JANNAT_ADN8 Telegram 5372
جَنَّـٰتُ عَـــدْنٍ||🇵🇸
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست ♥️ #قسمت_سی_نهم به لطف الله شروع کردم به نماز خواندن همش به این فکر می‌کردم که آگه میمردم چی جوابی به خدا می‌دادم..بعد یه هفته از حجاب برام گفت وقتی می‌رفتیم بیرون کسی رو میدید با چادر می‌گفت شیون به این خانم نگاه کن این تو بهشت خدا…
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست ♥️

#قسمت_چهلم

😊همه ساکت بودن چیزی نمی‌گفتن بعد دختر عموهام صدام زدن اتاق خواب گفتن چه حسی داری؟ گفتم از وقتی سرم کردم احساس عزت و امنیت عجیبی دارم انگار یه سپر پوشیدم...
چادرم رو ازم می‌گرفتن به خودشون می‌انداختن یکیشون گفت کاش احسان برادر من بود...
به خودم افتخار کردم که احسان برادرمه شکر خدا......
بعدِ مهمونا رفتن مادرم گفت این چه کاری بود کردی؟ گفت چیکار کردم مادر جان دوست ندارم کسی به خواهرم بی حرمتی کنه..... بهم گفت اگه کسی چیزی گفت بهم بگو؛ بعضی وقتا حرفهایی می‌شنیدم ولی وقتی به احسان فکر می‌کردم که چی کشیده حرفای مردم برام اهمیتی نداشت می‌گفتم اینا در برابر اذیت و آزارهایی که احسان کشیده چیزی نیست... بعد از دو هفته به خواهر بزرگم زنگ زد گفت کی بهمون سر میزنی دلتنگتم اگر تونستی جمعه بیایید باهات کار دارم.....

✍🏼وقتی خواهرم آمد احسان خیلی گرم باهاش خوش و بش کرد شب گفت آبجی بیا کارت دارم ؛ منم رفتم گفت می‌خوام یه چیزی بهت بگم ولی روم نمیشه گفت چیه کاکه جان چرا روت نمیشه؟ گفت آخه نمی‌دونم چطوری بهت بگم تا برام یه کاری انجام بدی؟ گفت کاکه بگو دیگه بخدا حاضرم جونمم بدم به خاطر تو...
😢گفت خواهر یه دختر رو دوست دارم می‌خوام اول تو بدونی ببینم نظر تو چیه؟ منو خواهرم از خوشحالی ذوق زده شدیم... خواهرم گفت الهی من قوربون خودتو زنت بشم من از خدامه صبر کن به مادرم بگم دستش رو گرفت گفت صبر بابا خجالت می‌کشم...
بغلش کردیم از خوشحالی گفت فقط خواهر یه چیزی... اون دختری که ازش خوشم اومده شرایط خودش رو داره می‌خوام نظر تو رو هم بدونم ، خواهرم گفت چیه کاکه گفت این دختر میگه من برم بیرون آرایش می‌کنم برای عروسی ها پایکوبی می‌کنم و موی سرمم دوست ندارم قایم کنم و مانتوی تنگ میپوشم.... نماز هم نمی‌خونه....
😳از تعجب دهنمون باز شده بود باورم نمیشد ، آخه احسان و این دختر آخه از چی این دختر خوشش آمده؟؟!!! گفت خواهر می‌خوام اول نظر تو رو بدونم بعد به پدر و مادرم بگی... خواهرم گفت والله وقتی تو راضی باشی من چی بگم... گفت نه می‌خوام نظرت رو بدونم آخه فردا بهش میگی زن داداش می‌خوام از ته دلت جوابم رو بدی دوست داری همچنین دختری بشه زن داداشت یا نه؟؟؟
😬گفتم کاکه داری چی میگی... گفت شیون دارم با خواهر بزرگم مشورت می‌کنم بعد نظر تو رو هم می‌پرسم صبر کن...
☹️خواهرم گفت آخه چی بگم گفت نظر خودتو بگو هر چی باشه فقط بگو گفت آخه خوشت نمیاد... گفت مهم نیست بگو گفت والله کاکه این دختر به درد تو نمی‌خوره چون یه زن باید فقط برای شوهرش آرایش کنه باید طوری لباس بپوشه که شوهرش خوشش بیاد؛ نباید تو عروسی ها پایکوبی کنه چون ناموس یه نفر دیگه‌ست....
احسان گفت واقعا اینو از ته دلت گفتی...
گفت اره کاکه جان... گفت پس فدات بشم تو چرا این طوری هستی؟ بخدا دوستتون دارم، دوست ندارم هیچ وقت خاری به پاتون بره چه برسه به این که با آتیش جهنم بسوزید... من هیچ دختری رو دوست ندارم...
آخه این چه طرز لباس پوشیدن است؟ چرا تو عروسی ها پایکوبی می‌کنی؟ چرا آرایش می‌کنی؟ چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفت کاکه جان الان نماز می‌خونم.... گفت چرا دوست نداری زن داداشت اینطوری باشه ولی خودت اینطوری هستی؟ یعنی تو منو از خودت بیشتر دوست داری ؟؟؟
گفت نه کاکه ولی بخدا دوستت دارم احسان گفت این چه دوست داشتنی است که می‌خوای مردم بهم بخندن بگن خواهرش چطور لباس میپوشه؟
یه زن چهار نفر رو با خودش می‌بره جهنم شوهرش پسرش پدرش و برادرش...
😔بخدا من دوست ندارم با بی‌حجابی تو برم جهنم من اینجا خودم رو می‌سوزنم از جهنم بهتره یه فندک آورد زیر دستش گرفت خواهرم گفت کاکه این چه کاریه بخدا دوست ندارم هیچ وقت اذیت بشید...
گفت دروغ میگی آگه راست میگی خودت رو اصلاح کن ؛ خواهرم گفت بخدا دیگه اینطوری رفتار نمی‌کنم توبه می‌کنم... گفت آگه دوباره شروع کردی چی؟ گفت بخدا قسم دیگه دوست ندارم اینطوری باشم....

