دینار
(تقدیم به استاد سید علی میرافضلی)
زد تیغ ملک بر دل دشمن دی نار
با دولت گفت رونقی با دین آر
گر میبخشند پادشاهان دینار
جان میبخشد خسرو عادل دینار
این رباعی مجانس را افضل الدین ابوحامد کرمانی در مدح ملک دینار غُز، حاکم کرمان (۵۸۴_۵۹۱) سروده و در کتاب عقدالعُلی (تصحیح عامری نائینی با مقدمه باستانی پاریزی ۹۴) نقل کرده و به آن نازیده و الحق هم در حال و هوای خودش رباعی قشنگی است.
امروز دوست دانشمند عزیزم دکتر محمدکاظم رحمتی تصویر صفحات اول و آخر نسخهای کهن از کتاب براهین البهائیه فخررازی که در کتابخانه مجلس موجود است را برای من فرستادند. 👇
علاوه بر قدمت نسخه و اینکه در کرمان کتابت شده، نکتهای که برایم جالب بود، درج رباعیی مجانس از نوع رباعی ابوحامد کرمانی در پایین انجامه نسخه است:
همرنگ رخت به باغ دیدم دی نار
هم زر به دلم خُوار شد هم دینار
اندر زدهای به جان چاکر دی نار
آخر نه مسلمانی، یک ره دین آر
به نظرم این رباعی_ که گوینده آن بر بنده ناشناخته است_ زیباست و شاید زیباتر از رباعی ابوحامد کرمانی باشد با این مزیت که از قید محدودیت مدح هم آزاد است.
نکته شایان ذکر اینکه در مصراع دوم این رباعی باید خوار را با تلفظ کهن آن ( باواو معدوله) خواند: خُوار.
✓درباره اینکه رباعی مذکور- به این صورت- تا به حال شناخته شده یا نه اطلاعی ندارم.
@mohsenpourmokhtar
(تقدیم به استاد سید علی میرافضلی)
زد تیغ ملک بر دل دشمن دی نار
با دولت گفت رونقی با دین آر
گر میبخشند پادشاهان دینار
جان میبخشد خسرو عادل دینار
این رباعی مجانس را افضل الدین ابوحامد کرمانی در مدح ملک دینار غُز، حاکم کرمان (۵۸۴_۵۹۱) سروده و در کتاب عقدالعُلی (تصحیح عامری نائینی با مقدمه باستانی پاریزی ۹۴) نقل کرده و به آن نازیده و الحق هم در حال و هوای خودش رباعی قشنگی است.
امروز دوست دانشمند عزیزم دکتر محمدکاظم رحمتی تصویر صفحات اول و آخر نسخهای کهن از کتاب براهین البهائیه فخررازی که در کتابخانه مجلس موجود است را برای من فرستادند. 👇
علاوه بر قدمت نسخه و اینکه در کرمان کتابت شده، نکتهای که برایم جالب بود، درج رباعیی مجانس از نوع رباعی ابوحامد کرمانی در پایین انجامه نسخه است:
همرنگ رخت به باغ دیدم دی نار
هم زر به دلم خُوار شد هم دینار
اندر زدهای به جان چاکر دی نار
آخر نه مسلمانی، یک ره دین آر
به نظرم این رباعی_ که گوینده آن بر بنده ناشناخته است_ زیباست و شاید زیباتر از رباعی ابوحامد کرمانی باشد با این مزیت که از قید محدودیت مدح هم آزاد است.
نکته شایان ذکر اینکه در مصراع دوم این رباعی باید خوار را با تلفظ کهن آن ( باواو معدوله) خواند: خُوار.
✓درباره اینکه رباعی مذکور- به این صورت- تا به حال شناخته شده یا نه اطلاعی ندارم.
