Alexander_of_Aphrodisias_Alexander_of_Aphrodisias_on_Fate_tr_R_W.pdf
17.1 MB
Alexander of Aphrodisias - Alexander of Aphrodisias on Fate (tr. R. W. Sharples)-Duckworth (1983)
المنطق رئیس العلوم
Alexander_of_Aphrodisias_Alexander_of_Aphrodisias_on_Fate_tr_R_W.pdf
تاریخ فلسفه غرب، دیوید فرلی ترجمه حسن فتحی
«طبیعت یا به تعبیر هراکلیتوس منش..»
«طبیعت یا به تعبیر هراکلیتوس منش..»
المنطق رئیس العلوم
شباهت بین منطق و برنامهنویسی
چرا نوشتن برنامه سختتر از نوشتن اثباته؟
چون اثباتها برای انسانهای باهوش نوشته میشوند، ولی برنامهها برای کامپیوترهای خنگ!
چون اثباتها برای انسانهای باهوش نوشته میشوند، ولی برنامهها برای کامپیوترهای خنگ!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ص.زیباکلام میگه «علوم انسانی اسلامی وجود ندارد»، خسروپناه ازش میخواد اول تعریفی از "علوم انسانی اسلامی" ارائه کند بعد آن را نفی کند!
گمشدهی مناظرات ما، منطق هست.
حداقل گزارههای سلبی در منطققدیم نیازی به وجود موضوع ندارند، و با این فرض که چیزی وجود ندارد، میشه نتیجه گرفت تعریفی هم براش وجود نداره.
به قول منطققدیم «هل بسیطه مقدم بر ما حقیقیه ست»
بنابراین وقتی ص.زیباکلام معتقده اصلا علمانسانیاسلامی وجود نداره، تعریف خواستن ازش غیرمنطقی هست.
هيچوقت بلافاصله جواب دادن، که ذات مناظره ست رو درک نکردم.
حداقل چند دقیقه، گاهی چند ساعت، گاهی چند روز وقت لازمه تا آدم جوانب استدلال طرف مقابل رو بسنجه.
گمشدهی مناظرات ما، منطق هست.
حداقل گزارههای سلبی در منطققدیم نیازی به وجود موضوع ندارند، و با این فرض که چیزی وجود ندارد، میشه نتیجه گرفت تعریفی هم براش وجود نداره.
به قول منطققدیم «هل بسیطه مقدم بر ما حقیقیه ست»
بنابراین وقتی ص.زیباکلام معتقده اصلا علمانسانیاسلامی وجود نداره، تعریف خواستن ازش غیرمنطقی هست.
هيچوقت بلافاصله جواب دادن، که ذات مناظره ست رو درک نکردم.
حداقل چند دقیقه، گاهی چند ساعت، گاهی چند روز وقت لازمه تا آدم جوانب استدلال طرف مقابل رو بسنجه.
Forwarded from محمد جواد رسا
آقایون یکی به ادمین این کانال بگه اینو پاک کنه آبرومون رفت ، مطالبه خسرو پناه مای شارحه است نه حقیقیه ، مای شارحه هم مقدّم از هل بسیطه ست
Forwarded from محمد جواد رسا
قبل از پاسخ به این سوال، شایسته است ۳ مقدمه دانسته شود:
۱) مرحوم حاجی سبزواری ( قدس سره) میفرماید:
« أسُّ المطالب ثلاثة علم
مطلب ما مطلب هل مطلب لم
فما هو الشارح و الحقیقی
و ذو اشتباکٍ مع هل أنیق» ( شرح المنظومه، ط. مؤسسة التاریخ العربی، ج۱/ صص ۱۹۰- ۱۹۱)
و خواجه در منطق تجرید میفرماید:
« و یتخلّل [ هل] فی الترتیب بین مطلبَی ما [ اعنی الشارحة و الحقیقیة].» ( الجوهر، ط. بیدار، ص ۳۰۴)
حاصل فرمایش آن دو راستْ مرد این است که هل بسیطة - یعنی اداتی که به وسیله ی آن، از وجود و عدمِ شیء سوال میشود.- رتبه اش بعد از ما شارحه و قبل از ما حقیقیه است.
