Telegram Web

سهمِ دلِ هر آدمِ دلتنگْ سکوت است
تا قسمتِ آئینه‌ی بر سنگْ سکوت است

ای شهر ! قضاوت نکنیدم که در اینجا
کارِ دلِ قربانیِ نیرنگْ سکوت است

شرمنده که با اهلِ تملُّق ننشستیم
در بزمِ غزلْ پاسخِ الدنگْ سکوت است

گُلْ صدرنشینِ لبِ مُرداب نبوده‌ست
پروانه‌ترین حالتِ هر جنگْ سکوت است

مصداقِ صداقت  تهِ پرواز به قاف است
سهمِ نفسِ زخمیِ فرهنگْ سکوت است

#جابر_ترمک

https://www.tgoop.com/mokatebat2
👏1
گاهی بیا به قصد تعامُل بگو بخند
حتّی بدونِ فکر و تأمُّل بگو بخند

حق می دهم اگر بنویسی که سختم است
امّا کمی به رسم تساهُل بگو بخند

وقتی غزل بهانه به دست تو می دهد
یعنی که تو به حالِ تغزُّل بگو بخند

در لهجه ات هبوط انار است و زعفران
پشتِ نقاب ، دختر کابل ! بگو بخند

از نرگسای مستِ نگاه تو فاش شد
رازی که راه بُرده به الکل  بگو بخند

ابری شبیهِ ناله ی نی  شرحه شرحه ام
باران ! بزن به سبزه به سُنبل بگو بخند

ای سر به زیر ! مثل قنات از دل کویر
رد که شدی به خاطر یک گل بگو بخند

محمدحسین افشار

https://www.tgoop.com/mokatebat2
👍1👻1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

صدایی که لخته‌ی خون دارد
یارای خواندنش نیست بانو !

https://www.tgoop.com/mokatebat2
2
‌﷽
امشب تنور قافیه را داغ می‌کنم
با آتش لبت غزلی چاق می‌کنم

هم تند می‌کنم ضربان ستاره را
هم ماه را به پنجره سنجاق می‌کنم

طوری به شعر می‌کشم آن چشم مست را
هر واژه را به زمزمه مشتاق می‌کنم

آیینه را ، اگر به نگاه تو خیره ماند  ...
می‌بخشم و به خاطرت ارفاق می‌کنم

لب تر کنی اگر به تمنای کوچکی
جان را به کف گرفته و انفاق می‌کنم

یک مستی عجیب و گواراست در تنم
شاید گمان‌کنی که من اغراق‌‌ می‌‌کنم ...

اما قسم به حرمت میخانه تا ابد
در گوشه‌ی خیال تو اتراق می‌کنم

#پروین_نوروزی

https://www.tgoop.com/mokatebat2
4
" ثَبات - ثُبات - ثِبات "

این واژ‌ه‌های سه‌گانه عربی هستند و معناهای جداگانه‌ای دارند.

«ثَبات»:پایداری،استمرار بر چیزی و به حقیقت پیوستن.

«ثُبات»: بیماری‌ای که بیمار را از حرکت بازدارد.

«ثِبات»: تسمه‌ای که با آن باری بسته می‌شود، بندهای روبنده.

اسماعیل ملّاعبّاس زاده

https://www.tgoop.com/mokatebat2
2🔥1
آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند



منبع: کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی

https://www.tgoop.com/mokatebat2
🔥3
گوشه‌ ی ابرو که با چشمت تبانی می‌کند
این دل خاموش را آتش فشانی می‌کند

عاشقت نصف جهان هستند، اما آخرش
لهجه‌ ات آن نصفه را هم اصفهانی می‌کند

چای را بی پولکی خوردن صفا دارد، اگر
حبه قندی مثل تو شیرین زبانی می‌کند

گاه می‌ خواهد قلم در شعر تصویرت کند
عفو کن او را اگر گاهی جوانی می‌کند

روی زردی دارم اما کس نمی‌داند درست
آنچه با من عطر شالی ارغوانی می‌کند

عاشق چشمت شدم، فرقی ندارد بعد از این
مهربانی می‌کند، نامهربانی می‌کند

ماه من! شعرم زمینی بود اما آخرش
عشق تو یک روز ما را آسمانی می‌کند

قاسم صرافان

https://www.tgoop.com/mokatebat2
3👏1
یادداشتی منتشر شده در روزنامه ی همشهری به قلم استاد اسماعیل امینی روزنامه نگار و عضو کمپین مبارزه با نشر جعلیات