@mohsenpourmokhtar
شادی در غمکده
انسانِ شاهنامه علیرغم روح مسؤولیتشناسی و غمخوارگی برای میهن و همگنان، کمترین فرصت آسانگذرانی و شادخواری را حتی در لحظات آسودگیهای موقت میان دو جنگ و دو حادثه از کف نمیدهد و هیچگاه زندگی را با چهره عبوس نمینگرد.
درد و داغ همواره هست- از هر نوعش- و انسانِ شایستهٔ شاهنامه هم؛ دردمند، حسّاس و اهل فهم و فکرت است، اما اگر این لحظاتِ زودگذرِ آسایش و نشاط را از کف دهد دیگر چه میماند و نیرویِ تحمل اینهمه رنج از کجا حاصل میشود؟
درآمدی بر هنر و اندیشهٔ فردوسی، سعید حمیدیان صص ۱۹۰-۱۹۱.
@mohsenpourmokhtar
انسانِ شاهنامه علیرغم روح مسؤولیتشناسی و غمخوارگی برای میهن و همگنان، کمترین فرصت آسانگذرانی و شادخواری را حتی در لحظات آسودگیهای موقت میان دو جنگ و دو حادثه از کف نمیدهد و هیچگاه زندگی را با چهره عبوس نمینگرد.
درد و داغ همواره هست- از هر نوعش- و انسانِ شایستهٔ شاهنامه هم؛ دردمند، حسّاس و اهل فهم و فکرت است، اما اگر این لحظاتِ زودگذرِ آسایش و نشاط را از کف دهد دیگر چه میماند و نیرویِ تحمل اینهمه رنج از کجا حاصل میشود؟
درآمدی بر هنر و اندیشهٔ فردوسی، سعید حمیدیان صص ۱۹۰-۱۹۱.
@mohsenpourmokhtar
Forwarded from شرح دفتر نخست مثنوی معراج اندیشه
مدتی این مثنوی تأخیر شد...
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان همراهِ جلسات شرح دفتر نخست مثنوی
دوستان عزیز
چندماهی جلسات ما متوقف شد و اینک به یاری خدا شرح مثنوی شریف را پی میگیریم. امیدوارم از هفته آینده جلسات را بارگزاری کنم و تا قبل از عید داستان شیر و نخجیران را به پایان ببریم.
عجالتا آگهی برگزاری یک دوره ده جلسهای شاهنامه خوانی/ شاهنامه شناسی را- که به پیشنهاد انجمن علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ولی عصر برگزار خواهد شد- تقدیم دوستانی که ساکن رفسنجان هستند، میکنم.
به امید روزهای بهتر
https://www.tgoop.com/masnavimeraj
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان همراهِ جلسات شرح دفتر نخست مثنوی
دوستان عزیز
چندماهی جلسات ما متوقف شد و اینک به یاری خدا شرح مثنوی شریف را پی میگیریم. امیدوارم از هفته آینده جلسات را بارگزاری کنم و تا قبل از عید داستان شیر و نخجیران را به پایان ببریم.
عجالتا آگهی برگزاری یک دوره ده جلسهای شاهنامه خوانی/ شاهنامه شناسی را- که به پیشنهاد انجمن علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ولی عصر برگزار خواهد شد- تقدیم دوستانی که ساکن رفسنجان هستند، میکنم.
