Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/javadafranotebook/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
Javadafranotebook@javadafranotebook P.310
JAVADAFRANOTEBOOK Telegram 310
زن با کفش‌هایِ پاشنه‌دارش طاقتم را طاقه‌طاقه طاق می‌کرد و از خیرِ خیابان طوری گذشت
که خط‌کشی‌ها هنوز، بریده بریده حرف می‌زنند
من
تا به خودم
و این شعر بیایم
چند سطر گذشته بود
خط‌کشی‌ها
مرموزتر از همیشه، مار
مار
در آستینِ خیابان می‌خزیدند
دستفروش‌ها
همه‌چیز می‌فروختند
جز دست
و زن
هرچه زمین، زیرِ پا گذاشت
دستش به جایی نرسید
اما صدایش آنقدر ماه بود
که سر به فلک گذاشت
تنها مرگ
که ریسمانِ تمامِ بادبادک‌ها دستش است
صدایش را گرفت و
پایین آورد
دنیا خیلی کوچک است
پایِ آدم را می‌زند
این کفش
به هیچ‌کس، پایبند نیست
و هرچه محکم ببندی
راحت می‌رود
من هرچه بند می‌شوم
که با این همه گوش
حرفِ دهن‌پُرکُنی بزنم
از سر بازم می‌کنند

مقصد کجاست؟ پیر شدن پابه‌پای من؟
ای کفشهایِ کودکیِ تا به تایِ من!

مالِ هم‌اید و لنگه‌ی هم؛ کاش می‌نشست
او هم درست، مثلِ شماها به پای من

من را به هر کجا که بخواهید می‌برید
من کفشتان که نیستم ای کفش‌هایِ من!

اصلا شما که از خودتان پا نداشتید
عمری عصایِ دستِ شما بود پایِ من

ای بندِ کفش! بختِ مرا بسته‌ای که چه؟
اصلا تو کیستی که بپیچی به پای من؟

آنگونه‌ام که هر طرفی رفته‌ام کسی
پشتم نبود و نیست به جز ردِّپایِ من_

_که دهان
دهان
به تنهایی‌ام می‌خندد

دلم خیلی تنگ است
به این راحتی از پا در نمی‌آید
باید بدوم تا روز
که حرفِ اول و آخرش آبی بود
کدام سایه، هوا بَرَش داشت
که شب شد؟
آرزوها
این موشک‌هایِ کاغذیِ کوچک به قدرِ کاف/ی سرکش نیستند
و هرچه بزرگ‌تر می‌شوند
کمتر هوا بَرِشان می‌دارد
باید برگردم به مدرسه
که ما را کنارِ هم
سرِ جای‌مان می‌نشانْد
و تنهایی، آن‌قدر بزرگ بود
که تویِ کَتَش نمی‌رفت
زنگ که می‌خورد
آن‌قدر تعطیل بودیم
که دخترها تویِ چالِ خنده‌های‌شان لانه می‌ساختند
آنها سطر
به سطر
به سمتِ زن می‌رفتند
و با کفش‌هایِ پاشنه بلندشان
خیابان، افتاده‌تر به نظر می‌رسید
باید به خودم
و این شعر بیایم
چند درخت بکارم
تا جلوی‌شان بایستند
و صفحه را آن‌قدر شطرنجی کنم
که حادثه‌ای رخ ندهد
نشد
هنوز دلم به صورتِ زنی قرص است
که مثلِ نان
حرفِ اول و آخرش یکی بود
و هرچه بند کردم
تا کفش‌هایش پافشاری کنند
که راه را زودتر از بخت، برگردد
به گوش‌شان نرفت
طوری از خیرِ خیابان گذشت
که به ماشین‌ها بَر خورد
چشم‌هایش
تنها بازمانده‌های تصادف بودند
و چند سطر گذشت
تا حواسش را که به آسفالت، چسبیده بود
جمع کنند.
از صورتش
تنها ماهِ نویی ماند
این داس را که دستش به دهانش نمی‌رسد
دستِ کم نگیر
ماه را شکم سفره کرده است
مرگ
همیشه ناشتاست
ما پرنده ایم
و زندگی، هرچه کِتْمان کند
روزی از دهانش می‌پرد
سفر مرا صدا می‌زند
کفش‌هایم کو؟

محمد رهام



tgoop.com/javadafranotebook/310
Create:
Last Update:

