tgoop.com/maktuob/3771
Last Update:
« قرآن هنگامی که با انسان سخن می گوید. سخن او هم متوجه خرد انسان است و نیز متوجه خیال او. شآن خرد این است که معانی را دریافت می کند. شآن خیال هم این است که تصویر را ثبت می کند. قرآن با خرد ما سخن می گوید تا درک کنیم. با خیال ما سخن می گوید و می نمایاند تا تصور کنیم. این ویژگی قرآن است. مخاطبش هم خرد است و هم خیال. ما برای اینکه معنا را در ذهن مخاطب تعمیق کنیم، از تشبیه و استعاره و تمثیل و کنایه استفاده می کنیم. تا افزون بر عقلانیت خیال او نیز اقناع شود. شعر در حقیقت بر همین بنیاد شکل می گیرد. قرآن گویی کلمات را با قلم مو نقاشی و رنگامیزی می کند. با کلمه صورتگری می کند.»
گویی ساحت خیال گستره فهم ما را افزون می کند. به ما طمانینه خاطر می بخشد. معنا از ساحت خود پرواز می کند و افقی گسترده می یابد. همان تفاوتی که ما بین «علم الیقین» و «عین الیقین» قائل شده اند. به روایت مولانا جلال الدین بلخی در دیوان شمس:
ای آفتاب حُسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
( شمس، غزل ۴۴۱)
قرآن مجید با زبان تصویر و تمثیل و داستان، مفاهیم را به ما می نمایاند. همانگونه که به روایت عبدالقاهر گرگانی ما شاهد نظم واژگان هستیم. در صورتگری قرآنی هم نظمی وجود دارد که می توان آن را نه تنها همپایه نظم واژگان بلکه فراتر و لطیفتر از آن تلقی کرد. البته بدیهی است که صورتگری هم در واژگان اتفاق می افتد. اما مراد هنگامی است بلکه هنگامه ای است که آیه از تصویر سرشار می شود. تصویر و صورتگری به واژه پهلو می زند. واژگان و آیه بیش از آن که شنیدنی و خواندنی باشد. تماشایی است! همان هنگامی است که به اصطلاح نثر حالت شاعرانه به خود می گیرد. به زبان شعر نزدیک می شود. اصلا گوهر شعر در نثر می درخشد. مانند این عبارت در تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری از زبان بایزید بسطامی:
«و گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود پای من به عشق فرو می شد.»
مفهوم عشق و گسترش آن به هستی به آسمان و زمین با نماد باران در زبان تصویر ممکن شده است. تصویر در قالب تمثیلی گسترش یافته و تمثیل در شکل داستانکی روایت شده است. اگر می گفت: « عشق همه هستی را فراگرفته بود.» تآثیر سخن مانند این صورتگری عطار نبود. باران عشق از آسمان باریده است. تمام زمین دریای عشق شده است. هر جا پای می گذاری پای در عشق فرو می رود! زمین دیگر گِلزار نیست. گُلزار عشق است. این صورتگری ما را به جهان دیگری می برد. جهانی از جنس خیال که با جهان معقول و برهان و استدلال فاصله دارد. اگر جهان برهان همانند استخوان بندی پیکر انسان پنداشته شود؛ خیال مثل گوشت و پوست آن پیکره استخوانی را فرا می گیرد. دیگر سخن از فهم عادی نیست. سخن از فهم کلک خیال انگیز است و :
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورت گر چین باشد
تصویر در حقیقت بر بال خیال می نشیند و ما را به جهان دیگری می برد. تصویر در شعر نقش گوهرین دارد. در نثر هم زمانی که نویسنده بتواند از تصویرگری بهره بگیرد. نوشته اش اثری متفاوت خواهد داشت. حافظ از این روی سرآمد غزلسرایان ایران است. غزل های عرشی اش از این رو ستاره های درخشنده دیوان او و تاریخ غزل پارسی است؛ که صورتگری در ان غزل ها به اوجی جادویی و دست نایافتنی رسیده است. مضمون: « خورشید طلوع کرد.» مضمونی عادی است. اما وقتی حافظ می سراید:
«خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد!» سخن در جایگاهی دیگر قرار گرفته است و یا بی قرار است!
وقتی در افسانه نیما در همان بند نخست می خوانیم:
درشب تیره دیوانه ای کو
دل به رنگی گریزان سپرده
در دره ی سرد و خلوت نشسته
همچو ساقه ی گیاهی فسرده
می کند داستانی غم آور
نیما با صورتگری ما را از قلمرو عادی فهم شعر به جهان خیال انگیزی می برد. به جایی که شعر معانی رنگانگ و تلآلو نوی پیدا می کند. تصویر گری گاه با یک واژه با یک صفت به اوج می رسد. «رنگِ گریزان!» معجزه سخن است! می دانیم که در شب رنگ ها گویی گریزانند. راوی افسانه که داستانی غم آور روایت می کند. در دره ای سرد و خلوت نشسته است. شبیه ساقه گیاهی فسرده است. تصویر شب تاریک و دره ی سرد و خلوت و رنگ گریزان و داستان غم آور،منظومه ای را می سازد. این منظومه بر بال تصویر پرواز می کند. به همین دلیل جاحظ در نقل قولی از او که مثل سایر شده است. در کتاب های نقد ادبی و بیان به او استناد می کنند. در کتاب الحیوان در باره گوهر شعر گفته است: « انّما الشعرُ صناعةٌ و ضربٌ من النَّسجِ و جنسٌ من التصویر» (۱)
در برخی نسخه بدل های کتاب الحیوان به جای « صناعة» واژه « صیاغة » به کار رفته است که مناسب تر می نماید. در روایت استاد شفیعی کدکنی از جاحظ در کتاب صور خیال در شعر فارسی، واژه « ضرب» نیامده است. (۲)
BY مكتوب
Share with your friend now:
tgoop.com/maktuob/3771
