خیلی جذاب و خواندنی است. از کارهای خوب مرحوم نادر ابراهیمی 👌
#بر_جاده های_آبیِ_سرخ
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
#بر_جاده های_آبیِ_سرخ
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Forwarded from فلاخن||سلمان کدیور (سلمان کدیور)
✳️ فاطمه. س.، آنچه می گویند، آنچه که هست
....
....
.
خیلی غصه آور است که هرگاه سالگرد شهادت حضرت صدیقه طاهره. س. می شود، بحث ها می رود روی یک روز و کیفیت آن، و جنجال به پا می شود که بیت آن حضرت چگونه بود؟ یکی می گوید اصلا آن خانه در نداشت، دیگری می گوید که خیر در هم داشت و می گردد در منبع کهن که کلمه درب و قفل را بیابد. جستجو می کنند که در فلان روز چگونه به خانه حضرت هجوم آورده شد؟ چند ضربه زدند؟ که زد؟ چطور زد؟ حکایت میخ چه بود؟ آیا میخ زنگار داشت و و و و...
.
یکی نیست بگوید فرض کنید تمام مکاتب اسلام قرائت شما را با همه جزئیاتش پذیرفتند. خب، بعدش چه؟ حرفت چیست؟ مسئله ات چیست؟
.
کسی از زندگی کوتاه و پر مغز او نمی گوید. از اینکه چطور زن که در عصر جاهلی نماد ننگ بود، تبدیل می شود به بانویی عمیقا انقلابی. یک جهادگر بینظیر، یک فعال سیاسی اجتماعی که تاریخ از خانه اش به جهان صادر می شود. حسن و حسین و زینب ش هرکدام اضلاع چه جهان باشکوهی را ساختند.
کسی که در خانه مردی چشم به جهان گشود که بزرگترین تحول تاریخی بعد از مسیح را رقم زده است. و او از نونهالی در جریان ذره ذره تحولات این وقایع بوده.
خانمی که در دوران کودکی، سختیهای مبارزه ی دوران مکه را چشید، به شعب ابی طالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدتهای دوران مبارزه ی مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگیش جهاد فی سبیل الله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه ی زهرا و امیرالمؤمنین ( علیهماالسلام)، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فی سبیل الله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته ی یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دایمی میدان جنگ را نکرده باشد . زنی که تاریخ هرچند او را در خط مقدم جنگ ها ندیده اما در بستر تمام تحولات اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی تولد اسلام حضور پر رنگ دارد. چنان که او را مادر پیامبر، لقب می دهند.
و این مجاهدت ها و وجوه عظیم شخصیتی این بانو اینطور در نحوه رحلتشان از این جهان رنگ می بازد.
همانطور که روز عاشورا بزرگترین حجاب شناخت اباعبدالله است، و 19 رمضان مانع شناخت علی، معرفت فاطمه. س. نیز در میان در و دیواری باقی گذاشته اند.
فاطمیه می گذرد بدون آنکه نسبت امروز ما با فاطمه. س. روشن شود، بدون آنکه نحو زندگی او سبب خودآگاهی اجتماعی انسانی ما شود. و این اجحافی است که ما خواسته یا مرتکب شده ایم. با تبدیل حماسه او به یک شهادت تراژدیک، تخفیف جایگاه تاریخی ایشان به محل افتراق مذهبی.
#سلمان_کدیور
....
....
@Falaakhon
....
....
.
خیلی غصه آور است که هرگاه سالگرد شهادت حضرت صدیقه طاهره. س. می شود، بحث ها می رود روی یک روز و کیفیت آن، و جنجال به پا می شود که بیت آن حضرت چگونه بود؟ یکی می گوید اصلا آن خانه در نداشت، دیگری می گوید که خیر در هم داشت و می گردد در منبع کهن که کلمه درب و قفل را بیابد. جستجو می کنند که در فلان روز چگونه به خانه حضرت هجوم آورده شد؟ چند ضربه زدند؟ که زد؟ چطور زد؟ حکایت میخ چه بود؟ آیا میخ زنگار داشت و و و و...
