«بازم درباره نکردنِ فکر!»
#ترشینوشت_۲۵ - خب حالا دارم به این فکر میکنم که چه ارتباط مستقیمی بین چیزا رو نشونهی چیزایی دیگه دیدن و ناتوونی تو گفتن از چیزا هست. اگه دارم گزارش از فکر خودم میدم چون تو این چند دهه دیدهم چقدر احتمال دیالوگ پایینه. فکرا و حرفا رو که وسط میذاری یا سکوته مقابلش یا کجفهمی، طوری که جای هر توضیحی باید فلان جمله از اون پاراگراف رو دوباره کامنت کنی که «گفته بودم که!» و حالا اگه یکّمم کمرو باشی، نمیدونی با کجفهمیای مؤیّد چه برخوردی کنی! تا هر جایی که فکر کنی پیش اومده که دوستای 🌹 دیده و ندیده میان تشویقت میکنن که «دمت گرم! خوب به اون مسأله اشاره کردی!» حالا بیای بگی که اصلن نه تنها منظورم این اشاره نبود، هیچ، شدید همیشه با اون نظام کنایی-مصرفی مشکل دارم و هر کار کردهم یکیش واسه مقابله با همون چیزایی رو نشونه چیزایی دیگه دیدن بوده. خب بهقولشون راه برونرفت از این وضعیّت رو بیست سال پیش از #مرتضی_پورحاجی یاد گرفتم. به #سارا_سعیدی هم گفتم که اونم کارش زد: گفتگو با خود؛ اینکه خودت تو ادامه رشتهیی از حرف قبل رو پیگیری کنی یا انقلت و تعریض بیاری به حرفیت یا بزنی زیرش و ... #مجید_کلاته_عربی تازه داره علاقهمند میشه به تئوری و بهش از بهقول #امین_مرئی از «حجیّت مبتنی بر اقتدار» که کلّ اندیشه انتقادی ما رو قبضه کرده، از سینما و ادبیّات گرفته تا مسائل جامعه و روان و ... میگفتم که گفت «والا من هر چی میخونم همینجوره! همه همینطور مینویسن!» که گفتم «واسه همینه که میگم کسایی که دارن کاری میکنن از انگشتای یه دستم بیشتر نیستن!» یعنی یا با بروبکس باهوشی طرفی که عطای استمرار فکر رو سالهاست به لقاش بخشیدن، شاید بهخاطر همین اوضاع، یا با هزاران نفری که «مبتنی» بر حرفا و ترمای آدمای مهم مفاهیم ازپیشبوده رو مؤکّد میکنن و خیالمون رو تخت! حالا راست بیشتر رو «بدیهی» بودن اون مفاهیم مانور میده، چپ رو «استحکام»شون. البته یه مشکل این خودگویی اینه که بهمرور میل و وسواس کمتری برای رسوندن حرفت پیدا میکنی و هیجان فکرم توت میاد پایین چون میدونی هر چی پیشتر میری منزویتر میشی و یه جنبه تخماتیکتر ماجرا اینه که چون ناچار هستی به معاشرت، هم چون جهانمون رو رابطههاست که میسازه هم چیزمیزای فرهنگی نیاز به فضا دارن و فضا رو بیشتر آدم+مکان میسازه، ناچاری برای «حفظ» این یه مینیبوس جماعت که موندیم مدارا و مراعات پیشه کنی و هی کلّه بجنبونی به تأیید و گفتگو ناممکنتر بشه هی! چرا این درددلطور رو وسط حرف آوردم؟ چون فکر کنم خوندهتر میشه. پس رو همین فرمون میرم. سارا مثلن یه مطلب گذاشته بود که تو این فاجعه #غزه علیرغم اینهمه تصویر صریح از جنایات #اسرائیل ولی بازم روایت غالب «عربا حقشونه!» میاد سوار میشه و چشمزدایی میکنه از ماجرا و یهجورایی تو ادامه حرفش برای اهمیّت کلام و دهنی کردن و ... و هر قدرم رک نوشته بوده، بازم بیربطترین برداشتا و تخطئه! باید اینجور وقتا جواب بدی «راستش واضحه که حرف من این نیست ولی اگه اینم باشه، اشتباهتر از نقیضش نیست!» پشتبندش یه چیزکی نوشته بودم با این اشاره که چون تو دوره نوجوونی ما فیلما و رمانا و ... رو سانسوری میخوندیم، اغلب اون دوتا اصل احمقانه «علیّت» و «انگیزه» توشون گم میشد. شاید اگه بیسانسور میدیدیم عادت میکردیم به یه جهان سرراست و متوازن و شاید برای همین وقتی مواجه با چیزای پستمدرنیستی شدم، غریبگی نکردم.اینم البته تو همون مود حرفام درباره نکره و معرفه و دستانداز و خطخوردگی و اینا بود و طبعن با اینکه به این رکی نوشته شده بود، تو تقبیح سانسور و ... دریافت شد. حالا میرسیم به «چرا؟» چرا این بزرگوارانی که وقت عقل معاش رو رفتن رو ریل منافع خیلی هم تیز و زبل هستن، وقت دریافت یه مفهوم ساده اینقدر جانانه مقاومت میکنن برای درک؟ دارم جواب سوأل اوّل گپنوشت رو میدم! یکیش اینکه دقیقن اگه اون جهان سامانیافته از کنایات و استعارات مختل بشه، جات رو گم میکنی و گاهی فقط درک یه جمله کافیه تا این جهانت رو بههم بریزه. روال رایج اینه که انبوه روبرو اشارهها و نشانههای چیزای مشخصی دیده بشن و اون چیزا هم تجمیع بشن تو مفاهیمی کلانتر! دستکم نودونهدرصدمون اینجوری فکر میکنیم. این این مقاومت رایج برای درک و مفاهمه رو توجیه میکنه؛ که هر چیزی رو محوّل کنی به چیزی دیگه که جای محکمتر، یا بدتر، جایگاهی والاتر، داره و اینطوری فارغ بشی از فکر و حرف درباره هر چیز. تعارف که نداریم! نزد بیشتریامون «فکر کردن» چپوندن چیزایی که «جور در نمیان» تو مختصات قبلیه! البته یه دلیل دیگه داره که کسایی که کلّی شامّهی تیز دارن تو تشخیص منافع تو درک مفاهیم اینقدر تعطیلن. قبلنم نوشته بودمش. دوتاش رو میگم. 👇👇👇
