Forwarded from سیرجان نامه
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
(به استاد باستانی پاریزی)
استاد باستانی!
امروز بعدازظهر، در راه سیرجان به رفسنجان، دشت شقایقِ پاریز را دیدم. تا چشم کار میکرد شقایقِ سرخِ داغدار بود و گیاه و سبزه و گوسفندانی که به آرامی میچریدند و مردمی که به جستجوی طفلی به نام شادی به دشت شقایق آمده بودند. آنجا زیرِ باران لطیفی که میبارید، این بیت به ذهنم رسید:
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت گُل بود و بام و سرای
و چون این بیت را حکیم توس در وصفِ ایرانِ زمان انوشیروان سروده، در عالم خیال شاهنشاه ساسانی را دیدم که با لشکر و خدم و حشم در دشت شقایقِ پاریز نزولِ اجلال فرموده است. همان خسرو انوشهروانی که شما در کودکی از شنیدن روایات نبرد قومِ پاریز با او سرِ فخر بر آسمان میسودی:
«تصور کنید میزان خوشحالی طفلی چهارده ساله مثل مخلص را که این حرفها را میشنید و از افتخارات کهنسال ولایت خود سرِ فخر به آسمان میسود و میدید که یک قبالهٔ حداقل هزار و پانصد ساله برای ده خود و به قول فردوسی بیچاره ده خود در یک کتاب فرنگی پیدا کرده است.» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص۲۰۷)
شاعرِ تاریخ!
بیچارهدهِ تو حالا برای خودش شهری شده و به شهرشدنش بیشتر فخر میکند تا به تو!
تو که به قولِ استادِ علامه زریاب خویی:
«اگر کسی به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشتههای باستانی پاریزی را بخواند خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان» (حماسهٔ کویر ص ۳۹)
تو که وقتی در سال ۱۳۴۷ به زیارت عتبات به عراق رفتی، در بغداد دنبال جای پایی از طبری میگشتی فقط به این خاطر که او «هزار سال پیش در کتاب عظیم خود، یاد خیری از طایفهٔ پاریز کرده است» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص ۲۱۳)
تو که الان در بهشت هم برای فرشتهها از کشِرودخانهٔ پاریز تعریف میکنی! مگر نه اینکه از قول شیخ الملک سیرجانی نوشتی:
«همه جای دنیا را گشتهام ولی به لطافت هوای قدِ رودخانهٔ پاریز جایی را ندیدهام.» (هشت الهفت ص ۳۵۶)
صیاد لحظههای تاریخ!
عشق تو به پاریز شگرفترین نمونهٔ وطندوستی در تاریخ است. هفتاد سال و هفتاد کتاب و لحظهای از یاد پاریز غافل نه!!
استاد باستانی پاریزی!
به راستی دیگر برای پاریز چکار باید میکردی که نامت بر خیابانی و تصویرت بر دیواری در پاریز نقش ببند؟!
@sirjanname
(به استاد باستانی پاریزی)
استاد باستانی!
امروز بعدازظهر، در راه سیرجان به رفسنجان، دشت شقایقِ پاریز را دیدم. تا چشم کار میکرد شقایقِ سرخِ داغدار بود و گیاه و سبزه و گوسفندانی که به آرامی میچریدند و مردمی که به جستجوی طفلی به نام شادی به دشت شقایق آمده بودند. آنجا زیرِ باران لطیفی که میبارید، این بیت به ذهنم رسید:
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت گُل بود و بام و سرای
و چون این بیت را حکیم توس در وصفِ ایرانِ زمان انوشیروان سروده، در عالم خیال شاهنشاه ساسانی را دیدم که با لشکر و خدم و حشم در دشت شقایقِ پاریز نزولِ اجلال فرموده است. همان خسرو انوشهروانی که شما در کودکی از شنیدن روایات نبرد قومِ پاریز با او سرِ فخر بر آسمان میسودی:
«تصور کنید میزان خوشحالی طفلی چهارده ساله مثل مخلص را که این حرفها را میشنید و از افتخارات کهنسال ولایت خود سرِ فخر به آسمان میسود و میدید که یک قبالهٔ حداقل هزار و پانصد ساله برای ده خود و به قول فردوسی بیچاره ده خود در یک کتاب فرنگی پیدا کرده است.» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص۲۰۷)
شاعرِ تاریخ!
بیچارهدهِ تو حالا برای خودش شهری شده و به شهرشدنش بیشتر فخر میکند تا به تو!