و سرّ این تخلل و تقدیم و تاخیر را سعد تفتازانی در مطول، بحث انشاء، این گونه بیان کرده است:
« و هل بسیطه، از حیث ترتیب، بین ما شارحه و ما حقیقیه واقع میشود. زیرا مقتضای ترتیب طبیعی این است که وقتی با یک لفظِ مستعمل مواجه میشویم و معنای لغوی و فی الجمله ی آن را نمیدانیم و هیچ تصوری از آن نداریم، ابتدا از شرح اسم آن سؤال کنیم. یعنی بگوییم معنای لغوی این لفظ چیست؟ تا فی الجمله تصوری برای انسان پیدا شود. وقتی این تصور فی الجمله حاصل شد، حال نوبت به این میرسد که بپرسیم حالا همچین مسمّایی، اصلا وجود دارد یا ندارد؟ و مراد از وجود، اعم از وجود خارجی است و شامل وجود ذهنی هم میشود. و اگر پاسخ مثبت بود، حال نوبت به این میرسد که از حقیقت آن سوال شود. زیرا اگر شیء، معدوم باشد، سوال از حقیقت آن استحاله دارد چرا که معدوم، حقیقت ندارد، زیرا حقیقت، در اصطلاح، یعنی آن امری که، شیء به سبب آن، در نفس امر متحقق و آنْ شیء میشود. پس وقتی شیء نفس الامر ندارد، حقیقت هم ندارد. و این مطالب را شیخ در شفاء ذکر کرده است.» انتهی کلام السعد التفتازانی ملخصا ( مطول، ط. دار الهجرة، صص ۴۲۴- ۴۲۵).
۲) صاحب تهذیب المنطق گفته است:
« و لا بدّ فی الموجبة من وجود الموضوع اما محققا و هی الخارجیة او مقدرا فالحقیقیة او ذهنا فالذهنیة.» ( ط. جامعه مدرسین، ص ۵۸)
و ملا عبدالله یزدی، همانجا میفرماید:
« لأن ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبت له.»
و مفهوم این کلام این نیست که در قضیه ی سالبه، وجود موضوع لازم نیست. ( وجود رو دقت کنید.) بلکه این جمله ی معروف « سالبه به انتفاء موضوع» یعنی اگر موضوع، وجود نداشت و اثبات شد که وجود ندارد، حال شما میتوانی هر چیزی را از او سلب کنی و قضیه هم صادق است چرا که سبب صدق سلب شما، انتفاء موضوع است فمعنی قولهم القضیة السالبة بانتفاء الموضوع هی القضیة التی ثبت عدم وجود موضوعها فکان سبب صدق السلب هو انتفاء الموضوع ای عدم وجوده. فافهم
مثلا برای شما ثابت شده که زید، وجود ندارد. حال صحیح است بگویی زید عالم نیست، شاعر نیست، انسان نیست و هکذا و سبب صدق این سلب شما، انتفاء موضوع است.
۳) تصدیق یک قضیه، متفرع است بر تصور موضوع و تصور محمول و تصور نسبت بینَ بینَ. و مراد از تصور، اعم از تصور شرحی و حقیقی است. فافهم( این رو آدرس نمیدم چون در همهی کتب منطقی، قدیما و جدیدا موجود است.)
انتهای ۳ نکته
اذا عرفت این ۳ مقدمه را و نیک تأمل نمودی، فساد کلام ادمین کانال مذکور، هویدا میگردد.
زیرا:
اولا آقای زیبا کلام ادعا میکند که : « علوم انسانی- اسلامی، موجود نیست.» یعنی ادعا میکند پاسخ هل بسیطه، منفی است.
از مقدمه ی اول دانستی که سوال با هل بسیطه، بعد از سوال با ما شارحه است.
لذا، آقای خسروپناه، طبق این ضابطه، میگوید تصور شما از « علوم انسانی- اسلامی» چیست؟ یعنی ابتدا شرح اسم کنید.