.
یکی نیست بگوید فرض کنید تمام مکاتب اسلام قرائت شما را با همه جزئیاتش پذیرفتند. خب، بعدش چه؟ حرفت چیست؟ مسئله ات چیست؟
.
کسی از زندگی کوتاه و پر مغز او نمی گوید. از اینکه چطور زن که در عصر جاهلی نماد ننگ بود، تبدیل می شود به بانویی عمیقا انقلابی. یک جهادگر بینظیر، یک فعال سیاسی اجتماعی که تاریخ از خانه اش به جهان صادر می شود. حسن و حسین و زینب ش هرکدام اضلاع چه جهان باشکوهی را ساختند.
کسی که در خانه مردی چشم به جهان گشود که بزرگترین تحول تاریخی بعد از مسیح را رقم زده است. و او از نونهالی در جریان ذره ذره تحولات این وقایع بوده.
خانمی که در دوران کودکی، سختیهای مبارزه ی دوران مکه را چشید، به شعب ابی طالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدتهای دوران مبارزه ی مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگیش جهاد فی سبیل الله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه ی زهرا و امیرالمؤمنین ( علیهماالسلام)، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فی سبیل الله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته ی یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دایمی میدان جنگ را نکرده باشد . زنی که تاریخ هرچند او را در خط مقدم جنگ ها ندیده اما در بستر تمام تحولات اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی تولد اسلام حضور پر رنگ دارد. چنان که او را مادر پیامبر، لقب می دهند.
و این مجاهدت ها و وجوه عظیم شخصیتی این بانو اینطور در نحوه رحلتشان از این جهان رنگ می بازد.
همانطور که روز عاشورا بزرگترین حجاب شناخت اباعبدالله است، و 19 رمضان مانع شناخت علی، معرفت فاطمه. س. نیز در میان در و دیواری باقی گذاشته اند.
فاطمیه می گذرد بدون آنکه نسبت امروز ما با فاطمه. س. روشن شود، بدون آنکه نحو زندگی او سبب خودآگاهی اجتماعی انسانی ما شود. و این اجحافی است که ما خواسته یا مرتکب شده ایم. با تبدیل حماسه او به یک شهادت تراژدیک، تخفیف جایگاه تاریخی ایشان به محل افتراق مذهبی.
#سلمان_کدیور
....
....
@Falaakhon
فاطمه فاطمه است
▪️ روزی علی ع به فاطمه س گفت: خوردنی چیزی در خانه هست؟ فاطمه گفت: نه، به خدا سوگند دو روز است که خود و فرزندانم گرسنهایم. علی گفت: چرا به من نگفتی؟ فـاطمه گفت: از خدا شرم کردم چیزی از تو بخواهم که نتوانی آن را فراهم کنی. علی از خانه بیرون آمد و از کسی یک دینار وام گرفت تا برای همسر و فرزندانش غذا تهیه کند.
در راه دوستش مقدادبناسود را دید که با آشفتگی در زیر آفتاب سوزان در کوچه میگردید. از او پرسید: چه شده؟ چرا در این هوای گرم از خانه بیرون آمدهای؟ مقداد اکراه داشت که پاسخ بدهد و علی اصرار داشت که پاسخ بشنود. سرانجام مقداد گفت: نتوانستم صدای گریه کودکان گرسنهام را تحمل کنم. علی یک دینار وامی را که گرفته بود، به مقداد داد.
📚 کتاب شهر گمشده: ص۴۵۰
🆔 @menhayefaghr
📚@nasiri1342
▪️ روزی علی ع به فاطمه س گفت: خوردنی چیزی در خانه هست؟ فاطمه گفت: نه، به خدا سوگند دو روز است که خود و فرزندانم گرسنهایم. علی گفت: چرا به من نگفتی؟ فـاطمه گفت: از خدا شرم کردم چیزی از تو بخواهم که نتوانی آن را فراهم کنی. علی از خانه بیرون آمد و از کسی یک دینار وام گرفت تا برای همسر و فرزندانش غذا تهیه کند.
