه ی فولکلور مشهورِ مرحوم غلامرضا روحانی افتادم که می فرماید:« ماشین مشتی ممدلی/ نه بوق داره نه صندلی»/ ....) مرحوم روحانی البته در ادامه می گوید:«صندلیش فنر داره/ و...» که این اتوبوس ما هم فنرهای بعضی از صندلی هایش واقعاً زده بود بیرون....!
حدود یکی دو ساعت طول کشید تا اتوبوسِ سن بالای ما همچون خر لنگی لخ لخ کنان به حرکت در آمد. در طول راه و در پاره ای اوقات از آب خنک و ....خبری نبود. روکش صندلی های اتوبوس نیز که مشخص بود در اصل رنگ شان سفید بوده، اما بر اثر کثیفی مشکی شده بودند. بوی گند جوراب و سیگار و عرق(عرقی که برخی ها می نوشند خیر، عرقی که می کنند!) چنان با هم قاطی شده بودند که صد رحمت به سرویس بهداشتی های بین راهی!
زحمت تان ندهم پس از طی کردنِ چند کیلومتری، مجدداً صدای مهیبی از عقب اتوبوس که بی شباهت به انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل نبود ، به گوش رسید.
اگر چه به این چیزها(یعنی خرابی اتوبوس) عادت کرده بودیم اما این بار دیگر واقعاً «این تو بمیری از آن تو بمیری ها [نبود]»
به هر حال زحمت تان ندهم، پس از ساعت ها معطل ماندن، روز بعد همه ی مسافرها را (که البته دیگر تعدادمان تقریباً به نصف هم کمتر رسیده بود)، خیلی عذرخواهم، شبیه گله ی گوسفند! سوارِ کامیونی کردند و به سمت قم هی کردند....
از آن جا نیز پس از ساعاتی در حالی که تعدادمان به سه چهارنفر رسیده بود، حرکت کردیم به سمت تهران.
به آن جا که رسیدم، با خود گفتم « پهلوان زنده را عشق است» . فقط هر کس از باقی همسفران من خبر دارد به آن‌ها خبر بدهد که خوشبختانه ما به مقصد رسیدیم و تاکنون زنده ایم، اگر چه به جلسه مان نرسیدیم!

#خالوراشد

@rashedansari



tgoop.com/rashedansari/1547
Create:
Last Update:

سفری با اتوبوس
از بندرعباس به مقصد تهران
نوشته ی: راشدانصاری

قبل از هر چیز این را بگویم که بلیط قطار گرفتن در بندرعباس معمولاً کار حضرت فیل است! پول بلیط هواپیما هم که نداشتم و باقی قضایا...

بلیط اتوبوس vip را تهیه کردم به مبلغ ۴۱۹ هزارتومان ناقابل برای ساعت ۱۰ و سی دقیقه ی یکشنبه گذشته. دقایقی قبل از موعد مقرر رسیدم ترمینال اما ساعت ۱۲ و ۱۵ دقیقه حرکت کردیم، آن هم با اتوبوسی لکندو و بسیار قدیمی. چرا؟ گفتند اتوبوس شما را با اتوبوس مسافران مشهد مقدس، تعویض کردیم.
هنوز ساعاتی از حرکت مان نگذشته بود که کولر اتوبوس به سلامتی خاموش شد، یا خاموش کردند! خدا داند. مسافری کهنسال، عرق ریزان و نفس زنان از انتهای اتوبوس با زحمت فراوان خود را به راننده ی محترم رساند و دلیل خاموش کردن یا شدنِ کولر جویا شد که در پاسخ گفتند:«کولر خراب شد....!» آن هم در گرما و شرجیِ جنوب که به قول بی بیِ ما بُزِ پا به ماه کَهره می اندازد!(یعنی بز باردار سِقط جنین می کند!).
هنوز ساعاتی از خاموشی سیستم خنک کننده ی اتوبوس نگذشته بود که خودِ اتوبوس خراب شد. این جا بود که به یاد ترانه ی فولکلور مشهورِ مرحوم غلامرضا روحانی افتادم که می فرماید:« ماشین مشتی ممدلی/ نه بوق داره نه صندلی»/ ....) مرحوم روحانی البته در ادامه می گوید:«صندلیش فنر داره/ و...» که این اتوبوس ما هم فنرهای بعضی از صندلی هایش واقعاً زده بود بیرون....!
حدود یکی دو ساعت طول کشید تا اتوبوسِ سن بالای ما همچون خر لنگی لخ لخ کنان به حرکت در آمد. در طول راه و در پاره ای اوقات از آب خنک و ....خبری نبود. روکش صندلی های اتوبوس نیز که مشخص بود در اصل رنگ شان سفید بوده، اما بر اثر کثیفی مشکی شده بودند. بوی گند جوراب و سیگار و عرق(عرقی که برخی ها می نوشند خیر، عرقی که می کنند!) چنان با هم قاطی شده بودند که صد رحمت به سرویس بهداشتی های بین راهی!
زحمت تان ندهم پس از طی کردنِ چند کیلومتری، مجدداً صدای مهیبی از عقب اتوبوس که بی شباهت به انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل نبود ، به گوش رسید.
اگر چه به این چیزها(یعنی خرابی اتوبوس) عادت کرده بودیم اما این بار دیگر واقعاً «این تو بمیری از آن تو بمیری ها [نبود]»
به هر حال زحمت تان ندهم، پس از ساعت ها معطل ماندن، روز بعد همه ی مسافرها را (که البته دیگر تعدادمان تقریباً به نصف هم کمتر رسیده بود)، خیلی عذرخواهم، شبیه گله ی گوسفند! سوارِ کامیونی کردند و به سمت قم هی کردند....
از آن جا نیز پس از ساعاتی در حالی که تعدادمان به سه چهارنفر رسیده بود، حرکت کردیم به سمت تهران.
به آن جا که رسیدم، با خود گفتم « پهلوان زنده را عشق است» . فقط هر کس از باقی همسفران من خبر دارد به آن‌ها خبر بدهد که خوشبختانه ما به مقصد رسیدیم و تاکنون زنده ایم، اگر چه به جلسه مان نرسیدیم!

#خالوراشد

@rashedansari

BY راشد انصاری


Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1547

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Concise It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): 5Telegram Channel avatar size/dimensions With the “Bear Market Screaming Therapy Group,” we’ve now transcended language. In the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram, members are only allowed to post voice notes of themselves screaming. Anything else will result in an instant ban from the group, which currently has about 75 members.
from us


Telegram راشد انصاری
FROM American