تزهایی درباره ایران.pdf
179.5 KB
بیست تز درباره ایران
جواد طباطبایی مانند هر اندیشمند مهم دیگر، که در مقام جمع بندی و اجتهاد خود از تحولات سیاسی و تاریخی، تزهایی را به صورت کلی، ارائه میدهد، بیست تز جامع درباره ایران تدوین کرد که درگیرنده اندیشه های کلی اوست.
@JavadTaba🌲
جواد طباطبایی مانند هر اندیشمند مهم دیگر، که در مقام جمع بندی و اجتهاد خود از تحولات سیاسی و تاریخی، تزهایی را به صورت کلی، ارائه میدهد، بیست تز جامع درباره ایران تدوین کرد که درگیرنده اندیشه های کلی اوست.
@JavadTaba🌲
Audio
🎙تحول مفهوم «ملت/Nation»
دکتر طباطبایی در این بخش از درسگفتار ماکیاوللی، جلسه اول به تحول مفهوم ملت می پردازد و توضیح میدهد که این کلمه در زبان های اروپایی و فارسی چه تحول معنایی پیدا کرده و چگونه از مضمون قدیم مذهبی تخلیه شده و سپس مفهوم جدید «ملی» پیدا کرده است.
@Javadtaba 🌲
دکتر طباطبایی در این بخش از درسگفتار ماکیاوللی، جلسه اول به تحول مفهوم ملت می پردازد و توضیح میدهد که این کلمه در زبان های اروپایی و فارسی چه تحول معنایی پیدا کرده و چگونه از مضمون قدیم مذهبی تخلیه شده و سپس مفهوم جدید «ملی» پیدا کرده است.
@Javadtaba 🌲
نظریه و عمل سیاسی - لویی آلتوسر.pdf
856.2 KB
نظریه و عمل سیاسی/ لوئی آلتوسر
دیدگاه #آلتوسر به عنوان یکی از مفسّران ماکیاوللی، در فهم این اندیشمند اهمیّت زیادی دارد. به طریق اولی فهم منطق برخی از مبادی فکری طباطبایی نیز بدون فهم متن آلتوسر ممکن نیست. نظریه و عمل سیاسی مهم ترین بخش از رساله آلتوسر در مورد #ماکیاوللی است و طباطبایی نیز در تفسیرهای خود بسیار از آن بهره برده است. اکنون ترجمه این بخش تقدیم خوانندگان کانال بایگانی میشود. با این توضیح که ترجمه اخیر از مجله ایران بزرگ فرهنگی وام گرفته شده است.
@Javadataba 🌲
دیدگاه #آلتوسر به عنوان یکی از مفسّران ماکیاوللی، در فهم این اندیشمند اهمیّت زیادی دارد. به طریق اولی فهم منطق برخی از مبادی فکری طباطبایی نیز بدون فهم متن آلتوسر ممکن نیست. نظریه و عمل سیاسی مهم ترین بخش از رساله آلتوسر در مورد #ماکیاوللی است و طباطبایی نیز در تفسیرهای خود بسیار از آن بهره برده است. اکنون ترجمه این بخش تقدیم خوانندگان کانال بایگانی میشود. با این توضیح که ترجمه اخیر از مجله ایران بزرگ فرهنگی وام گرفته شده است.
@Javadataba 🌲
Audio
🎙پرسپکتیو جدید ماکیاوللی
جواد طباطبایی، درسگفتار ماکیاوللی، بخش آخر، ۱۳۸۸
دیالکتیک دره و قله
@JavadTaba 🌲
جواد طباطبایی، درسگفتار ماکیاوللی، بخش آخر، ۱۳۸۸
دیالکتیک دره و قله
@JavadTaba 🌲
پرسپسکتیو جدید ماکیاوللی
✍جواد طباطبایی
اشاره: متن کوتاهی که در ادامه خواهدآمد، بخشی از درسگفتار ماکیاوللی است که در پایان دهه 1380 توسط دکتر جواد طباطبایی تدریس شده است. آنچه که طباطبایی در این بُرش توضیح داده، تفسیری از تمثیل مهم ماکیاوللی است که از آن به عنوان چشم انداز/ پرسپکتیو ماکیاوللی یاد میشود و برخی از مهمترین نویسندگان تاریخ اندیشه سیاسی نیز به آن اشاره کرده اند. او در این تمثیل به تفاوت تحلیل منطق قدرت از دو چشم انداز متفاوت (کوه و دامنه یا قله و جلگه) می پردازد و با اشاره غیرمستقیم به سلسله مراتب اجتماعی، به تفاوت دیدگاه مردم و صاحبان قدرت می پردازد.
***
ماکیاوللی می گوید، در سیاست یک دیدگاه وجود ندارد، بلکه دو دیدگاه هست و بستگی دارد که شما از کجا به قدرت نگاه کنید. مثالی که او میزند پرسپکتیو جدید است. ماکیاوللی به شهریار میگوید، من از میان عوام مردم نگاه میکنم و تو از بالا نگاه میکنی (یعنی از موضع قدرت) و این شبیه آن است،کسیکه بخواهد کوه را بکشد و در دامنه کوه ایستاده باشد و چشم انداز خوبی برای نقاشی دارد. ولی کسیکه بخواهد درّه را نقاشی کند باید بالا باشد و عظمت درّه را از بالا ببیند. ماکیاوللی میگوید وضع من نسبت به شما چنین است، شما (شهریار) بالای قلّه هستید و من پائین قلّه ام. اما فکر نکنید چون بالا هستید می توانید تمام قدرت، وسعت یا اهمیّت آن را از آن بالا ببینید. چون از بالای کوه نمیشود خودِ کوه را دید و ترسیم کرد. همانطور که از درّه نمیشود، درّه را ترسیم کرد.
پس دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که این دو دیدگاه هستند که اگر کنار هم گذاشته شود ، خواهیم فهمید که قدرت و مناسبات آن چگونه است. به عبارت دیگر کسی که در قدرت است نمیتواند وضع خود را درست تحلیل کند. اینکه همیشه آدم های معمولی -که ما باشیم- فکر میکنیم بعضی (حاکمان) چرا اینطور عمل میکنند یا چرا چنین اشتباهاتی میکنند و هر اتفاقی که در هر جایی می افتد، میگوئیم که میشد آن را دید [پیش بینی کرد] به خاطر همین تفاوت چشم انداز است. بله! می شد دید، برای اینکه ما از درّه (دامنه) به بالا (قله) نگاه میکنیم ولی از آن بالا نمیشود قله را دید، [البته] احتمالا پائین (دامنه) را میتوان که گاهی اوقات [حاکمان] آن را هم نمی بینند.