به امید روزهای بهتر
https://www.tgoop.com/masnavimeraj
Telegram
شرح دفتر نخست مثنوی معراج اندیشه
شرح دفتر نخست مثنوی
مؤسسه معراج اندیشه گلگهر سیرجان
محسن پورمختار
ارتباط با مدیر کانال @sirjan773
مؤسسه معراج اندیشه گلگهر سیرجان
محسن پورمختار
ارتباط با مدیر کانال @sirjan773
Forwarded from نشان
F.p:
انجمن علمی زبان وادبیات فارسی برگزار میکند :
📚دوره شاهنامه شناسی
مدرس:دکترمحسن پور مختار
📌مکان برگزاری:سالن شهید ارسلان
🗓مهلت ثبتنام:۱۴۰۱/۱۱/۲۰تا۱۴۰۱/۱۱/۲۴
🕛سه شنبه هاساعت ۱۲تا۱۳:۳۰
ثبت نام درسامانه نگارستان http://negarestan.vru.ac.ir
‼️برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۳۷۷۳۳۵۸۲۱ارتباط بگیرید
🛑(شرکت برای عموم آزاد است)
انجمن علمی زبان وادبیات فارسی برگزار میکند :
📚دوره شاهنامه شناسی
مدرس:دکترمحسن پور مختار
📌مکان برگزاری:سالن شهید ارسلان
🗓مهلت ثبتنام:۱۴۰۱/۱۱/۲۰تا۱۴۰۱/۱۱/۲۴
🕛سه شنبه هاساعت ۱۲تا۱۳:۳۰
ثبت نام درسامانه نگارستان http://negarestan.vru.ac.ir
‼️برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۳۷۷۳۳۵۸۲۱ارتباط بگیرید
🛑(شرکت برای عموم آزاد است)
Forwarded from شرح دفتر نخست مثنوی معراج اندیشه
قابل توجه علاقهمندان به شرکت در جلسات شاهنامه خوانی
برای شرکت در کلاسهای شاهنامه شناسی، ثبتنام در سایت و پرداخت هزینه لازم نیست. علاقهمندان میتوانند از تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ هر سهشنبه ساعت ۱۲ به سالن شهید ارسلان دانشگاه ولی عصر رفسنجان تشریف بیاورند.
برای شرکت در کلاسهای شاهنامه شناسی، ثبتنام در سایت و پرداخت هزینه لازم نیست. علاقهمندان میتوانند از تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ هر سهشنبه ساعت ۱۲ به سالن شهید ارسلان دانشگاه ولی عصر رفسنجان تشریف بیاورند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نخستین جلسه شاهنامهشناسی دانشگاه ولیعصر رفسنجان ۱۴۰۱٫۱۱٫۲۵
@mohsenpourmokhtar
@mohsenpourmokhtar
رکود علمیِ استاد سقراط
[...دانشگاه آمریکایی بیروت از همان زمان تا امروز، یک شعار با مضمون ‹یا انتشار یا مرگ› دارد که آن را از آمریکا وارد کرده و انتشارات، به ویژه نشر مقاله در مجلات خارجی را مهمترین معیار برای ارتقا تا رتبه استادی به شمار میآورَد؛ این شعار مانند شمشیری روی سر ما آویزان بود.
جای چندوچون نیست که پژوهش علمی و همراهی با کاروان علم و دانش از ضروریات آموزش است، اما جای تأسف دارد که در این میانه، برای رتبهبندی و ارتقاء اساتید، به ویژگیهای اصلی آنان یعنی تواناییشان در آموزش و انتقال مواد درسی به ذهن دانشجو و تلاش در راه شادابی عقل و اندیشهٔ وی هیچ توجهی نمیشود.
آیا به راستی شمارِ اساتید زبردست و نوپرداز دانشگاهها اندک بلکه بسیار اندک نیست؟
اگر سقراط و حضرت مسیح هم استاد دانشگاه بودند، در پایینترین رتبهٔ استادی جای داشتند، تازه اگر دانشگاه آنها را که مقالهای علمی ارائه ندادهاند، نگه داشته بود و با این نامه عذر آنها را نخواسته بود که:
جناب استاد سقراط
با سلام ضمن اظهار تأسف، به اطلاع میرساند که مدیریت دانشگاه به فلان دلیل، تصمیم به قطع همکاری با شما گرفته است.
با بهترین آرزوها برای رسیدن به آیندهٔ درخشان علمی!...]°
همانطور که درابتدای این نوشتار از قول دانشمندِ تاریخشناسِ عرب، طریف خالدی نقل شده، این ایراد متوجه دانشگاه آمریکایی بیروت است.
