tgoop.com/osiangar24/962
Last Update:
🟡 باروخ اسپینوزا؛ وحدتِ عقل و طبیعت
باروخ (بِنِدیکتوس) اسپینوزا (1632–1677) یکی از جسورترین و چالشبرانگیزترین چهرههای فلسفهٔ مدرن است. او که در آمستردام یهودیتبار در خانوادهای پرتغالی چشم به جهان گشود، زندگی نسبتاً کوتاه و سادهای داشت؛ اما اندیشهاش تا به امروز پرسشها و مرزبندیهای فلسفی، دینی و سیاسیِ بسیاری را دگرگون کرده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
هستهٔ دیدگاه اسپینوزا را میتوان در گزارهٔ مشهورِ او خلاصه کرد:
Deus sive Natura — «خدا همان طبیعت است».
او برخلاف سنتهای دوالیستی مسیحی و یهودی، و نیز برخلاف تصورات شخصیگرایانه از خدا، از یک «وحدتِ جوهری» دفاع میکند. برای اسپینوزا تنها یک جوهر وجود دارد که همهٔ موجودات و رویدادها از حالتها و صفاتِ آناند. آنچه ما بهعنوان اشیاء و افراد میبینیم، تَجلیهای متنوعِ همان واحد به واحدِ جوهر است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
این وحدتگرایی پیامدهای جدی دارد: اسپینوزا بهطور آشکار بر خلاف نگاه تلقینی و معجزهگراست؛ قوانین طبیعت ضروری و لازماند و نه امری بسته به ارادهٔ فراطبیعی که گاه آن را نقض کند. از این منظر، فهمِ جهان بهمعنای فهمِ قوانین و عللِ لازمِ آن است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در اثر مهمِ او «اخلاق» (Ethica)، اسپینوزا تلاش میکند رابطهٔ عقل، عاطفه و رفتار انسانی را نشان دهد و این کار را با روش هندسی — قیاسوار — پی میگیرد. برای او آزادی نه به معنای «اختیار مطلقِِ بدون علت» بلکه به معنای «فهمِ ضروریات» است: هرگاه انسان عللِ خویش و عللِ دنیا را بشناسد، کمتر از قضاوتهای کور و نیرومندِ عواطفِ ناآگاهانِ ــ مانند ترس یا نفرت ــ تأثیر میپذیرد و در نتیجه بر خویشتن تسلط مییابد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در این دیدگاه، عواطف (affects) موضوعِ تحلیل عقلاند؛ شناختِ دقیقِ عللِ عاطفهها باعث سُست شدنِ اسارتِ آنها و افزایشِ قدرتِ عملِ انسان میشود. اسپینوزا از اینرو به یک «اخلاقِ طبیعی» نزدیک میشود: رستگاری از طریق فهم و تعقل.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در «رسالهٔ کلامی–سیاسی»، اسپینوزا بهطرزی تند و بیپرواتر از بسیاری معاصرانش دینِ سازمانیافته را نقد میکند. او تفاسیر سنتیِ کتابهای مقدس را مشوبِ منافع سیاسی و تاریخی میداند و از آزادیِ تفکر و بیان دفاع میکند. همین نوآوری بود که سرانجام او را از جامعهٔ یهودی آمستردام رانده و به حاشیه کشید؛ او بهرغم تبعید و تحریم، با قاطعیت از جداییِ دین و سیاست و آزادی اندیشه دفاع نمود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
از منظر سیاسی، اسپینوزا با واقعگرایی و خوشبینیِ محتاطانهای به امکانِ حکومتِ معقول مینگرد. او دولت را وسیلهای برای تأمینِ امنیت و آزادیهای نسبی میداند؛ حکومت مشروع هنگامی است که از طریق نظم و قانون، فرصتهای زیستنِ خردمندانه و گفتوگو را فراهم آورد. بنابراین او گرایش به دموکراسی و مشارکتِ سیاسی را تقویت میکند و بر لزومِ تحملِ عقاید مختلف و آزادیٔ بیان پافشاری دارد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دیدگاهِ اسپینوزا دربارهٔ ضرورت و جبر، از همان ابتدا مورد مناقشه قرار گرفت: اگر همهچیز ضروری است، تکلیفِ مسئولیتِ اخلاقی چیست؟ پاسخِ اسپینوزا این بود که فهمِ ضرورتها خود زمینهٔ نوعی «مسئولیتِ عقلانی» را فراهم میآورد؛ او آزادیِ واقعی را نه در انتخابِ بیعلت، که در شناختِ علتها میدید. با این همه، برخی او را متهم به زدنِ بنیادِ ارادهٔ آزاد یا تضعیفِ معنای اخلاقِ دینی کردند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
از سوی دیگر، میراثِ اسپینوزا بسیار گسترده است: او الهامبخشِ دورانِ روشنگری، نقدِ خرافه، و گفتمانِ سکولار دربارهٔ آزادیٔ اندیشه شد؛ فیلسوفانِ بعدی او را پلِ میدانی میدانستند که عقلگرایی را با حساسیتِ سیاسی و اخلاقی پیوند زد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اسپینوزا فیلسوفِ «وحدت» بود؛ کسی که عقل را به مرکزِ فهمِ زندگی آورد و نشان داد رهاییِ واقعی ــ فردی و جمعی ــ از مسیرِ شناختِ ضروریاتِ جهان میگذرد. او چالشِ بنیادینی پیش مینهاد: اگر میخواهیم از زنجیرهای خویش رهایی یابیم، باید نخست ساختارهای تکرارشوندهٔ ذهنی و اجتماعی را بشناسیم و سپس با زبانِ عقل آگاهیِ جمعی را گسترش دهیم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟨 #فلسفه
#تاریخ_فلسفه
#اسپینوزا
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
BY عصیانگر
Share with your friend now:
tgoop.com/osiangar24/962