زن با کفش‌هایِ پاشنه‌دارش طاقتم را طاقه‌طاقه طاق می‌کرد و از خیرِ خیابان طوری گذشت
که خط‌کشی‌ها هنوز، بریده بریده حرف می‌زنند
من
تا به خودم
و این شعر بیایم
چند سطر گذشته بود
خط‌کشی‌ها
مرموزتر از همیشه، مار
مار
در آستینِ خیابان می‌خزیدند
دستفروش‌ها
همه‌چیز می‌فروختند
جز دست
و زن
هرچه زمین، زیرِ پا گذاشت
دستش به جایی نرسید
اما صدایش آنقدر ماه بود
که سر به فلک گذاشت
تنها مرگ
که ریسمانِ تمامِ بادبادک‌ها دستش است
صدایش را گرفت و
پایین آورد
دنیا خیلی کوچک است
پایِ آدم را می‌زند
این کفش
به هیچ‌کس، پایبند نیست
و هرچه محکم ببندی
راحت می‌رود
من هرچه بند می‌شوم
که با این همه گوش
حرفِ دهن‌پُرکُنی بزنم
از سر بازم می‌کنند

مقصد کجاست؟ پیر شدن پابه‌پای من؟
ای کفشهایِ کودکیِ تا به تایِ من!

مالِ هم‌اید و لنگه‌ی هم؛ کاش می‌نشست
او هم درست، مثلِ شماها به پای من

من را به هر کجا که بخواهید می‌برید
من کفشتان که نیستم ای کفش‌هایِ من!

اصلا شما که از خودتان پا نداشتید
عمری عصایِ دستِ شما بود پایِ من

ای بندِ کفش! بختِ مرا بسته‌ای که چه؟
اصلا تو کیستی که بپیچی به پای من؟

آنگونه‌ام که هر طرفی رفته‌ام کسی
پشتم نبود و نیست به جز ردِّپایِ من_

_که دهان
دهان
به تنهایی‌ام می‌خندد

دلم خیلی تنگ است
به این راحتی از پا در نمی‌آید
باید بدوم تا روز
که حرفِ اول و آخرش آبی بود
کدام سایه، هوا بَرَش داشت
که شب شد؟
آرزوها
این موشک‌هایِ کاغذیِ کوچک به قدرِ کاف/ی سرکش نیستند
و هرچه بزرگ‌تر می‌شوند
کمتر هوا بَرِشان می‌دارد
باید برگردم به مدرسه
که ما را کنارِ هم
سرِ جای‌مان می‌نشانْد
و تنهایی، آن‌قدر بزرگ بود
که تویِ کَتَش نمی‌رفت
زنگ که می‌خورد
آن‌قدر تعطیل بودیم
که دخترها تویِ چالِ خنده‌های‌شان لانه می‌ساختند
آنها سطر
به سطر
به سمتِ زن می‌رفتند
و با کفش‌هایِ پاشنه بلندشان
خیابان، افتاده‌تر به نظر می‌رسید
باید به خودم
و این شعر بیایم
چند درخت بکارم
تا جلوی‌شان بایستند
و صفحه را آن‌قدر شطرنجی کنم
که حادثه‌ای رخ ندهد
نشد
هنوز دلم به صورتِ زنی قرص است
که مثلِ نان
حرفِ اول و آخرش یکی بود
و هرچه بند کردم
تا کفش‌هایش پافشاری کنند
که راه را زودتر از بخت، برگردد
به گوش‌شان نرفت
طوری از خیرِ خیابان گذشت
که به ماشین‌ها بَر خورد
چشم‌هایش
تنها بازمانده‌های تصادف بودند
و چند سطر گذشت
تا حواسش را که به آسفالت، چسبیده بود
جمع کنند.
از صورتش
تنها ماهِ نویی ماند
این داس را که دستش به دهانش نمی‌رسد
دستِ کم نگیر
ماه را شکم سفره کرده است
مرگ
همیشه ناشتاست
ما پرنده ایم
و زندگی، هرچه کِتْمان کند
روزی از دهانش می‌پرد
سفر مرا صدا می‌زند
کفش‌هایم کو؟

محمد رهام

BY Javadafranotebook


Share with your friend now:
tgoop.com/javadafranotebook/310

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The imprisonment came as Telegram said it was "surprised" by claims that privacy commissioner Ada Chung Lai-ling is seeking to block the messaging app due to doxxing content targeting police and politicians. Don’t publish new content at nighttime. Since not all users disable notifications for the night, you risk inadvertently disturbing them. While some crypto traders move toward screaming as a coping mechanism, many mental health experts have argued that “scream therapy” is pseudoscience. Scientific research or no, it obviously feels good. Other crimes that the SUCK Channel incited under Ng’s watch included using corrosive chemicals to make explosives and causing grievous bodily harm with intent. The court also found Ng responsible for calling on people to assist protesters who clashed violently with police at several universities in November 2019. Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.”
from us


Telegram Javadafranotebook
FROM American