در راه دوستش مقدادبناسود را دید که با آشفتگی در زیر آفتاب سوزان در کوچه میگردید. از او پرسید: چه شده؟ چرا در این هوای گرم از خانه بیرون آمدهای؟ مقداد اکراه داشت که پاسخ بدهد و علی اصرار داشت که پاسخ بشنود. سرانجام مقداد گفت: نتوانستم صدای گریه کودکان گرسنهام را تحمل کنم. علی یک دینار وامی را که گرفته بود، به مقداد داد.
📚 کتاب شهر گمشده: ص۴۵۰
🆔 @menhayefaghr
📚@nasiri1342
حسن مجیدیان
خیلی جذاب و خواندنی است. از کارهای خوب مرحوم نادر ابراهیمی 👌 #بر_جاده های_آبیِ_سرخ https://www.tgoop.com/ha_mim1377
عزا مرز ندارد. اگر تن بسپاری به گریستن بر رفته ها، گریه دیگر بند نخواهد آمد. اگر خودخوری کنی، اندرونت از حیات تهی میشود و هیچ کس به فریادت نمیرسد. آن کس که میتواند گریه نکند و میکند، عزای او صورت عزاست نه ذاتِ عزا. غلبه کن! ریشه سوز کن! خلاص کن خودت را. اندوه را بتکان از خویش! کمر راست کن! گذشته را رها کن. فردا باز آفتابی هست، چشمه ای هست، امیدی هست...
#نادر_ابراهیمی
#بر_جاده های_آبیِ_سرخ
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
#نادر_ابراهیمی
#بر_جاده های_آبیِ_سرخ
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
چه امیدی به گفتههای دراز؟
عملی مختصر،بیاموزیم!
دلی رو شاد کنیم...
یاری برسانیم
از خودمان مایه بگذاریم
محروم و خاک نشینی رو دریابیم...
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
عملی مختصر،بیاموزیم!
دلی رو شاد کنیم...
یاری برسانیم
از خودمان مایه بگذاریم
محروم و خاک نشینی رو دریابیم...
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
✂️ برشی از یک کتاب
#گناه
تو هنوز از گناه تصور نداری ، فقط از بخل ها و کینه ها و... رنگی دیده ای...
هنوز نمی دانی که چشم تو در هر لحظه چه کارها داشته و نکرده و پای تو و دست تو و یک یک اعضا و جوارح و یک یک نیروهای درونی تو چقدر بیکار و ماندگار بوده اند ، اگر تو این همه را
می دیدی ، لابد می مُردی .
📚 صراط ، علی صفایی حائری ، ص ۱۶
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat-1542979584C75868f9aed
#گناه
تو هنوز از گناه تصور نداری ، فقط از بخل ها و کینه ها و... رنگی دیده ای...
هنوز نمی دانی که چشم تو در هر لحظه چه کارها داشته و نکرده و پای تو و دست تو و یک یک اعضا و جوارح و یک یک نیروهای درونی تو چقدر بیکار و ماندگار بوده اند ، اگر تو این همه را
می دیدی ، لابد می مُردی .
📚 صراط ، علی صفایی حائری ، ص ۱۶
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat-1542979584C75868f9aed
Eitaa
ایتا - Eitaa: Join Group Chat
پیام رسان ایرانی ایتا Eitaa
Forwarded from یادداشتها
برنامه و کارنامۀ انبیا
زادروز عیسی مسیح، روزی مناسب برای گفتوگو دربارۀ کارنامۀ پیامبران است؛ زیرا او در میان پیامبران پیش و پس از خود، بیشترین پیروان را دارد و نیز بیشترین تأثیر را بر سرنوشت بشر گذاشت. میسزد پیروان ادیان، این روز یا روزی مانند آن را «روز جهانی نبوت» اعلان کنند و از این رهگذر زمینۀ گفتوگوهای بیشتر را دربارۀ برنامه و کارنامۀ انبیا فراهم آورند؛ اما از آنجا که گفتوگوهای بین الادیانی بسیار ضعیف، و همنشینیهای همدلانه میان پیروان ادیان بهندرت روی میدهد، رسیدن به توافق بر سر روز جهانی نبوت دور از دسترس و حتی دیدرس مینُماید. با وجود این، هیچ متفکری در جهان نیست که به سرنوشت بشر خاکی و آیندۀ او بیندیشد و ادیان را از نظر دور دارد.
