tgoop.com/javadafranotebook/535
Create:
Last Update:
Last Update:
بیا که بی تو شبی کوچک است هر سایه
بیا که بی تو جهانی است سر به سر سایه
و فصل کوچ سیاه پرنده هاست بیا
بیا و جمع کن از خاک، رفتگر! سایه
شناسنامه ی خورشید صادره بود از
شبی که از نوک پا بود تا به سر سایه
بگو بگو تو که دلگرمی ات به خورشید است
چرا نیفتد ماه نو از کمر سایه؟
نه بالشی که بگیرم در اوج خستگی ام
تو را شبیه نخستین بغل به بر سایه
مگر نه مرجع تقلید تو منم همه عمر
به هر کجا که پریدم تو هم بپر سایه
دو برگ دفتر هستیم دو به دو با هم
برای توست نبودم پر از خطر سایه
چنان به پای من انداختی خودت را که
جدا نمی شوی از خاک با تبر سایه
جدا شویم ولی با غروب این خورشید
به بند کفش ببندم تو را اگر سایه
گذشت از سر من آب و سرگذشت این بود
چرا نمی رسد این داستان به سر سایه؟
جواد افرا
@Javadafranotebook
BY Javadafranotebook
Share with your friend now:
tgoop.com/javadafranotebook/535