Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☝️توضیح اصلی که پارادوکس راسل از آن استنتاج شد.
✌️توضیح نحوهی استنتاج پارادوکس راسل
☝️✌️راهحل زرملو برای منع ورود این پارادوکس
✌️توضیح نحوهی استنتاج پارادوکس راسل
☝️✌️راهحل زرملو برای منع ورود این پارادوکس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اعتذر للضعف فی العربیة.
تقریر بالعربية:
Abstraction Axiom
Russell's Paradox
تقریر بالعربية:
Abstraction Axiom
Russell's Paradox
Suppes_P_Axiomatic_Set_Theory_D._Van_Nostrand_1960_.pdf
12.4 MB
Suppes_P_Axiomatic_Set_Theory_D._Van_Nostrand_1960_.pdf
غزالي در رد قاعدهی الواحد جملهی جالبی داره:
[لو اورد جنسه في الفقهيات التي قصارى المطالب فيها تخمينات، لقيل انه ترهات، لاتفيد غلبات الظنون]
این جمله رو نه یک روشنفکر، و نه یک فیلسوف میگه، این جمله رو کسی میگه که نفاست آثار فقهیاش مثل دیدن یک منظرهی زیباست.
روراستی زیباترین ویژگیای هست که یک انسان میتونه داشته باشه.
*تهافت الفلاسفة، تحقیق سلیمان دنیا، الطبعة التاسعة، ص١٤٦*
[لو اورد جنسه في الفقهيات التي قصارى المطالب فيها تخمينات، لقيل انه ترهات، لاتفيد غلبات الظنون]
این جمله رو نه یک روشنفکر، و نه یک فیلسوف میگه، این جمله رو کسی میگه که نفاست آثار فقهیاش مثل دیدن یک منظرهی زیباست.
روراستی زیباترین ویژگیای هست که یک انسان میتونه داشته باشه.
*تهافت الفلاسفة، تحقیق سلیمان دنیا، الطبعة التاسعة، ص١٤٦*
در محضر آسد ابراهيم خسروشاهی، شیخ جواد کربلایی و آیتالله جعفری اراکی فلسفه و عرفان و فقه تلمذ کرده بود.
بخاطر حضور از کمیته تا جبهه، دنیایی از پختگی رو به همراه داشت.
وقتی باهاش آشنا شدم که به امتناع "مسلمان" رسیده بودم، و در کلی بحران روحی و فکری به سر میبردم.
در یک کلمه «پناه» شد و «امکان» بود.
در محضرش اوائل المقالات، رجال کشی، علل الحدیث بهبودی، اربعین امام خمینی، و در آخر مفاتيح الاعجاز(شرح گلشن راز) رو خوندم که این آخری به دلیل ابتلای استاد به ALS نیمهکاره رها شد.
امروز خبر رحلتش رسید، استاد حسن علیرمضانی به رحمت حق پیوست.
بخاطر حضور از کمیته تا جبهه، دنیایی از پختگی رو به همراه داشت.
وقتی باهاش آشنا شدم که به امتناع "مسلمان" رسیده بودم، و در کلی بحران روحی و فکری به سر میبردم.
در یک کلمه «پناه» شد و «امکان» بود.
در محضرش اوائل المقالات، رجال کشی، علل الحدیث بهبودی، اربعین امام خمینی، و در آخر مفاتيح الاعجاز(شرح گلشن راز) رو خوندم که این آخری به دلیل ابتلای استاد به ALS نیمهکاره رها شد.
امروز خبر رحلتش رسید، استاد حسن علیرمضانی به رحمت حق پیوست.
دربارهی اینکه «معنا/غایت/هدفِ زندگی» چیه، یک راه میانبر به ذهنم میرسه.
اون راه میانبر این هست که ما دست از تعیینِ معنای زندگی برداریم، و بجاش از اصول بدیهیای که «معنای زندگی» باید حائز اون باشه بحث کنیم.