اما ماکیاوللی اتفاقاً به منطق بسیار پیچیده سیاست جدید اشاره میکند و میگوید ماهیت قدرت از درونِ قدرت قابلِ توضیح نیست و مناسبتش هم قابل فهم نیست و ضمن اینکه خودش را پائین میآورد و میگوید من پائین هستم در واقع این پائین آمدنی است که مثل بسیاری از مناسبات جهان جدید و مدرنیته رو به بالا است. یعنی یک دیالکتیک بسیار پیچیده ای بین بالا و پائین است و همیشه اینطور نیست که آنهایی که بالا هستند، بالا باشند و آنها که پائین هستند، پائین. در واقع سعی دارد این وضع را توضیح دهد و میگوید درست است که من پائین هستم و از درّه به کوه نگاه میکنم اما تویی که در بالای کوه هستی نمیتوانی آن را ببینی، پس نقطه ضعف من (مردم عادی)، همان نقطه قوت من هست و نقطه قوت تو (شهریار) نقطه ضعف ات است زیرا نمیتوانی به رغم اینکه بالا هستی وضع خودت را تحلیل کنی.
در واقع میخواهد بگوید شمایی که همواره به قدرت عادت کرده اید، علت شکست های پی در پی شما همین است که این رابطه بالا و پائین برای تان روشن نیست. این دو دیدگاه متفاوت به منطقِ قدرت تا کنون فهمیده نشده و سیاست نامه های رایج آن زمان این را به ما نشان نمیدهند. پس یک نیاز اساسی وجود دارد که این دو دیدگاه کنار هم گذاشته شود و به شهریار میگوید؛ باید بتوانی دیدگاه متفاوت را ببینی وگرنه بازهم شکست خواهی خورد.
ماکیاوللی این چشم انداز را در مقدمه کتاب میآورد: « و نیز این اُمید است که شهریار این را گستاخی نشمرد که مردی ناچیز و فرومایه جسارت ورزد و در باب کار نهاد شهریاری سخن بگوید. زیرا همچنان که بری طرح ریزی زیبایی کوهها و چشم اندازها، باید در جلگه جای داشت و برای نظر کردن بر جلگه ها نیز باید بر بلندها ایستاد، برای دریافتن نهاد مردم نیز می بایست شهریار بود و برای دریافت نهاد شهریاران نیز از مردم...». اگرنه این دو فهمیده نشود مناسبات قدرت بیشتر از یکطرف نخواهد داشت. پس هم باید سرشت مردم را فهمید و هم سرشت قدرت را.
https://www.tgoop.com/JavadTaba/243 🌲
✍جواد طباطبایی
اشاره: متن کوتاهی که در ادامه خواهدآمد، بخشی از درسگفتار ماکیاوللی است که در پایان دهه 1380 توسط دکتر جواد طباطبایی تدریس شده است. آنچه که طباطبایی در این بُرش توضیح داده، تفسیری از تمثیل مهم ماکیاوللی است که از آن به عنوان چشم انداز/ پرسپکتیو ماکیاوللی یاد میشود و برخی از مهمترین نویسندگان تاریخ اندیشه سیاسی نیز به آن اشاره کرده اند. او در این تمثیل به تفاوت تحلیل منطق قدرت از دو چشم انداز متفاوت (کوه و دامنه یا قله و جلگه) می پردازد و با اشاره غیرمستقیم به سلسله مراتب اجتماعی، به تفاوت دیدگاه مردم و صاحبان قدرت می پردازد.
***
ماکیاوللی می گوید، در سیاست یک دیدگاه وجود ندارد، بلکه دو دیدگاه هست و بستگی دارد که شما از کجا به قدرت نگاه کنید. مثالی که او میزند پرسپکتیو جدید است. ماکیاوللی به شهریار میگوید، من از میان عوام مردم نگاه میکنم و تو از بالا نگاه میکنی (یعنی از موضع قدرت) و این شبیه آن است،کسیکه بخواهد کوه را بکشد و در دامنه کوه ایستاده باشد و چشم انداز خوبی برای نقاشی دارد. ولی کسیکه بخواهد درّه را نقاشی کند باید بالا باشد و عظمت درّه را از بالا ببیند. ماکیاوللی میگوید وضع من نسبت به شما چنین است، شما (شهریار) بالای قلّه هستید و من پائین قلّه ام. اما فکر نکنید چون بالا هستید می توانید تمام قدرت، وسعت یا اهمیّت آن را از آن بالا ببینید. چون از بالای کوه نمیشود خودِ کوه را دید و ترسیم کرد. همانطور که از درّه نمیشود، درّه را ترسیم کرد.
پس دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که این دو دیدگاه هستند که اگر کنار هم گذاشته شود ، خواهیم فهمید که قدرت و مناسبات آن چگونه است. به عبارت دیگر کسی که در قدرت است نمیتواند وضع خود را درست تحلیل کند. اینکه همیشه آدم های معمولی -که ما باشیم- فکر میکنیم بعضی (حاکمان) چرا اینطور عمل میکنند یا چرا چنین اشتباهاتی میکنند و هر اتفاقی که در هر جایی می افتد، میگوئیم که میشد آن را دید [پیش بینی کرد] به خاطر همین تفاوت چشم انداز است. بله! می شد دید، برای اینکه ما از درّه (دامنه) به بالا (قله) نگاه میکنیم ولی از آن بالا نمیشود قله را دید، [البته] احتمالا پائین (دامنه) را میتوان که گاهی اوقات [حاکمان] آن را هم نمی بینند.
اما ماکیاوللی اتفاقاً به منطق بسیار پیچیده سیاست جدید اشاره میکند و میگوید ماهیت قدرت از درونِ قدرت قابلِ توضیح نیست و مناسبتش هم قابل فهم نیست و ضمن اینکه خودش را پائین میآورد و میگوید من پائین هستم در واقع این پائین آمدنی است که مثل بسیاری از مناسبات جهان جدید و مدرنیته رو به بالا است. یعنی یک دیالکتیک بسیار پیچیده ای بین بالا و پائین است و همیشه اینطور نیست که آنهایی که بالا هستند، بالا باشند و آنها که پائین هستند، پائین. در واقع سعی دارد این وضع را توضیح دهد و میگوید درست است که من پائین هستم و از درّه به کوه نگاه میکنم اما تویی که در بالای کوه هستی نمیتوانی آن را ببینی، پس نقطه ضعف من (مردم عادی)، همان نقطه قوت من هست و نقطه قوت تو (شهریار) نقطه ضعف ات است زیرا نمیتوانی به رغم اینکه بالا هستی وضع خودت را تحلیل کنی.
