tgoop.com/ktabdansh/3937
Last Update:
📖 مطالعه قسمت هفتم
انسان چیزی است که باید بر او
غلبه شود. شما قاضیان و قربانی
کنندگان، آیا شما واقعا میخواهید
بکشید تا یک جانور سرش را به تأیید
خم کند؟ - جنایتکار سرش را خم
میکند، تحقیر بزرگ با زبان نگاه
صحبت میکند. نفس چیزی است
که باید برآن غلبه شود. نفس از
دیدگاه خودم حقارت بزرگ بشریت
است. ای قاضیان، کشتن توسط شما
باید یک ترحم باشد نه انتقام.
بگذارید اندوه شما عشق به انسان
برتر باشد. بگوئید دشمن نه شرور.
بگوئید فرد بیمار نه رذل. بگوئید
احمق نه گناهکار. ای قاضی، اگر
افکارت صدای بلندی داشت همه فریاد میزدند؛ این پلید و این کرم زهرآگین
را دور کنید. - اما فکر یک چیز است
و کردار یک چیز و تصویر کردار آدمی
هم یک چیز دیگر. آدمی خود را به
عنوان انجام دهندهی یک کردار دید.
دیوانگی پیش از عمل.
چرا جنایتکار کسی را کشته؟
چون میخواست دزدی کند. نه. او
خواهان خون بود نه دزدی.
تشنهی شعف خنجر بود.
منطق گفت خون چه اهمیتی دارد؟
دست کم در این جریان مرتکب دزدی
هم بشو.سخن مانند سرب در دلش
سنگینی کرد.
این بشر چیست؟ تودهای از بیماریها.
با استفاده از روحش به جهان دست
درازی میکند.
این بشر چیست؟ تودهای از مارهای
وحشی. که بهندرت در آرامش است.
این بدن ضعیف را ببین، هرچه این
بدن بیشتر زجر میکشد، روح ضعیف
را تفسیر میکند. برای شادی، خنجر
تعبیر میکند. ( میخواهد با همان
چیزی که از آن درد میکشد، دیگران
آزار ببینند.) هرکس که بیمار شود،
قربانی شر است. - یک ضمیر
گناهکار موجب رنج دیگران میشود.
به راستی شرارت آنها چیست؟
من یک حصار در برابر سیلاب هستم
اما عصای زیر بغل شما نیستم.
چنین گفت زرتشت
درباره خواندن و نوشتن
من از میان همه ی آنچه نوشته شده تنها عاشق آن چیزی هستم که کسی با خون خودش نوشته باشد با خون بنویسید
من از اینها که بيهوده میخوانند
متنفرم. هرکس که خواننده را بشناسد
هیچ کاری برای او انجام نمیدهد.
آنها که نوشتن را بلد نیستند،
اندیشه را هم تباه میکنند. درگذشته
روح همان خدا بود سپس به انسان
تبدیل شد.
- هرکسی که با خون مینویسد
و حکایت میکند نمیخواهد
نوشته اش را بخوانند، بلکه میخواهد
آنها را با قلبشان یاد بگیرند. برای
حرکت در مسیر کوهستان باید
پاهای بسیار بلندی داشته باشید.
آنکه در قله می ایستد دیگر کسی
نیست که قبلا راه افتاده بود
میخندد. شما هنگامی که آرزوی تعالی
دارید به بالا نگاه میکنید و من به
پایین. چون در جایگاه بلندی هستم
هرکسی از بلندترین کوه صعود کند،
به همهٔ بازی های داستان های غم انگیز
و واقعیت های غم انگیز میخندد.
جسور، طعنه زننده، خشن...- دانایی
ما را اینگونه میخواهد.
- دانش یک زن است و همیشه
عاشق جنگجویان است.
شما به من میگوئید تحمل زندگی
دشوار است اما چرا شما در صبحگاه
قوی و در عصر گاه تسلیم هستید؟
تحمل زندگی دشوار است؛ اما بازهم آن
را با این ملایمت نگذرانید.بارهای
سنگین را حمل کنیم.ما عاشق زندگی
هستیم نه به این دلیل که به زندگی
خو گرفته ایم بلکه به این خاطر که
به عشق عادت کرده ایم. - همیشه
نوعی دیوانگی در عشق است.
اما نوعی منطق در دیوانگی است.
کسی که زندگی را دوست دارد و دانش هرچیزی را میبیند خوشبخت است.
- من فقط به خدایی ایمان می آورم که رقصیدن را بلد است و هنگامی که شیطان خود را دیدم اورا مشتاق، کامل،
عمیق، محزون یافتم؛ او روح وقار بود؛
همهٔ چیز در او فرو می افتد.
چنین چیزی را با خشم نمیکشد،
بلکه باخنده میکشد. بپا خیزید
بگذارید روح وقار را بکشیم!
من راه رفتن را یادگرفتم،
از آن زمان به بعد به خودم اجازه
دادم بدوم.
من پرواز را آموختم، از آن زمان بهبعد
منتظر نمیمانم تا من را هل بدهند
تا از جایم بجنبم حالا سبک هستم،
حالا پرواز میکنم حالا خودم را پايينتر
از خودم میبینم،
حالا یک خدا در درون من میرقصد.
چنین گفت زرتشت.
📚 چنین گفت زرتشت - نیچه
● ادامه دارد
📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/3937