tgoop.com/rashedansari/1520
Last Update:
مثنوی
سروده ی: راشدانصاری
از زبان مردم شش بخش تشنه کام:
بیرم، خیرگو، صحرای باغ، چاهورز، علامرودشت، (فداغ و خلیلی)
عشق را در کوچه های غمزده پیدا کنید
همتی تا رود را همصحبت دریا کنید
رودها جاری ولی در خشکسالی مانده ایم
در خیال تشنگی در بی خیالی مانده ایم
کاش آبی در میان رودها جاری نبود
ازخودی ها انتظاری غیر همکاری نبود
آب را بردند از سرچشمه های روستا
یک خرابه مانده اکنون در قبای روستا
نه فقط از یاد ابر و باد و باران رفته ایم
بلکه، در این روزها، از یاد یاران رفته ایم
بی ستون گردن نمی گیرد چنین بیداد را
کو کسی که بشنود دلتنگیِ فرهاد را!؟
روستای ما نمادی گرچه از آبادی است
از عطش سرشار اکنون جلوه ی ناشادی است
بغض می گیرد گلویم را لبانم تشنه است
خسته از این زندگی روح و روانم تشنه است
گرچه عمری خنده را تقدیم مردم می کنم
واژه ها را در میان غصه ها گم می کنم
از تمامِ خاک «بیرم» خاطرات ناب رفت
ای دریغ از چشم مردم اشک رفت و خواب رفت
روستای زادگاهم « دیده بان» ِ مهربان
در نگاه من ندارد فرق با باغ جنان
من ولی شرمنده ی دلخسته ی او گشته ام
تا که حالش بِه شود دنبال دارو گشته ام
از غمِ این لحظه ها روح و روانم سوخته
از غمِ این قصه مغز استخوانم سوخته
رنج بی پایان مردم در غم و رنج «فداغ»
داغ جانکاهی بیفزوده ست آنک روی داغ
غصه ی «چَهورز»(چاهورز) و بخش باصفای «خیرگو»
مانده همچون بغض بی پایان غم ها در گلو
از «علامردشت» و غم هایش چه گویم هموطن
جان به لب شد وز جفاها زخم ها دارد به تن.....
قلب ما شش قسمت از شش بخش غم ها گشته است
قطره قطره رنج هامان قّد دریا گشته است
ناخدایی نیست آیا تا کند ما را رها؟
ناخدایی رنج دیده ناخدایی باخدا
از دهستان «خلیلی» هر چه نالیدم کم است
یا خلیل الله دل در آتش رنج و غم است
شد گلستان بر تو آتش قسمت ما هم شود
گر ز مسئولین عنایت ها شود، غم کم شود
کاش مسئولین نگاه لطف بر ماها کنند
شوره زاران را از اقدامات دریاها کنند
ما محیط زیست می خواهیم عاری از بلا
تا به کی دل هایمان از خوف در هول و وَلا؟
هر که مسئول است و دلسوز است و کارش کارِ خیر
لطف کن یارب نگردد در جهان محتاج غیر
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
BY راشد انصاری

Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1520