خدا را صدهزار مرتبه شکر که در دانشگاههای بیشمارِ ایران اثری از مسابقات ارتقابازی و قدر دیدن و بر صدر نشستنِ بیمایگان، مشاهده نشد و مصراع مولانا که میفرماید: اندرین ره سویِ پستی ارتقاست، در اینجا هیچ مصداقی ندارد.
فحمداً ثمّ حمداً ثمّ حمداً
° زیستن با کتاب، طریف خالدی، ترجمه محمدرضا مروارید، انتشارات هرمس، صص ۱۱۹-۱۲۰.
@mohsenpourmokhtar
[...دانشگاه آمریکایی بیروت از همان زمان تا امروز، یک شعار با مضمون ‹یا انتشار یا مرگ› دارد که آن را از آمریکا وارد کرده و انتشارات، به ویژه نشر مقاله در مجلات خارجی را مهمترین معیار برای ارتقا تا رتبه استادی به شمار میآورَد؛ این شعار مانند شمشیری روی سر ما آویزان بود.
جای چندوچون نیست که پژوهش علمی و همراهی با کاروان علم و دانش از ضروریات آموزش است، اما جای تأسف دارد که در این میانه، برای رتبهبندی و ارتقاء اساتید، به ویژگیهای اصلی آنان یعنی تواناییشان در آموزش و انتقال مواد درسی به ذهن دانشجو و تلاش در راه شادابی عقل و اندیشهٔ وی هیچ توجهی نمیشود.
آیا به راستی شمارِ اساتید زبردست و نوپرداز دانشگاهها اندک بلکه بسیار اندک نیست؟
اگر سقراط و حضرت مسیح هم استاد دانشگاه بودند، در پایینترین رتبهٔ استادی جای داشتند، تازه اگر دانشگاه آنها را که مقالهای علمی ارائه ندادهاند، نگه داشته بود و با این نامه عذر آنها را نخواسته بود که:
جناب استاد سقراط
با سلام ضمن اظهار تأسف، به اطلاع میرساند که مدیریت دانشگاه به فلان دلیل، تصمیم به قطع همکاری با شما گرفته است.
با بهترین آرزوها برای رسیدن به آیندهٔ درخشان علمی!...]°
همانطور که درابتدای این نوشتار از قول دانشمندِ تاریخشناسِ عرب، طریف خالدی نقل شده، این ایراد متوجه دانشگاه آمریکایی بیروت است.
خدا را صدهزار مرتبه شکر که در دانشگاههای بیشمارِ ایران اثری از مسابقات ارتقابازی و قدر دیدن و بر صدر نشستنِ بیمایگان، مشاهده نشد و مصراع مولانا که میفرماید: اندرین ره سویِ پستی ارتقاست، در اینجا هیچ مصداقی ندارد.
فحمداً ثمّ حمداً ثمّ حمداً
° زیستن با کتاب، طریف خالدی، ترجمه محمدرضا مروارید، انتشارات هرمس، صص ۱۱۹-۱۲۰.
@mohsenpourmokhtar
Forwarded from اللّغةالعربیة
اشارهی استاد شفیعی کدکنی به بیتی از زهیر بن ابی سلمی که از ۷ سالگی حفظ کرده بودند در شب میمنت میرصادقی بسیار به جا بود. احتمال خیلی زیاد این شعر را استاد اولین بار از زبان مرحوم ادیب ثانی شنیدهاند که در مشهد از بچگی در محضرشان تلمذ میکردند.