از کارنامۀ اینجهانی انبیا که بگذریم، نوبت به برنامههای آنان در اين جهان میرسد. در برنامهها و دعوت همۀ پیامبران، از آدم تا خاتم، سه کلمه یا پیام، مشترک است و فراوان به چشم میخورد: یکتاپرستی، آخرتاندیشی و اخلاق. درونمايۀ نبوت، بيش از اين نيست. یکتاپرستی، بشر را از پرستشهای پراکنده و زبونانه نجات داد؛ آخرتاندیشی، فردایی روشن در چشمانداز انسان پدید آورد، و اخلاق از سختیها و هزینههای زندگی آدمیان در این جهان کاست. اقبال لاهوری میگوید: اگر پیروان انبیا در برنامۀ نبوت دست نمیبردند و به همین مقدار بسنده میکردند، کارنامۀ دين درخشانتر از خورشید بود، و صلیب و ستارۀ داوود و لا اله الا الله، پرچم هیچ جنگی نمیشد. اقبال، ختم نبوت را به اندازۀ اصل نبوت برای بشر مفید و نجاتبخش میداند. میگوید: هر جنگ و نزاعی که به نام دین و خدا بر روی زمین رخ داد، کار کسانی بود که زیر بار ختم نبوت نرفتند و برای خود رسالتی همچون رسالت انبیا دیدند. او ختم نبوت را مرحلۀ گذار انسان از شنیدن به اندیشیدن میدانست و میگفت: کسانی که هنور بشر را محتاج شنیدن میدانند، بهواقع ختم نبوت را نپذیرفتهاند. (ر.ک: محمد اقبال لاهوری، بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، ترجمۀ محمد بقایی، چاپ اول، پائیز 1368، ص144-146).
سخن اقبال را بپذیریم یا نپذیریم، در این واقعیت تردید نمیتوان كرد که پیام مشترک انبیا، رهایی از خدایان بیشمار و بیاخلاقی بود و اگر بشر این درس را در مدرسۀ نبوت نمیآموخت، نسل او زودتر از ماموتها منقرض میشد.
رضا بابایی
94/10/3
@rezababaei43
زادروز عیسی مسیح، روزی مناسب برای گفتوگو دربارۀ کارنامۀ پیامبران است؛ زیرا او در میان پیامبران پیش و پس از خود، بیشترین پیروان را دارد و نیز بیشترین تأثیر را بر سرنوشت بشر گذاشت. میسزد پیروان ادیان، این روز یا روزی مانند آن را «روز جهانی نبوت» اعلان کنند و از این رهگذر زمینۀ گفتوگوهای بیشتر را دربارۀ برنامه و کارنامۀ انبیا فراهم آورند؛ اما از آنجا که گفتوگوهای بین الادیانی بسیار ضعیف، و همنشینیهای همدلانه میان پیروان ادیان بهندرت روی میدهد، رسیدن به توافق بر سر روز جهانی نبوت دور از دسترس و حتی دیدرس مینُماید. با وجود این، هیچ متفکری در جهان نیست که به سرنوشت بشر خاکی و آیندۀ او بیندیشد و ادیان را از نظر دور دارد.
