HAMID_ROSTAMI_1354 Telegram 1564
منبع : روزنامه #هفت_صبح روز پنجشنبه تاریخ ۶ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳

راویان کم نام و نشان شیرین گفتار!

#حمید_رستمی

بخش اول:

۱- پدر یک روایت گر بالفطره بود. در شب‌های دراز پاییز و زمستان که نه تلویزیون و رادیو بود و نه برق، چراغ زنبوری بر سقف آویزان می‌شد و همه تن گوش می‌شدیم تا سیر تا پیاز مسافرت‌های کوتاه و خاطرات تمام نشدنی اش از دوران کودکی و جوانی را با ترسیم تمام شرایط محیطی ، جغرافیایی و حتی آب و هوایی تعریف کند و هر نیم ساعت یکبار با تلمبه ، باد چراغ زنبوری را تنظیم کرده و از آن روز سرد پاییزی بگوید که روس‌ها برای دستگیری مخالفانشان بازگشته بودند و "سُرخای" نوجوان چوپانی که به خاطر یک خرده حساب شخصی کودکانه، یکی از فامیل‌های نزدیکش را به سالداتها لو می‌داد و التماس مرد متواری و جمله‌های "سرخای! جان من داد نزن! دورت بگردم آخه من دایی اتم !" و سرخای بی توجه به تمناهای مرد بیشتر داد می‌زد :" آهای سالدات اونجاست... اونجاست!" یا وقتی که از دوران جبهه و چگونگی رفتن از مبدا تا مقصد و اینکه شب را کجا سر کرده‌اند و چه خورده اند و با کی بودند و چه‌ها کرده‌اند همه را ریز به ریز تعریف می‌کرد و از آنجا که هیچ خرده برده و کار پنهانی نداشت و نه اصلاً اهل نشئه جات بود، نه خمره جات و زن بازی، با خیال راحت تمام جزئیات اتفاقات روزمره خود را هر شب نقل می‌کرد و حتی گاه خواب‌هایش هم اتفاقی جالب محسوب می‌شد و از آن عصری می‌گفت که به روستایی جهت دیدار رفیق جانی رفته و وقتی در برابر تعارف زنانی که بر سر تنور نان می‌پختند قرصی نان گرفته و سق زده بود و شبانه تا چشم روی هم می‌گذاشته دستی پر مو با بچه گربه‌ای یک روزه ، در تاریکی شب از در داخل می‌شده و بچه گربه را دم دهانش می‌گذاشته و مجبور می کرده بخوردش و او از شدت اشمئزاز از خواب می‌پریده و لیوانی آب خورده و دوباره می‌خوابیده و دوباره همان دست و همان بچه گربه و دوباره و چند بار از خواب پریدن و اضطراب و نگرانی که تا پایان عمر تبدیل به یکی از بدترین خاطراتش شده بود و می‌گفت به گمانم تا خود صبح آن بچه گربه را کامل و تا آخر خوردم و همیشه به آن قرص نان مشکوک بود که شاید صاحبش راضی نبوده و یا مالشان قاطی داشته است. چنانکه بعدها هم دیگر هیچ وقت با گربه جماعت سر سازگاری نداشت و هر وقت در حیاط و کوچه تعداد گربه‌ها از یکی دو تا بیشتر می‌شد طی مراسمی خاص یک گونی به دست گرفته و آنها را داخلش می‌انداخت و می‌برد تا در محله‌ای دیگر ایز گم کند. این شدت بی‌ علاقگی به حدی بود که "عمه زری" هم وقتی داخل حیاط گربه‌ای چیزی می‌دید می‌گفت زود از حیاط بیرونش کنید که پدرتان خوشش نمی‌آید! حالا کجایی ببینی که مهدی پنج شش گربه قد و نیم قد را در صدر و ذیل خانه مهمان کرده است؟!
۲- هر چقدر که عمو ابراهیم در توصیف از قدرت واژه‌ها و صناعات ادبی بهره می‌جست و برداشت خودش را از روایت با کمی دستکاری زیباشناسانه به مخاطب ارائه می‌کرد و با جملات وزینش اعجاب شنونده را بر می انگیخت پدر صداقت در روایت و امانتداری و داستان گویی سر راست را الگو قرار داده بود و نگاهی رئالیستی به اتفاقات داشت. در دوران جنگ و در کردستان به خاطر تبحری که در شکسته بندی داشت و اهالی منطقه از آن آگاه شده بودند ، مهمان خانه یی شده و برای جا انداختن پای طفلی در روستا همت گمارده بود و در پی ابراز لطف صاحبخانه به همراه جعفر آقا مجبور شده بود که شام را مهمانشان شود و در حین تناول شام یک دفعه در خانه به صدا درآمده و دو سه نفر از افراد مسلح کومله وارد خانه شده و با دیدن دو مهمان با لباس ژاندارمری شاخ بر سرشان سبز شده بود. پدر این‌ها را که تعریف می‌کرد رنگ از رخسارش می‌پرید و خود را کاملاً در وضع آن شب قرار می‌داد که با جعفر آقا اشهدشان را خوانده بودند ولی صاحبخانه پادرمیانی کرده و گفته بود مهمان منند و کسی نمی‌تواند کاری با آنها داشته باشد و کومله ها هم تا آن حد جوانمرد بودند که به حرمت صاحبخانه راهشان را کج کرده و بروند پی کارشان و شاید این روابط عمومی بالایش بود که بعدها یکی از عمیق‌ترین روابط خانوادگی را با آقای فتحی رقم زد که کرد سنی از کامیاران بود که تا به امروز هم ادامه داشته و گاه احوالی از هم می‌پرسیم .
۳- شاید یکی از دلایل اصلی ارتباط برقرار نکردن پدر با #تلویزیون همین نکته بود که با آمدنش، مرجعیت پدر در روایت و قصه‌گویی را زیر سوال برد. حالا دیگر هرکس دنبال فیلم و سریالی بود که آن شب از شبکه اول یا دوم پخش می‌شود از #اوشین و #هانیکو گرفته تا آیینه و #سلطان_و_شبان‌. و پدر همواره با نگاهی پر از ابهام این حجم از عطش امان برای تماشای تلویزیون را درک نمی‌کرد و در بیشتر اوقات یا در اتاق دیگری با هم سالانش می‌نشست و از قدیم و جدید حرف می‌زدند و یا پشت به تلویزیون می‌نشست.