حکمت جعلی و مشتریان رمّالان و فالگیران

حکمت جعلی، جملاتی است که به نظر می‌آید اندیشۀ عمیقی را بیان می‌کند. گاهی به نثر و گاهی به نظم
.

این گونه نوشته‌ها شبیه جملات بزرگان است اما، ساختگی است و بیش از آن که حرف تازه‌ای رابیان کند، چیزهایی را می‌گوید که دل خواننده را خوش کند به نحوی که خواننده تصور کند تصورات و اندیشه‌هایی که او در ذهنش داشته، چه قدر شبیه این حرف‌هاست. مثل رمال‌ها و فالگیرها که حرف‌ تازه‌ای برای گفتن ندارند و فقط بلدند باب دل مشتری حرف بزنند. مثلا به عروس‌های جوان می‌گویند کسی قدر هنر وسلیقۀ تو را نمی‌داند غیر از مادر مهربانت. یک نفر از اطرافیانت هست که به تو حسودی می‌کند، احتمالاً زنی جوان است که روی صورتش خال دارد.

عروس بی‌نوا هم با این حرف‌ها احساس می‌کند که فالگیر، حرف دل او را زده است .

اگربه شعرها و نوشته‌هایی که بیانگر حکمت جعلی هستند نگاه کنید بسادگی می‌توانید، تشخیص بدهید که هر کدام از آن‌ها برای چه نوع سلیقه‌ای نوشته شده است. برخی از مخاطبان پرشمار این نوع آثار، عبارتند از:

- پیرانِ پر حوصله‌ای که به یاد گذشتۀ طلایی، آه می‌کشند و به جوانان می‌گویند که زمان آن‌ها با پولی که امروز یک جفت کفش می‌خرید، می‌توانستی یک خانۀ صد متری بخری. یعنی کسانی که در تونل زمان زندگی می‌کنند.

- جوانان و نوجوانانی که تجربۀ دوستی‌ها و دلدادگی‌های ناخوشایند داشته‌اند و سرخورده‌اند و دوست دارند به زمین و زمان و عشق و عاشق و به ویژه به معشوق، فحش بدهند.

- تازه به دوران رسیده‌هایی که پول و ماشین گران قیمت و لباس خارجی دارند و بعضی‌شان حتی تحصیلات دانشگاهی دارند، دکتر و مهندس و مدیر کل و استاد دانشگاه هستند اما اهل مطالعه نیستند. پس تلاش می‌کنند که فقرمطالعه و دانش عمومی خود را به نحوی، جبران کنند. آن‌ها از فلسفه و عرفان و شعر حرف می‌زنند؛ از فردوسی و مولوی و حافظ و نیما و فروغ و شاملو حرف می‌زنند. پس باید از این بزرگان چیزی خوانده باشند. تهیه کنندگان حکمت جعلی، لقمۀ آمادۀ مورد نیاز این جماعت را با شعرهای سطحی و ساده لوحانه، تدارک دیده‌اند. و به راحتی زیر این شعرهای سطحی می‌نویسند: شاهکاری از مولوی! حتما بخوانید. شعری جنجالی از سیمین بهبهانی که به خاطر آن نام سیمین از فهرست شاعران معاصر سانسور شد! شعری جدید و بسیار زیبا از فروغ فرخزاد!