#ترشینوشت_۲۵ - خب حالا دارم به این فکر میکنم که چه ارتباط مستقیمی بین چیزا رو نشونهی چیزایی دیگه دیدن و ناتوونی تو گفتن از چیزا هست. اگه دارم گزارش از فکر خودم میدم چون تو این چند دهه دیدهم چقدر احتمال دیالوگ پایینه. فکرا و حرفا رو که وسط میذاری یا سکوته مقابلش یا کجفهمی، طوری که جای هر توضیحی باید فلان جمله از اون پاراگراف رو دوباره کامنت کنی که «گفته بودم که!» و حالا اگه یکّمم کمرو باشی، نمیدونی با کجفهمیای مؤیّد چه برخوردی کنی! تا هر جایی که فکر کنی پیش اومده که دوستای 🌹 دیده و ندیده میان تشویقت میکنن که «دمت گرم! خوب به اون مسأله اشاره کردی!» حالا بیای بگی که اصلن نه تنها منظورم این اشاره نبود، هیچ، شدید همیشه با اون نظام کنایی-مصرفی مشکل دارم و هر کار کردهم یکیش واسه مقابله با همون چیزایی رو نشونه چیزایی دیگه دیدن بوده. خب بهقولشون راه برونرفت از این وضعیّت رو بیست سال پیش از #مرتضی_پورحاجی یاد گرفتم. به #سارا_سعیدی هم گفتم که اونم کارش زد: گفتگو با خود؛ اینکه خودت تو ادامه رشتهیی از حرف قبل رو پیگیری کنی یا انقلت و تعریض بیاری به حرفیت یا بزنی زیرش و ... #مجید_کلاته_عربی تازه داره علاقهمند میشه به تئوری و بهش از بهقول #امین_مرئی از «حجیّت مبتنی بر اقتدار» که کلّ اندیشه انتقادی ما رو قبضه کرده، از سینما و ادبیّات گرفته تا مسائل جامعه و روان و ... میگفتم که گفت «والا من هر چی میخونم همینجوره! همه همینطور مینویسن!» که گفتم «واسه همینه که میگم کسایی که دارن کاری میکنن از انگشتای یه دستم بیشتر نیستن!» یعنی یا با بروبکس باهوشی طرفی که عطای استمرار فکر رو سالهاست به لقاش بخشیدن، شاید بهخاطر همین اوضاع، یا با هزاران نفری که «مبتنی» بر حرفا و ترمای آدمای مهم مفاهیم ازپیشبوده رو مؤکّد میکنن و خیالمون رو تخت! حالا راست بیشتر رو «بدیهی» بودن اون مفاهیم مانور میده، چپ رو «استحکام»شون. البته یه مشکل این خودگویی اینه که بهمرور میل و وسواس کمتری برای رسوندن حرفت پیدا میکنی و هیجان فکرم توت میاد پایین چون میدونی هر چی پیشتر میری منزویتر میشی و یه جنبه تخماتیکتر ماجرا اینه که چون ناچار هستی به معاشرت، هم چون جهانمون رو رابطههاست که میسازه هم چیزمیزای فرهنگی نیاز به فضا دارن و فضا رو بیشتر آدم+مکان میسازه، ناچاری برای «حفظ» این یه مینیبوس جماعت که موندیم مدارا و مراعات پیشه کنی و هی کلّه بجنبونی به تأیید و گفتگو ناممکنتر بشه هی! چرا این درددلطور رو وسط حرف آوردم؟ چون فکر کنم خوندهتر میشه. پس رو همین فرمون میرم. سارا مثلن یه مطلب گذاشته بود که تو این فاجعه #غزه علیرغم اینهمه تصویر صریح از جنایات #اسرائیل ولی بازم روایت غالب «عربا حقشونه!» میاد سوار میشه و چشمزدایی میکنه از ماجرا و یهجورایی تو ادامه حرفش برای اهمیّت کلام و دهنی کردن و ... و هر قدرم رک نوشته بوده، بازم بیربطترین برداشتا و تخطئه! باید اینجور وقتا جواب بدی «راستش واضحه که حرف من این نیست ولی اگه اینم باشه، اشتباهتر از نقیضش نیست!» پشتبندش یه چیزکی نوشته بودم با این اشاره که چون تو دوره نوجوونی ما فیلما و رمانا و ... رو سانسوری میخوندیم، اغلب اون دوتا اصل احمقانه «علیّت» و «انگیزه» توشون گم میشد. شاید اگه بیسانسور میدیدیم عادت میکردیم به یه جهان سرراست و متوازن و شاید برای همین وقتی مواجه با چیزای پستمدرنیستی شدم، غریبگی نکردم.اینم البته تو همون مود حرفام درباره نکره و معرفه و دستانداز و خطخوردگی و اینا بود و طبعن با اینکه به این رکی نوشته شده بود، تو تقبیح سانسور و ... دریافت شد. حالا میرسیم به «چرا؟» چرا این بزرگوارانی که وقت عقل معاش رو رفتن رو ریل منافع خیلی هم تیز و زبل هستن، وقت دریافت یه مفهوم ساده اینقدر جانانه مقاومت میکنن برای درک؟ دارم جواب سوأل اوّل گپنوشت رو میدم! یکیش اینکه دقیقن اگه اون جهان سامانیافته از کنایات و استعارات مختل بشه، جات رو گم میکنی و گاهی فقط درک یه جمله کافیه تا این جهانت رو بههم بریزه. روال رایج اینه که انبوه روبرو اشارهها و نشانههای چیزای مشخصی دیده بشن و اون چیزا هم تجمیع بشن تو مفاهیمی کلانتر! دستکم نودونهدرصدمون اینجوری فکر میکنیم. این این مقاومت رایج برای درک و مفاهمه رو توجیه میکنه؛ که هر چیزی رو محوّل کنی به چیزی دیگه که جای محکمتر، یا بدتر، جایگاهی والاتر، داره و اینطوری فارغ بشی از فکر و حرف درباره هر چیز. تعارف که نداریم! نزد بیشتریامون «فکر کردن» چپوندن چیزایی که «جور در نمیان» تو مختصات قبلیه! البته یه دلیل دیگه داره که کسایی که کلّی شامّهی تیز دارن تو تشخیص منافع تو درک مفاهیم اینقدر تعطیلن. قبلنم نوشته بودمش. دوتاش رو میگم. 👇👇👇