در واقع میخواهد بگوید شمایی که همواره به قدرت عادت کرده اید، علت شکست های پی در پی شما همین است که این رابطه بالا و پائین برای تان روشن نیست. این دو دیدگاه متفاوت به منطقِ قدرت تا کنون فهمیده نشده و سیاست نامه های رایج آن زمان این را به ما نشان نمیدهند. پس یک نیاز اساسی وجود دارد که این دو دیدگاه کنار هم گذاشته شود و به شهریار میگوید؛ باید بتوانی دیدگاه متفاوت را ببینی وگرنه بازهم شکست خواهی خورد.
ماکیاوللی این چشم انداز را در مقدمه کتاب میآورد: « و نیز این اُمید است که شهریار این را گستاخی نشمرد که مردی ناچیز و فرومایه جسارت ورزد و در باب کار نهاد شهریاری سخن بگوید. زیرا همچنان که بری طرح ریزی زیبایی کوهها و چشم اندازها، باید در جلگه جای داشت و برای نظر کردن بر جلگه ها نیز باید بر بلندها ایستاد، برای دریافتن نهاد مردم نیز می بایست شهریار بود و برای دریافت نهاد شهریاران نیز از مردم...». اگرنه این دو فهمیده نشود مناسبات قدرت بیشتر از یکطرف نخواهد داشت. پس هم باید سرشت مردم را فهمید و هم سرشت قدرت را.
https://www.tgoop.com/JavadTaba/243 🌲
Telegram
سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
🎙پرسپکتیو جدید ماکیاوللی
جواد طباطبایی، درسگفتار ماکیاوللی، بخش آخر، ۱۳۸۸
دیالکتیک دره و قله
@JavadTaba 🌲
جواد طباطبایی، درسگفتار ماکیاوللی، بخش آخر، ۱۳۸۸
دیالکتیک دره و قله
@JavadTaba 🌲
کشور بودن
✍جواد طباطبایی
امروزه در عرف بین المللی عراق و افغانستان به یک اندازه کشور هستند که ایران و خلاف politiciallycorrect بودن است که بگوئیم از این سه تنها یکی کشور است و همیشه بوده و آن دو دیگر نیستند و هرگز نبوده اند.
اگرچه به ظاهر همسانی های بسیاری میان آن سه و مردمان آنها وجود دارد اما از این سه قلمرو سرزمینی و تجربه مردم آنها نمیتوان یک توضیح واحد عرضه کرد.
ایران «تاریخ پایه ای» دارد اما عراق و افغانستان هنوز حتی تاریخ ندارند بلکه قبایل دارند.
استبداد فرمانروای پیشین و دموکراسی وارداتی فرمانروایان کنونی عراق، آن را در صورت کشور جلوه میدهند، اما نیروهای گریز از مرکز قبیله های افغانستان را شاه این کشور مهار میکرد و شگفت آنکه از سه دهه پیش حتی استبداد کمونیستی صادراتی و نیز دموکراسی وارداتی نتوانسته اند آن نیروها را مهار کنند. تردیدی نیست که خلاف politiciallycorrect بودن است که بگوییم عراق و افغانستان بدون این استبدادهای بومی و دموکراسی های وارداتی کشور نیستند و تا اطلاع ثانوی نیز کشمکشهای میان قبایل تاریخ نیست، منازعات قبیله ای است.
تأملی درباره ایران، جلدنخست، دیباچه ای برنظریه انحطاط، مینوی خرد
@Javadtaba 🌲
✍جواد طباطبایی
امروزه در عرف بین المللی عراق و افغانستان به یک اندازه کشور هستند که ایران و خلاف politiciallycorrect بودن است که بگوئیم از این سه تنها یکی کشور است و همیشه بوده و آن دو دیگر نیستند و هرگز نبوده اند.
اگرچه به ظاهر همسانی های بسیاری میان آن سه و مردمان آنها وجود دارد اما از این سه قلمرو سرزمینی و تجربه مردم آنها نمیتوان یک توضیح واحد عرضه کرد.
ایران «تاریخ پایه ای» دارد اما عراق و افغانستان هنوز حتی تاریخ ندارند بلکه قبایل دارند.
استبداد فرمانروای پیشین و دموکراسی وارداتی فرمانروایان کنونی عراق، آن را در صورت کشور جلوه میدهند، اما نیروهای گریز از مرکز قبیله های افغانستان را شاه این کشور مهار میکرد و شگفت آنکه از سه دهه پیش حتی استبداد کمونیستی صادراتی و نیز دموکراسی وارداتی نتوانسته اند آن نیروها را مهار کنند. تردیدی نیست که خلاف politiciallycorrect بودن است که بگوییم عراق و افغانستان بدون این استبدادهای بومی و دموکراسی های وارداتی کشور نیستند و تا اطلاع ثانوی نیز کشمکشهای میان قبایل تاریخ نیست، منازعات قبیله ای است.
تأملی درباره ایران، جلدنخست، دیباچه ای برنظریه انحطاط، مینوی خرد
@Javadtaba 🌲
بررسی استراتژیک وضعیت کنونی ایران
جواد طباطبایی
🎙بررسی استراتژیک وضع ایران
تالار وزارت کشور-ونک،
سمپوزیوم مناسبات فرهنگی،تاریخی و اجتماعی ایران و قفقاز، بهمن ۱۳۹۳
بررسی استراتژیک سیاست داخلی.
بررسی سیاست منطقه ای ایران، ترکیه و عربستان.
طرح موضوع ایران بزرگ فرهنگی.
نتایج امت گرایی در سیاست خارجی.
@Javadtaba 🌲
تالار وزارت کشور-ونک،
سمپوزیوم مناسبات فرهنگی،تاریخی و اجتماعی ایران و قفقاز، بهمن ۱۳۹۳
بررسی استراتژیک سیاست داخلی.
بررسی سیاست منطقه ای ایران، ترکیه و عربستان.