وَمَهما تَكُن عِندَ اِمرِئٍ مِن خَليقَةٍ
وَإِن خالَها تَخفى عَلى الناسِ تُعلَم
هر انسانی هر خلق و خوی خوبی داشته باشد و گمان کند بر مردم پوشیده میماند، [نهایتاً] شناخته میشود.
https://www.tgoop.com/iranianhht/17147
@ArabicPazhooh
وَمَهما تَكُن عِندَ اِمرِئٍ مِن خَليقَةٍ
وَإِن خالَها تَخفى عَلى الناسِ تُعلَم
هر انسانی هر خلق و خوی خوبی داشته باشد و گمان کند بر مردم پوشیده میماند، [نهایتاً] شناخته میشود.
https://www.tgoop.com/iranianhht/17147
@ArabicPazhooh
Telegram
خانه اندیشمندان علوم انسانی
🎶 توصیه استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به جوانان ایران زمین
(شب های بخارا- شب میمنت میرصادقی)
🗓 یکشنبه 21 اسفند 1401
💢مجله بخارا💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
(شب های بخارا- شب میمنت میرصادقی)
🗓 یکشنبه 21 اسفند 1401
💢مجله بخارا💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
Forwarded from ستایشگر زیبایی؛ محمدرضا شفیعیکدکنی (𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲 سید جواد میرهاشمی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«فرزانه فروتن ایران مدار ما»
نگاهی به خدمات علمی و فرهنگی استاد «ایرج افشار» پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه
جمعه 26 اسفند ساعت 16:00 ، شبکه مستند
#ایرج_افشار
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
نگاهی به خدمات علمی و فرهنگی استاد «ایرج افشار» پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی، ایرانشناس، کتابشناس، نسخهپژوه، نویسنده و استاد دانشگاه
جمعه 26 اسفند ساعت 16:00 ، شبکه مستند
#ایرج_افشار
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
Forwarded from نشان
شاهرخ و شاهنامه
🔸 شاهنامه در حقیقت راه مرا به ادبیات بزرگ باز کرد. چون یک کمی که آدم با شاهنامه آشنا میشود آسان نیست به سراغ ادبیات میانمایه و متوسط برود.
آدم بیاختیار نظربلند میشود. ص ۵۶۱
🔸 مدتی است در فکرم که برگردم به یکی دو داستان، به جایی در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم باز شود و زهر ابتذال و ملال هرروزه را بگیرم.
اگر فردوسی نبود زندگی من چقدر فقیرتر بود یادش روشنایی و بلندی است. ص ۵۳۷
🔸 گفتوگوی پیران و رستم را- در نخستین دیدار پس از مرگ سیاوش- خواندم و روحم سربلند شد.
چه شاهکاری!
چه پیرانی!
به به!
این زبان بدبختی ایرانی بودن را جبران میکند. ص ۵۳۸
📖 شاهرخ مسکوب، پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، ج ۱۲.
@mohsenpourmokhtar
🔸 شاهنامه در حقیقت راه مرا به ادبیات بزرگ باز کرد. چون یک کمی که آدم با شاهنامه آشنا میشود آسان نیست به سراغ ادبیات میانمایه و متوسط برود.
آدم بیاختیار نظربلند میشود. ص ۵۶۱
🔸 مدتی است در فکرم که برگردم به یکی دو داستان، به جایی در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم باز شود و زهر ابتذال و ملال هرروزه را بگیرم.
اگر فردوسی نبود زندگی من چقدر فقیرتر بود یادش روشنایی و بلندی است. ص ۵۳۷
🔸 گفتوگوی پیران و رستم را- در نخستین دیدار پس از مرگ سیاوش- خواندم و روحم سربلند شد.
چه شاهکاری!
چه پیرانی!
به به!
این زبان بدبختی ایرانی بودن را جبران میکند. ص ۵۳۸
📖 شاهرخ مسکوب، پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، ج ۱۲.
@mohsenpourmokhtar
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیستوپنجم اسفندماه، سالروز پایان سرایش شاهنامه فرخنده باد!
گزارش یکساله
بنیاد نیکوکاری دهش دو سال پیش تشکیل شد. در طی سال نخست حدود ۷۰ میلیون تومان به حساب بنیاد واریز شد که صرف کمکهای مختلف به نیازمندان شد.