👆👆👆👆
یکی اینکه ذهنی که آداپته شده تو این ماجرا، نه اینکه فکرایی که تهش چیزی بابتشون دستش رو نگیره فقط وقتش رو تلف میکنن، که اونطور فکر کردن که همون «فکر کردن»ه از ریل پیشرفت خارجش میکنه یا دستکم مختل میکنه روالش رو و سرعتش رو کم. دوّمی که بلافاصله مرتبطه با اوّلی اینه که «منافع» مثل «نیازهای حیاتی» چیزای بدیهی و خودبهخودی نیستن و «تعریف» میشن. یعنی اگه تو پول نون خریدن نداشته باشی از گشنگی شاید بمیری و اینجا کار پول دیگه خیلی تبلور «نظام مبادله و استعاره» نیست و میشه شیئی تهاترپذیر با بربری ولی وقتی جر میری ساعت برند دستت کنی یا تو مجلس ازمابهترون بری، بدون که چیزی رو برات تعریف کردهن و بدیهیه که با هر چیزی که این تعاریف رو متزلزل کنه میجنگی! حرف اتلاف وقت شد. تو جلسات «پاتوق پنجشنبهها» یا #پاتوق_گرگان بدیهیه که هیچ بحثی به نتیجهگیری نمیرسید و حرفا که زده میشد میرفتیم سر مترچرخونی و بازی #مافیا (که یکی از جرائممون شد) یا #پانتومیم و شام و ... (که از وقتی دوباره وجترین شدم #الهه_سروشنیا مرام گذاشت و کتلت رو کرد کوکو) حالا یه عدّه میومدن و میدیدن مناظر تکثر داره و «تعیین تکلیف» و نتیجهگیری نمیشه ته بحث، میگفتن «وقتمون تلف شد!» و من تا همین حالاشم دارم فکر میکنم مردم چه شقالقمری میکنن که دو ساعت بودن تو فضای پرتاب و برخورد مفاهیم براشون اتلاف وقته! یه بار یکیشون که صادقتر بود، گفت «کاش وقتم فقط تلف میشد! کلّ نظام مفاهیمم بههم ریخت. باید رفتم خونه مدیتیشن کنم برگردن سر جاشون!» و دم #روزبه_گیلاسیان گرم بابت اون جلسات و هزینهیی که پاشون پرداخت ...
#نیما_صفار
#گپنوشت
قبلنا هشتگ #دیلیجات رو هم به پیشنهاد #علی_عرفانی میزدم که دیگه نمیزنم ...
یکی اینکه ذهنی که آداپته شده تو این ماجرا، نه اینکه فکرایی که تهش چیزی بابتشون دستش رو نگیره فقط وقتش رو تلف میکنن، که اونطور فکر کردن که همون «فکر کردن»ه از ریل پیشرفت خارجش میکنه یا دستکم مختل میکنه روالش رو و سرعتش رو کم. دوّمی که بلافاصله مرتبطه با اوّلی اینه که «منافع» مثل «نیازهای حیاتی» چیزای بدیهی و خودبهخودی نیستن و «تعریف» میشن. یعنی اگه تو پول نون خریدن نداشته باشی از گشنگی شاید بمیری و اینجا کار پول دیگه خیلی تبلور «نظام مبادله و استعاره» نیست و میشه شیئی تهاترپذیر با بربری ولی وقتی جر میری ساعت برند دستت کنی یا تو مجلس ازمابهترون بری، بدون که چیزی رو برات تعریف کردهن و بدیهیه که با هر چیزی که این تعاریف رو متزلزل کنه میجنگی! حرف اتلاف وقت شد. تو جلسات «پاتوق پنجشنبهها» یا #پاتوق_گرگان بدیهیه که هیچ بحثی به نتیجهگیری نمیرسید و حرفا که زده میشد میرفتیم سر مترچرخونی و بازی #مافیا (که یکی از جرائممون شد) یا #پانتومیم و شام و ... (که از وقتی دوباره وجترین شدم #الهه_سروشنیا مرام گذاشت و کتلت رو کرد کوکو) حالا یه عدّه میومدن و میدیدن مناظر تکثر داره و «تعیین تکلیف» و نتیجهگیری نمیشه ته بحث، میگفتن «وقتمون تلف شد!» و من تا همین حالاشم دارم فکر میکنم مردم چه شقالقمری میکنن که دو ساعت بودن تو فضای پرتاب و برخورد مفاهیم براشون اتلاف وقته! یه بار یکیشون که صادقتر بود، گفت «کاش وقتم فقط تلف میشد! کلّ نظام مفاهیمم بههم ریخت. باید رفتم خونه مدیتیشن کنم برگردن سر جاشون!» و دم #روزبه_گیلاسیان گرم بابت اون جلسات و هزینهیی که پاشون پرداخت ...
#نیما_صفار
#گپنوشت
قبلنا هشتگ #دیلیجات رو هم به پیشنهاد #علی_عرفانی میزدم که دیگه نمیزنم ...
Forwarded from کانال رسمی صابرین نیوز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️ «ما اعراب را به خاطر اینکه ما را مجبور به کشتن فرزندانشان کردند، نخواهیم بخشید»
🔹 گیدئون لوی، روزنامه نگار اسرائیلی، این جمله را به نقل از گلدا مایر نخست وزیر سابق اسرائیل می گوید تا یکی از ویژگی هایی که اسرائیل را از سایر اشغالگران تاریخ متمایز می کند توصیف کند.
🚨 @saberin_news1
🔹 گیدئون لوی، روزنامه نگار اسرائیلی، این جمله را به نقل از گلدا مایر نخست وزیر سابق اسرائیل می گوید تا یکی از ویژگی هایی که اسرائیل را از سایر اشغالگران تاریخ متمایز می کند توصیف کند.
🚨 @saberin_news1
Forwarded from Radio Zamaneh
محمدرضا نیکفر ــ به فکر تحول انقلابی در ایران هستیم. به این خاطر باید دریابیم ایران در کجای جهان است و وضع جهان اکنون چگونه است. در دورهی تاریکی به سر میبریم و لازم است بر پایهی تجربه و سنجشگری، نیروی آزادی و برابری را از نیروی سلطه و تبعیض تشخیص دهیم.
