tgoop.com/ktabdansh/3775
Last Update:
📖 ۴۷
- تنها چیزی که از خاطرم خواهم یافت،
تصاویری تکهپارهاند، اما مطمئن نیستم
معنایشان چیست؟ خیال یا خاطره؟
- چیزی بهجا نمانده جز کلمات.
- تصاویر بدیعی در ذهنم زاده میشوند؛
کلماتم از جنس رؤیا هستند؛ همهاش
همین است. ( در ذهنش داستانسازی
میکند، از خاطراتش )
کلمهای از احساسات نفوذ کرده. به
سراغ خاطراتم میروم؛ بخشی از آن
منجمد شده. در بُعد بدنم گیر افتادهام.
مردخودآموخته به دیدنم میآید.
برای دیدن عکسهایم ( از مسافرتهام )
نگاه کند. [ امیدوارم وقتی
عکسها را نگاه میکند دهانش را ببندد. ]
" آه مسیو ، سفر بهترین معلمه "
- تو کتابها خوندم که بعض از
مسافرا بعد از سفر تغییر میکنن.
عکسها را نگاه میکند." آه مسیو
آداب و رسوم چقدر جالبند.
پاسکال میگه؛ رسم و رسوم طبیعت
ثانویه ما هستن. "
میگوین؛ بستگی داره.
دلش میخواهد ماجراجویی کند!
عکس سانتیا " در کتاب ژیل بلاس؟
مسحور از اینجا رفت.
- حالا تنهایم. کاملا تنها.
در مراکش مردی باچاقو بهمن حمله
کرد.هیچچیز باشکوهی در زندگیام
وجود ندارد. ده سال تمام بهخودم
دروغ گفتهام. حالا میبینم که بهدنبال
چه بودهام. چیزی دارد شروع میشود
که در لحظهٔ بعدی کش بیاید!
بههر ثانیه چنگ میزنم،
- سعی در متوقف کردنشان ندارم،
دلم میخواهد عبورشان را ببینم.
- فکر هنوزهم آنجاست، بینام،
باآرامش در انتظار است؛
- بهجز خودت کسی را نخواهی داشت.
ظهر شنبه
مردخودآموخته در سالن مطالعه است.
- برای آنکه اتفاقها تبدیل به ماجرا
شوند، فقط باید تعریفش کرد.
انسان همیشه قصهگو بوده.
همهٔ آنچه بر سرش میآید را در قصه
میبیند.
- اما باید انتخاب کرد:
یا زندگی کردن یا تعریف کردن.
درحال زندگی کردن هیچ اتفاقی
نمیافتد. هیچ آغازی نیست.
پایانی برای هیچچیز نیست.
📚 تهوع
- ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
BY کتاب دانش
Share with your friend now:
tgoop.com/ktabdansh/3775