tgoop.com/javadafranotebook/181
Last Update:
سلام صدای دیدنی من! دیشب با سپاهی از حروف به خوابم آمدی. باد در موی تو توقف کرده بود، داشتی از خوابِ گل ها بو می دزدیدی و من موازی با درخت ها پشت سر لاله ای که عمامه ی قرمز به سر داشت دو رکعت شعر خواندم قربةً إلي تو. دامن دشت پر از لکه های حیض شده بود. به سوره ی مریم سور دادم. از خواب بلند تر که شدم به چشمم ذهنک زدم، لبخند بر لبم ذبح شده بود. دلم یکهو هوای پیپ اوهام کرد. برخاستم و در وزن تو بیتی نوشتم و دیگر نفهمیدم لاشه ی آهم را کدام آیینه قبر کرده است؟ شمع رو به موتی بودم که مرا از سر گرفتی به حرف. من صدای سیمای تو بودم. یک بار هم که به خانه آمدی عید کهنه شب بود و هفت شب در سفره ی هفت شین آسمانم بود و روی پنجره پرده ای از پر پروانه. تو را مثل آتش که مترادف تو بود دوست داشتم و تو دوست داشتنت اندازه ی یک پتوی دو نفره بود. نشد لیموی بلوغت را بچشم. من زندگی نکردم. زندگی بکارتش را به گور برد. خورشید خروشید و جامی بودم شباشب از نور. با سنگک برای آیینه لقمه گرفتم و نهار، حسرتِ ته چین دامنت را خوردم و به همین سادگی روزی یک ساعت غریب تر شدم. این ادامه داستان دارد تو فقط کاغذ سفید بده!
جواد افرا
https://www.tgoop.com/joinchat-CFReXkCdL-5y_lJdnjWe0Q
BY Javadafranotebook
Share with your friend now:
tgoop.com/javadafranotebook/181