tgoop.com/madrasefalsafe/5393
Last Update:
نقش محمد ابن عبدالله در تاریخ و سکولاریسم
طرف استدلالش این شکلی بود:
1) صغری: اساساً هر دینی محصول یک فرایند است.
2) کبری: اگه به وجود تاریخی محمد ابن عبدالله قائل باشیم یعنی در این قاعده استثنی قائل شدیم
3) نتیجه: پس محمد ابن عبدالله وجود تاریخیاش زیر سئوال است!
خدات شکر برای سطح مغالطهات!
1) صغری را دقیقاً از کجا آوردی؟
2) کبری نه یک مقدمه (چراکه در صور شانزدههی قضایای بوعلی مینگنجد) بلکه خودش یک استدلال مغالطی با ترور کبری است و یک پیشفرض است.
3) نتیجه نه ربطی به صغری دارد نه کبری نه سمیه.
توضیحاتی لازم است:
اگر لائیتیسته این مهملات است، پس باید قاطعانه توضیحات زیر را بدهم:
لائیتیسیته، از ریشهی کلمهی "لائوس" یونانی یعنی انسان عادی و عامی است که در مقابل نهادهای قدرت سیاسی-دینی خودبنیادیاش را با «قطع دخالت خدایان» در تعیین تقدیر خویش بهطور پراتیک و تبیین تئوریک خود-بسندهی عقلیِ [=دلیلیِ] «هرآنچه هست در سگانهی تماتیزهی خدا، خود و جهان» به دست آورد. این یعنی تقرر لوگوس و رهایی از میتوس و حرکت از لوگوس به سمت نوموس که در این سطح سکولاریسم لازمهی لائیتیسیته است که قطع دخالت خدایان در فهم نظری و عملی، به معنای جدایی دین از سیاست است. اما خود دین در تجارب و معانیاش موضوع تعقل همچنان هست. بنابراین، اگر ما بخواهیم یک لائیتیسته در ایران داشته باشیم باید متمرکز بر یک تبیین عقلانی امور مربوط به انسان، جهان و امور الهی باشیم در سطح لوگوس و جدایی نهادهای دینی از سیاست در سطح نوموس. اما اسلامستیزی به روش تاریخیانگارانه یک تقلیلگرایی از نوع جدلی-مغلطی است که هیچ ثمرهای بجز تعصب دو جبههی سطحیت در پی نخواهد داشت.
اما اگر سکولاریسم محقق شود آنگاه با دینی همچون اسلام چه باید کرد؟ اسلام دیگر یک دسته گزاره و دعاوی و یک نظام خاص معرفتی نظری و عملی در بافتار زیست-جهان است که مورد ارزیابی پدیدارشناسانه قرار میگیرد. همانطورکه کانت قرآن را محل توجهی کمابیش پدیدارشناسانه قرار میدهد دو رکن محوری در این متن در حوزهی عقل نظری و عقل عملی در کار است: توحید و انفاق. اصل توحید که معنایی غایتشناختی [=تلئولوژیک] در معنیِ آخرتشناختی [=اسکتولوژیک] چونان «قیامت» دارد و اصل انفاق که گزارهی پایهای یک نظام اخلاقی در حیات عملی است. اسکتولوژی از نیازهای خود عقل محض است برای تبیین معنا در جهان که از قدرت تبیینی خودش خارج است. بنابراین رجوع انسان به تجارب دینی از روی سادهلوحیاش نیست بلکه اتفاقاً از نبوغ او برای تببین و فهم معنای غایی و هدف در جهان است. انفاق، محور فروع قرآنی باید در نظر گرفته شود و کاملاً حق با کانت است. چون فقه چونان معنایی حقوقی، «جعلی» است و ربطی به قرآن ندارد، قرآن یک کتاب قانون نیست بلکه بالاتر از امر قانونی، در حوزهی امور اخلاقی است. پس آخوند، امری غیراسلامی است. مثال:
به شما توصیهی اخلاقی میکنم که از هر ده لقمه یک لقمه را با فقیری بده نه سیرترت می کند نه گرسنهتر. همین جمله را رعایت کنی آدم نیکی خواهی بود. این جمله اصلا حرف بدی نیست و شما گاردی در مقابلش نداری. اما قانون میگذارم که طبق چنین توصیهای یک دهم درآمدت را مالیات بپرداز. این رسماً سنگینترین و فسادبرانگیزترین نظام مالیاتی در کل تاریخ است! حالا برو قرآن را دوباره بخوان ببین جملاتاش کداماند؟!
اما نقش محمد ابن عبدالله در تاریخ. اولاً هیچ اهمیتی ندارد ثابت شود شخصیتی واقعی بود یا نبود، آنچه مهم است ایدهی منحصربهفرد و تأثیرگذار این شخصیت در مسیر اصلی تاریخ است. در نگاه کودکانهی تاریخیانگارانه تصور میشود با تشبیه دو آیه از قرآن با کتاب مقدس یا متون دیگر متن از اعتبار میافتد درحالیکه اینطور نیست. ایدهی کلی قرآن کاملاً منحصربه فرد و بیسابقه است و همین ایده است که در تاریخ اثرگذار بوده است. در حالیکه بودیسم و دیگر نگاههای شرقی و ادیان ابراهیمی سابق تا مسیحیت، پاکی و پالایش را مبتنی بر جهانزدایی و زمینزدایی میکردند محمد ابن عبدلله پلی بین زمین و آسمان میزند و "زمینیسازی" [=موندالیزاسیون] را وارد دین میکند و همین موندالیزاسیون محمدی –نه اینکارنیشن مسیح برخلاف تصور هگل – بود که شرط امکان سکولاریزاسیون مدرن بود.
نتیجه: شخصیتی به نام محمد ابن عبدالله از پراهمیتترین چهرههای کلیدی تاریخ تمدن بشری است و کاملاً شخصیتی مثبت است که در تنهی حرکت تمدن به سوی کمال قرار میگیرد و نادیده گرفتن او باعث شکاف عظیم در فهم تاریخ بشر و معنای آن میشود.
علینجات غلامی
BY مدرسه
Share with your friend now:
tgoop.com/madrasefalsafe/5393