جزئیات بیشتر این مطلب در وبسایت زمانه:
https://www.radiozamaneh.com/789405
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
جزئیات بیشتر این مطلب در وبسایت زمانه:
https://www.radiozamaneh.com/789405
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
تا اطلاع ثانوی
👆👆👆👆 یکی اینکه ذهنی که آداپته شده تو این ماجرا، نه اینکه فکرایی که تهش چیزی بابتشون دستش رو نگیره فقط وقتش رو تلف میکنن، که اونطور فکر کردن که همون «فکر کردن»ه از ریل پیشرفت خارجش میکنه یا دستکم مختل میکنه روالش رو و سرعتش رو کم. دوّمی که بلافاصله…
یه توضیح لازم: تو #ترشینوشت_۲۵ از #کجفهمی گفتم و بگم که البته خیلی مشکلی باهاش ندارم. خیلی از جعلای باحال تاریخ و ریل عوض کردن از همین اومده و ما مثل این اوسکولا تو جلسات نقدوبررسی تئاتر نیستیم که بپرسیم «از قصد بود یا از دستتون در رفت؟». مشکل اینجاشه که جماعت سریع میرن سراغ روتین و عادتشده و اینجور جاهاست که ترم #این_نه #سارا_سعیدی لازم میشه. دیگه نخاه حالا که حتا #مکرون بهزبون اومده #اسرائیل رو نوزادکش میدونه، بیشتر از این بگمش ...
«از غزه بگیر تا کامنتخوانیت ... فیلم خالیش اثر نداره!»
جنگ روایتها بهت نشون میده از #غزه بگیر تا شبا اینستاگردیت، کامنتخوانی و میمگذاری فعلا بهترین فرم موجوده برای روایت وضعیتی که توش گیریم.
یه تصویر و یا عکس و جملههای در موردش که پاشون توی محاوره و سنت رایجه و از تصویر جلوتر و جذابتر نباشن، کلی اونو تحتالشعاع قرار دادن و فاجعهش کردن با دهن.
اسرائیل اینکارهس وقتی میگه ما تنفر داریم که ما رو مجبور کردین متنفر باشیم که سرش بچههای فلسطینی رو بکشیم ...
این یعنی #هایکپی!
هایکپی اونورِ پارودیه!
اونورِ مصادرهی روایته!
اینکه کپی هر اثر بیارزشی یه شاهکاره، میشه هایکپی، اصل حقه چون از اونسر میرسی به اینکه چقدر محاوره و تیکهکلاما و حرفای ردّوبدلی فرهنگ عمومی واسه پارودی کار میکنه و موقعیت میسازه ...
(دلیلآوردنی که از همچین بستر عمومی بلند شه، برات حق میسازه. شک نکن!)
جنگ روایتها یعنی نه فقط تصویر بچّهی زخمی کنار جنازهی مادرش، گور دویست نفره و حتی خود توپ و تانک و موشک و ... هم فقط «در مورد» جنگن و اصلکاری قصّهها و ماجراهایین که گفته میشن سرش!
به جای عکّاس جنگ و موشک نقطهزن، راوی بگرد پیدا کن بعد برو جنگ!
(یه چی مثل #جرج_کالین، استنداپکمدین، بهتر از #باستر_کیتون، بدنی و کاردرست، بهدردت میخوره)
#سارا_سعیدی
#گپنوشت
https://www.instagram.com/p/CzrShytMfPY/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
جنگ روایتها بهت نشون میده از #غزه بگیر تا شبا اینستاگردیت، کامنتخوانی و میمگذاری فعلا بهترین فرم موجوده برای روایت وضعیتی که توش گیریم.
یه تصویر و یا عکس و جملههای در موردش که پاشون توی محاوره و سنت رایجه و از تصویر جلوتر و جذابتر نباشن، کلی اونو تحتالشعاع قرار دادن و فاجعهش کردن با دهن.
اسرائیل اینکارهس وقتی میگه ما تنفر داریم که ما رو مجبور کردین متنفر باشیم که سرش بچههای فلسطینی رو بکشیم ...
این یعنی #هایکپی!
هایکپی اونورِ پارودیه!
اونورِ مصادرهی روایته!
اینکه کپی هر اثر بیارزشی یه شاهکاره، میشه هایکپی، اصل حقه چون از اونسر میرسی به اینکه چقدر محاوره و تیکهکلاما و حرفای ردّوبدلی فرهنگ عمومی واسه پارودی کار میکنه و موقعیت میسازه ...
(دلیلآوردنی که از همچین بستر عمومی بلند شه، برات حق میسازه. شک نکن!)
جنگ روایتها یعنی نه فقط تصویر بچّهی زخمی کنار جنازهی مادرش، گور دویست نفره و حتی خود توپ و تانک و موشک و ... هم فقط «در مورد» جنگن و اصلکاری قصّهها و ماجراهایین که گفته میشن سرش!
به جای عکّاس جنگ و موشک نقطهزن، راوی بگرد پیدا کن بعد برو جنگ!