طرح موضوع ایران بزرگ فرهنگی.
نتایج امت گرایی در سیاست خارجی.
@Javadtaba 🌲
حماسه ملی، دولت ملی
جواد طباطبایی
اینکه بیش از یکسده پیش تئودور نلدکه، خاورشناس آلمانی، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را حماسه ملی ایران نام داد و اینکه والتر هینتس، تاریخ نویس آلمانی برآمدن صفویان را «تشکیل دولت ملی» در ایران خواند، از اینروست که آن دو، در شاهنامه فردوسی و حکومت صفویان رگه هایی از واقعیت ملی ایرانی یا آن چیزی را میدیدند که هانری کربن از آن به «آن ایرانی» یا res iranica تعبیر کرده است، «آنی» که من از آن به «مشکل» تعبیر میکنم.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۳۸
@Javadtaba 🌲
جواد طباطبایی
اینکه بیش از یکسده پیش تئودور نلدکه، خاورشناس آلمانی، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را حماسه ملی ایران نام داد و اینکه والتر هینتس، تاریخ نویس آلمانی برآمدن صفویان را «تشکیل دولت ملی» در ایران خواند، از اینروست که آن دو، در شاهنامه فردوسی و حکومت صفویان رگه هایی از واقعیت ملی ایرانی یا آن چیزی را میدیدند که هانری کربن از آن به «آن ایرانی» یا res iranica تعبیر کرده است، «آنی» که من از آن به «مشکل» تعبیر میکنم.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۳۸
@Javadtaba 🌲
جغرافیای سیاسی ایرانزمین
✍جواد طباطبایی
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرارنگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۱۳۹۵.
@Javadtaba 🌲
✍جواد طباطبایی
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرارنگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۱۳۹۵.
@Javadtaba 🌲
توضیحی برای وضع ایرانزمین پس از سقوط شاهنشاهی ساسانی
✍جواد طباطبایی
تردیدی نیست که اگر از زاویه تاریخ باستانی در این حادثه نظر کنیم عمده ترین سبب فروپاشی شاهنشاهی ساسانی را باید انحطاط درونی نظام آن بدانیم و نه حمله بیرونی و به این اعتبار فروپاشی ایران زمین بر اثر حمله عربان را میتوان نتیجه انحطاط تاریخی ایران دانست اما اگر همین حادثه را از دیدگاه تحول تاریخی آتی ایران زمین تا سده ششم هجری مورد بررسی قرار دهیم لاجرم میتوان ارزیابی متفاوتی از آن عرضه کرد.
پیوندی که میان دیانت جدید و اندیشه ایرانشهری برقرار شد و از میان رفتن بسیاری از محدودیت های نظام پیشین را باید چونان زمینه ساز دگرگونی هایی دانست که در فاصله سده های سوم تا ششم در ایران روی داد. در این سده ها که به درستی عصر زرین فرهنگ ایران خوانده شده است، با از میان رفتن چیرگی خلیفگان، سامان کهن فرمانروایی ایران زمین تجدید شد، زبان فارسی نوآئینی جانشین زبان پهلوی شد که همۀ امکانات زبان شعر، ادب و همه شاخه های دانش را به یکسان داشت.
نخبگان ایرانی توانستند با سود جستن از افقهای باز امپراتوری جدید در همۀ دانشها و مهارتهای زمان به سرآمدانی کاردان تبدیل شوند و وابستگی خدایگانی و بندگی را به نفع خود دگرگون کنندـ این که ایرانیان نبردی را که نظامی بود، باخته بودند اما جنگ فرهنگی را نباختند مبین این است که «وضع انحطاط» واپسین کلام فرهنگ و تمدن باستانی ایران نبود، تنها صورتی از فرهنگ و تمدن ایرانی به پایان رسیده بود و میبایست آن مادهٔ کهن صورتی نو می پذیرفت.
شاهنشاهی ساسانی و نظام بسته آن توان پذیرفتن این صورت نو را نداشت مادهٔ فرهنگ و تمدن ایرانی که هنوز زندگی و زایندگی خود را از دست نداده بود نیازمند افقهای بازی بود تا بتواند به صورتی نو درآید تعبیر نوزایش اسلام که برخی درباره این دوره از تاریخ اسلام به کار برده اند از دیدگاه تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی جز حلول آن ماده در این صورت نیست، اسلام اگر عربی مانده بود جز دیانتی نبود، اما تمدن نمیشد چنانکه به طور عمده در قلمرو فرهنگ ایرانی شد.
معنای این تحول از دیدگاه تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی جز این نیست که ایرانیان انحطاط باستانی خود را به نوزایش دوره اسلامی تبدیل کردند. بازشدن افقهای سیاسی، ترکیبی از اسلام، فرزانگی باستانی ایران و فلسفه یونانی، چونان نسیم شمال بر بازمانده مرداب کهن وزیدن گرفته بود جهان نو میشد.
بی هیچ تردیدی این نخستین فروپاشی ایرانزمین، انحطاطی جدی اما «انحطاطی زاینده» بود که به فاجعه نابودی ایران منجر نشد.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۱۳۹۵
@Javadtaba 🌲
✍جواد طباطبایی
تردیدی نیست که اگر از زاویه تاریخ باستانی در این حادثه نظر کنیم عمده ترین سبب فروپاشی شاهنشاهی ساسانی را باید انحطاط درونی نظام آن بدانیم و نه حمله بیرونی و به این اعتبار فروپاشی ایران زمین بر اثر حمله عربان را میتوان نتیجه انحطاط تاریخی ایران دانست اما اگر همین حادثه را از دیدگاه تحول تاریخی آتی ایران زمین تا سده ششم هجری مورد بررسی قرار دهیم لاجرم میتوان ارزیابی متفاوتی از آن عرضه کرد.
پیوندی که میان دیانت جدید و اندیشه ایرانشهری برقرار شد و از میان رفتن بسیاری از محدودیت های نظام پیشین را باید چونان زمینه ساز دگرگونی هایی دانست که در فاصله سده های سوم تا ششم در ایران روی داد. در این سده ها که به درستی عصر زرین فرهنگ ایران خوانده شده است، با از میان رفتن چیرگی خلیفگان، سامان کهن فرمانروایی ایران زمین تجدید شد، زبان فارسی نوآئینی جانشین زبان پهلوی شد که همۀ امکانات زبان شعر، ادب و همه شاخه های دانش را به یکسان داشت.
