tgoop.com/jelsastory300year/17782
Last Update:
#باهم
پارت 13
السا
حسابی خیس شده بودم بعداز یه دوش گرم روی مبل نشستم . فکرم مشغول بود و خوابم نمیبرد . تو فکر بودم که از زیر در پاکت نامه ای به داخل خونه فرستاده شد . با احتیاط به در نزدیک شدم و پاکتو برداشتم . شک داشتم بازش کنم یا نه . حس کنجکاویم مانع از احتیاط کردنم شد و بازش کردم . فقط یه آدرس توش بود . همون آدرسی که اون آدمقبل از مرگش گفت . پس چرا جک گفت آدرسش حقیقت نداره؟کی این آدرسو فرستاده؟هرجای پاکتو نگاه کردم اثری از هیچ فرستنده ای نبود . تو فکر بودم که با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم و جواب دادم:بله کریستف . کریستف:سلام السا باید ببینمت . من:باشه .میام همون جای همیشگی . بعداز چند دقیقه آماده شدم و با گوشی مخفیم به جک پیام دادم که دارم میرم کجا و رفتم همون کافه ای که اکثر اوقات میرفتیم . یکم منتظرش موندم تا اومد :سلام خیلی منتظرم موندی ؟ من :سلام .نه زیاد . تا نشست فوری پرسیدم:چیزی شده؟ کریستف:من باید از تو بپرسم،السا چیزی شده؟ فقط نگاهش کردم که ادامه داد:واقعا عجیب شدی . همه چیز عجیب شده توی پاسگاه کارت میزنی همیشه در صورتی که هیچ اثری ازت نیست و از همه جالب تر بایه خلافکار لعنتی زیادی رفیق شدی ..تو....تو واقعا داری چیکار میکنی السا ؟ تو واقعا ..جک:اگه باز جوییت تموم شده من با السا کار دارم . کریستف :چه خوب که خودت اومدی اتفاقا منم با تو کار دارم .جک سرتا پای کریستفو نگاهی انداخت و بی جواب گذاشتش و نگاه من کرد:پاشو بریم . کریستف عصبی نگاهشو به من دوخت:السا تو جایی نمیری ازت خواهش میکنم . بعد به جک خیر شده:من باید بفهمم چخبر شده و داری چه بلایی سر السا میاری . عصبی دستامو به شقیقه هام کشیدم و قبل از جواب دادن جک ،گفتم:کریستف نمیشه بعضی چیزا رو بگم لطفا انقدر اصرار نکن ،بدون که من حالم خوبه و دارم کار درستو انجام میدم ،باشه؟ بعد هر دو رو تو همون حالتشون تنها گذاشتم و از کافه بیرون زدم .
جک
خیره شدم بهش حسابی به همه چیز مشکوک شده و طوری وانمود میکرد انگار ای اوضاع پاسگاه بیخبره ،آروم بهش گفتم:حالا خیالت راحت شد؟خواستم برم که بازومو گرفت:شاید السا فکر کنه که دیگه الان دست از سرش بر میدارم اما هنوز کارم با تو تموم نشده . نیش خندی زدم و دستشو از روی بازوم کنار زدم که محکم تر از دفعه قبل گفت:میدونم هرچی که هست به تو ربط داره به آزاد شدن یهوییت باوجود اون پرونده سنگینت . سر تکون دادم:آفرین خوب نقش پلیس خوبه رو بازی میکنی منم دیگه داره باورم میشه که همدست بقیه همکارات نیستی . انگار جا خورده باشه سوالی نگام کرد که تو حال خودش گذاشتمش و رفتم .
کریستف
منظورش چیه ؟یعنی چی که همدست همکارام نیستم ؟!اوضاع پیچیده تر شده باید بفهمم چخبره .
السا
به محض اینکه با کلید درو باز کردم یه پاکت روی زمین افتاد . برش داشتم و رفتم داخل . چراغو روشن کردم و درو پشت سرم بستم و پشت نامه نوشته بود " مرد آزاد " یعنی از طرف جکه؟!بازش کردم که دقیقا همون آدرسی بود که توی نامه قبلی هم نوشته شده بود . یه لیوان آب خوردم . اما همچنان فکرم بهم ریخته بود . اگه جک فرستاده چرا پیام نداده بود؟شاید قبل از اینکه بیاد کافه اینو برام گذاشته ؟!
کریستف
تو ماشین نشسته بودم که زنگ زدم السا و بعداز چند دقیقه جواب داد: بله . من:السا من باید دوباره ببینمت و باهات حرف بزنم. لطفا به اون عوضی چیزی نگو . السا:متاسفم کریستف من الان فرودگاهم ،پرواز دارم باید برم جایی بعدا میبینمت . هنوز حرفمو به زبون نیاوردم که قطع کرد . بعداز اون هرچقدر زنگ زدم جواب نداد و گوشیش خاموش بود . خدای من واقعا چخبر شده السا داره چیکار میکنه .
BY ❄jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ ❄
Share with your friend now:
tgoop.com/jelsastory300year/17782