مشکل ادمین اینه که توهم کرده که آ. خسروپناه، با ادات ما حقیقیه سوال کرده و وهمه فاسد.
ثانیا، آ. خسروپناه، از وجود موضوع سوال نکرده، تا ادمین محترم بگه در قضیه ی سلبی که وجود موضوع نیاز نیست!
ثالثا، صحبت روی اصل وجود و عدم علوم انسانی- اسلامی است. و در مقدمه ی ثانی دانستی که سالبه به انتفاء موضوع، بعد از اثبات عدم وجود موضوع است. این رو هم ادمین دقت نکرده است.
انتهی
۱) مرحوم حاجی سبزواری ( قدس سره) میفرماید:
« أسُّ المطالب ثلاثة علم
مطلب ما مطلب هل مطلب لم
فما هو الشارح و الحقیقی
و ذو اشتباکٍ مع هل أنیق» ( شرح المنظومه، ط. مؤسسة التاریخ العربی، ج۱/ صص ۱۹۰- ۱۹۱)
و خواجه در منطق تجرید میفرماید:
« و یتخلّل [ هل] فی الترتیب بین مطلبَی ما [ اعنی الشارحة و الحقیقیة].» ( الجوهر، ط. بیدار، ص ۳۰۴)
حاصل فرمایش آن دو راستْ مرد این است که هل بسیطة - یعنی اداتی که به وسیله ی آن، از وجود و عدمِ شیء سوال میشود.- رتبه اش بعد از ما شارحه و قبل از ما حقیقیه است.
و سرّ این تخلل و تقدیم و تاخیر را سعد تفتازانی در مطول، بحث انشاء، این گونه بیان کرده است:
« و هل بسیطه، از حیث ترتیب، بین ما شارحه و ما حقیقیه واقع میشود. زیرا مقتضای ترتیب طبیعی این است که وقتی با یک لفظِ مستعمل مواجه میشویم و معنای لغوی و فی الجمله ی آن را نمیدانیم و هیچ تصوری از آن نداریم، ابتدا از شرح اسم آن سؤال کنیم. یعنی بگوییم معنای لغوی این لفظ چیست؟ تا فی الجمله تصوری برای انسان پیدا شود. وقتی این تصور فی الجمله حاصل شد، حال نوبت به این میرسد که بپرسیم حالا همچین مسمّایی، اصلا وجود دارد یا ندارد؟ و مراد از وجود، اعم از وجود خارجی است و شامل وجود ذهنی هم میشود. و اگر پاسخ مثبت بود، حال نوبت به این میرسد که از حقیقت آن سوال شود. زیرا اگر شیء، معدوم باشد، سوال از حقیقت آن استحاله دارد چرا که معدوم، حقیقت ندارد، زیرا حقیقت، در اصطلاح، یعنی آن امری که، شیء به سبب آن، در نفس امر متحقق و آنْ شیء میشود. پس وقتی شیء نفس الامر ندارد، حقیقت هم ندارد. و این مطالب را شیخ در شفاء ذکر کرده است.» انتهی کلام السعد التفتازانی ملخصا ( مطول، ط. دار الهجرة، صص ۴۲۴- ۴۲۵).
۲) صاحب تهذیب المنطق گفته است:
« و لا بدّ فی الموجبة من وجود الموضوع اما محققا و هی الخارجیة او مقدرا فالحقیقیة او ذهنا فالذهنیة.» ( ط. جامعه مدرسین، ص ۵۸)
و ملا عبدالله یزدی، همانجا میفرماید:
« لأن ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبت له.»
و مفهوم این کلام این نیست که در قضیه ی سالبه، وجود موضوع لازم نیست. ( وجود رو دقت کنید.) بلکه این جمله ی معروف « سالبه به انتفاء موضوع» یعنی اگر موضوع، وجود نداشت و اثبات شد که وجود ندارد، حال شما میتوانی هر چیزی را از او سلب کنی و قضیه هم صادق است چرا که سبب صدق سلب شما، انتفاء موضوع است فمعنی قولهم القضیة السالبة بانتفاء الموضوع هی القضیة التی ثبت عدم وجود موضوعها فکان سبب صدق السلب هو انتفاء الموضوع ای عدم وجوده. فافهم
مثلا برای شما ثابت شده که زید، وجود ندارد. حال صحیح است بگویی زید عالم نیست، شاعر نیست، انسان نیست و هکذا و سبب صدق این سلب شما، انتفاء موضوع است.
۳) تصدیق یک قضیه، متفرع است بر تصور موضوع و تصور محمول و تصور نسبت بینَ بینَ. و مراد از تصور، اعم از تصور شرحی و حقیقی است. فافهم( این رو آدرس نمیدم چون در همهی کتب منطقی، قدیما و جدیدا موجود است.)
انتهای ۳ نکته
اذا عرفت این ۳ مقدمه را و نیک تأمل نمودی، فساد کلام ادمین کانال مذکور، هویدا میگردد.
زیرا:
اولا آقای زیبا کلام ادعا میکند که : « علوم انسانی- اسلامی، موجود نیست.» یعنی ادعا میکند پاسخ هل بسیطه، منفی است.
از مقدمه ی اول دانستی که سوال با هل بسیطه، بعد از سوال با ما شارحه است.
لذا، آقای خسروپناه، طبق این ضابطه، میگوید تصور شما از « علوم انسانی- اسلامی» چیست؟ یعنی ابتدا شرح اسم کنید.
مشکل ادمین اینه که توهم کرده که آ. خسروپناه، با ادات ما حقیقیه سوال کرده و وهمه فاسد.
ثانیا، آ. خسروپناه، از وجود موضوع سوال نکرده، تا ادمین محترم بگه در قضیه ی سلبی که وجود موضوع نیاز نیست!
ثالثا، صحبت روی اصل وجود و عدم علوم انسانی- اسلامی است. و در مقدمه ی ثانی دانستی که سالبه به انتفاء موضوع، بعد از اثبات عدم وجود موضوع است. این رو هم ادمین دقت نکرده است.
انتهی
المنطق رئیس العلوم
ص.زیباکلام میگه «علوم انسانی اسلامی وجود ندارد»، خسروپناه ازش میخواد اول تعریفی از "علوم انسانی اسلامی" ارائه کند بعد آن را نفی کند! گمشدهی مناظرات ما، منطق هست. حداقل گزارههای سلبی در منطققدیم نیازی به وجود موضوع ندارند، و با این فرض که چیزی وجود ندارد،…
این دو نقد👆 رو رند عالمسوز، افضل فلاسفهی غرب طهران، طاهای عزیزم برام فرستاد.
از اینکه مطلب رو مورد نقد قرار دادند تشکر میکنم.
جای تعجب هست که دو عزیز، سوالِ خسروپناه رو مای شارحه تلقی کردند.
مای شارحه یعنی نیاز به رجوع به دیکشنری و قاموس.
مثلا «اریگامی» از لحاظ لغوی برای کسی نامعلوم هست، با رجوع به لغتنامه معناش برای انسان معلوم میشه(به سوالی که موجبِ این رجوع میشه مای شارحه گفته میشه)
حالا طبق فرض این دو عزیز، آیا این چهار نفر حاضر در مناظره، معنای «علوم انسانی اسلامی» رو نمیدونند؟!!
آیا خسروپناه در پی این بوده که از ص.زیباکلام بپرسه طبق لغتنامه، معنای «علوم انسانی اسلامی» چیه؟!!
از اینکه مطلب رو مورد نقد قرار دادند تشکر میکنم.
جای تعجب هست که دو عزیز، سوالِ خسروپناه رو مای شارحه تلقی کردند.
مای شارحه یعنی نیاز به رجوع به دیکشنری و قاموس.
مثلا «اریگامی» از لحاظ لغوی برای کسی نامعلوم هست، با رجوع به لغتنامه معناش برای انسان معلوم میشه(به سوالی که موجبِ این رجوع میشه مای شارحه گفته میشه)
حالا طبق فرض این دو عزیز، آیا این چهار نفر حاضر در مناظره، معنای «علوم انسانی اسلامی» رو نمیدونند؟!!
آیا خسروپناه در پی این بوده که از ص.زیباکلام بپرسه طبق لغتنامه، معنای «علوم انسانی اسلامی» چیه؟!!
Forwarded from کاریز
در ستایش آهستگی و آهسته خواندن
نیچه، در «سپیدهدم»، نه سالها و دههها، بلکه یک و نیم سده پیش از جنون دیجیتال عصر ماست که از آهستگی میگوید:
«این پیشگفتار به تاخیر افتاد، امّا نه چندان. آخر پنج یا شش سال چه تفاوتی دارد؟ همچو کتابی، و همچو موضوعی، عجله ندارند. علاوه بر این، من و کتابم، از دوستان آهستگی بودهایم. مرا بیهوده فیلولوگ نخواندهاند. شاید هنوز هم باشم. آموزگار آهسته خواندن! بلکه امروزه آهسته هم مینویسم. این فقط عادت من نیست، بلکه ذوق و ذایقه من است، یک ذوق تباه شاید، که چیزی نمینویسد مگر خوانندگان عجول را ناامید و سرخورده کند... در روزگار «تمامش کن»، کار متنپژوه آن نیست که مطلب را هر چه سریعتر به پایان رساند. نه، آن است که شیوهٔ خوب خواندن را بیاموزاند، یعنی آهسته، عمیق، با حضور ذهن، محتاطانه، با تامّل، با ذهنی باز و با انگشتان و چشمانی دقیق... دوستان شکیبای من، این کتاب همچو خوانندهٔ کاملی را دعوت میکند که بیاموز تا مرا خوب بخوانی!» جنوا، پاییز ۱۸۸۶
-
نیچه، در «سپیدهدم»، نه سالها و دههها، بلکه یک و نیم سده پیش از جنون دیجیتال عصر ماست که از آهستگی میگوید:
«این پیشگفتار به تاخیر افتاد، امّا نه چندان. آخر پنج یا شش سال چه تفاوتی دارد؟ همچو کتابی، و همچو موضوعی، عجله ندارند. علاوه بر این، من و کتابم، از دوستان آهستگی بودهایم. مرا بیهوده فیلولوگ نخواندهاند. شاید هنوز هم باشم. آموزگار آهسته خواندن! بلکه امروزه آهسته هم مینویسم. این فقط عادت من نیست، بلکه ذوق و ذایقه من است، یک ذوق تباه شاید، که چیزی نمینویسد مگر خوانندگان عجول را ناامید و سرخورده کند... در روزگار «تمامش کن»، کار متنپژوه آن نیست که مطلب را هر چه سریعتر به پایان رساند. نه، آن است که شیوهٔ خوب خواندن را بیاموزاند، یعنی آهسته، عمیق، با حضور ذهن، محتاطانه، با تامّل، با ذهنی باز و با انگشتان و چشمانی دقیق... دوستان شکیبای من، این کتاب همچو خوانندهٔ کاملی را دعوت میکند که بیاموز تا مرا خوب بخوانی!» جنوا، پاییز ۱۸۸۶
-
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اگر با کسی کاری رو انجام بدید، بعد از مدتی، هر کدوم چقدر توان براش میگذارید؟
آیا شما بیشتر کار خواهید کرد، یا شریکتون؟
پاسخ این سوالِ معلق در نظریه بازیهاست.
تعادلِ نشِ بازی گروهی همافزا(synergic)، کمترین مقدار توان هر بازیکن هست.
اینکه با سادگی و قطعیت، چنین نتیجهی حیرتانگیزی گرفته بشه، اونم در مورد چنین مسألهی مبهم و شناوری، واقعا زیباست.
و البته نتیجه همینطور که معلومه بسیار تلخه.
این تدریس زیبا از کانال آکادمی خان در یوتیوب
https://youtu.be/NKoNxPAYkyc?si=B448R-gRWeisvti2
آیا شما بیشتر کار خواهید کرد، یا شریکتون؟
پاسخ این سوالِ معلق در نظریه بازیهاست.
تعادلِ نشِ بازی گروهی همافزا(synergic)، کمترین مقدار توان هر بازیکن هست.
اینکه با سادگی و قطعیت، چنین نتیجهی حیرتانگیزی گرفته بشه، اونم در مورد چنین مسألهی مبهم و شناوری، واقعا زیباست.
و البته نتیجه همینطور که معلومه بسیار تلخه.
این تدریس زیبا از کانال آکادمی خان در یوتیوب
https://youtu.be/NKoNxPAYkyc?si=B448R-gRWeisvti2
المنطق رئیس العلوم
اگر با کسی کاری رو انجام بدید، بعد از مدتی، هر کدوم چقدر توان براش میگذارید؟ آیا شما بیشتر کار خواهید کرد، یا شریکتون؟ پاسخ این سوالِ معلق در نظریه بازیهاست. تعادلِ نشِ بازی گروهی همافزا(synergic)، کمترین مقدار توان هر بازیکن هست. اینکه با سادگی…
بعد از دنبال کردن این دوره از نظریه بازیها، که واقعا شیوا و واضح تدریس شده، چند روز فکرم مشغول بود. (و هست.)
نکتهای که این وسط وجود داره، اینه که کاملا میشه سطر به سطر، کلمه به کلمهی نظریه بازیها رو به منطق برگردوند.
ولی اگر صرفا با علم منطق بخوایم به حل مسأله بپردازیم احتمالا شهودمون رو از دست بدیم.
برای مثل منی که علاقمندم قطعیت و مبرهن بودن رو با منطق، به فلسفه برگردونم، این یه مسالهست که آیا صرفا با خود منطق میشه این کار رو کرد یا به دانشهایی همچون نظریه بازیها هم نیاز پیدا خواهیم کرد؟
نکتهای که این وسط وجود داره، اینه که کاملا میشه سطر به سطر، کلمه به کلمهی نظریه بازیها رو به منطق برگردوند.
ولی اگر صرفا با علم منطق بخوایم به حل مسأله بپردازیم احتمالا شهودمون رو از دست بدیم.
برای مثل منی که علاقمندم قطعیت و مبرهن بودن رو با منطق، به فلسفه برگردونم، این یه مسالهست که آیا صرفا با خود منطق میشه این کار رو کرد یا به دانشهایی همچون نظریه بازیها هم نیاز پیدا خواهیم کرد؟
گالیله:
«شما نمیتوانید نواختن ارغنون را نزد آن کس که در ساختن این آلت استادی تام دارد بیاموزید، بلکه برای این منظور باید نزد هنرمندی بروید که در نواختن ارغنون تبحری تام دارد، نه استاد سازندهی آن.
استدلال و اقامهی برهان را با خواندن کتابهایی میتوان یاد گرفت که پر از استدلال و برهان باشد، یعنی فقط کتب ریاضی، و نه با خواندن منطق.»
[نقل از مقالهی کوهن، به ترجمهی زندهیاد محمود مصاحب]
«شما نمیتوانید نواختن ارغنون را نزد آن کس که در ساختن این آلت استادی تام دارد بیاموزید، بلکه برای این منظور باید نزد هنرمندی بروید که در نواختن ارغنون تبحری تام دارد، نه استاد سازندهی آن.
استدلال و اقامهی برهان را با خواندن کتابهایی میتوان یاد گرفت که پر از استدلال و برهان باشد، یعنی فقط کتب ریاضی، و نه با خواندن منطق.»
[نقل از مقالهی کوهن، به ترجمهی زندهیاد محمود مصاحب]
المنطق رئیس العلوم
گالیله: «شما نمیتوانید نواختن ارغنون را نزد آن کس که در ساختن این آلت استادی تام دارد بیاموزید، بلکه برای این منظور باید نزد هنرمندی بروید که در نواختن ارغنون تبحری تام دارد، نه استاد سازندهی آن. استدلال و اقامهی برهان را با خواندن کتابهایی میتوان…
اعتقاد ارسطو این بود که علم به علت، علم به شیء هست.