از کارنامۀ اینجهانی انبیا که بگذریم، نوبت به برنامههای آنان در اين جهان میرسد. در برنامهها و دعوت همۀ پیامبران، از آدم تا خاتم، سه کلمه یا پیام، مشترک است و فراوان به چشم میخورد: یکتاپرستی، آخرتاندیشی و اخلاق. درونمايۀ نبوت، بيش از اين نيست. یکتاپرستی، بشر را از پرستشهای پراکنده و زبونانه نجات داد؛ آخرتاندیشی، فردایی روشن در چشمانداز انسان پدید آورد، و اخلاق از سختیها و هزینههای زندگی آدمیان در این جهان کاست. اقبال لاهوری میگوید: اگر پیروان انبیا در برنامۀ نبوت دست نمیبردند و به همین مقدار بسنده میکردند، کارنامۀ دين درخشانتر از خورشید بود، و صلیب و ستارۀ داوود و لا اله الا الله، پرچم هیچ جنگی نمیشد. اقبال، ختم نبوت را به اندازۀ اصل نبوت برای بشر مفید و نجاتبخش میداند. میگوید: هر جنگ و نزاعی که به نام دین و خدا بر روی زمین رخ داد، کار کسانی بود که زیر بار ختم نبوت نرفتند و برای خود رسالتی همچون رسالت انبیا دیدند. او ختم نبوت را مرحلۀ گذار انسان از شنیدن به اندیشیدن میدانست و میگفت: کسانی که هنور بشر را محتاج شنیدن میدانند، بهواقع ختم نبوت را نپذیرفتهاند. (ر.ک: محمد اقبال لاهوری، بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، ترجمۀ محمد بقایی، چاپ اول، پائیز 1368، ص144-146).
سخن اقبال را بپذیریم یا نپذیریم، در این واقعیت تردید نمیتوان كرد که پیام مشترک انبیا، رهایی از خدایان بیشمار و بیاخلاقی بود و اگر بشر این درس را در مدرسۀ نبوت نمیآموخت، نسل او زودتر از ماموتها منقرض میشد.
رضا بابایی
94/10/3
@rezababaei43
📌 *چند حبه شیرین امید*
🖋 *علیرضا قربانی*
رفیقی چند روز پیش میگفت: نا امید شدهایم، کمی هم از امید بگو! از راهی که میتوان یافت یا ساخت.
🔹️از من بپرسید، ناامیدی آفت ذهنهای ساده است؛ ذهنهایی که آنقدر هستی را ساده کردهاند که هیچ فرصتی در دل معادلاتش یافت نمیشود. یا از دریچه دیگر، ذهنهایی که تعادلی در نگاه ساختار-عاملی ندارند؛ یا همه چیز را معلول ساختار میبینند و به خود حق عاجز بودن میدهند، یا در نقطه مقابل، همهچیز را قابل تغییر میدانند و بعد از چند برخورد با دیوارهای شیشهای ساختارها، مایوس میشوند. ساختار که میگویم، منظورم عامِ عام است، از ساختارهای عیان و نیمهعیان اجتماعی، تا ساختارهای کاملا پنهان ذهنی و زبانی و غیره.
🔹️امید، پاداشی است که به ذهنهای پیچیده و صبور میدهند. آدمی که هر روز فقط ۱ درصد از روز قبلش بهتر میشود، چقدر در پایان سال پیش افتاده؟
*ذهن ساده* این یک درصد را در ۳۶۵ روز سال ضرب میکند و میگوید ۳۶۵ درصد.
*ذهن نیمهپیچیده* میگوید این محاسبه غلط است. مثلا از روز دوم به سوم، این "آدمِ یکدرصد رشد کرده"، یکدرصد رشد میکند، نه آدم روز اول. پس جواب درست، به توان ۳۶۵ رساندن عدد ۱.۰۱ است. حساب کنی میشود حدود ۳۷۰۰ درصد یعنی سی و هفت برابر روز اول!