(یه چی مثل #جرج_کالین، استنداپکمدین، بهتر از #باستر_کیتون، بدنی و کاردرست، بهدردت میخوره)
#سارا_سعیدی
#گپنوشت
https://www.instagram.com/p/CzrShytMfPY/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
«فقط ۷ سال»
#ترشینوشت_۲۶ - یکی از تمایی که از دوران کودکی و نوجوونی تا همین حالاحالاها واسه ما کار میکرده #حکومت_سرهنگها تو یونان بوده که کلّی فیلم و رمان و شعر و موسیقی و ... درباره این دوران سیاه تولید شده بوده. دوتا از اسطورههام، #یانیس_ریتسوس و #میکیس_تئودراکیس اصولن بدون طیّ این ترمیدور اون نمیشدن (معمولن میگیم این نمیشدن چون فکر میکنیم مستقریم تو وضعیّتِ رسیدن) و هیچوقت یادمون نمیمونه که کلّ ماجرا هفت سال بوده. نکتهش دقیقن همینه: فرض کنیم سرهنگا جای ۷ سال ۲۷ سال تو قدرت میموندن یا مثل #کره_شمالی بیشتر از هفت دهه و معلوم نیست تا کی (دستکم برای یه ابد) الآن این داغی و تندی و زیبایی و تأثیر رو از #وضعیت_مبارزه تو اون چارچوب جغرافیا، #یونان میگرفتیم؟ راه دور چرا؟ دیکتاتوری #پینوشه ۱۷ سال طول کشید و بههمین راحتی بیشتر «سرکوب»شه که برای ما «چهرهدار»ه نه چهرهی مبارزین. اینجا چهره رو بیشتر بهمثابه پرسونا میگیرم. دارم درباره #اشرف_دهقانی میگم و تأثیر عمیقی که لااقل روی من یکی تو ۱۱ سالگی کتاب #حماسه_مقاومت-ش گذاشته. بعضی مجاورتا مستمرّم کرد ماجرا رو: اینکه #شهین_توکلی نزدیکترین دوستش تو زندون رفیق مادرم #گیتی_بیدلی بود و فراریدهندهش از زندانم #عفت_موسوی از چهرههای مهم فرهنگی-اجتماعی همین #گرگان بود، نذاشت حافظهم از این جلوهی اسطورهای به کما بره. نکته همینه: اگه بعد از سرنگونی رژیم شاه به دموکراسی رسیده بودیم، الآن کلّی فیلم و رمان و سریال و ... حول #صمد_بهرنگی #بهروز_دهقانی و «اشرف دهقانی» و ... تولید شده بود ولی استمرار خفقان همه چیز رو «ریدهمال» میکنه درست مثل همین قرنها تاریخ مشعشع ما! هیچ چیز هیییییچ چیز، هِچ، جز دمیدن روح راستقامتی و عصیان، نمیتونه یه جامعه تحتستم رو از منجلاب «پذیرش وضع موجود» دربیاره! این چیزیه که «راست» هرگز نفهمید و من مرده تو زنده، نخاهد فهمید! دارم از #زن_زندگی_آزادی میگم؛ خیزشی که بازم از «چپ» اومد و راست مصادرهش کرد و زدش زمین! فقط شانس آوردیم زمینش خوب نبود! ببین «راست» مشنگ! با اون فرمون «فکر خودت باش» و «پیشرفت کن» هیچ چیزی تحت هیچ اتوماسیونی راستوریس نمیشه! واقعن انتظار داری با این هدونیسمی که رواج میدی، یه عدّه بیان فداکاری کنن خودشون رو بهفنا بدن تو خوشبهحالت بشه؟ من میتونم با بیشتر آراء «اشرف دهقانی» یا #علی_شریعتی مخالف باشم ولی بفهمم دمیدن روح قهرمانی و رشادت به یه ملّت تحتِ ستم چقدر مهمتر از هرررر چیزیه! میدونی چی میشه؟ تحت لوای راست یا با تودههای گلهای و مطیع طرفیم یا با اشکالی از فاشیسم و بنیادگرایی و ... چون محلّ درست منازعه، #مبارزه_طبقاتی، مختل شده، تنها گزینه میمونه «ما»ی خوب و «دیگری» بد! پس میای و میبینی جماعتی همدلن باهات سر سوگوارای #کیان_پیرفلک و بعد میبینی خیلی از همینا به کشتار چندهزار کودک تو #غزه که میرسن، بخون هزاران کیان، اگه ذوق نمیکنن و نمیگن «حقشون بود! خوبشون شد!» معقول و موجّه میدونن جنایات #اسرائیل رو از لزوم شکستن تخممرغا برای املت میگن! راستجان! حالیت نیست که «منافع» نمیتونه رانه و انگیزه باشه برای استمرار خطرپذیری؟ نوشتم استمرار، یادم اومد که استمرار وضع موجود میتونه خودش مقوّم وضع موجود باشه و اگه حکومت سرهنگا جای ۷ سال، ۷۰ سال بود، هنوزم بود نه فقط چون ۱۴ سال داره تا برسه به سن!
#نیما_صفار
#گپنوشت
واسه فحاشیای راستیا پا پست #ایران_وایر
#ترشینوشت_۲۶ - یکی از تمایی که از دوران کودکی و نوجوونی تا همین حالاحالاها واسه ما کار میکرده #حکومت_سرهنگها تو یونان بوده که کلّی فیلم و رمان و شعر و موسیقی و ... درباره این دوران سیاه تولید شده بوده. دوتا از اسطورههام، #یانیس_ریتسوس و #میکیس_تئودراکیس اصولن بدون طیّ این ترمیدور اون نمیشدن (معمولن میگیم این نمیشدن چون فکر میکنیم مستقریم تو وضعیّتِ رسیدن) و هیچوقت یادمون نمیمونه که کلّ ماجرا هفت سال بوده. نکتهش دقیقن همینه: فرض کنیم سرهنگا جای ۷ سال ۲۷ سال تو قدرت میموندن یا مثل #کره_شمالی بیشتر از هفت دهه و معلوم نیست تا کی (دستکم برای یه ابد) الآن این داغی و تندی و زیبایی و تأثیر رو از #وضعیت_مبارزه تو اون چارچوب جغرافیا، #یونان میگرفتیم؟ راه دور چرا؟ دیکتاتوری #پینوشه ۱۷ سال طول کشید و بههمین راحتی بیشتر «سرکوب»شه که برای ما «چهرهدار»ه نه چهرهی مبارزین. اینجا چهره رو بیشتر بهمثابه پرسونا میگیرم. دارم درباره #اشرف_دهقانی میگم و تأثیر عمیقی که لااقل روی من یکی تو ۱۱ سالگی کتاب #حماسه_مقاومت-ش گذاشته. بعضی مجاورتا مستمرّم کرد ماجرا رو: اینکه #شهین_توکلی نزدیکترین دوستش تو زندون رفیق مادرم #گیتی_بیدلی بود و فراریدهندهش از زندانم #عفت_موسوی از چهرههای مهم فرهنگی-اجتماعی همین #گرگان بود، نذاشت حافظهم از این جلوهی اسطورهای به کما بره. نکته همینه: اگه بعد از سرنگونی رژیم شاه به دموکراسی رسیده بودیم، الآن کلّی فیلم و رمان و سریال و ... حول #صمد_بهرنگی #بهروز_دهقانی و «اشرف دهقانی» و ... تولید شده بود ولی استمرار خفقان همه چیز رو «ریدهمال» میکنه درست مثل همین قرنها تاریخ مشعشع ما! هیچ چیز هیییییچ چیز، هِچ، جز دمیدن روح راستقامتی و عصیان، نمیتونه یه جامعه تحتستم رو از منجلاب «پذیرش وضع موجود» دربیاره! این چیزیه که «راست» هرگز نفهمید و من مرده تو زنده، نخاهد فهمید! دارم از #زن_زندگی_آزادی میگم؛ خیزشی که بازم از «چپ» اومد و راست مصادرهش کرد و زدش زمین! فقط شانس آوردیم زمینش خوب نبود! ببین «راست» مشنگ! با اون فرمون «فکر خودت باش» و «پیشرفت کن» هیچ چیزی تحت هیچ اتوماسیونی راستوریس نمیشه! واقعن انتظار داری با این هدونیسمی که رواج میدی، یه عدّه بیان فداکاری کنن خودشون رو بهفنا بدن تو خوشبهحالت بشه؟ من میتونم با بیشتر آراء «اشرف دهقانی» یا #علی_شریعتی مخالف باشم ولی بفهمم دمیدن روح قهرمانی و رشادت به یه ملّت تحتِ ستم چقدر مهمتر از هرررر چیزیه! میدونی چی میشه؟ تحت لوای راست یا با تودههای گلهای و مطیع طرفیم یا با اشکالی از فاشیسم و بنیادگرایی و ... چون محلّ درست منازعه، #مبارزه_طبقاتی، مختل شده، تنها گزینه میمونه «ما»ی خوب و «دیگری» بد! پس میای و میبینی جماعتی همدلن باهات سر سوگوارای #کیان_پیرفلک و بعد میبینی خیلی از همینا به کشتار چندهزار کودک تو #غزه که میرسن، بخون هزاران کیان، اگه ذوق نمیکنن و نمیگن «حقشون بود! خوبشون شد!» معقول و موجّه میدونن جنایات #اسرائیل رو از لزوم شکستن تخممرغا برای املت میگن! راستجان! حالیت نیست که «منافع» نمیتونه رانه و انگیزه باشه برای استمرار خطرپذیری؟ نوشتم استمرار، یادم اومد که استمرار وضع موجود میتونه خودش مقوّم وضع موجود باشه و اگه حکومت سرهنگا جای ۷ سال، ۷۰ سال بود، هنوزم بود نه فقط چون ۱۴ سال داره تا برسه به سن!