فعلا بر اساس دو اصل ساده:
١- «معنای زندگی» -هرچه باشه- باید خوش و خیر باشه.
٢-«معنای زندگی» -هرچه باشه- باید شدنی و دستیافتنی باشه.
بدون اصل اول، شیوههای زندگیِ انسانستیز خواهیم داشت، و بدون اصل دوم، هر معنایی برای زندگی تعیین بشه، قطعا بیهودهست.
اما اگر این دو اصل رو بپذیریم، دو نحوه از زندگی بیمعنا میشن:
الف: زندگیهای کوتاه یا دردناک مثل زندگیِ بیمارِ مبتلا به بیماری ممتنعالعلاج
ب:زندگیهای طولانی، نظیر زندگی سالمندان
و یک نحوه از زندگی بامعنا میشه و اون زندگیِ لذتمدارانهست، که شامل زندگی شهوتمدار هم میشه.
ابن سینا در رسالهای که در باب ماهیت عشق تالیف کرده (البته نه به این نحوهای که من تقریر کردم) از اصل اول تعبیر کرده به اینکه:
-[الخیر بذاته معشوق]
اما بجای اصل دوم ترجیح داده از اصول متافیزیکاش استفاده کنه:
-[جملة الموجودات لاتعري عن ملابسة كمال ما]
که قطعا اخص از اصل دومِ من هست، کمال هر موجود لامحاله شدنی و دستیافتنی هست.
من مخالف با استفاده از اصول متافیزیک برای تعیین معنای زندگی نیستم، ولی باید اصل تیغ اوکام رو مد نظر داشت و این اصول تا اونجایی که ممکنه کمینه باشند.
ادامه دارد...
{للترجمة العربية انظر التعليقات👇}
اون راه میانبر این هست که ما دست از تعیینِ معنای زندگی برداریم، و بجاش از اصول بدیهیای که «معنای زندگی» باید حائز اون باشه بحث کنیم.
فعلا بر اساس دو اصل ساده:
١- «معنای زندگی» -هرچه باشه- باید خوش و خیر باشه.
٢-«معنای زندگی» -هرچه باشه- باید شدنی و دستیافتنی باشه.
بدون اصل اول، شیوههای زندگیِ انسانستیز خواهیم داشت، و بدون اصل دوم، هر معنایی برای زندگی تعیین بشه، قطعا بیهودهست.
اما اگر این دو اصل رو بپذیریم، دو نحوه از زندگی بیمعنا میشن:
الف: زندگیهای کوتاه یا دردناک مثل زندگیِ بیمارِ مبتلا به بیماری ممتنعالعلاج
ب:زندگیهای طولانی، نظیر زندگی سالمندان
و یک نحوه از زندگی بامعنا میشه و اون زندگیِ لذتمدارانهست، که شامل زندگی شهوتمدار هم میشه.
ابن سینا در رسالهای که در باب ماهیت عشق تالیف کرده (البته نه به این نحوهای که من تقریر کردم) از اصل اول تعبیر کرده به اینکه:
-[الخیر بذاته معشوق]
اما بجای اصل دوم ترجیح داده از اصول متافیزیکاش استفاده کنه:
-[جملة الموجودات لاتعري عن ملابسة كمال ما]
که قطعا اخص از اصل دومِ من هست، کمال هر موجود لامحاله شدنی و دستیافتنی هست.
من مخالف با استفاده از اصول متافیزیک برای تعیین معنای زندگی نیستم، ولی باید اصل تیغ اوکام رو مد نظر داشت و این اصول تا اونجایی که ممکنه کمینه باشند.
ادامه دارد...
{للترجمة العربية انظر التعليقات👇}
المنطق رئیس العلوم
دربارهی اینکه «معنا/غایت/هدفِ زندگی» چیه، یک راه میانبر به ذهنم میرسه. اون راه میانبر این هست که ما دست از تعیینِ معنای زندگی برداریم، و بجاش از اصول بدیهیای که «معنای زندگی» باید حائز اون باشه بحث کنیم. فعلا بر اساس دو اصل ساده: ١- «معنای زندگی» -هرچه…
در اصل اول کلمات «خیر و خوش» به کار رفتند، این کلمات خیلی مبهماند، کار کردن با اینجور کلمات منجر میشه ما به حیز ادبیات و وعظ وارد بشیم، اما راهحل چیه؟
ابنسینا در کنار کلمهی «خیر» ، از یک کلمهی دیگه هم استفاده میکنه که به نظرم راهگشاست، و اون کلمه «ملائم» هست.
ابنسینا در یکجای دیگه هم کلمهی «ملائم» رو بکار برده، و اون هم در تعریف لذت هست، لذت نزد او یعنی «ادراک ملائم من حيث هو ملائم»
اما یک کلمهی اساسیِ دیگه در فلسفهی اسلامی وجود داره که مربوط به ملائم هست و اون هم «سنخیت» هست!
سنخیت همان بود که با استفاده از آن، قاعدهی الواحد رو فلاسفهی مسلمان اثبات میکردند.
با این حساب ما چند کلمهی هم معنا پیدا کردیم:{لذت، خیر، ملائم، همسنخ}
پس این عبارات معادل هماند:
الف: x خیر است برای y
ب: x ملائم است با y
ج: x همسنخ است با y
د: x لذیذ است برای y
ابنسینا در کنار کلمهی «خیر» ، از یک کلمهی دیگه هم استفاده میکنه که به نظرم راهگشاست، و اون کلمه «ملائم» هست.
ابنسینا در یکجای دیگه هم کلمهی «ملائم» رو بکار برده، و اون هم در تعریف لذت هست، لذت نزد او یعنی «ادراک ملائم من حيث هو ملائم»
اما یک کلمهی اساسیِ دیگه در فلسفهی اسلامی وجود داره که مربوط به ملائم هست و اون هم «سنخیت» هست!
سنخیت همان بود که با استفاده از آن، قاعدهی الواحد رو فلاسفهی مسلمان اثبات میکردند.
با این حساب ما چند کلمهی هم معنا پیدا کردیم:{لذت، خیر، ملائم، همسنخ}
پس این عبارات معادل هماند:
الف: x خیر است برای y
ب: x ملائم است با y
ج: x همسنخ است با y
د: x لذیذ است برای y
اما سنخیت سه ویژگی داره:
١-هر چیزی با خودش همسنخ هست(انعکاس)
٢-اگر چیزی با چیز دیگری همسنخ باشه، اونم با این همسنخ هست(تقارن)
٣-اگر شيء اولی با شیء دومی هم سنخ باشه، و دومی هم با سومی همسنخ باشند، شیء اول و سوم با هم همسنخ هستند. (تعدی)
تفاوت علیت با سنخیت در ١و٢ هست، فلذا هرچند ما در این سلسله بخاطر علیت انعکاس و تقارن رو نفی کردیم، ولی با سنخیت انعکاس و تقارن رو تصدیق میکنیم.
نتیجه١:راس سلسله یعنی خدا با یه مورچه از لحاظ سنخیت تفاوتی نداره، البته سنخیت خدا بدون نیاز به انعکاس و تقارن اثبات میشه، ولی سنخیت مورچه با فرض انعکاس و تقارن هست(ممکنه این یه ارور تلقی بشه، فعلا تمرکزم رو این نیست)
فرض میکنیم خدا به تمام این همسنخیها آگاه باشه:
نتیجهی ٢:از اونجایی که لذت رو ادراکِ سنخیت تعریف کردیم، بیشترین لذت نصیب خدا میشه(باز هم ممکنه حمل لذت بر خدا یک ارور کلامی محسوب بشه، ولی بازم فعلا تمرکزم روی این نیست)
نتیجهی ٣:هرچقدر به سنخیتها ادراک بیشتری داشته باشیم، لذت بیشتری نصیب ما میشه.
اما غرض اصلیِ من بیان این مطلب بود که
اولا:
ما در فلسفهی اسلامی هرچند معنای زندگی رو تعیین نمیکنیم، ولی طبق اصل اولی که ذکرش گذشت، نحوهی لذت بردن از زندگی رو بیان، و راه رسیدن بهش تبیین میکنیم.
و ثانیا(و در نتیجه) فلسفهی اسلامی لذتگراترین فلسفهای هست که به رویت و ذهن میرسه.
فعلا پروندهی این مطلب رو میبندم، شاید بعدا دوباره بهش رجوع کردم.
١-هر چیزی با خودش همسنخ هست(انعکاس)
٢-اگر چیزی با چیز دیگری همسنخ باشه، اونم با این همسنخ هست(تقارن)
٣-اگر شيء اولی با شیء دومی هم سنخ باشه، و دومی هم با سومی همسنخ باشند، شیء اول و سوم با هم همسنخ هستند. (تعدی)
تفاوت علیت با سنخیت در ١و٢ هست، فلذا هرچند ما در این سلسله بخاطر علیت انعکاس و تقارن رو نفی کردیم، ولی با سنخیت انعکاس و تقارن رو تصدیق میکنیم.
نتیجه١:راس سلسله یعنی خدا با یه مورچه از لحاظ سنخیت تفاوتی نداره، البته سنخیت خدا بدون نیاز به انعکاس و تقارن اثبات میشه، ولی سنخیت مورچه با فرض انعکاس و تقارن هست(ممکنه این یه ارور تلقی بشه، فعلا تمرکزم رو این نیست)
فرض میکنیم خدا به تمام این همسنخیها آگاه باشه:
نتیجهی ٢:از اونجایی که لذت رو ادراکِ سنخیت تعریف کردیم، بیشترین لذت نصیب خدا میشه(باز هم ممکنه حمل لذت بر خدا یک ارور کلامی محسوب بشه، ولی بازم فعلا تمرکزم روی این نیست)
نتیجهی ٣:هرچقدر به سنخیتها ادراک بیشتری داشته باشیم، لذت بیشتری نصیب ما میشه.
اما غرض اصلیِ من بیان این مطلب بود که
اولا:
ما در فلسفهی اسلامی هرچند معنای زندگی رو تعیین نمیکنیم، ولی طبق اصل اولی که ذکرش گذشت، نحوهی لذت بردن از زندگی رو بیان، و راه رسیدن بهش تبیین میکنیم.
و ثانیا(و در نتیجه) فلسفهی اسلامی لذتگراترین فلسفهای هست که به رویت و ذهن میرسه.
فعلا پروندهی این مطلب رو میبندم، شاید بعدا دوباره بهش رجوع کردم.
المنطق رئیس العلوم
اما سنخیت سه ویژگی داره: ١-هر چیزی با خودش همسنخ هست(انعکاس) ٢-اگر چیزی با چیز دیگری همسنخ باشه، اونم با این همسنخ هست(تقارن) ٣-اگر شيء اولی با شیء دومی هم سنخ باشه، و دومی هم با سومی همسنخ باشند، شیء اول و سوم با هم همسنخ هستند. (تعدی) تفاوت علیت با…
به نظرم یکی از موانع نظریِ پیشرفت فلسفهی اسلامی، پرداختن زیاد به اثبات وجود خداست.
ما باید ببینیم با فرض وجود چه نتایجی به دست میاد.
و با فرض عدم وجود چه نتایجی به دست میاد.
و ایضا کدوم نتايج مستقل از وجود یا عدمِ این فرض هستند.
ما باید ببینیم با فرض وجود چه نتایجی به دست میاد.
و با فرض عدم وجود چه نتایجی به دست میاد.
و ایضا کدوم نتايج مستقل از وجود یا عدمِ این فرض هستند.
المنطق رئیس العلوم
Aristotle: «ουκ εστιν αρα αποδειξις των φθαρτων, ουδ επιστημη απλως» [75a:20-25] Aristotle: «ει τις αισθησις εκλελοιπεν, αναγκη και επιστημην τινα εκλελοιπεναι» [81α:35-40] ارسطو: «لا برهان على الاشياء الفاسدة و لا معرفة منها على الاطلاق» ارسطو: «من فقد…
آیا هوش مصنوعی روزی میتونه درد و لذت رو بفهمه؟
طبق این کلام ارسطو (هرکس حسی را از دست بدهد، علمِ مربوط به آن حس را از دست خواهد داد) هرگز هوش مصنوعی چون حواس پنجگانه رو نداره، نمیتونه.
یه نتیجهی کلامیِ دیگه از حرفِ ارسطو این هست ما چیزی مثل خدا رو هرگز نمیتونیم درک کنیم، چون هیچوقت احساسش نکردیم.
ابنسینا یه استثنا(یا هرچیز دیگه که اسمشو بگذاریم) به این کلام ارسطو افزوده، که تلویحا میگه هم هوش مصنوعی قادر به بازسازی لذت هست و هم مفهوم خدا قابل دستیابی با عقل هست:
[مثلنا فی ذلک مثل العنین، فانه لایحنّ الی لذة الجماع و لایشتهیه، لانه لمیجرّبه و لمیعرفه، و ان کان الاستقراء و التواتر یعرّفه وجود ذلک، و یدله ان ههنا للجماع لذة، فکذلک حالنا فی اللذة التي نعرف وجودها و لانتصورها]
-المبداء و المعاد، ص١١٣
ابنسینا میگه کسی از لحاظ جنسی ناتوان است هست میل به سکس نداره، ولی با استقراء و تعقل وجود این لذت رو تصدیق میکنه، حال ما آدمیان هم با لذتهای -ناشناخته ولی تصدیق شده- هم همین هست.
این مثال در الاضحویه، و الهیات شفاء هم ذکر شده، ولی در مبدا و معاد توضیح کاملتری براش ارائه کرده.
طبق این کلام ارسطو (هرکس حسی را از دست بدهد، علمِ مربوط به آن حس را از دست خواهد داد) هرگز هوش مصنوعی چون حواس پنجگانه رو نداره، نمیتونه.
یه نتیجهی کلامیِ دیگه از حرفِ ارسطو این هست ما چیزی مثل خدا رو هرگز نمیتونیم درک کنیم، چون هیچوقت احساسش نکردیم.
ابنسینا یه استثنا(یا هرچیز دیگه که اسمشو بگذاریم) به این کلام ارسطو افزوده، که تلویحا میگه هم هوش مصنوعی قادر به بازسازی لذت هست و هم مفهوم خدا قابل دستیابی با عقل هست:
[مثلنا فی ذلک مثل العنین، فانه لایحنّ الی لذة الجماع و لایشتهیه، لانه لمیجرّبه و لمیعرفه، و ان کان الاستقراء و التواتر یعرّفه وجود ذلک، و یدله ان ههنا للجماع لذة، فکذلک حالنا فی اللذة التي نعرف وجودها و لانتصورها]
-المبداء و المعاد، ص١١٣
ابنسینا میگه کسی از لحاظ جنسی ناتوان است هست میل به سکس نداره، ولی با استقراء و تعقل وجود این لذت رو تصدیق میکنه، حال ما آدمیان هم با لذتهای -ناشناخته ولی تصدیق شده- هم همین هست.
این مثال در الاضحویه، و الهیات شفاء هم ذکر شده، ولی در مبدا و معاد توضیح کاملتری براش ارائه کرده.