نخبگان ایرانی توانستند با سود جستن از افقهای باز امپراتوری جدید در همۀ دانشها و مهارتهای زمان به سرآمدانی کاردان تبدیل شوند و وابستگی خدایگانی و بندگی را به نفع خود دگرگون کنندـ این که ایرانیان نبردی را که نظامی بود، باخته بودند اما جنگ فرهنگی را نباختند مبین این است که «وضع انحطاط» واپسین کلام فرهنگ و تمدن باستانی ایران نبود، تنها صورتی از فرهنگ و تمدن ایرانی به پایان رسیده بود و میبایست آن مادهٔ کهن صورتی نو می پذیرفت.
شاهنشاهی ساسانی و نظام بسته آن توان پذیرفتن این صورت نو را نداشت مادهٔ فرهنگ و تمدن ایرانی که هنوز زندگی و زایندگی خود را از دست نداده بود نیازمند افقهای بازی بود تا بتواند به صورتی نو درآید تعبیر نوزایش اسلام که برخی درباره این دوره از تاریخ اسلام به کار برده اند از دیدگاه تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی جز حلول آن ماده در این صورت نیست، اسلام اگر عربی مانده بود جز دیانتی نبود، اما تمدن نمیشد چنانکه به طور عمده در قلمرو فرهنگ ایرانی شد.
معنای این تحول از دیدگاه تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی جز این نیست که ایرانیان انحطاط باستانی خود را به نوزایش دوره اسلامی تبدیل کردند. بازشدن افقهای سیاسی، ترکیبی از اسلام، فرزانگی باستانی ایران و فلسفه یونانی، چونان نسیم شمال بر بازمانده مرداب کهن وزیدن گرفته بود جهان نو میشد.
بی هیچ تردیدی این نخستین فروپاشی ایرانزمین، انحطاطی جدی اما «انحطاطی زاینده» بود که به فاجعه نابودی ایران منجر نشد.
تأملی درباره ایران، مینوی خرد، ۱۳۹۵
@Javadtaba 🌲
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
خیام
@JavadTaba 🌲
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
خیام
@JavadTaba 🌲
جلال آل احمد و دانشگاه
جواد طباطبایی
دانشگاه در ایران به ضرورتی تأسیس شد. اگر بخواهم از تعبیری که جلال آل احمد، در غربزدگی درباره دوره ای از تاریخ معاصر ایران به کار برده استفاده کنم میتوانم گفت که خاستگاه این ضرورت تکوین نطفه آگاهی از پایداری در برابر خطر نزدیک برافراشته شدن پرچم استیلای غرب» - و نه غربزدگی» به خلاف آن چه آل احمد گمان کرده بود - «بر بام ایرانی بود که از سده هایی پیش از آن از اندیشیدن بازایستاده بود. آل احمد اهل سیاست از نوع بسیار مبتذل آن بود یعنی «سیاست» او نوعی از سیاست زدگی جهان سومی آن بود به قول سید احمد فردید، مندرج در تحت «فلک زدگی» و از این رو هیچ نمی گفت که سیاست زدگی فلک زده را در آن نیآمیخته باشد. ارزیابی او نیز درباره دانشگاه - به عنوان کسی که دانشگاه نرفته بود - نمی توانست مشوب به این سیاست زدگی نباشد. شیشه كبود ایدئولوژی او اجازه نمیداد که بداند دانشگاه در ایران به ضرورتی تأسیس شد و کوشش برای فهم این ضرورت است که می تواند پرتوی بر زوایای تاریک آن بیفکند نیازی به گفتن نیست که کسی که جز «تئوری توطئه» نخوانده باشد نمیتواند معنا و منطق چنین ضرورتی» را دریابد.
این «تئوری توطئه» و نظریه های دیگر از این قبیل از امپریالیسم تا غربزدگی و شرق شناسی به رغم دلالتی که میتوانند بر وجهی یا وجوهی از واقعیت ها داشته باشند نظریه هایی از سنخ «فلک زدگی» اقوامی است که در دوره ای از تاریخ خود به قول توکویل، «عزم جزم کرده اند عقب مانده بمانند و میمانند آل احمدها و ادوارد سعیدها «نظریه پردازان» همین «عزم جزم» به نفهمیدن منطق «ضرورتی» بودند که ما را وادار می کرد به کوششی پرمخاطره برای فهم منطق استیلای غرب دست بزنیم تا «پرچم
استیلای غرب بر بام خانه ما برافراشته نگردد اما سیاست زدگی آل احمد مانع از آن بود که بتواند تمایز میان منطق پایداری در برابر استیلای غرب و منطق «عزم جزم» به عقب ماندگی به بهانه غربزدگی را در یابد. آل احمد از غرب چیزی جز ظواهر آن - که به قول او همان قرطی بازی باشد - نمی دانست و برای آن دانسته های خود «نظریه هایی سخیف می بافت، اما چون آن نوع روشنفکری در دهه چهل خورشیدی، از سنخ «دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریای شعر و ادب مبتذل بود کسی جرئت نمی کرد اگر در خانه کسی بود، به مخالفت با یاوه های آن روشنفکری قد علم کند. اگر آل احمد به جای «نظریه پردازی درباره غربزدگی اندکی از مقدمات علم و فکر اروپایی یاد گرفته بود به عنوان مثال چیزهایی درباره تاریخ نویسی اروپایی فرا گرفته بود میتوانست بداند که رجل سیاسی، تاریخ نویس و نظریه پرداز اندیشه سیاسی یونانی سدۀ دوم پیش از میلاد، #پولوبییوس در تواریخ گفته بود که از میان عوامل دوگانه زوال تمدن ها - درونی و بیرونی عامل درونی اهمیت بیشتری دارد زیرا عامل بیرونی نیز در صورتی میتواند کارگر باشد که عامل درونی تأثیر آن را ممکن سازد.