#نیما_صفار
#گپنوشت
واسه فحاشیای راستیا پا پست #ایران_وایر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتمالا این تعداد نفر رو میتونن اتوبوسی بیارن. ولی نفراتشون به این خوشتیپی نیستن!
#زن_زندگی_آزادی
#زن_زندگی_آزادی
میپرسه
شما پستمدرن-آنارشیست-لمپنا چطور به آرامش میرسین؟
میگم:
جا حواله دادن خودم به چیزی که مدّعی هستین به ودیعه گذاشته شده تو فطرتمونه، میام یهخورده کمتر به چیزای بد، که دنیامون اشباعه ازشون میدون بدم برن رو مخم و یهخورده مقیم تکوتوک چیزای خوب تو پیرامونِ در جریان بشم. متوجّه شدی؟ تو آخرش هی چپقِ یه منِ استعلایی رو چاق میکنی ولی جهت این فلش به بیرون و دیگریه حتا اگه کلّه کردن باشه تو ماشین لباسشویی وسط بمبارون غزه و تنها دلیل تاریکی رفتن برق نباشه!
دارم جواب اونو میدم مُخیجون (مخاطب گرام) و الا تو که یه پا گلیبنکلامیدمی!
#مجید_کلاته_عربی
#حبیب_موسوی
#نیما_صفار
شما پستمدرن-آنارشیست-لمپنا چطور به آرامش میرسین؟
میگم:
جا حواله دادن خودم به چیزی که مدّعی هستین به ودیعه گذاشته شده تو فطرتمونه، میام یهخورده کمتر به چیزای بد، که دنیامون اشباعه ازشون میدون بدم برن رو مخم و یهخورده مقیم تکوتوک چیزای خوب تو پیرامونِ در جریان بشم. متوجّه شدی؟ تو آخرش هی چپقِ یه منِ استعلایی رو چاق میکنی ولی جهت این فلش به بیرون و دیگریه حتا اگه کلّه کردن باشه تو ماشین لباسشویی وسط بمبارون غزه و تنها دلیل تاریکی رفتن برق نباشه!
دارم جواب اونو میدم مُخیجون (مخاطب گرام) و الا تو که یه پا گلیبنکلامیدمی!
#مجید_کلاته_عربی
#حبیب_موسوی
#نیما_صفار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«کارگر آسفالتکاری»
تو دهه شصت گرگومیش سحر اعدام میکردن. اوّل صدای جوخه میومد و بعدش از شمردن تیرهای خلاص میفهمیدیم هر روز چند نفر اعدام شدن. اعدام سیاسیها با گلوله، و نه طناب دار، سنتی بود مونده از زمان شاه و مثلن نشونه احترام به #زندانی_سیاسی ... بعد این سوسولبازیها رو کنار گذاشتن و زندونیای سیاسی رو هم دار میزدن و حساب از دست همهمون در رفت. حالا بهیمن #سرریز_جوامع_باز، #ماهواره و #اینترنت کمتر خبریه که پنهون بمونه. پس اگه طناب دار، نقش صداخفهکن رو برای شمارش داشت، حالا جنازه رو با جنازه میپوشونن ... حالا همه میدونیم ولی روانمون تو طیّ مدّت توان محدودی برای هضم اینهمه دیتا داره. زجر کمیّتی میشه! پس میدونیم و هی میدونیم و بازم میدونیم و از اینهمه تلخکامی ... خلاص!
#میلاد_زهره_وند
#یدالله_رؤیایی
تو دهه شصت گرگومیش سحر اعدام میکردن. اوّل صدای جوخه میومد و بعدش از شمردن تیرهای خلاص میفهمیدیم هر روز چند نفر اعدام شدن. اعدام سیاسیها با گلوله، و نه طناب دار، سنتی بود مونده از زمان شاه و مثلن نشونه احترام به #زندانی_سیاسی ... بعد این سوسولبازیها رو کنار گذاشتن و زندونیای سیاسی رو هم دار میزدن و حساب از دست همهمون در رفت. حالا بهیمن #سرریز_جوامع_باز، #ماهواره و #اینترنت کمتر خبریه که پنهون بمونه. پس اگه طناب دار، نقش صداخفهکن رو برای شمارش داشت، حالا جنازه رو با جنازه میپوشونن ... حالا همه میدونیم ولی روانمون تو طیّ مدّت توان محدودی برای هضم اینهمه دیتا داره. زجر کمیّتی میشه! پس میدونیم و هی میدونیم و بازم میدونیم و از اینهمه تلخکامی ... خلاص!