مثلاً یکی از شاهکارهای تازه یافتۀ فردوسی!!  که در هیچ نسخه‌ای از شاهنامۀ او نیست و به قلم فردوسی‌های جعلی معاصر، اخیراً نوشته شده است این سطرهای سست و ناتندرست است:

چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند
کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد

به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم
کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم

بســـــوزد در آتش گرت جـــــان و تـن
بـــــه از زندگی کـــــردن و زیستـــن

اگـــــر مایه زندگی بنــــــــدگی است
دو صد بار مردن به از زنــدگی است

بیـــــا تا بکوشیـــــم و جنگ آوریـــــم
بـــــرون سر از این بار ننـــــگ آوریـم

#اسماعیل_امینی



منبع: کتابخانه دبیران ادبیات کشور

https://www.tgoop.com/mokatebat2
❤‍🔥3
کسانی که مهارت خواندن ندارند مهارت اندیشیدن هم ندارند

کاتبی را تصور کنید که بعد از اختراع ماشین چاپ، مشغول نوشتن متنی بود که تا به حال بارها و بارها آن را نوشته بود. چه احساسی داشت؟ احتمالاً با خودش فکر می‌کرد «مشغول چه کار بیهوده‌ای هستم!» امروزه خیلی از آدم‌ها وقتی مجبور می‌شوند متنی بنویسند که طولانی‌تر از سی کلمه است، همچین حسی پیدا می‌کنند. به خودشان می‌گویند: چه کسی متنی چنین طولانی را خواهد خواند؟ نکتۀ تلخ ماجرا این است که چندان اشتباه فکر نمی‌کنند. انسان‌ها در خواندن متن‌های طولانی به مشکل خورده‌اند.

مجموعه‌ای از ناشران، محققان، کتابداران و نویسندگان سراسر جهان، ماه پیش، با انتشار «مانیفست خواندنِ لیوبلینا» اعلام کردند: خواندنِ دیجیتال در حال تخریب عادتِ «خواندن عمیق» در میان ماست.

دستگاه‌های دیجیتال باعث شده‌اند انسان‌های امروزی، «بیشتر» از هر دورۀ دیگری در تاریخ بشریت بخوانند. اما آن‌ها دیگر مثل قبل نمی‌خوانند. خواندنِ دیجیتال، به شکلی روزافزون، به تجربه‌ای تکه‌تکه، کوتاه‌مدت، سطحی و گذرا تبدیل شده است. بنابراین شاید تعداد کلمات خیلی زیادی در روز بخوانیم، ولی همۀ آن‌ها در قالب متن‌های چند کلمه‌ای یا نهایتاً چند خطی است. حال اگر بخواهیم همان تعداد کلمه را در قالبِ یک متن واحد بخوانیم، با دشواری بسیاری مواجه می‌شویم. زیرا درک متنی طولانی نیازمند مهارت‌های «خواندن عمیق» است.

خواندن عمیق نقشی حیاتی در تمدن بشری داشته است. استیون پینگر، روان‌شناس و نویسندۀ آمریکایی، با رواج خواندنِ متن‌های طولانی در بین عموم مردم از اواخر قرن هفدهم، توانایی «همدردی» کردن با دیگران در میان انسان‌ها افزایش یافت.

مردم با خواندنِ متن‌های مفصل دربارۀ زندگیِ دیگر انسان‌ها، توانستند دنیا را از چشم آن‌ها ببینند و این توانایی تأثیر بسیار مهمی در نگرش آن‌ها دربارۀ موضوعاتی مثل برده‌داری، شکنجه، ساحره‌سوزی، استبداد و دیگر چیزها گذاشت. از نظر استیون پینکر، خواندنِ عمیق باعث «انقلاب نوع‌دوستانه»ای شد که بعدتر به رویدادهای دوران‌سازی مثل انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه منتهی گردید. آنچه خواندنِ متن‌های تکه‌پاره و کوتاه دیجیتال ما را از آن محروم می‌کند، دقیقاً همین توانایی دیدن دنیا از چشم دیگران است.

  ماریان وولف، محقق آمریکایی، می‌نویسد: ما در دنیای آنلاین دائماً در حال اسکرول‌کردن، نصفه‌نیمه خواندن یا ذخیره‌کردن متن‌هاییم تا در آینده‌ای نامعلوم آن‌ها را بخوانیم، چون این رسانه برای خواندنِ عمیق طراحی نشده است.