این نکته پراهمیتی بود که تاریخ نویسی اروپایی از همان آغاز، از آن آگاهی پیدا کرده بود و از این رو پیوسته جایگاه «ضرورتها را می دانست و به نوعی تاریخ ضرورتها بود گفتم که دانشگاه، در ایران به ضرورتی تأسیس شد و نمی توان در بی اعتنایی به منطق این ضرورت درباره این دانشگاه سخنی جدی گفت اگر اینک این منطق ضرورتها را به محک نظر پولوبییوس درباره دو عامل درونی و بیرونی انحطاط و زوال تمدن ها بزنم می توانم گفت که ضرورت تأسیس دانشگاه بیشتر از آن که ناشی از عامل بیرونی استیلای غربزدگی باشد عاملی درونی داشت و آن همانا تصلب نظام علمی حوزه های علمیه به عنوان تنها نهاد متولی علم در ایران بود که از سده هایی پیش از آن که در عصر ناصری گروهی از اهل نظر از نوع جدیدی پیدا شوند که از آن پس روشنفکران نامیده شدند، علم در آنها تعطیل شده بود اما تکوین آگاهی از این تعطیلی مزمن نیز با امکانات حوزه ها ممکن نمی شد.
ملاحظاتی درباره دانشگاه، مینوی خرد
#آل_احمد
#دانشگاه
@Javadtaba 🌲
جواد طباطبایی
دانشگاه در ایران به ضرورتی تأسیس شد. اگر بخواهم از تعبیری که جلال آل احمد، در غربزدگی درباره دوره ای از تاریخ معاصر ایران به کار برده استفاده کنم میتوانم گفت که خاستگاه این ضرورت تکوین نطفه آگاهی از پایداری در برابر خطر نزدیک برافراشته شدن پرچم استیلای غرب» - و نه غربزدگی» به خلاف آن چه آل احمد گمان کرده بود - «بر بام ایرانی بود که از سده هایی پیش از آن از اندیشیدن بازایستاده بود. آل احمد اهل سیاست از نوع بسیار مبتذل آن بود یعنی «سیاست» او نوعی از سیاست زدگی جهان سومی آن بود به قول سید احمد فردید، مندرج در تحت «فلک زدگی» و از این رو هیچ نمی گفت که سیاست زدگی فلک زده را در آن نیآمیخته باشد. ارزیابی او نیز درباره دانشگاه - به عنوان کسی که دانشگاه نرفته بود - نمی توانست مشوب به این سیاست زدگی نباشد. شیشه كبود ایدئولوژی او اجازه نمیداد که بداند دانشگاه در ایران به ضرورتی تأسیس شد و کوشش برای فهم این ضرورت است که می تواند پرتوی بر زوایای تاریک آن بیفکند نیازی به گفتن نیست که کسی که جز «تئوری توطئه» نخوانده باشد نمیتواند معنا و منطق چنین ضرورتی» را دریابد.
این «تئوری توطئه» و نظریه های دیگر از این قبیل از امپریالیسم تا غربزدگی و شرق شناسی به رغم دلالتی که میتوانند بر وجهی یا وجوهی از واقعیت ها داشته باشند نظریه هایی از سنخ «فلک زدگی» اقوامی است که در دوره ای از تاریخ خود به قول توکویل، «عزم جزم کرده اند عقب مانده بمانند و میمانند آل احمدها و ادوارد سعیدها «نظریه پردازان» همین «عزم جزم» به نفهمیدن منطق «ضرورتی» بودند که ما را وادار می کرد به کوششی پرمخاطره برای فهم منطق استیلای غرب دست بزنیم تا «پرچم
استیلای غرب بر بام خانه ما برافراشته نگردد اما سیاست زدگی آل احمد مانع از آن بود که بتواند تمایز میان منطق پایداری در برابر استیلای غرب و منطق «عزم جزم» به عقب ماندگی به بهانه غربزدگی را در یابد. آل احمد از غرب چیزی جز ظواهر آن - که به قول او همان قرطی بازی باشد - نمی دانست و برای آن دانسته های خود «نظریه هایی سخیف می بافت، اما چون آن نوع روشنفکری در دهه چهل خورشیدی، از سنخ «دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریای شعر و ادب مبتذل بود کسی جرئت نمی کرد اگر در خانه کسی بود، به مخالفت با یاوه های آن روشنفکری قد علم کند. اگر آل احمد به جای «نظریه پردازی درباره غربزدگی اندکی از مقدمات علم و فکر اروپایی یاد گرفته بود به عنوان مثال چیزهایی درباره تاریخ نویسی اروپایی فرا گرفته بود میتوانست بداند که رجل سیاسی، تاریخ نویس و نظریه پرداز اندیشه سیاسی یونانی سدۀ دوم پیش از میلاد، #پولوبییوس در تواریخ گفته بود که از میان عوامل دوگانه زوال تمدن ها - درونی و بیرونی عامل درونی اهمیت بیشتری دارد زیرا عامل بیرونی نیز در صورتی میتواند کارگر باشد که عامل درونی تأثیر آن را ممکن سازد.
این نکته پراهمیتی بود که تاریخ نویسی اروپایی از همان آغاز، از آن آگاهی پیدا کرده بود و از این رو پیوسته جایگاه «ضرورتها را می دانست و به نوعی تاریخ ضرورتها بود گفتم که دانشگاه، در ایران به ضرورتی تأسیس شد و نمی توان در بی اعتنایی به منطق این ضرورت درباره این دانشگاه سخنی جدی گفت اگر اینک این منطق ضرورتها را به محک نظر پولوبییوس درباره دو عامل درونی و بیرونی انحطاط و زوال تمدن ها بزنم می توانم گفت که ضرورت تأسیس دانشگاه بیشتر از آن که ناشی از عامل بیرونی استیلای غربزدگی باشد عاملی درونی داشت و آن همانا تصلب نظام علمی حوزه های علمیه به عنوان تنها نهاد متولی علم در ایران بود که از سده هایی پیش از آن که در عصر ناصری گروهی از اهل نظر از نوع جدیدی پیدا شوند که از آن پس روشنفکران نامیده شدند، علم در آنها تعطیل شده بود اما تکوین آگاهی از این تعطیلی مزمن نیز با امکانات حوزه ها ممکن نمی شد.
ملاحظاتی درباره دانشگاه، مینوی خرد
#آل_احمد
#دانشگاه
@Javadtaba 🌲
آیین بزرگداشت استاد جواد طباطبایی در خانه اندیشمندان از سوی انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا در ۹ اسفند برگزار خواهد شد.