#میلاد_زهره_وند
#یدالله_رؤیایی
«۳ دقیقه»
حدّاکثر ۳ دقه طول میکشه تا سوألای گروگانای اسرائیلی دچار #post_trauma جواب داده بشه. لابد میپرسی چرا سمت #فلسطین خبری از این کمکای روانی نیست! شاید چون «بَعد»ی برای فلسطینیا در کار نیست و لفظ #تروما برای هزاران بچّهی کشتهشده تو #غزه فقط تو این یه ماهه، سوسولبازیه!
حدّاکثر ۳ دقه طول میکشه تا سوألای گروگانای اسرائیلی دچار #post_trauma جواب داده بشه. لابد میپرسی چرا سمت #فلسطین خبری از این کمکای روانی نیست! شاید چون «بَعد»ی برای فلسطینیا در کار نیست و لفظ #تروما برای هزاران بچّهی کشتهشده تو #غزه فقط تو این یه ماهه، سوسولبازیه!
«مثل گیر دادن به ادبیات خشن»
#ترشینوشت_۲۸
#نیما_صفار - بازنشر حرفای #هما_ناطق تو یکی از این شبکهها (و چرا حالا؟) و بُلگیری دوستان #سلطنت_طلب از اعترافش به مخالفت و حتا مقابله با راهپیمایی علیه #حجاب_اجباری و لغو #قانون_حمایت_از خانواده سیخم زد که چند سطری سیاه کنم (الآن اون بهقولشون #پادشاهی_خواهان بُل میگیرن «پس اعتراف کردی سیاه مینویسی!»). قبلش: واقعن خیلی باحالهها! یه انقلاب شده و عاجلترین اقدام بعدِ اعدام، لغو قانونیه که زنا رو تو دادگاه حقدار میکرده و بعد از سالها مبارزه چهار سال بود تصویب شده بود. اونم کِی: فقط دو هفته گذشته از انقلاب! از نهضتی که با مخالفت با حقّ رأی زنا استارت بخوره عجیب نیست! خب! حالا دیگه بدیهی شده واسهمون که حکومتی که برای روی سرت تعیین تکلیف میکنه، بهطریق اولا واسه توی سرت که منطقه بهمراتب خطرناکتریه تیز کرده باشه و عجیب نیست عجیب باشه برامون که سیاسیون چطور متوجّه این «عجله»ی حکومت جدید برای بیحق کردن زنا نشدن. امّا تأیید یه حرکت بعد از گذشتن دههها یه چیزه و «درک شرایط» اون دوران، و نه حتا موجّه دونستنش، یه چیز دیگه! بیایم از اینور نگاه کنیم؛ از منظر اونایی که تاریخ رو آینه عبرت و محل درس گرفتن میدونن: درسی از اون مواضع گرفتین؟ کلّیترش اینکه عجیب نیست که یه نیروی سیاسی ارجحوراجح کنه اولویّتاش رو تصمیم بر مبناش بگیره. من نمیکنم شاید چون بهمعنی متعارفش سیاسی نیستم ولی سیاسیون فعلی، نه تنها همچنون اون رویّه دارن، که شیشتا سورم زدن به پنجاهوهفتیا از بابت حسابگری! پس میشه گفت بهشون «شما لطفن ...» پس میتونیم بگیم که ترجیح #چریک_های_فدایی_خلق مثلن تو اون مقطع خطا بوده ولی درباره نفس ترجیح داشتن باید شک کرد. بهطور مشخص نگاه #مارکسیستی پوشش رو مقولهیی فرهنگی و فرهنگ رو #روبنا میدونست که اگه #زیربنا که اقتصاده، درست بشه، اونم درست میشه. به ما که اونموقع «دانشآموزان #پیشگام» بودیم مصرّانه تأکید میکردن که مطلقن تحت هیچ شرایطی وارد بحثای مذهبی نشیم چون دینومذهب رو هم مقولههای روبنایی میدونستن و پرداختن بهشون رو موجب حسّاسیتزایی بیمورد میدیدن. میتونیم با این حرفا، یا مهمتر با چیزی رو «اصل» و چیزی دیگه رو «فرع» گرفتن مخالف باشیم، که هستم، ولی با اون اسلوب، اون موضعم جور در میومد. سوای این، بهنظرم چپ فارسی، مخصوصن از لون فداییش از لحاظ اخلاقی، شاید بهخاطر خلقی بودن، یهخورده سنتی بود و کنار مردم عادّی با باوراشون احساس راحتی بیشتری میکردن تا با مدرنیتهیی که مصداق #فرهنگ_منحط_غرب میدونستن و ... واسه همین عکسای دخترای چپ اون دوران رو که میبینی، واضحه که روسری ندارن ولی اهل آرایش و چسانفسانم نیستن و سخته نگم که زن و مرد «اصرار» به سادهپوشی داشتن. دوباره میپرسم: شمایی که تاریخ رو محلّ «درس گرفتن» میدونین، درسی از اون ایّام گرفتین؟ وارد بحثای کلانتر نمیشم ولی تو همین مورد ... رسیدیم بهاینکه به خاطر هیچ «خیر اعلا»یی نمیشه هیچ حقی رو متوقف کرد؟ ها؟ رسیدیم؟ مثلن رسیدین به اینکه نمیتونه اون چیزی که اقتصاد «شکوفا» و «پویا» و «منطقی» میدونینش، میتونه سیاستای #نئولیبرالی و تشدید فقر و فلاکت طیّ چند نسل رو توجیه کنه؟ از دوستان راست و بهطور مشخص #سلطنت_طلب میپرسم و فکر کنم اگه ذرّهیی صادق باشن، جوابشون «نه» باید باشه!
عنوان مطلب جواب همون پرانتز «و چرا حالا»ست! مخالف بودن راستا با چپ عجیب نیست ولی این هیستری شدید به چپ که سالیانه شبوروز در جریانه، ماجراش سواست: دقیقن راست که همیشه یا قدرت و ثروت رو در اختیار داشته یا کنار قدرت و ثروت بوده، سر چی از چپ که همیشه سرکوب شده و باز ققنوسوار منتشر شده، عصبانیه؟ جوابم «دقیقن سر همین هر بار سر بلند کردن چپ!» #محمد_قوچانی تو یکی از نشریات ادواریش پرونده درآورده بود برای #کانون_نویسندگان و توش میگفت #محمد_مختاری توسّط کسایی که مثل خودش نگاه حذفی داشتن، کشته شده بود. ماجرا چی بود؟ #مختاری از حق طبیعی خودش برای مخالفت با عضویّت کسی تو کانون استفاده کرده بود؛ چیزی که تو هر تشکّلی بدیهیه! درست مثل این انگ «ادبیات خشن» که راستا به چپا میزنن و مصداقش رو #ماهی_سیاه_کوچولو میدونن. بفهم! وقتی اونطرف داره قتلعام میکنه، اتفاقن اتخاذ یه ادبیات پاکیزه و حرفهیی و مداراگر عین خشونته راستجان! هیچ خشونتی کاریتر از پذیرش وضع موجود نیست!