خواندن دیجیتال از دلایل مهم رواج «ساده‌گرایی» در دنیای امروز است. ساده‌گرایی یعنی تمایل به ساده‌کردن هر چیز پیچیده‌. اظهار‌نظرها و موضع‌گیری‌های یک‌خطی، شفاف و سرراست و فرارکردن از درک عمیق و چندوجهی مسائل. سایمون کوپر می‌گوید: استادِ ساده‌گراهای جهان، دونالد ترامپ است؛ کسی که هیچکس حتی توقع «همدلی» کردن را از او ندارد. اما ظهور این نوع سیاست‌مداران زنگ خطری برای جهان است. پینکر می‌گوید: «هر وقت سیاستمداران شروع می‌کنند به ساده حرف زدن، منتظر جنگ باشید».


آنچه خواندید مروری است بر یادداشت اخیر سایمون کوپر در فایننشال تایمز با عنوان «نگاه انداختن، اسکن کردن، اسکرول کردن: دوران خواندن عمیق به پایان رسیده است» (Skimming, scanning, scrolling — the age of deep reading is over). این مطلب در تاریخ ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳ به انتشار رسیده است...

منبع: کانال مدرسه علوم انسانی

https://www.tgoop.com/mokatebat2
4
......ای کوه غمت پشت و پناه دل فرزند
ای حضرت بابای من! ای کوه دماوند

بر عکس تو در قاب لب پنجره سوگند
دست و سر و چشم و دل و اندیشه به تلخند

دارند نظر بر شب گیسوی تو هر پنج

سنگینی اندوه توام  ساخته ویران
رفتی و مرا مانده به دل حسرت باران

رویای تو پنهان‌شده در گوشه ی ایوان
دیوار و در و خانه و آیینه و گلدان

خالی شده اند از اثر بوی تو هر پنج

داغی که خلیده است پدر جان، جگرم را
باید که چنین سخت درآرد پدرم را

بنشین به تماشا سخن دربه درم  را
دست و دل چشم و دهن و پا و سرم را

کرده است به صد شیوه دعاگوی تو هر پنج......

روز پدر به همه ی پدران سرزمینم مبارک
برای پدران در قید حیات
و برای پدران سفر کرده
و پدر آسمانی من😔

#زهرا_وهاب_ساقی

https://www.tgoop.com/mokatebat2
2🕊1
Chavoshism 2
LeeRoyBeatZ
محسن چاوشی 😍
3
گر فاش شود عیوبِ پنهانیِ ما
ای وای به خجلت و پریشانیِ ما

ما غرّه به دین‌داری و شاد از اسلام
گبران متنفر از مسلمانیِ ما

#هاتف_اصفهانی

https://www.tgoop.com/mokatebat2
👏3
و گفت:
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود، او را صد بار
سوخته است !

تذکرة الاولیا
عطار

https://www.tgoop.com/mokatebat2
3
زبانی که هر روز لاغرتر می‌شود

استاد هوشنگ مرادی کرمانی بر این باورند که زبانِ امروزِ ما هر روز لاغرتر می‌شود. ایشان در شانزدهم بهمن 1393 در جلسه‌ای که در کتابفروشی آینده برگزار شد، ضمن بیان خاطره‌هایی از زندگی نویسندگی خود به این نکته اشاره کردند که شاهد حذف تدریجی مجموعه‌ای از واژگان قدیمی و اصیل از فرهنگِ گفتاری و نوشتاری هستیم. با کنار رفتن هر واژه، از توانایی ما برای بیان اندیشه و احساس‌مان کاسته می‌شود. به تعبیر ایشان، زبانی لاغر است که دامنۀ واژگانش محدود باشد. این محدودیت نتیجۀ غفلتی جمعی است و هر یک از ما _خواسته و ناخواسته_ به سهم خود در لاغری زبان مقصریم.