بقیه در بخش دوم

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354



tgoop.com/hamid_rostami_1354/1564
Create:
Last Update:

منبع : روزنامه #هفت_صبح روز پنجشنبه تاریخ ۶ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳

راویان کم نام و نشان شیرین گفتار!

#حمید_رستمی

بخش اول:

۱- پدر یک روایت گر بالفطره بود. در شب‌های دراز پاییز و زمستان که نه تلویزیون و رادیو بود و نه برق، چراغ زنبوری بر سقف آویزان می‌شد و همه تن گوش می‌شدیم تا سیر تا پیاز مسافرت‌های کوتاه و خاطرات تمام نشدنی اش از دوران کودکی و جوانی را با ترسیم تمام شرایط محیطی ، جغرافیایی و حتی آب و هوایی تعریف کند و هر نیم ساعت یکبار با تلمبه ، باد چراغ زنبوری را تنظیم کرده و از آن روز سرد پاییزی بگوید که روس‌ها برای دستگیری مخالفانشان بازگشته بودند و "سُرخای" نوجوان چوپانی که به خاطر یک خرده حساب شخصی کودکانه، یکی از فامیل‌های نزدیکش را به سالداتها لو می‌داد و التماس مرد متواری و جمله‌های "سرخای! جان من داد نزن! دورت بگردم آخه من دایی اتم !" و سرخای بی توجه به تمناهای مرد بیشتر داد می‌زد :" آهای سالدات اونجاست... اونجاست!" یا وقتی که از دوران جبهه و چگونگی رفتن از مبدا تا مقصد و اینکه شب را کجا سر کرده‌اند و چه خورده اند و با کی بودند و چه‌ها کرده‌اند همه را ریز به ریز تعریف می‌کرد و از آنجا که هیچ خرده برده و کار پنهانی نداشت و نه اصلاً اهل نشئه جات بود، نه خمره جات و زن بازی، با خیال راحت تمام جزئیات اتفاقات روزمره خود را هر شب نقل می‌کرد و حتی گاه خواب‌هایش هم اتفاقی جالب محسوب می‌شد و از آن عصری می‌گفت که به روستایی جهت دیدار رفیق جانی رفته و وقتی در برابر تعارف زنانی که بر سر تنور نان می‌پختند قرصی نان گرفته و سق زده بود و شبانه تا چشم روی هم می‌گذاشته دستی پر مو با بچه گربه‌ای یک روزه ، در تاریکی شب از در داخل می‌شده و بچه گربه را دم دهانش می‌گذاشته و مجبور می کرده بخوردش و او از شدت اشمئزاز از خواب می‌پریده و لیوانی آب خورده و دوباره می‌خوابیده و دوباره همان دست و همان بچه گربه و دوباره و چند بار از خواب پریدن و اضطراب و نگرانی که تا پایان عمر تبدیل به یکی از بدترین خاطراتش شده بود و می‌گفت به گمانم تا خود صبح آن بچه گربه را کامل و تا آخر خوردم و همیشه به آن قرص نان مشکوک بود که شاید صاحبش راضی نبوده و یا مالشان قاطی داشته است. چنانکه بعدها هم دیگر هیچ وقت با گربه جماعت سر سازگاری نداشت و هر وقت در حیاط و کوچه تعداد گربه‌ها از یکی دو تا بیشتر می‌شد طی مراسمی خاص یک گونی به دست گرفته و آنها را داخلش می‌انداخت و می‌برد تا در محله‌ای دیگر ایز گم کند. این شدت بی‌ علاقگی به حدی بود که "عمه زری" هم وقتی داخل حیاط گربه‌ای چیزی می‌دید می‌گفت زود از حیاط بیرونش کنید که پدرتان خوشش نمی‌آید! حالا کجایی ببینی که مهدی پنج شش گربه قد و نیم قد را در صدر و ذیل خانه مهمان کرده است؟!
۲- هر چقدر که عمو ابراهیم در توصیف از قدرت واژه‌ها و صناعات ادبی بهره می‌جست و برداشت خودش را از روایت با کمی دستکاری زیباشناسانه به مخاطب ارائه می‌کرد و با جملات وزینش اعجاب شنونده را بر می انگیخت پدر صداقت در روایت و امانتداری و داستان گویی سر راست را الگو قرار داده بود و نگاهی رئالیستی به اتفاقات داشت. در دوران جنگ و در کردستان به خاطر تبحری که در شکسته بندی داشت و اهالی منطقه از آن آگاه شده بودند ، مهمان خانه یی شده و برای جا انداختن پای طفلی در روستا همت گمارده بود و در پی ابراز لطف صاحبخانه به همراه جعفر آقا مجبور شده بود که شام را مهمانشان شود و در حین تناول شام یک دفعه در خانه به صدا درآمده و دو سه نفر از افراد مسلح کومله وارد خانه شده و با دیدن دو مهمان با لباس ژاندارمری شاخ بر سرشان سبز شده بود. پدر این‌ها را که تعریف می‌کرد رنگ از رخسارش می‌پرید و خود را کاملاً در وضع آن شب قرار می‌داد که با جعفر آقا اشهدشان را خوانده بودند ولی صاحبخانه پادرمیانی کرده و گفته بود مهمان منند و کسی نمی‌تواند کاری با آنها داشته باشد و کومله ها هم تا آن حد جوانمرد بودند که به حرمت صاحبخانه راهشان را کج کرده و بروند پی کارشان و شاید این روابط عمومی بالایش بود که بعدها یکی از عمیق‌ترین روابط خانوادگی را با آقای فتحی رقم زد که کرد سنی از کامیاران بود که تا به امروز هم ادامه داشته و گاه احوالی از هم می‌پرسیم .
۳- شاید یکی از دلایل اصلی ارتباط برقرار نکردن پدر با #تلویزیون همین نکته بود که با آمدنش، مرجعیت پدر در روایت و قصه‌گویی را زیر سوال برد. حالا دیگر هرکس دنبال فیلم و سریالی بود که آن شب از شبکه اول یا دوم پخش می‌شود از #اوشین و #هانیکو گرفته تا آیینه و #سلطان_و_شبان‌. و پدر همواره با نگاهی پر از ابهام این حجم از عطش امان برای تماشای تلویزیون را درک نمی‌کرد و در بیشتر اوقات یا در اتاق دیگری با هم سالانش می‌نشست و از قدیم و جدید حرف می‌زدند و یا پشت به تلویزیون می‌نشست.

بقیه در بخش دوم

کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻

@hamid_rostami_1354

BY حمید رستمی


Share with your friend now:
tgoop.com/hamid_rostami_1354/1564

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

"Doxxing content is forbidden on Telegram and our moderators routinely remove such content from around the world," said a spokesman for the messaging app, Remi Vaughn. fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei On June 7, Perekopsky met with Brazilian President Jair Bolsonaro, an avid user of the platform. According to the firm's VP, the main subject of the meeting was "freedom of expression." A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP. Unlimited number of subscribers per channel
from us


Telegram حمید رستمی
FROM American