@Javadtaba 🌲
@Javadtaba 🌲
در ستایش اندیشه و قلم
در تاریخ اندیشه ایرانزمین، نامی چون جواد طباطبایی چونان مشعلی در ظلمت رخ مینماید. او نه صرف ناقل تاریخ، که معمار بنایی بود که در آن، گذشته و اکنون در آینهای متقابل به تأمل نشستهاند. آثار او، از «تأملی درباره ایران» تا «تاریخ اندیشه سیاسی»، نه فقط کتاب، که میدانگاهی است برای مواجهه با پرسشهایی که قرنها در پستوی ذهن ایرانی خفته بود: ما کجاییم؟ چگونه انحطاط اینچنین بر ما چیره گشت؟ و چگونه میتوان از این گرداب به امکان رهایی یافت؟
طباطبایی، با قلم خویش که گاه شمشیری بود و گاه ترازویی، به کندوکاو در بنیادهای فکری ایران پرداخت. او تاریخ را نه چون روایتی خطی، که چون سپهری از اندیشهها نگریست؛ جایی که هگل و ابنخلدون در کنار زرتشت و خواجه نصیر به گفتوگو مینشینند.
این کوشش، بیگمان، یادآور حماسهای دیگر است: کوشش حکیم توس، فردوسی بزرگ. اگر فردوسی با «شاهنامه» کوشید تا زبان پارسی را از گزند فراموشی و انحطاط برهاند و هویت قوم پارسی را در قالب ابیات جاودان بازسازی کند، طباطبایی نیز با نثر فلسفی خویش، هویت فکری ایران را از زیر آوار غفلت و تحریف بیرون کشید.
فردوسی، با رنج سیساله، بنای زبانی ساخت که آیندگان در آن سکنی گزینند؛ طباطبایی اما، با تأملات عمیق خویش، بنای اندیشهای برافراشت که در آن، تاریخ نه صرفاً گذشته، که آینهای برای فهم اکنون و آینده باشد. هر دو، در برابر انحطاط ایستادند: یکی با احیای حماسه و اسطوره، و دیگری با بازخوانی فلسفه و سیاست.
اگر فردوسی، ایران را در برابر تازش بیگانه به شعر درآورد، طباطبایی ایران را در برابر خویشتن خویش نهاد تا خود را بیازماید.
این قیاس نه از سر تعارف، که از سر حقیقت است. هر دو، در روزگار خویش، بهسان نگهبانانی بودند که در برابر فروپاشی ایستادگی کردند. فردوسی، پارسی را از مرگ زبان رهانید و طباطبایی، اندیشه ایرانی را از مرگ تأمل.
آثار طباطبایی، چونان «شاهنامه»، نه متعلق به زمانه خویش، که متعلق به همه زمانهاست؛ زیرا پرسشهایی که او طرح کرد، پرسشهایی ابدیاند. او با ما سخن گفت از «ایرانشهر» و «امکان تفکر»، و این سخن، دعوتی است به برخاستن از خواب غفلت، به تأمل در خویشتن، و به بازسازی آنچه در گذر ایام از کف دادهایم.
پس، در ستایش او باید گفت: طباطبایی، چونان فردوسی، نه فقط اندیشمند که حماسهسرای اندیشه بود. قلم او، که گاه تلخ بود و گاه دشوار، آیینهای است که ما را به خویش میخواند؛ و این، شاید بزرگترین خدمت او به ایران باشد.
@JavadTaba 🌲
در تاریخ اندیشه ایرانزمین، نامی چون جواد طباطبایی چونان مشعلی در ظلمت رخ مینماید. او نه صرف ناقل تاریخ، که معمار بنایی بود که در آن، گذشته و اکنون در آینهای متقابل به تأمل نشستهاند. آثار او، از «تأملی درباره ایران» تا «تاریخ اندیشه سیاسی»، نه فقط کتاب، که میدانگاهی است برای مواجهه با پرسشهایی که قرنها در پستوی ذهن ایرانی خفته بود: ما کجاییم؟ چگونه انحطاط اینچنین بر ما چیره گشت؟ و چگونه میتوان از این گرداب به امکان رهایی یافت؟
طباطبایی، با قلم خویش که گاه شمشیری بود و گاه ترازویی، به کندوکاو در بنیادهای فکری ایران پرداخت. او تاریخ را نه چون روایتی خطی، که چون سپهری از اندیشهها نگریست؛ جایی که هگل و ابنخلدون در کنار زرتشت و خواجه نصیر به گفتوگو مینشینند.
این کوشش، بیگمان، یادآور حماسهای دیگر است: کوشش حکیم توس، فردوسی بزرگ. اگر فردوسی با «شاهنامه» کوشید تا زبان پارسی را از گزند فراموشی و انحطاط برهاند و هویت قوم پارسی را در قالب ابیات جاودان بازسازی کند، طباطبایی نیز با نثر فلسفی خویش، هویت فکری ایران را از زیر آوار غفلت و تحریف بیرون کشید.
فردوسی، با رنج سیساله، بنای زبانی ساخت که آیندگان در آن سکنی گزینند؛ طباطبایی اما، با تأملات عمیق خویش، بنای اندیشهای برافراشت که در آن، تاریخ نه صرفاً گذشته، که آینهای برای فهم اکنون و آینده باشد. هر دو، در برابر انحطاط ایستادند: یکی با احیای حماسه و اسطوره، و دیگری با بازخوانی فلسفه و سیاست.
اگر فردوسی، ایران را در برابر تازش بیگانه به شعر درآورد، طباطبایی ایران را در برابر خویشتن خویش نهاد تا خود را بیازماید.
این قیاس نه از سر تعارف، که از سر حقیقت است. هر دو، در روزگار خویش، بهسان نگهبانانی بودند که در برابر فروپاشی ایستادگی کردند. فردوسی، پارسی را از مرگ زبان رهانید و طباطبایی، اندیشه ایرانی را از مرگ تأمل.
آثار طباطبایی، چونان «شاهنامه»، نه متعلق به زمانه خویش، که متعلق به همه زمانهاست؛ زیرا پرسشهایی که او طرح کرد، پرسشهایی ابدیاند. او با ما سخن گفت از «ایرانشهر» و «امکان تفکر»، و این سخن، دعوتی است به برخاستن از خواب غفلت، به تأمل در خویشتن، و به بازسازی آنچه در گذر ایام از کف دادهایم.
پس، در ستایش او باید گفت: طباطبایی، چونان فردوسی، نه فقط اندیشمند که حماسهسرای اندیشه بود. قلم او، که گاه تلخ بود و گاه دشوار، آیینهای است که ما را به خویش میخواند؛ و این، شاید بزرگترین خدمت او به ایران باشد.