ولی این باور ذره ذره، توسط علمگراها تحتالشعاع قرار گرفت.
در واقع علمگراها بجای گشتن دنبال علت، در پی معلولها، نتایج و عوارضاند.
تمثیل «فرد گمشده در جنگل» که توسط دکارت مطرح شد از موارد واضح این عقیده ست.
در اینجا هم گالیله به وضوح ارسطو رو هدف گرفته، ساختن ارغنون با نواختن اون فرق داره.
ولی این باور ذره ذره، توسط علمگراها تحتالشعاع قرار گرفت.
در واقع علمگراها بجای گشتن دنبال علت، در پی معلولها، نتایج و عوارضاند.
تمثیل «فرد گمشده در جنگل» که توسط دکارت مطرح شد از موارد واضح این عقیده ست.
در اینجا هم گالیله به وضوح ارسطو رو هدف گرفته، ساختن ارغنون با نواختن اون فرق داره.
کتیبه هخامنشی، منزل فروغ، پل خواجو، چهارشنبهسوری
این قبیل اعمال سابقهی تاریخی دارند، ممنون از نور سیاه(نگاه کنید)
خیام به ما یاد داده «شر» شادکنندهست.
قرار نیست آدمها عوض بشن، اونها جبرِ ما هستند و ما جبر اونها.
این قبیل اعمال سابقهی تاریخی دارند، ممنون از نور سیاه(نگاه کنید)
خیام به ما یاد داده «شر» شادکنندهست.
قرار نیست آدمها عوض بشن، اونها جبرِ ما هستند و ما جبر اونها.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای ملکیان در این سخنرانی ناخواسته بین دو قاعده همارزی بیان میکنند بدون استدلال:
الف- اگر چیزی موجود باشد، واجب است(عکس نقیض قاعدهی «الشيء ما لمیجب لم یوجد»)
ب-تخلف معلول از علت محال است.
این حدس بسیار جالب است، آیا برای اثباتِ معادل بودن الف و ب راهی وجود داره؟
منبع کامل این سخنرانی
الف- اگر چیزی موجود باشد، واجب است(عکس نقیض قاعدهی «الشيء ما لمیجب لم یوجد»)
ب-تخلف معلول از علت محال است.
این حدس بسیار جالب است، آیا برای اثباتِ معادل بودن الف و ب راهی وجود داره؟
منبع کامل این سخنرانی
دربارهی اینکه قاعدهی «تصدیق بلاتصور محال است» آیا مخالفی وجود داره یا نه؟
به نظرم علامه حلی رو باید یکی از مخالفین این قاعده قلمداد کرد.
علامه حلی ابتدا منظور از کلمهی تصور رو در این قاعده معلوم میکنه، آیا منظور «کمال تصور» هست؟
پاسخ علامه منفیه:
«جاز ان یکون التصور للمفردات ناقصا ان تکون معلومة باعتبار من الاعتبارات»
البته تقریر من، یه تقریر وارونهست، علامه حلی با این شکل از قاعده که مرکوز در اذهان متفلسفین هست مخالفاند:
«تصدیق بلا تصور کامل، محال است»
ولی با این شکل از قاعده موافقاند:
«تصدیق بدون تصور اصلا، محال است»
به نظرم علامه حلی رو باید یکی از مخالفین این قاعده قلمداد کرد.
علامه حلی ابتدا منظور از کلمهی تصور رو در این قاعده معلوم میکنه، آیا منظور «کمال تصور» هست؟
پاسخ علامه منفیه:
«جاز ان یکون التصور للمفردات ناقصا ان تکون معلومة باعتبار من الاعتبارات»
البته تقریر من، یه تقریر وارونهست، علامه حلی با این شکل از قاعده که مرکوز در اذهان متفلسفین هست مخالفاند:
«تصدیق بلا تصور کامل، محال است»
ولی با این شکل از قاعده موافقاند:
«تصدیق بدون تصور اصلا، محال است»