✍🏼گفت اگر اینطوری رفتار کردی منم دیگه پام رو تو خونه‌ت نمی‌زارم خواهرم گفت قبوله باشه هر چی تو بگی بغلش کرد گفت بخدا خواهر دوستت دارم نمی‌خوام هیچ مشکلی برات پیش بیاد خواهرم گفت پس شوهرم چی؟ احسان فکر کرد گفت نگران نباش ان‌شاءالله اونم حل میشه....
گفت میرم پایین شما حرفی نزنید؛ من از هردوتون ناراحت که شدم، شیون فقط بگو چرا به خواهر بزرگم نمیگی؛ دیگه شما هیچی نگید باشه...
🙊رفتیم پایین برادرم درست روبروی دامادمون نشست اسمش کاک علی بود... یه کم که گذشت کاک علی گفت احسان جان چرا چیزی نمیگی؟ گفت چی بگم امروز دوست داشتم سرم رو بکوبم به دیوار دوست داشتم بمیرم... مادرم گفت خدا نکنه این چه حرفیه میزنی؟ گفت والله آدم نمی‌تونه قبول کنه... کاک علی گفت چی رو نمیتونه قبول کنه؟

💐#ادامه_دارد_ان_شاءالله

@jannat_adn8 ♥️🦋
❤‍🔥63😢1😭1



tgoop.com/jannat_adn8/5372
Create:
Last Update:

#تا_خدا_فاصله_ای_نیست ♥️

#قسمت_چهلم

😊همه ساکت بودن چیزی نمی‌گفتن بعد دختر عموهام صدام زدن اتاق خواب گفتن چه حسی داری؟ گفتم از وقتی سرم کردم احساس عزت و امنیت عجیبی دارم انگار یه سپر پوشیدم...
چادرم رو ازم می‌گرفتن به خودشون می‌انداختن یکیشون گفت کاش احسان برادر من بود...
به خودم افتخار کردم که احسان برادرمه شکر خدا......
بعدِ مهمونا رفتن مادرم گفت این چه کاری بود کردی؟ گفت چیکار کردم مادر جان دوست ندارم کسی به خواهرم بی حرمتی کنه..... بهم گفت اگه کسی چیزی گفت بهم بگو؛ بعضی وقتا حرفهایی می‌شنیدم ولی وقتی به احسان فکر می‌کردم که چی کشیده حرفای مردم برام اهمیتی نداشت می‌گفتم اینا در برابر اذیت و آزارهایی که احسان کشیده چیزی نیست... بعد از دو هفته به خواهر بزرگم زنگ زد گفت کی بهمون سر میزنی دلتنگتم اگر تونستی جمعه بیایید باهات کار دارم.....