@JavadTaba 🌲
تنها استاد بومی علوم سیاسی ایران
یادداشتی از دکتر حمید احمدی (استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران) در نکوداشت خاطره جواد طباطبایی
تنها استاد بومی علوم سیاسی تا جایی که به یاد دارم نخستین بار نام جواد طباطبایی را از زبان استادم دکتر حسین بشیریه شنیدم. سال ۱۳۶۹ بود و من در استانه رفتن به خارج از کشور برای دوره دکتری. معاون آموزشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی بود و در دفترش اهسته به من گفت «یک استاد میخواهم جذب کنم که بی نظیر و برای مسایل ایران بسیار مفید است». با کنجکاوی پرسیدم کیست؟ گفت: دکتر جواد طباطبایی. این کار را کرد اما در کانادا که بودم خبر اخراج دکتر طباطبایی و دکتر روشندل را در اوایل دهه ۱۳۷۰ شنیدم.
در سال ۱۳۷۵ که برگشتم کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» او را خواندم و شگفت زده از دانش او درباره اندیشه غرب و همزمان تاریخ و تحولات و اندیشه سیاسی ایران. با ولع تمام کتاب را می خواندم و صفحات انرا علامت گذاری و حاشیه نویسی می کردم. تمام که کردم گفتم «اینک تنها استاد بومی علوم سیاسی ایران!»، که بجای توسل به نظریه ها و مدلهای نامربوط به کشور ما، میخواهد نشان دهد چگونه با تکیه بر دانش عمیق تاریخی خود از ایران، میتوان نظریه پردازی واقعگرایانه کرد. بعد ها در چند جا او را در محافل و سخنرانی هایش دیدم و با هم گفتگو کردیم و از مجاهدت های او برای ایران در این دوران تنهایی و پر آشوبش سپاسگزاری کردم.
از هنگامی که در اوایل دهه ۱۳۹۰ به عرصه عملی دفاع از هویت ملی ایران و مقابله با گرایشات ضد ایرانی پا گذاشت، موج تازه دشمنی و هتاکی به او از سوی کج اندیشان کوته فکر قوم گرا و حامیان خارجی انها در باکو و خارج کشور ونیز برخی نیروهای مذهبی نا آگاه و افراطی تحت تاثیر نفوذی های ضد ملی و ضد ایرانی مذکور در کشور براه افتاد. با وجود بیماری جانکاهی که داشت تا اخرین لحظه های عمر پر برکتش از راه دفاع از ایران و ایرانیت باز نایستاد. او از نسل آذری های پر افتخار مدافع سنگر مستحکم ایران و ایرانیت بود که به همه ایرانیان بویژه هم ولایتی های جوان آذری اش درس تعلق آنها به ایرانشهر و تعلق ایرانشهر به آنها و علم آموزی و میهن دوستی و ایران خواهی داد. راهش پر رهرو باد!
@Javadtaba 🌲
یادداشتی از دکتر حمید احمدی (استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران) در نکوداشت خاطره جواد طباطبایی
تنها استاد بومی علوم سیاسی تا جایی که به یاد دارم نخستین بار نام جواد طباطبایی را از زبان استادم دکتر حسین بشیریه شنیدم. سال ۱۳۶۹ بود و من در استانه رفتن به خارج از کشور برای دوره دکتری. معاون آموزشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی بود و در دفترش اهسته به من گفت «یک استاد میخواهم جذب کنم که بی نظیر و برای مسایل ایران بسیار مفید است». با کنجکاوی پرسیدم کیست؟ گفت: دکتر جواد طباطبایی. این کار را کرد اما در کانادا که بودم خبر اخراج دکتر طباطبایی و دکتر روشندل را در اوایل دهه ۱۳۷۰ شنیدم.
در سال ۱۳۷۵ که برگشتم کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» او را خواندم و شگفت زده از دانش او درباره اندیشه غرب و همزمان تاریخ و تحولات و اندیشه سیاسی ایران. با ولع تمام کتاب را می خواندم و صفحات انرا علامت گذاری و حاشیه نویسی می کردم. تمام که کردم گفتم «اینک تنها استاد بومی علوم سیاسی ایران!»، که بجای توسل به نظریه ها و مدلهای نامربوط به کشور ما، میخواهد نشان دهد چگونه با تکیه بر دانش عمیق تاریخی خود از ایران، میتوان نظریه پردازی واقعگرایانه کرد. بعد ها در چند جا او را در محافل و سخنرانی هایش دیدم و با هم گفتگو کردیم و از مجاهدت های او برای ایران در این دوران تنهایی و پر آشوبش سپاسگزاری کردم.
از هنگامی که در اوایل دهه ۱۳۹۰ به عرصه عملی دفاع از هویت ملی ایران و مقابله با گرایشات ضد ایرانی پا گذاشت، موج تازه دشمنی و هتاکی به او از سوی کج اندیشان کوته فکر قوم گرا و حامیان خارجی انها در باکو و خارج کشور ونیز برخی نیروهای مذهبی نا آگاه و افراطی تحت تاثیر نفوذی های ضد ملی و ضد ایرانی مذکور در کشور براه افتاد. با وجود بیماری جانکاهی که داشت تا اخرین لحظه های عمر پر برکتش از راه دفاع از ایران و ایرانیت باز نایستاد. او از نسل آذری های پر افتخار مدافع سنگر مستحکم ایران و ایرانیت بود که به همه ایرانیان بویژه هم ولایتی های جوان آذری اش درس تعلق آنها به ایرانشهر و تعلق ایرانشهر به آنها و علم آموزی و میهن دوستی و ایران خواهی داد. راهش پر رهرو باد!
@Javadtaba 🌲
چرا طباطبایی ترور شخصیت شد.pdf
4.6 MB
چرا طباطبایی ترور شخصیت شد؟ سوءقصد به نظریه بقای ایران
نویسنده: سالار سیف الدینی
سیاست نامه، نمره 31، 1403
@Javadtava 🌲
نویسنده: سالار سیف الدینی
سیاست نامه، نمره 31، 1403
@Javadtava 🌲
Forwarded from سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
آیین بزرگداشت استاد جواد طباطبایی در خانه اندیشمندان از سوی انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا در ۹ اسفند برگزار خواهد شد.
@Javadtaba 🌲
@Javadtaba 🌲
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
@JavadTaba 🌲
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
@JavadTaba 🌲