تو که به قولِ استادِ علامه زریاب خویی:
«اگر کسی به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشتههای باستانی پاریزی را بخواند خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان» (حماسهٔ کویر ص ۳۹)
تو که وقتی در سال ۱۳۴۷ به زیارت عتبات به عراق رفتی، در بغداد دنبال جای پایی از طبری میگشتی فقط به این خاطر که او «هزار سال پیش در کتاب عظیم خود، یاد خیری از طایفهٔ پاریز کرده است» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص ۲۱۳)
تو که الان در بهشت هم برای فرشتهها از کشِرودخانهٔ پاریز تعریف میکنی! مگر نه اینکه از قول شیخ الملک سیرجانی نوشتی:
«همه جای دنیا را گشتهام ولی به لطافت هوای قدِ رودخانهٔ پاریز جایی را ندیدهام.» (هشت الهفت ص ۳۵۶)
صیاد لحظههای تاریخ!
عشق تو به پاریز شگرفترین نمونهٔ وطندوستی در تاریخ است. هفتاد سال و هفتاد کتاب و لحظهای از یاد پاریز غافل نه!!
استاد باستانی پاریزی!
به راستی دیگر برای پاریز چکار باید میکردی که نامت بر خیابانی و تصویرت بر دیواری در پاریز نقش ببند؟!
@sirjanname
Audio
محمد بهمنبیگی، عاشقِ بیقرارِ زبان فارسی
محسن پورمختار، دانشگاه ولیعصر رفسنجان
۱۴۰۲/۰۲/۱۷
@mohsenpourmokhtar
محسن پورمختار، دانشگاه ولیعصر رفسنجان
۱۴۰۲/۰۲/۱۷
@mohsenpourmokhtar
Forwarded from سیرجان نامه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شبِ تیره رفتم به مازندران
(یادی از اکبرِ سعادت و شاهنامهخوانی در ایل بُچاقچی)
شاهنامهخوانی در بُچاقچی، گذشته را به حال پیوند میزد. رستم و گیو و گودرز همین سلحشورانِ ایل بودند و رخش و شبدیز همین اسبهای کهر و کبود. فقط برنوها جای شمشیرها را گرفتهبود...
•••
چند سال پیش مرحوم اکبر احمدی را در روستای کَنِشهر دیدم و چون شنیده بودم که در جوانی شاهنامه را خوش میخوانده، ازو خواستم قدری شاهنامه بخواند. چندبیتی از حافظه خواند و خاطراتی از شاهنامهخوانیهای آن روزگار تعریف کرد.
این ویدیو یادگاری از آن شب است.
@sirjanname
(یادی از اکبرِ سعادت و شاهنامهخوانی در ایل بُچاقچی)
شاهنامهخوانی در بُچاقچی، گذشته را به حال پیوند میزد. رستم و گیو و گودرز همین سلحشورانِ ایل بودند و رخش و شبدیز همین اسبهای کهر و کبود. فقط برنوها جای شمشیرها را گرفتهبود...
•••
چند سال پیش مرحوم اکبر احمدی را در روستای کَنِشهر دیدم و چون شنیده بودم که در جوانی شاهنامه را خوش میخوانده، ازو خواستم قدری شاهنامه بخواند. چندبیتی از حافظه خواند و خاطراتی از شاهنامهخوانیهای آن روزگار تعریف کرد.
این ویدیو یادگاری از آن شب است.
@sirjanname
Audio
چرا شاهنامه میخوانیم؟ شاهنامهخواندن چه سودی دارد و چه ضَرورَتی؟
فایلِ صوتیِ سخنانِ #جویا_جهانبخش، عضوِ وابستۀ فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی، که در سالِ ۱۴۰۰ به مناسبتِ روزِ شعر و ادبِ فارسی (بیست و هفتمِ شهریورماه)، ایراد گردیده است و پیش از این ویدئویِ آن در وبگاهِ فرهنگستان نَشر داده شده.
از برایِ تماشایِ این ویدئو و ویدئوهایِ دیگر به وبگاهِ فرهنگستان به نشانیِ زیر نیز مراجعه توانید کرد:
https://apll.ir/?p=10141
@talar_ayne
فایلِ صوتیِ سخنانِ #جویا_جهانبخش، عضوِ وابستۀ فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی، که در سالِ ۱۴۰۰ به مناسبتِ روزِ شعر و ادبِ فارسی (بیست و هفتمِ شهریورماه)، ایراد گردیده است و پیش از این ویدئویِ آن در وبگاهِ فرهنگستان نَشر داده شده.
از برایِ تماشایِ این ویدئو و ویدئوهایِ دیگر به وبگاهِ فرهنگستان به نشانیِ زیر نیز مراجعه توانید کرد:
https://apll.ir/?p=10141
@talar_ayne
Forwarded from سیرجان نامه
مزارِ شاه_خواجه ( سیرجان، مکیآباد)
بر سرِ تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندان جهان خواهد شد
اینجا
ابوالفوارس شاهِ شجاع کرمانی، از پایهگذاران عرفان ایرانی- اسلامی آرمیده است.
شاهِ حکیمان و شهسوارِ جوانمردان که در حکمت و فراست و فتوّت، یگانهٔ روزگار خویش بود در سال ۲۸۸ هـ.ق به دیارِ یار شتافت.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
اینجا
خواجه ابوالحسن علیِ حسن سیرجانی از عارفان برجستهٔ قرن پنجم هجری آرمیده است. .
خواجهٔ عارفان و رهنمایِ سالکان که صاحب کتاب البیاض و السواد از مهمترین متون عرفان اسلامی-ایرانی، است در حدود سال ۴۷۰ هـ.ق رهسپار سرای دوست شد.
@sirjanname
بر سرِ تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندان جهان خواهد شد
اینجا
ابوالفوارس شاهِ شجاع کرمانی، از پایهگذاران عرفان ایرانی- اسلامی آرمیده است.
شاهِ حکیمان و شهسوارِ جوانمردان که در حکمت و فراست و فتوّت، یگانهٔ روزگار خویش بود در سال ۲۸۸ هـ.ق به دیارِ یار شتافت.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
اینجا
خواجه ابوالحسن علیِ حسن سیرجانی از عارفان برجستهٔ قرن پنجم هجری آرمیده است. .
خواجهٔ عارفان و رهنمایِ سالکان که صاحب کتاب البیاض و السواد از مهمترین متون عرفان اسلامی-ایرانی، است در حدود سال ۴۷۰ هـ.ق رهسپار سرای دوست شد.
@sirjanname
Audio
گفتاری کوتاه در جلسهٔ رونمایی از کتابِ با من در و دیوار به آواز آید ( گزیدهٔ هشتصد سال رباعیِ اقلیم کرمان) اثر سیدعلی میرافضلی. ۱۴۰۲٫۲٫۲۹
محسن پورمختار
@mohsenpourmokhtar
محسن پورمختار
@mohsenpourmokhtar
قهرمان ملی آلمانی و قهرمان ملی ایرانی
۱. فون هنتیگ افسر آلمانی در جنگ جهانی اول، مخفیانه از راه کویر لوت خود را با زحمات بسیار به افغانستان رساند تا بر علیه انگلستان فعالیت کند و در مراجعتش به آلمان چون انگلیسیها در پی او بوند، به ناچار از مرز شرقی افغانستان وارد خاک چین شد و با مشقات فراوان خود را از طریق اقیانوس آرام به مکزیک رساند. دولت آلمان یک زیردریایی به مکزیک فرستاد و او را به عنوان «قهرمان ملی» با تشریفات بسیار وارد آلمان کرد. در وصف کارها و شجاعتها و قهرمانیهای او کتابها به زبان آلمانی نوشته شده است. ‹۱›
۲. حسین خان بچاقچی در جنگ جهانی اول، صاحبمنصبان آلمانی، اتریشی، ترک و افغانی را که در چنگ انگلیسیها اسیر شده بودند از چنگ آنها ربود و در سیرجان با نیروهای ژنرال سایکس انگلیسی جنگید، قونسول آلمان را با مشقات بسیار از هولناکترین بخشهای کویر مرکزی ایران به تهران برد، در حالی که انگلیسیها با تمام قوا در پیِ او بودند. ‹۲› و چون سفارت آلمان ده هزار لیره طلا به او تقدیم کرد، آن را نپذیرفت و گفت:
«من وظیفه ایرانی و ایلیت خود را انجام دادهام.» ‹۳›
جایی ازو به عنوان قهرمان ملی یاد نشد و کتابی هم درباره او نوشته نشد. او پس از عمری پر ماجرا و مخاطره سرانجام در ۱۳۲۹/۳/۱۵ در بیمارستانی که سرپرست آن یک آلمانی بود، در یزد درگذشت.
..................................................
‹۱›. خاطرات سید محمد علی جمالزاده ، نشر علم ص ۷۴.
‹۲›. ←گزارشهای محرمانه کنسولگری انگلیس در کرمان، انتشارات مرکز کرمانشناسی.
‹۳›. پیغمبر دزدان، چاپ بیست و دوم ص ۲۵۴.
@sirjanname
۱. فون هنتیگ افسر آلمانی در جنگ جهانی اول، مخفیانه از راه کویر لوت خود را با زحمات بسیار به افغانستان رساند تا بر علیه انگلستان فعالیت کند و در مراجعتش به آلمان چون انگلیسیها در پی او بوند، به ناچار از مرز شرقی افغانستان وارد خاک چین شد و با مشقات فراوان خود را از طریق اقیانوس آرام به مکزیک رساند. دولت آلمان یک زیردریایی به مکزیک فرستاد و او را به عنوان «قهرمان ملی» با تشریفات بسیار وارد آلمان کرد. در وصف کارها و شجاعتها و قهرمانیهای او کتابها به زبان آلمانی نوشته شده است. ‹۱›
۲. حسین خان بچاقچی در جنگ جهانی اول، صاحبمنصبان آلمانی، اتریشی، ترک و افغانی را که در چنگ انگلیسیها اسیر شده بودند از چنگ آنها ربود و در سیرجان با نیروهای ژنرال سایکس انگلیسی جنگید، قونسول آلمان را با مشقات بسیار از هولناکترین بخشهای کویر مرکزی ایران به تهران برد، در حالی که انگلیسیها با تمام قوا در پیِ او بودند. ‹۲› و چون سفارت آلمان ده هزار لیره طلا به او تقدیم کرد، آن را نپذیرفت و گفت:
«من وظیفه ایرانی و ایلیت خود را انجام دادهام.» ‹۳›
جایی ازو به عنوان قهرمان ملی یاد نشد و کتابی هم درباره او نوشته نشد. او پس از عمری پر ماجرا و مخاطره سرانجام در ۱۳۲۹/۳/۱۵ در بیمارستانی که سرپرست آن یک آلمانی بود، در یزد درگذشت.
..................................................
‹۱›. خاطرات سید محمد علی جمالزاده ، نشر علم ص ۷۴.
‹۲›. ←گزارشهای محرمانه کنسولگری انگلیس در کرمان، انتشارات مرکز کرمانشناسی.
‹۳›. پیغمبر دزدان، چاپ بیست و دوم ص ۲۵۴.
@sirjanname
*خود احیا در هنگام حمله قلبی*
لطفا دو دقیقه از وقت خود را صرف کنید و این را بخوانید:
۱) فرض کنید ساعت ۷ ونیم شب ، بعد از یک روز کاری سخت به خانه می روید (البته به تنهایی).
۲) واقعا خسته، ناراحت و ناامید هستید و ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه خود احساس می کنید و درد به سمت بازو و تا فک ادامه می یابد. شما حدود ۵ کیلومتر با نزدیکترین بیمارستان به خانه خود فاصله دارید.
۳) متأسفانه، شما نمی دانید که آیا می توانید به آنجا راه پیدا کنید یا خیر.
۴) شما در انجام CPR آموزش دیده اید، اما فردی که دوره را ارائه کرده است به شما نگفته است که چگونه آن را روی خودتان انجام دهید.
۵) وقتی تنها هستید چگونه از حمله قلبی جان سالم به در ببرید؟ از آنجایی که بسیاری از افراد هنگام حمله قلبی تنها هستند، برای فردی که ضربان قلبش اشتباه است و شروع به احساس ضعف می کند، تنها 10 ثانیه تا از دست دادن هوشیاری باقی مانده است.
۶) با این حال، این قربانیان می توانند با سرفه های شدید بارها و بارها به خود کمک کنند. قبل از هر سرفه باید نفس عمیق کشید و سرفه باید عمیق و طولانی باشد مانند زمانی که خلط از اعماق قفسه سینه تولید می شود. تنفس و سرفه (باید هر دو ثانیه یکبار بدون وقفه تکرار شود) تا زمانی که کمک برسد، یا تا زمانی که ضربان عادی قلب را دوباره احساس کنید.
۷) نفس های عمیق اکسیژن را وارد ریه ها می کند و حرکات سرفه بر قلب فشار می آورد و گردش خون را حفظ می کند. عمل فشار دادن به قلب به آن کمک می کند تا به ریتم طبیعی خود بازگردد. به این ترتیب، قربانیان حمله قلبی می توانند به بیمارستان مراجعه کنند.
۸) تا حد امکان به افراد بیشتری بگویید. شما می توانید زندگی آنها را نجات دهید!
۹) یک متخصص قلب می گوید که اگر هرکسی که این نامه را دریافت می کند با مهربانی برای 10 نفر ارسال شود، احتمالاً حداقل یک بار جان افراد را نجات خواهیم داد.
*۱۰) به جای ارسال جوک، لطفا ... با فوروارد این نامه کمکى ميکنید که می تواند جان یک نفر را نجات دهد*.
۱۱) اگر این پیام برای شما ... بیش از یک بار ارسال شده ، لطفا ناراحت نشوید ... در عوض *خوشحال باشید که دوستان زیادی دارید که به شما اهمیت می دهند*.
حالا انگشت خود را روی پیام نگه دارید و ارسال آن به دیگران را ادامه دهید.🙏
لطفا دو دقیقه از وقت خود را صرف کنید و این را بخوانید:
۱) فرض کنید ساعت ۷ ونیم شب ، بعد از یک روز کاری سخت به خانه می روید (البته به تنهایی).
۲) واقعا خسته، ناراحت و ناامید هستید و ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه خود احساس می کنید و درد به سمت بازو و تا فک ادامه می یابد. شما حدود ۵ کیلومتر با نزدیکترین بیمارستان به خانه خود فاصله دارید.
۳) متأسفانه، شما نمی دانید که آیا می توانید به آنجا راه پیدا کنید یا خیر.
۴) شما در انجام CPR آموزش دیده اید، اما فردی که دوره را ارائه کرده است به شما نگفته است که چگونه آن را روی خودتان انجام دهید.
۵) وقتی تنها هستید چگونه از حمله قلبی جان سالم به در ببرید؟ از آنجایی که بسیاری از افراد هنگام حمله قلبی تنها هستند، برای فردی که ضربان قلبش اشتباه است و شروع به احساس ضعف می کند، تنها 10 ثانیه تا از دست دادن هوشیاری باقی مانده است.
۶) با این حال، این قربانیان می توانند با سرفه های شدید بارها و بارها به خود کمک کنند. قبل از هر سرفه باید نفس عمیق کشید و سرفه باید عمیق و طولانی باشد مانند زمانی که خلط از اعماق قفسه سینه تولید می شود. تنفس و سرفه (باید هر دو ثانیه یکبار بدون وقفه تکرار شود) تا زمانی که کمک برسد، یا تا زمانی که ضربان عادی قلب را دوباره احساس کنید.
۷) نفس های عمیق اکسیژن را وارد ریه ها می کند و حرکات سرفه بر قلب فشار می آورد و گردش خون را حفظ می کند. عمل فشار دادن به قلب به آن کمک می کند تا به ریتم طبیعی خود بازگردد. به این ترتیب، قربانیان حمله قلبی می توانند به بیمارستان مراجعه کنند.
۸) تا حد امکان به افراد بیشتری بگویید. شما می توانید زندگی آنها را نجات دهید!
۹) یک متخصص قلب می گوید که اگر هرکسی که این نامه را دریافت می کند با مهربانی برای 10 نفر ارسال شود، احتمالاً حداقل یک بار جان افراد را نجات خواهیم داد.
*۱۰) به جای ارسال جوک، لطفا ... با فوروارد این نامه کمکى ميکنید که می تواند جان یک نفر را نجات دهد*.
۱۱) اگر این پیام برای شما ... بیش از یک بار ارسال شده ، لطفا ناراحت نشوید ... در عوض *خوشحال باشید که دوستان زیادی دارید که به شما اهمیت می دهند*.
حالا انگشت خود را روی پیام نگه دارید و ارسال آن به دیگران را ادامه دهید.🙏
Forwarded from زندگی روزانه (E. M.)
استادان و نااستادان (۲۸)
استادان تزریقی
🔴 مرحوم استاد #یدالله_نصیریان در زمان تحصیل من در دورهی لیسانس، معاون آموزشی دانشکده هم بود. در ترم دوم استادی داشتیم که به ما منطق قدیم را از روی المنطق و مناهجالبحث درس میداد و حتی از پس متن سادهی مناهجالبحث هم بر نمیآمد. کلاسش شکنجهای بود که به هر حال گذشت. امتحان گرفت و چون سوالهایش مغلوط بود، بیشتر بچهها سر در نیاوردند و نمرهها پایین بود. رفتیم پیش نصیریان به اعتراض.
سیگاری دود کرد و گفت من میدانم که اغلب شما بهتر از ایشان بلدید مناهج البحث را تدریس کنید! ولی چه کنم که این بابا را از بالا به دانشکده تزریق کردهاند و کاریش نمیشود کرد.
وقتی میگفت تزریق، با سه انگشت شصت و سبابه و وسط دست راستش هم فیگور تزریق کردن را نشان داد و خندیدیم و بچهها هم از خیر اعتراض گذشتند.