✍🏼وقتی خواهرم آمد احسان خیلی گرم باهاش خوش و بش کرد شب گفت آبجی بیا کارت دارم ؛ منم رفتم گفت می‌خوام یه چیزی بهت بگم ولی روم نمیشه گفت چیه کاکه جان چرا روت نمیشه؟ گفت آخه نمی‌دونم چطوری بهت بگم تا برام یه کاری انجام بدی؟ گفت کاکه بگو دیگه بخدا حاضرم جونمم بدم به خاطر تو...
😢گفت خواهر یه دختر رو دوست دارم می‌خوام اول تو بدونی ببینم نظر تو چیه؟ منو خواهرم از خوشحالی ذوق زده شدیم... خواهرم گفت الهی من قوربون خودتو زنت بشم من از خدامه صبر کن به مادرم بگم دستش رو گرفت گفت صبر بابا خجالت می‌کشم...
بغلش کردیم از خوشحالی گفت فقط خواهر یه چیزی... اون دختری که ازش خوشم اومده شرایط خودش رو داره می‌خوام نظر تو رو هم بدونم ، خواهرم گفت چیه کاکه گفت این دختر میگه من برم بیرون آرایش می‌کنم برای عروسی ها پایکوبی می‌کنم و موی سرمم دوست ندارم قایم کنم و مانتوی تنگ میپوشم.... نماز هم نمی‌خونه....
😳از تعجب دهنمون باز شده بود باورم نمیشد ، آخه احسان و این دختر آخه از چی این دختر خوشش آمده؟؟!!! گفت خواهر می‌خوام اول نظر تو رو بدونم بعد به پدر و مادرم بگی... خواهرم گفت والله وقتی تو راضی باشی من چی بگم... گفت نه می‌خوام نظرت رو بدونم آخه فردا بهش میگی زن داداش می‌خوام از ته دلت جوابم رو بدی دوست داری همچنین دختری بشه زن داداشت یا نه؟؟؟
😬گفتم کاکه داری چی میگی... گفت شیون دارم با خواهر بزرگم مشورت می‌کنم بعد نظر تو رو هم می‌پرسم صبر کن...
☹️خواهرم گفت آخه چی بگم گفت نظر خودتو بگو هر چی باشه فقط بگو گفت آخه خوشت نمیاد... گفت مهم نیست بگو گفت والله کاکه این دختر به درد تو نمی‌خوره چون یه زن باید فقط برای شوهرش آرایش کنه باید طوری لباس بپوشه که شوهرش خوشش بیاد؛ نباید تو عروسی ها پایکوبی کنه چون ناموس یه نفر دیگه‌ست....
احسان گفت واقعا اینو از ته دلت گفتی...
گفت اره کاکه جان... گفت پس فدات بشم تو چرا این طوری هستی؟ بخدا دوستتون دارم، دوست ندارم هیچ وقت خاری به پاتون بره چه برسه به این که با آتیش جهنم بسوزید... من هیچ دختری رو دوست ندارم...
آخه این چه طرز لباس پوشیدن است؟ چرا تو عروسی ها پایکوبی می‌کنی؟ چرا آرایش می‌کنی؟ چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفت کاکه جان الان نماز می‌خونم.... گفت چرا دوست نداری زن داداشت اینطوری باشه ولی خودت اینطوری هستی؟ یعنی تو منو از خودت بیشتر دوست داری ؟؟؟
گفت نه کاکه ولی بخدا دوستت دارم احسان گفت این چه دوست داشتنی است که می‌خوای مردم بهم بخندن بگن خواهرش چطور لباس میپوشه؟
یه زن چهار نفر رو با خودش می‌بره جهنم شوهرش پسرش پدرش و برادرش...
😔بخدا من دوست ندارم با بی‌حجابی تو برم جهنم من اینجا خودم رو می‌سوزنم از جهنم بهتره یه فندک آورد زیر دستش گرفت خواهرم گفت کاکه این چه کاریه بخدا دوست ندارم هیچ وقت اذیت بشید...
گفت دروغ میگی آگه راست میگی خودت رو اصلاح کن ؛ خواهرم گفت بخدا دیگه اینطوری رفتار نمی‌کنم توبه می‌کنم... گفت آگه دوباره شروع کردی چی؟ گفت بخدا قسم دیگه دوست ندارم اینطوری باشم....

✍🏼گفت اگر اینطوری رفتار کردی منم دیگه پام رو تو خونه‌ت نمی‌زارم خواهرم گفت قبوله باشه هر چی تو بگی بغلش کرد گفت بخدا خواهر دوستت دارم نمی‌خوام هیچ مشکلی برات پیش بیاد خواهرم گفت پس شوهرم چی؟ احسان فکر کرد گفت نگران نباش ان‌شاءالله اونم حل میشه....
گفت میرم پایین شما حرفی نزنید؛ من از هردوتون ناراحت که شدم، شیون فقط بگو چرا به خواهر بزرگم نمیگی؛ دیگه شما هیچی نگید باشه...
🙊رفتیم پایین برادرم درست روبروی دامادمون نشست اسمش کاک علی بود... یه کم که گذشت کاک علی گفت احسان جان چرا چیزی نمیگی؟ گفت چی بگم امروز دوست داشتم سرم رو بکوبم به دیوار دوست داشتم بمیرم... مادرم گفت خدا نکنه این چه حرفیه میزنی؟ گفت والله آدم نمی‌تونه قبول کنه... کاک علی گفت چی رو نمیتونه قبول کنه؟

💐#ادامه_دارد_ان_شاءالله

@jannat_adn8 ♥️🦋

BY جَنَّـٰتُ عَـــدْنٍ||🇵🇸


Share with your friend now:
tgoop.com/jannat_adn8/5372

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Add the logo from your device. Adjust the visible area of your image. Congratulations! Now your Telegram channel has a face Click “Save”.! In handing down the sentence yesterday, deputy judge Peter Hui Shiu-keung of the district court said that even if Ng did not post the messages, he cannot shirk responsibility as the owner and administrator of such a big group for allowing these messages that incite illegal behaviors to exist. The administrator of a telegram group, "Suck Channel," was sentenced to six years and six months in prison for seven counts of incitement yesterday. The optimal dimension of the avatar on Telegram is 512px by 512px, and it’s recommended to use PNG format to deliver an unpixelated avatar. On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information.
from us


Telegram جَنَّـٰتُ عَـــدْنٍ||🇵🇸
FROM American