در سال ۱۴۰۱ نیز حدود ۱۰۰ میلیون تومان به این حساب واریز شد که نزدیک به ۸۰ میلیون آن به مصارف خیریه رسید و بقیه در صندوق باقی است.
با سپاس از لطف دوستانی که این موسسه خیریه را حمایت کردند و به امید کمکهای بیشتر و همیاران تازه:
بیا تا به شادی دهیم و خوریم
چو گاهِ گذشتن بود، بگــــذریم
@mohsenpourmokhtar
بنیاد نیکوکاری دهش دو سال پیش تشکیل شد. در طی سال نخست حدود ۷۰ میلیون تومان به حساب بنیاد واریز شد که صرف کمکهای مختلف به نیازمندان شد.
در سال ۱۴۰۱ نیز حدود ۱۰۰ میلیون تومان به این حساب واریز شد که نزدیک به ۸۰ میلیون آن به مصارف خیریه رسید و بقیه در صندوق باقی است.
با سپاس از لطف دوستانی که این موسسه خیریه را حمایت کردند و به امید کمکهای بیشتر و همیاران تازه:
بیا تا به شادی دهیم و خوریم
چو گاهِ گذشتن بود، بگــــذریم
@mohsenpourmokhtar
حاج محمّد ذوالفقاری و پیرانِ ویسه
پیرمرد از روستای بابا قاسمِ نهاوند به تهران میآمد تا پسرش داریوش را ببیند. من و داریوش همکلاسی بودیم- در دورهٔ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی. داریوش میگفت پدرش در بابا قاسم آسیاب دارد و شاهنامهخوان است. همین کافی بود تا من و حاج محمد در همان دیدارِ نخست رفیق ششدانگِ هم بشویم. از شاهنامه بگوییم و از شاهنامه بخوانیم.
یکبار ازو پرسیدم:
- آقای ذوالفقاری به نظر شما بهترین بخش شاهنامه کجاست؟
و او با لهجهٔ لری و بیدرنگ گفت:
- جنگ پیران و گودرز در داستان دوازده رخ.
بیش از ۲۰ سال از آن ماجرا گذشت و این پرسش و پاسخ در ذهن من به گوشهٔ فراموشی خزید.
امشب که از رفسنجان به انار میآمدم تصمیم گرفتم برای کوتاه شدن راه، شاهنامه گوش کنم. همین داستان جنگ گودرز و پیران را از فایلهای نخبهٔ شاهنامه انتخاب و شروع کردم به گوش دادن.
این داستان را من از دوران دبستان از طریق شاهنامهٔ ژولمول میشناسم و آنقدر آن را خواندهام که بیشتر بیتهایش را حفظ شدهام. امشب اما سکوت این جادهٔ کمتردّدِ کویری و تاریکیِ شب و روایتِ اعجازآمیزِ فردوسی و خوانشِ همدلانهٔ علی شاپوران و شخصیتِ شگرف پیرانِ ویسه دست به دست هم دادند و مرا چنان محو این قصهٔ پُرغصه کردند که پای بر گاز و دست بر فرمان میراندم و میشنیدم- از گاز و از فرمان و از همهچیز بیخبر.
پیران، سردار تورانیان و مهربان بر ایرانیان، بزرگ و بشکوه در چشم دوست و دشمن، شگرفمردی هم مطعونِ دوست و هم مطرودِ دشمن. مردی متناقض و مرگی یگانه!
کاش میشد ماشین را پارک کنم و مویه کنم بر لَهّاک و فَرشیدورد، بر هومان و رویین و نَستیهَن، بر همهٔ خویشان پیران که با او در قتلگاهِ دوازده رخ کشته شدند و بیش از همه بر پیران! دریغا پیران!
روانت به مینو شاد باد پیران، پیرانِ سپهدار، سرِ خاندانِ وَئسگان که عمری با تلخی و آزادگی کوشیدی تا بین مهرِ میهن و دوستیِ دشمن جمع کنی و چه شکوهمند و سربلند دل به مرگ دادی و تن به خواری نه!