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
استادان تزریقی
🔴 مرحوم استاد #یدالله_نصیریان در زمان تحصیل من در دورهی لیسانس، معاون آموزشی دانشکده هم بود. در ترم دوم استادی داشتیم که به ما منطق قدیم را از روی المنطق و مناهجالبحث درس میداد و حتی از پس متن سادهی مناهجالبحث هم بر نمیآمد. کلاسش شکنجهای بود که به هر حال گذشت. امتحان گرفت و چون سوالهایش مغلوط بود، بیشتر بچهها سر در نیاوردند و نمرهها پایین بود. رفتیم پیش نصیریان به اعتراض.
سیگاری دود کرد و گفت من میدانم که اغلب شما بهتر از ایشان بلدید مناهج البحث را تدریس کنید! ولی چه کنم که این بابا را از بالا به دانشکده تزریق کردهاند و کاریش نمیشود کرد.
وقتی میگفت تزریق، با سه انگشت شصت و سبابه و وسط دست راستش هم فیگور تزریق کردن را نشان داد و خندیدیم و بچهها هم از خیر اعتراض گذشتند.
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
امتداد فرهنگ ایرانی از انوشیروان ساسانی تا فاطمه رضوانی
(برای دکتر علی شاپوران)
به مناسبتی، یادداشتهای دوران دانشجوییام را مرور میکردم. جایی نوشته بودم:
در ۱۳۷۸٫۱۰٫۲۷ این مَثَل را از مادر شنیدم:
هر که گله، چَره؛ هر که خُفته، خواب بینه.
یادم آمد که « جاحظ بصری» امام ادیبان عرب در کتاب «المحاسن والاضداد» از توقیعات انوشیروان ساسانی آورده:
هر که روذ، چرذ؛ هر که خسبذ، خواب بینذ.
انوشیروان نامی ترین شاهنشاه ایران باستان بود و فاطمه رضوانیپور، یک زن رنج کشیده عشایری.
انوشیروان در حدود ۶۰ سال قبل از هجرت رسول درگذشت و فاطمه رضوانی پور ۱۳۹۰ سال بعد از آن.
فاطمه سواد نداشت و نام انوشیروان را هم نشنیده بود. این پیوستگی فرهنگ ایرانی است که نسلها و عصرها را درمینوردد ، تا جملهای حکمت آمیز را پس از ۱۴۵۰ سال، به همان شکل نخستین آن در چارگنبد سیرجان بر زبان یک دختر عشایر بنشاند.
https://www.tgoop.com/sirjanname
(برای دکتر علی شاپوران)
به مناسبتی، یادداشتهای دوران دانشجوییام را مرور میکردم. جایی نوشته بودم:
در ۱۳۷۸٫۱۰٫۲۷ این مَثَل را از مادر شنیدم:
هر که گله، چَره؛ هر که خُفته، خواب بینه.
یادم آمد که « جاحظ بصری» امام ادیبان عرب در کتاب «المحاسن والاضداد» از توقیعات انوشیروان ساسانی آورده:
هر که روذ، چرذ؛ هر که خسبذ، خواب بینذ.
انوشیروان نامی ترین شاهنشاه ایران باستان بود و فاطمه رضوانیپور، یک زن رنج کشیده عشایری.
انوشیروان در حدود ۶۰ سال قبل از هجرت رسول درگذشت و فاطمه رضوانی پور ۱۳۹۰ سال بعد از آن.
فاطمه سواد نداشت و نام انوشیروان را هم نشنیده بود. این پیوستگی فرهنگ ایرانی است که نسلها و عصرها را درمینوردد ، تا جملهای حکمت آمیز را پس از ۱۴۵۰ سال، به همان شکل نخستین آن در چارگنبد سیرجان بر زبان یک دختر عشایر بنشاند.
https://www.tgoop.com/sirjanname
Telegram
سیرجان نامه
از شیرگان تا سیرجان:
یادداشتهایی در تاریخ و فرهنگ سیرجان.
محسن پورمختار
ارتباط با مدیر کانال:
@Sirjan773
یادداشتهایی در تاریخ و فرهنگ سیرجان.
محسن پورمختار
ارتباط با مدیر کانال:
@Sirjan773
Audio
شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه پنجاه و دوم:
کلیاتی درباره فهم مثنوی و مقدمهٔ داستان طوطی و بازرگان
۱۴۰۲٫۴٫۵
@masnavimeraj
کلیاتی درباره فهم مثنوی و مقدمهٔ داستان طوطی و بازرگان
۱۴۰۲٫۴٫۵
@masnavimeraj
Forwarded from شرح دفتر نخست مثنوی معراج اندیشه
Forwarded from میناوش (Meysam Mousavi)
کمتر روزی است که حماسههای غرا و فخریههای مبالغهآمیز دربارهٔ ایران و ایرانیان نشنویم و نخوانیم. میشنویم که رسم جهانداری و جهانگیری را ما به عالَم آوردیم، مردم یونان دانش و فلسفه را نخست از ما آموختند، ایرانیان باستان هرگز جز راست کلمهای بر زبان نمیراندند و کیش آنها از خرافات دینهای همزمان پاکیزه بود... و دیگران جز خوشه چینانی از خرمن فضل ما نبودهاند و خود نیز گواهی دادهاند.