مثالی که مطرح کردند، کلمۀ "کادو" بود که امروز جایگزین ده‌ها کلمۀ دیگر شده است. کلمه‌هایی که هر یک در بافت خود معنایی متفاوت دارند. معنایی که "کادو" به تنهایی ندارد. مثلاً به مسافری که عازم سفر است، "سر راهی" می‌دهند. مسافری که از سفر بازمی‌گردد، "سوغات"، "ره‌آورد" یا "ارمغان" می‌آورد. حتی سوغات هم انواع دارد. مثلاً هر سوغاتی "تحفه" نمی‌شود. زیرا "تحفه" باید کمیاب و گرانبها باشد. به این ترتیب، هر یک از کلمه‌ها معنای خاص دارند. مثلاً برای خانواده‌ای که صاحب فرزند شده‌اند "چشم روشنی" می‌برند. هدیه‌ای که سرِ سفرۀ عقد به عروس می‌دهند تا رضایتش را به جاری شدن خطبه عقد اعلام کند "زیر لفظی" است.

کمبودِ واژگان از موانع نوشتن و از موانع ارتباط موثر است. زیرا زمانی که دایرۀ لغات ما افزایش می‌یابد برای بیان اندیشه و احساس خود ابزار بیشتری داریم. می‌توانیم اطلاع دقیق‌تر و روشن‌تری در اختیار شنونده و خواننده قرار دهیم. مثلاً زمانی که می‌گوییم این لیوان را فلانی برایم سوغات آورده است، شنونده می‌فهمد که ارمغانِ یک سفر است. بعد به محل آن سفر و نوع ارتباطی که آن هدیه با آن سفر داشته فکر می‌کند. در نتیجه تصویر دقیق‌تری در اختیار دارد. ضمن آنکه هر ترکیب برای خودش داستان و پیشینه‌ای دارد که اگر در زبان امروز به کار نرود، به تدریج با حذفش، آن پیشینه و تاریخ هم به فراموشی سپرده می‌شود. مثالی که ایشان به آن اشاره کرد، "لباس پلوخوری" بود که چه بسا برای کودکان امروز خیلی معنا و مفهومی نداشته باشد. مثل یکی از کودکانی که قبلا این ترکیب را نشنیده بود و تصور کرده منظور از لباس پلوخوری، لباسی است که اگر موقع غذا خوردن بر آن غذا بریزد، اشکالی ندارد. درست معنای متضاد آن! زیرا لباس پلوخوری، لباس فاخری است که باید در مهمانی پوشید. استاد مرادی کرمانی برای درمان لاغری زبان دو پیشنهاد مشخص ارائه کردند: یکی بازگشت به سرچشمه‌های زبان فارسی و دوم آشتی با فرهنگ عامیانه و بازگرداندن کلمه‌های رایج و دقیق گذشته به زبان گفتار و نوشتار امروز.

▪️یادداشتهای یک کتابدار: یزدان منصوریان، نشریۀ بخارا،  شماره 108، ص 353.


https://www.tgoop.com/mokatebat2
👍2👏1
«غوک‌نامه»

ای غوک‌ها که موجْ برآشفته خوابتان
و افکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

خوش یافتید این خزۀ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان

کوتاه‌بین و تنگ‌نظر، گرچه چشم‌ها
از کاسه‌خانه جَسته برون چون حُبابتان

در خاک، رنگ خاکی و در سبزه، سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان

از بیخ گوش نعره‌زنانید و گوشِ خلق
کر شد ازین مُکابرۀ بی‌حسابتان

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان

تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شوم‌ْشیونِ چو نَعیبِ غُرابتان

هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

بسیار ازین نفيرِ نفسگیرتان گذشت
کو افعی‌ای که نعره زند در جوابتان

داند جهان که در همۀ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دل گندابۀ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید می‌زند
شمع تمام‌ْکاستۀ نیم‌تابتان

مانا گمان برید که ایزد به فضلِ خویش
کرده‌ست بهرِ فتحِ جهان انتخابتان

یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملۀ ممالک، مالکْ‌رِقابتان

گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

نی اصل‌تان به‌قاعده، نی نسل‌تان درست
دانسته نیست سلسلۀ انتسابتان

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان

پروردتان به نم‌نمِ بارانِ خویشتن
تا برگذشت حدّ نصیب از نصابتان

این آبگیرِ گَند که آبشخورِ شماست
وین سان بوَد به کامِ ایاب و ذهابتان

سیلی دمنده بود ز کهسارِ خشمِ خلق
کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان

تسبیحتان دعایِ بقایِ لجن‌کده‌ست
بادا که این دعا نشود مستجابتان

ای مُشتِ چَنگلوکِ زمین‌گیرِ پشّه‌خوار
شرم‌آور است، دعویِ اوجِ عُقابتان

گاهی درونِ خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان

چندان که آفتابِ تموزی شود پدید
این جُلبکانِ سبز نگردد حجابتان

این آبگیرِ عرصۀ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

و آنگاه، دیوْبادِ دَمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان

وز یالِ دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خُرد و خرابتان

وین غوك‌جامه‌های چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان

وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگی‌طلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان

وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان

نک خوابتان به پهنۀ مردابِ نیم‌شب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنِگَرَد بی‌نقابتان.

فروردین ۱۳۴۹

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
از مجموعه‌ی «طفلی به نام شادی»، انتشارات سخن، چاپ ششم، تابستان ۱۳۹۹، صص ۶۹- ۷۴

https://www.tgoop.com/mokatebat2
👌4
ﺍﺯ ﺳﺘﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺷﻌﺮ!

ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﯾﺎﺭ
ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺷﻌﺮ!

ﺍﺯ ﻇﻠﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ
ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ ﺷﻌﺮ!

“عباﺱ ﮐﯿﺎﺭﺳﺘﻤﯽ”


https://www.tgoop.com/mokatebat2
👏3
#نکته_نگارشی

توی زبان فارسی، بعضی از آوا‌ها چند شکل نوشتار دارن، مثل صدای "ز" که با چند نشانه مثل "ز ذ ظ ض" نوشته میشه و اگر شکل های حروف رو رعایت نکنیم، ممکنه معنای کلمه به کل تغییر بکنه!
●ما‌ها معمولا "ذ و ز" رو اشتباه می‌کنیم و به‌جای هم به کارشون می‌بریم؛ امّا خب بالاخره کجا باید دال ذال بذاریم و کجا ر ز؟

ز:
وقتی می‌خوایم فعل یا کلمه‌ای رو به معنای به‌جا آوردن یا ادا کردن یا انجام دادن یا تعبیر کردن یا تفسیر کردن به کار ببریم، مثلِ [سپاس‌گزار: کسی که به‌جا آورده‌ی سپاس است] یا [خواب‌گزار، کارگزار، خبرگزار: که یعنی کسی که خواب را تعبیر میکنه یا کار رو به‌جا میاره و و خبر رو بیان میکنه- ادا میکنه]
توی این کلمات باید از ز استفاده کنیم.

ذ:
اما وقتی کلمه‌ای که به کار می‌بریم معنای نهادن، قرار دادن، برپا کردن، اجازه دادن، وضع کردن بده، باید از دال ذال استفاده کنیم، مثلِ [بنیان‌گذار: نهادن یا وضع کردن یک بنیاد] یا [بذار برم: اجازه دادن] یا [بیا یه قرار با هم بذاریم: وضع کنیم]
باید از ذ استفاده کنیم.

https://www.tgoop.com/mokatebat2
5
دکترغلامحسین‌یوسفی
چهره ی برجسته ی ادبیات معاصر

گمان می کنم هر فرد سخن شناس و منصفی قبول داشته باشد که نقص در طبیعت زبان فارسی نیست، بلکه کوتاهی از ماست.
مگر نه آنکه گروه بسیاری از نویسندگان ایرانی در دیر زمان تا امروز توانسته اند با همین زبان به طرزی شیوا و گیرا در زمینه های مختلف ادای مقصود کنند؟

دکترغلامحسین‌یوسفی


ادیب، نویسنده، مصحح و مترجم فقید

https://www.tgoop.com/mokatebat2
3
2025/10/18 16:24:09
Back to Top
HTML Embed Code: