tgoop.com/hasa_pas/5546
Last Update:
☰
👁🗨 دیدگاه | واکنش به یادداشت زبان مادری
✍🏿 عادل محمدی نوشت:
پاسخی به نوشته کانال جناب دکتر انوشه
١) واژه «جدایی و تجزیه» در نوشتههای ایشان براساس تحلیل گفتمان انتقادی، نشانگر الگوی ذهنی است که در سبک واژگانی[۱] بازنمودی از نژادپرستی پنهان است. همیشه مطالبات با محوریت زبان مادری با مغلطههایی نظیر «جنبشهای تجزیهطلب»[۲] یا «جداییخواه»[۳] خلط میشود. بدان معنا که برخی از طرفداران زبانِ غالب، چنین میپندارند که اگر سایر گویشوران با زبانی غیر از زبان غالب، آموزش ببینند، در آینده راه برای جدایی آنها هموار میشود که چنین تصوری کاملاً نادرست است؛ چراکه این نگرش، نتیجۀ عکس خواهد داد و این جداییطلبی زمانی اتفاق میافتد که زبانها بهطور برابر در امر آموزش سهیم نشوند و در این صورت مسئله و مشکلی که به وجود میآید، وجود جبهههای مخالف است. به دیگر سخن، در چنین مواردی گفتمان «خودی» و «دیگری» شکل میگیرد و همین سهیمنکردن و نابرابری باعث میشود، زبانها در برابر یکدیگر قد علم کنند؛ یعنی گروهی از زبانها در مقابل زبان غالب مقاومت کنند و درنهایت تنشهای مشکلآفرین و حساسیتهای اتنیکی ایجاد شود و بهانهای برای جداییطلبی باشد. چنین تفکری که یک زبان را بر همه زبانها غالب میکند آسیبهای اجتماعی- فرهنگی بسیاری را به همراه خواهد داشت و اگر حس وفاداری گویشوران نسبت به یک سرزمین که در آن زندگی میکنند، کمرنگ شود، دلیل کمرنگی این وفاداری، از چنین افسانهبافیهایی برمیخیزد که شعار «یک زبان و یک سرزمین» را ترویج میدهد؛ زیرا چنین پدیدهای، حساسیت گویشوران دیگر زبانها را برمیانگیزد و باعث ازهمگسیختگی جامعه میشود و مهمتر از همه «مدارای اجتماعی»[۴] را از میان میبرد تا جایی که از حس تعلق ملی افراد میکاهد.
به گفته وارداف پیوند و دلبستگی گروهی از مردم به یک کشور، لزوماً با زبانی که بدان تکلم میکنند، تعیین نمیشود. برای نمونه اگرچه اکثریت مردم آلزاس با توجه به زبانی که در زندگی معمول خود بهکار میبرند گویشور گونهای از آلمانی هستند؛ اما بدون تردید به کشور فرانسه گرایش دارند تا به آلمان. آنها در سطح ملی به غرب مینگرد نه به شرق و بهعنوان وسیلۀ تحرک اجتماعی و دستیابی به تحصیلات عالی، فرانسوی را بهکار میگیرند نه آلمانی. بهطورکلی، هسته اصلی ناخودآگاه جمعی یک ملت، وابسته به کهنالگوها (Archetype) طبیعی خود است نه یک زبان. ملتسازی که با پارادایم تکزبانی تعبیه شود، یک افسانه است. برای نمونه حتی با وجود تاج شاهی اِستِفانوس قِدّیس، مجارها و اسلاوها هنوز بههمان اندازه از هم متمایزند که هشتصد سال پیش متمایز بودند. در بوهم چکها و آلمانها مانند آب و روغن جدا ماندهاند و زبان نتوانست اینها را هم متحد کند.
۲)هر زبانشناسی بر این امر واقف است که هدف از آموزش تکزبانگی، هیچ انگیزهای بهجز آموزش غوطهورسازی[۵] در آسیمیلاسیون زبانی[۶] ندارد که منجر به یکسانسازی زبانها با زبان معیار میشود. آموزش غوطهورسازی رویکردی است که بر پایۀ (شناکُن یا غرق میشوی[۷]) بنا نهاده شده است. این رویکرد برای زبانهایی که غالب نیستند بسیار زیانبار است؛ زیرا آنان با چالشی دوگانه مواجه میشوند که عملکرد تحصیلیشان را به مخاطره میاندازد. رهاساختن زبان نخست و بهرهگیری از زبان دوم، نهتنها روند آموزش و یادگیری را آسیبپذیر میسازد؛ بلکه بر روی رشد شناختی و موفقیتهای درسی اثرات منفی بهجای خواهد گذاشت.
۳) اگر به سیستم آموزش چندزبانی[۸] در کشورهای دنیا نیمنگاهی داشته باشیم و از مغلطۀ قیاس و مقایسه خود با این کشورها بپرهیزیم، میتوان گفت که از این دیدگاه، چنین مسئلهای به آسانی قابل حل است؛ زیرا سیستم آموزش چندزبانی نگاهی انسانمحورانه به زبان دارد و چندزبانگی را یک نوع همزیستی میان گویشوران یک جامعه در نظر میگیرد و آن را با مسائل امنیتی و توهم تجزیه و... خلط نمیکند. برای نمونه میتوان برای هر زبانی متون آموزشی تدوین نمود و با استفاده از یک برنامهریزی زبانی و با توجه به بافت جمعیتی هر شاخه، آن را آموزش داد. به قول رویز زبان را بهمثابۀ مسئله یا مشکل[۹] نبینیم. باور و تفکری که زبان را بهمثابۀ مسئله یا مشکل میپندارد نظریهای است که مدام میگوید یک مشکل وجود دارد. برای مثال مقوله زبان نخست (به قولی زبان مادری) زمانی به یک مشکل یا مسئله تبدیل میشود که همواره آن را بهعنوان یک مشکل بپنداریم.
کلیدواژەهای زیر در پژوهشهای تحلیل گفتمان و زبانشناسی اجتماعی و زبانشناسی کاربردی محور پژوهش زبانشناسان است:
1.Lexical style
2 - Secessionist Movements
3- Separatist
4. Social tolerance
5. Submersion Education
6. Linguistic Assimilation
7. Sink or Swim
8. Multilingual education
9. Language as a Problem
#هسا_پس
BY ""هسا پس""(جریان شعر پیشرو اقوام ایران و جهان)
Share with your friend now:
tgoop.com/hasa_pas/5546