بنای اینگونه سخنان بر مبالغه یا اشتباه است... دریغ که ما گاه به کارهایی دست زدهایم که از آن با اسف یاد باید کرد. شهر آتن را چون دست یافتیم به انتقام سارد آتش زدیم. به مردم ارمنستان که کیش زرتشتی نمیپذیرفتند، جور بسیار روا داشتیم و مکرر به کشتار ایشان برخاستیم... راست که آنگاه که ما در مسیر تمدن نوسفر بودیم، بعضی اقوام راهی دراز رفته بودند و ما از مردم مصر و بابل و آشور و چین و هند علم آموختیم و در ریاضیات و طب از هندیان و یونانیان و یهودان بهره بردیم.
انصاف باید داد که ما در فنّ ساختمان با مصریان برابر نبودهایم و در پیکرتراشی و فلسفه و آزاداندیشی به یونانیان نرسیدهایم و در راهسازی و آبیاری و بنای شهرها و کشورداری از رومیان فروتر بودهایم... اما اگر به شعر خود و هنر نقاشان و معماران و کاشیسازان و قالیبافان و سابقهٔ آیین و فرهنگ خود ببالیم، مدّعی باطل نیستیم. (یارشاطر، ۱۳۹۵: ۳۱۲ الی۳۱۴)
یارشاطر، احسان (۱۳۹۵). حکمت تمدنی: گزیدهٔ آثار استاد احسان یارشاطر، به کوشش محمد توکلی طَرقی، تورنتو: کتاب ایران نامَگ.
https://www.tgoop.com/khandanihayeminavash
بنای اینگونه سخنان بر مبالغه یا اشتباه است... دریغ که ما گاه به کارهایی دست زدهایم که از آن با اسف یاد باید کرد. شهر آتن را چون دست یافتیم به انتقام سارد آتش زدیم. به مردم ارمنستان که کیش زرتشتی نمیپذیرفتند، جور بسیار روا داشتیم و مکرر به کشتار ایشان برخاستیم... راست که آنگاه که ما در مسیر تمدن نوسفر بودیم، بعضی اقوام راهی دراز رفته بودند و ما از مردم مصر و بابل و آشور و چین و هند علم آموختیم و در ریاضیات و طب از هندیان و یونانیان و یهودان بهره بردیم.
انصاف باید داد که ما در فنّ ساختمان با مصریان برابر نبودهایم و در پیکرتراشی و فلسفه و آزاداندیشی به یونانیان نرسیدهایم و در راهسازی و آبیاری و بنای شهرها و کشورداری از رومیان فروتر بودهایم... اما اگر به شعر خود و هنر نقاشان و معماران و کاشیسازان و قالیبافان و سابقهٔ آیین و فرهنگ خود ببالیم، مدّعی باطل نیستیم. (یارشاطر، ۱۳۹۵: ۳۱۲ الی۳۱۴)
یارشاطر، احسان (۱۳۹۵). حکمت تمدنی: گزیدهٔ آثار استاد احسان یارشاطر، به کوشش محمد توکلی طَرقی، تورنتو: کتاب ایران نامَگ.
https://www.tgoop.com/khandanihayeminavash
Audio
شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه پنجاه و پنجم:
(شرح بیتهای ۱۶۱۱ تا ۱۶۲۲)
# سخنی در ارجمندیِ ادبیات فارسی و تباهی آن در دانشگاه
۱۴۰۲٫۴٫۲۸
@masnavimeraj
(شرح بیتهای ۱۶۱۱ تا ۱۶۲۲)
# سخنی در ارجمندیِ ادبیات فارسی و تباهی آن در دانشگاه
۱۴۰۲٫۴٫۲۸
@masnavimeraj
شاهنامهخوانیِ اهلِ دل
سالهاست عدهای اهل ذوق در کاروانسرایِ قطبآباد رفسنجان جمع میشوند و شاهکارهای ادب فارسی را میخوانند.
امروز عصر در جلسهٔ شاهنامهخوانی آنها شرکت کردم.