در اواخر داستان که به تدریج قلبم فشرده میشد و نفس به دشواری برمیآمد ناگهان خاطرهٔ آن پرسش و پاسخ به یادم آمد.
پس از اینهمه سال تازه میفهمیدم که آن پیرآسیابان نهاوندی چه پاسخ دقیقی به پرسشم داده بود:
- جنگ پیران و گودرز در داستان دوازده رخ.
عجب انتخابی کردی، حاج محمد ذوالفقاری! روحت در آرامش ابدی باد که اینهمه شاهنامه را خوب میشناختی!
@mohsenpourmokhtar
پیرمرد از روستای بابا قاسمِ نهاوند به تهران میآمد تا پسرش داریوش را ببیند. من و داریوش همکلاسی بودیم- در دورهٔ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی. داریوش میگفت پدرش در بابا قاسم آسیاب دارد و شاهنامهخوان است. همین کافی بود تا من و حاج محمد در همان دیدارِ نخست رفیق ششدانگِ هم بشویم. از شاهنامه بگوییم و از شاهنامه بخوانیم.
یکبار ازو پرسیدم:
- آقای ذوالفقاری به نظر شما بهترین بخش شاهنامه کجاست؟
و او با لهجهٔ لری و بیدرنگ گفت:
- جنگ پیران و گودرز در داستان دوازده رخ.
بیش از ۲۰ سال از آن ماجرا گذشت و این پرسش و پاسخ در ذهن من به گوشهٔ فراموشی خزید.
امشب که از رفسنجان به انار میآمدم تصمیم گرفتم برای کوتاه شدن راه، شاهنامه گوش کنم. همین داستان جنگ گودرز و پیران را از فایلهای نخبهٔ شاهنامه انتخاب و شروع کردم به گوش دادن.
این داستان را من از دوران دبستان از طریق شاهنامهٔ ژولمول میشناسم و آنقدر آن را خواندهام که بیشتر بیتهایش را حفظ شدهام. امشب اما سکوت این جادهٔ کمتردّدِ کویری و تاریکیِ شب و روایتِ اعجازآمیزِ فردوسی و خوانشِ همدلانهٔ علی شاپوران و شخصیتِ شگرف پیرانِ ویسه دست به دست هم دادند و مرا چنان محو این قصهٔ پُرغصه کردند که پای بر گاز و دست بر فرمان میراندم و میشنیدم- از گاز و از فرمان و از همهچیز بیخبر.
پیران، سردار تورانیان و مهربان بر ایرانیان، بزرگ و بشکوه در چشم دوست و دشمن، شگرفمردی هم مطعونِ دوست و هم مطرودِ دشمن. مردی متناقض و مرگی یگانه!
کاش میشد ماشین را پارک کنم و مویه کنم بر لَهّاک و فَرشیدورد، بر هومان و رویین و نَستیهَن، بر همهٔ خویشان پیران که با او در قتلگاهِ دوازده رخ کشته شدند و بیش از همه بر پیران! دریغا پیران!
روانت به مینو شاد باد پیران، پیرانِ سپهدار، سرِ خاندانِ وَئسگان که عمری با تلخی و آزادگی کوشیدی تا بین مهرِ میهن و دوستیِ دشمن جمع کنی و چه شکوهمند و سربلند دل به مرگ دادی و تن به خواری نه!
در اواخر داستان که به تدریج قلبم فشرده میشد و نفس به دشواری برمیآمد ناگهان خاطرهٔ آن پرسش و پاسخ به یادم آمد.
پس از اینهمه سال تازه میفهمیدم که آن پیرآسیابان نهاوندی چه پاسخ دقیقی به پرسشم داده بود:
- جنگ پیران و گودرز در داستان دوازده رخ.
عجب انتخابی کردی، حاج محمد ذوالفقاری! روحت در آرامش ابدی باد که اینهمه شاهنامه را خوب میشناختی!
@mohsenpourmokhtar