#ترشینوشت_۲۸
#نیما_صفار - بازنشر حرفای #هما_ناطق تو یکی از این شبکهها (و چرا حالا؟) و بُلگیری دوستان #سلطنت_طلب از اعترافش به مخالفت و حتا مقابله با راهپیمایی علیه #حجاب_اجباری و لغو #قانون_حمایت_از خانواده سیخم زد که چند سطری سیاه کنم (الآن اون بهقولشون #پادشاهی_خواهان بُل میگیرن «پس اعتراف کردی سیاه مینویسی!»). قبلش: واقعن خیلی باحالهها! یه انقلاب شده و عاجلترین اقدام بعدِ اعدام، لغو قانونیه که زنا رو تو دادگاه حقدار میکرده و بعد از سالها مبارزه چهار سال بود تصویب شده بود. اونم کِی: فقط دو هفته گذشته از انقلاب! از نهضتی که با مخالفت با حقّ رأی زنا استارت بخوره عجیب نیست! خب! حالا دیگه بدیهی شده واسهمون که حکومتی که برای روی سرت تعیین تکلیف میکنه، بهطریق اولا واسه توی سرت که منطقه بهمراتب خطرناکتریه تیز کرده باشه و عجیب نیست عجیب باشه برامون که سیاسیون چطور متوجّه این «عجله»ی حکومت جدید برای بیحق کردن زنا نشدن. امّا تأیید یه حرکت بعد از گذشتن دههها یه چیزه و «درک شرایط» اون دوران، و نه حتا موجّه دونستنش، یه چیز دیگه! بیایم از اینور نگاه کنیم؛ از منظر اونایی که تاریخ رو آینه عبرت و محل درس گرفتن میدونن: درسی از اون مواضع گرفتین؟ کلّیترش اینکه عجیب نیست که یه نیروی سیاسی ارجحوراجح کنه اولویّتاش رو تصمیم بر مبناش بگیره. من نمیکنم شاید چون بهمعنی متعارفش سیاسی نیستم ولی سیاسیون فعلی، نه تنها همچنون اون رویّه دارن، که شیشتا سورم زدن به پنجاهوهفتیا از بابت حسابگری! پس میشه گفت بهشون «شما لطفن ...» پس میتونیم بگیم که ترجیح #چریک_های_فدایی_خلق مثلن تو اون مقطع خطا بوده ولی درباره نفس ترجیح داشتن باید شک کرد. بهطور مشخص نگاه #مارکسیستی پوشش رو مقولهیی فرهنگی و فرهنگ رو #روبنا میدونست که اگه #زیربنا که اقتصاده، درست بشه، اونم درست میشه. به ما که اونموقع «دانشآموزان #پیشگام» بودیم مصرّانه تأکید میکردن که مطلقن تحت هیچ شرایطی وارد بحثای مذهبی نشیم چون دینومذهب رو هم مقولههای روبنایی میدونستن و پرداختن بهشون رو موجب حسّاسیتزایی بیمورد میدیدن. میتونیم با این حرفا، یا مهمتر با چیزی رو «اصل» و چیزی دیگه رو «فرع» گرفتن مخالف باشیم، که هستم، ولی با اون اسلوب، اون موضعم جور در میومد. سوای این، بهنظرم چپ فارسی، مخصوصن از لون فداییش از لحاظ اخلاقی، شاید بهخاطر خلقی بودن، یهخورده سنتی بود و کنار مردم عادّی با باوراشون احساس راحتی بیشتری میکردن تا با مدرنیتهیی که مصداق #فرهنگ_منحط_غرب میدونستن و ... واسه همین عکسای دخترای چپ اون دوران رو که میبینی، واضحه که روسری ندارن ولی اهل آرایش و چسانفسانم نیستن و سخته نگم که زن و مرد «اصرار» به سادهپوشی داشتن. دوباره میپرسم: شمایی که تاریخ رو محلّ «درس گرفتن» میدونین، درسی از اون ایّام گرفتین؟ وارد بحثای کلانتر نمیشم ولی تو همین مورد ... رسیدیم بهاینکه به خاطر هیچ «خیر اعلا»یی نمیشه هیچ حقی رو متوقف کرد؟ ها؟ رسیدیم؟ مثلن رسیدین به اینکه نمیتونه اون چیزی که اقتصاد «شکوفا» و «پویا» و «منطقی» میدونینش، میتونه سیاستای #نئولیبرالی و تشدید فقر و فلاکت طیّ چند نسل رو توجیه کنه؟ از دوستان راست و بهطور مشخص #سلطنت_طلب میپرسم و فکر کنم اگه ذرّهیی صادق باشن، جوابشون «نه» باید باشه!
عنوان مطلب جواب همون پرانتز «و چرا حالا»ست! مخالف بودن راستا با چپ عجیب نیست ولی این هیستری شدید به چپ که سالیانه شبوروز در جریانه، ماجراش سواست: دقیقن راست که همیشه یا قدرت و ثروت رو در اختیار داشته یا کنار قدرت و ثروت بوده، سر چی از چپ که همیشه سرکوب شده و باز ققنوسوار منتشر شده، عصبانیه؟ جوابم «دقیقن سر همین هر بار سر بلند کردن چپ!» #محمد_قوچانی تو یکی از نشریات ادواریش پرونده درآورده بود برای #کانون_نویسندگان و توش میگفت #محمد_مختاری توسّط کسایی که مثل خودش نگاه حذفی داشتن، کشته شده بود. ماجرا چی بود؟ #مختاری از حق طبیعی خودش برای مخالفت با عضویّت کسی تو کانون استفاده کرده بود؛ چیزی که تو هر تشکّلی بدیهیه! درست مثل این انگ «ادبیات خشن» که راستا به چپا میزنن و مصداقش رو #ماهی_سیاه_کوچولو میدونن. بفهم! وقتی اونطرف داره قتلعام میکنه، اتفاقن اتخاذ یه ادبیات پاکیزه و حرفهیی و مداراگر عین خشونته راستجان! هیچ خشونتی کاریتر از پذیرش وضع موجود نیست!