tgoop.com/ktabdansh/4803
Last Update:
🔹🔶🔹🔶🔹
🔷 #حکایت
چوپان دروغگو نگارش جدید:
یکی بود یکی نبود،
غیر از خدا هیچکس نبود.
چوپانی مهربان بود که در نزدیکی
دهی، گوسفندان را به چرا میبرد.
مردم ده که از مهربانی و
خوشاخلاقی او خرسند بودند،
تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را
به او بسپارند تا هر روز آنها را به
چرا ببرد. او هر روز مشعول مراقبت
از گوسفندان بود و مردم نیز از این
کار راضی بودند.
برای مدتها این وضعیت ادامه داشت
و کسی شکوهای نداشت تا اينکه...
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد:
آی گرگ آی گرگ!
وقتی مردم خود را به چوپان رساندند
دريافتند که گرگی آمده است و یک
گوسفند را خورده است!
آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند
نگران نباش و خدا را شکر که بقیهٔ
گله سالم است. اما از آن پس،
هر چند روز یکبار چوپان فریاد میزد:
گرگ، گرگ، آی مردم، گرگ.
وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را
به چوپان میرساندند و میدیدند
کمی دیر شده و دوباره گرگ،
گوسفندی را خورده است. این
وضعیت مدتها ادامه داشت و
همیشه مردم دیر میرسیدند و
گرگ، گوسفندی را خورده بود!
روزی مردم ده تصمیم گرفتند
پولهای خود را جمع کنند و چند
سگ گله بخرند، از وحشیترینها و
قویترین سگها را...
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که
با خرید این سگها، دیگر هیچگاه
گوسفندی خورده نخواهد شد.
اما پس از خرید سگها، هنوز مدت
زیادی نگذشته بود که دوباره صدای
فریاد ' آی گرگ آی گرگ ' چوپان به
گوش رسید! مردم دویدند و خود
را به گله رساندند و ديدند دوباره
گوسفندی خورده شده است.
ناگهان یکی از مردم که از دیگران
باهوشتر بود به بقیه گفت:
ببینید، ببینید هنوز اجاق چوپان داغ
است و استخوانهای گوشت سرخ
شده و خورده شدهٔ گوسفندانمان
در اطراف پراکنده است!
مردم که تازه متوجه شده بودند که
در تمام این مدت چوپان دروغ
میگفته است، فریاد برآوردند:
آی دزد، آی دزد.
چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش
کنیم، اما ناگهان چهرهٔ مهربان و
مظلوم چوپان تغییر کرد. چهرهای
خشن به خود گرفت و چماق چوپانی
را برداشت و بهسمت مردم حملهور
شد. سگها هم که فقط از دست
چوپان غذا خورده بودند و کسی را
جز او صاحب خود نمیدانستند او
را همراهی کردند!
بسیاری از مردم از چماق چوپان و
بسیاری از آنها از گاز سگها زخمی
شدند. دیگران نیز وقتی این
وضعیت را دیدند، گریختند، در
روزهای بعد که مردم برای عیادت
از زخمیشدگان میرفتند به یکدیگر
میگفتند: خود کرده را تدبیر نیست.
یکی از آنها پیشنهاد داد که از این
پس وقتی داستان چوپان دروغگو
را برای کودکانمان نقل میکنیم باید
برای آنها توضیح دهیم که هرگاه
خواستید گوسفندان، چماق و
سگهای خود را به کسی بسپارید،
پیش از هر کاری در مورد درستکاری
او بررسی کنید و مطمئن شوید که
او دروغگو نیست!
اما معلم مدرسه که آنجا بود و
حرفهای مردم را میشنید گفت:
دوستان توجه کنید که ممکن است
کسی نخست راستگو " باشد ولی
وقتی گوسفندان، چماق و سگهای
ما را گرفت وسوسه شود و
دروغگو شود.
بنابراین بهتر است
هیچگاه گوسفندان، چماق و سگهای
خود را به یکنفر نسپاریم ...
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/4803