🎤#حنین_شاطر
سیده قلبی(مادر💔)

اول، گس‌و‌تلخ است‌ و در آخر خوشرو
چون خرده‌ستاره‌ها به فکر سوسو

فرزند بلامنازع پاییز است
نارنجیِ شادِ باغمان ؛ خرمالو

#مهنازمحمودی
#پاییز
#خرمالو

@mahk3

رژگونه‌ی نارنجی خوشرنگی داشت
بر روی لبِ انارش آهنگی داشت

پاییز کشیده بود یک سایه‌ی زرد
بر پلک خودش که رنگ دلتنگی داشت

#مهنازمحمودی
#پاییز
#رباعی

@mahk3

پاییز که می‌رسد جلو می‌آید
با قهقهه‌اش تلوتلو می‌آید

خوشرنگ‌ و رسیده،
خوشه‌خوشه ،
سرمست
چسبیده به سرشاخه‌ی مو می‌آید

#مهنازمحمودی
#رباعی

@mahk3

🦋
لینک دعوت گروه " دچار باید بود "
به درخواست مالک گروه از شما دوستان شاعر و شعردوست برای عضویت:


https://www.tgoop.com/+stAeN_9m6YIwYTE8

تصنیف زیبای #حریر_مهتاب🌙
خواننده : #ایرج_بسطامی

اکسیر عشق⚘

نام تو ای عشق! تنها جوهر اکسیرمان
رشحه رشحه ، شرح تو در رشته‌ی تحریرمان

هستی اما نیستی در گرگ و میش دردها
روسیاهی‌های ادواری شده تقصیرمان

کفری‌ایم از دست شیطانِ پدر ناکس ولی
اوست که افتاده توی حلقه‌ی زنجیرمان !

عشق ! ای اعدامیِ مظلوم بر دارِ زبان
از همان بالا بده امضای حکم تیرمان

گاه قیدت را زدیم و مرگ ، ما را در ربود
توی شیشه، خون تو بوده‌ست دامنگیرمان

مرگ را در زیستن هم تجربه کردیم و حیف
نیست پایانی برای خواب بی‌تعبیرمان

دشمنان کینه‌جوی سرنوشت خود شدیم
شاهرگ‌هامان شده قربانی شمشیرمان

بی‌حضور آتشین‌ات آدمیت، زنده نیست
کاش باشی لحظه‌ی پیدایش و تکثیرمان

#مهنازمحمودی

۹۹/۳/۴

@mahk3

گلواژه به واژه ، نکته  یادم دادی
با زمزمه‌هایت دلِ شادم دادی
از هیچ رساندی‌ام به دریای خِرد
سقفی به ستون اعتقادم دادی

#مهنازمحمودی
#روزجهانی‌معلم⚘
#پنجم‌اکتبر

@mahk3

از من گذشت
این که جوانی کنم برات

من دختر بزرگ خزانم ...
بهار چیست؟!

#مهنازمحمودی
#خزان

@mahk3

❤️#چارگانی (رباعی):

نـه فـال، مـیـان قهـوه‌اش پیدا بود
نـه مـنـتـظــرِنشــانــه از فــردا بود

در کافه، زنی همیشه خلوت می‌کرد،
بـا عشــقِ خیــالیِ خـودش تنها بود

🌺#مهنازمحمودی☕️

140/07/15
@Avestakiyan2

‍ ‍ 💥به یاد کودکی‌ها💥


از جعبه‌ی شش رنگ
مدادرنگیِ سبز
زودتر از همه کوچک می‌شد
بس که برایم
درخت می‌آفرید.
آسمان آبی‌ام
آن قدر بزرگ بود
که تمام گنجشکهایم را
در آغوش می‌کشید.
و خورشید
یک قرص ویتامین ث جوشان
زرد قناری‌ها را گرم می‌کرد.
قرمز به داد گلها و لب بی‌رنگ دخترک نقاشی می‌رسید .
کلاغ‌هایم حتی
قهوه‌ای بودند
همه‌ی رنگها در دفتر نقاشی
زنده می‌شدند
جز سیاه.
کنار نقاشی خوشرنگم
مدادرنگی‌های چینی
از بس تراش می‌خوردند
می‌مردند
تنها سیاه می‌ماند و
روسیاهی‌اش
دلم یک جعبه مدادرنگی دوازده رنگ می‌خواست
که تیره و روشنِ سبز و آبی را
داشته باشد .
دلم صورتی و نارنجیِ شاد شاد می‌خواست
که بتوانم با آنها
دنیای خاکستری‌ام را
رنگین‌تر بغل کنم .


مهر ۱۴۰۳
#دل‌نوشت
✍️ #مهناز_محمودی
🎙 #حلما_عقیانی

https://www.tgoop.com/mahk3
@galleryebooseaftab