در این جمع، هرکسی شاهنامهٔ خودش را دارد: از طبعِ اولیاء سمیع که در سال ۱۲۷۲ قمری در بمبئی چاپ شده بگیرید تا ویراست دوم چاپ خالقی مطلق که اتفاقاً بیشتر از همه روی اعصاب است!!
اینجا ضبطِ أصحّ و أقدم، کامِ ذوق را تلخ نمیکند و سختگیریهای متنشناختی، شناخته نیست. استاد هم گو مباش! استادِ این جمع عشق است، عشقِ ایران.
شاهنامه را چنین باید خواند!
@mohsenpourmokhtar
سالهاست عدهای اهل ذوق در کاروانسرایِ قطبآباد رفسنجان جمع میشوند و شاهکارهای ادب فارسی را میخوانند.
امروز عصر در جلسهٔ شاهنامهخوانی آنها شرکت کردم.
در این جمع، هرکسی شاهنامهٔ خودش را دارد: از طبعِ اولیاء سمیع که در سال ۱۲۷۲ قمری در بمبئی چاپ شده بگیرید تا ویراست دوم چاپ خالقی مطلق که اتفاقاً بیشتر از همه روی اعصاب است!!
اینجا ضبطِ أصحّ و أقدم، کامِ ذوق را تلخ نمیکند و سختگیریهای متنشناختی، شناخته نیست. استاد هم گو مباش! استادِ این جمع عشق است، عشقِ ایران.
شاهنامه را چنین باید خواند!
@mohsenpourmokhtar
دلِ پدر
علاءالدین محمّد- دومین پسرِ مولانا- با شمس تبریزی سخت مخالف بود. به همین خاطر هم چندان علاقهای به ماندن در خانهٔ پدر- که لازمهاش روبرو شدنِ مداوم با شمس تبریزی بود- نداشت. از آغوشِ چنان پدری میگریخت و در دامن منکرانِ او میآویخت و با آنان میآمیخت.
در کتاب مکتوبات مولانا- که شامل نامههای او به اشخاص مختلف است- نامهای هم به علاءالدین محمّد هست (نامهٔ ۲۴).
از متن نامه برمیآید که علاءالدین از مولانا قهر کرده و از خانه گریزان شده و شکار شیّادان و سرخوش به آنان. مولانا میجوشد و میکوشد بلکه پسر را از سقوط برهاند و به خانه برگرداند.
نوشتهای است غمافزا، باید تمام آن را خواند، مخصوصاً آنجا که در پایان مینویسد:
« ای زندهکُشِ مردهزیارتِ کُنِ من! بهل تا دلِ پدر فارغ باشد از رُقعه و اندیشهٔ رُقعه نوشتن، عوضِ رُقعه به دعای خیر تو مشغول باشد.»
رُقعه: نامه
منبع: -مکتوبات مولانا جلالالدین رومی، انتشارات نشر دانشگاهی ص ۹۳ و -احوالِ دلِ گداخته (گزیدهٔ مکتوبات مولانا) انتشارات سخن، ص ۱۸۹.
@mohsenpourmokhtar
علاءالدین محمّد- دومین پسرِ مولانا- با شمس تبریزی سخت مخالف بود. به همین خاطر هم چندان علاقهای به ماندن در خانهٔ پدر- که لازمهاش روبرو شدنِ مداوم با شمس تبریزی بود- نداشت. از آغوشِ چنان پدری میگریخت و در دامن منکرانِ او میآویخت و با آنان میآمیخت.
در کتاب مکتوبات مولانا- که شامل نامههای او به اشخاص مختلف است- نامهای هم به علاءالدین محمّد هست (نامهٔ ۲۴).
از متن نامه برمیآید که علاءالدین از مولانا قهر کرده و از خانه گریزان شده و شکار شیّادان و سرخوش به آنان. مولانا میجوشد و میکوشد بلکه پسر را از سقوط برهاند و به خانه برگرداند.
نوشتهای است غمافزا، باید تمام آن را خواند، مخصوصاً آنجا که در پایان مینویسد:
« ای زندهکُشِ مردهزیارتِ کُنِ من! بهل تا دلِ پدر فارغ باشد از رُقعه و اندیشهٔ رُقعه نوشتن، عوضِ رُقعه به دعای خیر تو مشغول باشد.»
رُقعه: نامه
منبع: -مکتوبات مولانا جلالالدین رومی، انتشارات نشر دانشگاهی ص ۹۳ و -احوالِ دلِ گداخته (گزیدهٔ مکتوبات مولانا) انتشارات سخن، ص ۱۸۹.
@mohsenpourmokhtar