المنطق رئیس العلوم
OTT0 NEURATH: Einstein does not call himself a neo-Cartesian...philosophers on the other hand, like to speak about themselves as a neo-Hegelians, neo-Kantians, neo-Thomists اتو نویرات،از اعضای حلقهی وین یکی از تفاوتهای علم و فلسفه رو ذکر میکنه، و میفرماد…
آیا لزومی داره اصولی که برای علم (یا فلسفه) تعيين میکنیم حتما صادق باشند؟
اتو نویرات از دکارت پاسخ جالبی رو به این سوال نقل کرده:
"In this I am following the example of travelers who, on finding themselves astray in some forest, realize that they ought not to vacillate, turning now in one direction and now in another, and still less to stop moving, but to keep always in as straight a line as possible, never for any minor reason changing direction, even though at the start it may have been chance alone which determined them in their choice of direction If, in thus proceeding, they do not advance in the direction they expected, they will at least, in the final outcome, find themselves better located than in mid-forest"
دکارت میگه اگه وسط جنگل گم بشیم آیا به همهی جهات حرکت میکنیم؟
نه!!
عاقلانه این هست که به یک جهت بریم، حتی اگر اشتباه باشه، بنابراین ما در اصول موضوعهمون هم همینکار رو میکنیم.
ممکنه اصول اشتباه باشند، ولی عاقلانه این هست ازشون پیروی کنیم، بعدا اگر دیدیم اشتباه هست عوضشون کنیم.
اتو نویرات از دکارت پاسخ جالبی رو به این سوال نقل کرده:
"In this I am following the example of travelers who, on finding themselves astray in some forest, realize that they ought not to vacillate, turning now in one direction and now in another, and still less to stop moving, but to keep always in as straight a line as possible, never for any minor reason changing direction, even though at the start it may have been chance alone which determined them in their choice of direction If, in thus proceeding, they do not advance in the direction they expected, they will at least, in the final outcome, find themselves better located than in mid-forest"
دکارت میگه اگه وسط جنگل گم بشیم آیا به همهی جهات حرکت میکنیم؟
نه!!
عاقلانه این هست که به یک جهت بریم، حتی اگر اشتباه باشه، بنابراین ما در اصول موضوعهمون هم همینکار رو میکنیم.
ممکنه اصول اشتباه باشند، ولی عاقلانه این هست ازشون پیروی کنیم، بعدا اگر دیدیم اشتباه هست عوضشون کنیم.
المنطق رئیس العلوم
ویتگنشتاین : [از بداهت، که راسل آن همه دربارهاش صحبت کرد، میتوان در منطق صرف نظر کرد(!!!!!) تنها بدین سبب که زبان خود از بروز اشتباه منطقی جلوگیری میکند، آنچه منطق را پیشینی میسازد عبارت است از امکانناپذیری اندیشهی غیر منطقی]
ویتگنشتاین:
[زمانی میگفتند خدا میتواند هر چیزی بیافریند مگر آنچه با قوانين منطق ناسازگار باشد -حقیقت این است که ما نمیتوانیم بگوییم جهان «غیرمنطقی» میتوانست چگونه باشد]
[زمانی میگفتند خدا میتواند هر چیزی بیافریند مگر آنچه با قوانين منطق ناسازگار باشد -حقیقت این است که ما نمیتوانیم بگوییم جهان «غیرمنطقی» میتوانست چگونه باشد]
المنطق رئیس العلوم
ویتگنشتاین: [زمانی میگفتند خدا میتواند هر چیزی بیافریند مگر آنچه با قوانين منطق ناسازگار باشد -حقیقت این است که ما نمیتوانیم بگوییم جهان «غیرمنطقی» میتوانست چگونه باشد]
حقیقةً بعضی فقرات تراکتاتوس آدم رو مست میکنه.
خانم وصفی حجاب (شاگرد فلسطینی ویتگنشتاین) دربارهی او گفته بود:فلسفه حاشیه بر افلاطون بود تا اینکه ویتگنشتاین آمد!
خانم وصفی حجاب (شاگرد فلسطینی ویتگنشتاین) دربارهی او گفته بود:فلسفه حاشیه بر افلاطون بود تا اینکه ویتگنشتاین آمد!