️ *ذهن پیچیده* میداند که حتی این هم غلط است. کسی که ۱٪ رشد کرده، در روز دوم به انسانی دیگر با مهارتهایی دیگر با افقی دیگر، با مدل تفکر دیگر تبدیل شده که جهان را طور دیگری میبیند و جهان هم طور دیگری به او نگاه میکند. او در جهان فرصتهای جدیدی مییابد و بقیه هم او در او فرصتهای جدیدی برای تعامل میبینند. ذهن پیچیده بازی را مثل مار و پله میبیند، که گاهی یک خانه جلوتر رفتن، سرنوشت بازی را زیر و رو میکند. ذهن پیچیده میگوید فقط راه بیفت و هیچ محاسبهای نکن؛ حتی اگر پایت شکسته، خودت را کشانکشان جلو ببر؛ جلوتر خبرهایی است که فقط با رفتن میتوانی ببینی و درکشان کنی.
🔹️تتا اینجایش را خدا و پیغمبری ننوشتم. *ذهن خیلی پیچیده* میگوید: راه که بیفتی، خدا به کار تو ضریب میدهد. راه بیفت و بگذار ردّ پایت بر زمین، نامه درخواستی باشد که به خدا مینویسی.
🔹️یک کاری بکن، یک چیزی یاد بگیر، یک چیزی بنویس، یک چیزی بساز، یک زنگی بزن، یک قراری بگذار، یک کاری بکن. راه برو، فقط یک درصد راه برو. ایدهات را مسخره میکنند؟ یک نمونه ولو مسخره از آن بساز و بفرست برای صد نفر که ۹۹ نفرشان به تو بخندند. نمیدانم، یک کاری بکن، یک کار حتی مسخره. یک چیزی یاد بگیر ولو یک چیز کوچک. سر و پا یک تعادلی با هم دارند. بزرگ شدن سر نسبت به پا، قلم پا را میشکند؛ زیاد فکر کردن، گاهی وزنه میشود برای راه رفتن..
امید، پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است.
🔹️فقیر بود. آمده بود از پیامبرمان کمکی بگیرد. نشسته بود و منتظر بود که در فرصتی حرفش را بزند. آقا یک طوری که مثلاً مخاطبش عام است، فرمودند: "کسی که از ما چیزی بخواهد، به او میدهیم و کسی که بینیازی نشان دهد، خدا بینیازش میکند." مطلب را گرفت ولی بعدا همسرش گفت شاید برداشتت اشتباه باشد. دوباره برگشت و سه بار این ماجرا تکرار شد. فهمید ماجرا را. نه کاری بلد بود و نه پولی داشت. رفت یک طبر قرض کرد. از کوه و دشت هیزم جمع کرد و آورد فروخت. یک مدتی بعد، طبر را خرید، بعدتر دوتا شتر خرید و همینطور روز به روز غنیتر شد.
🔹️راستش را بخواهید من باور نمیکنم کسی سراغ پیامبر ما بیاید و بعد آقا دست خالی برش گردانند. آقا کف دست او چند حبه شیرین "امید" گذاشتند. و این امید شد سرمایه اولیه تجارت او.
میدانید کجایش برایم جالب است؟ اینکه "...خدا بینیازش میکند..."، چطور در این داستان دارد رقم میخورد. خدا از طریق قدمهای کوچکی که خودت برمیداری، بینیازت میکند.
امید پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است. امید پاداش دلهای با ایمان است..
https://ble.ir/dinrasaneh
🖋 *علیرضا قربانی*
رفیقی چند روز پیش میگفت: نا امید شدهایم، کمی هم از امید بگو! از راهی که میتوان یافت یا ساخت.
🔹️از من بپرسید، ناامیدی آفت ذهنهای ساده است؛ ذهنهایی که آنقدر هستی را ساده کردهاند که هیچ فرصتی در دل معادلاتش یافت نمیشود. یا از دریچه دیگر، ذهنهایی که تعادلی در نگاه ساختار-عاملی ندارند؛ یا همه چیز را معلول ساختار میبینند و به خود حق عاجز بودن میدهند، یا در نقطه مقابل، همهچیز را قابل تغییر میدانند و بعد از چند برخورد با دیوارهای شیشهای ساختارها، مایوس میشوند. ساختار که میگویم، منظورم عامِ عام است، از ساختارهای عیان و نیمهعیان اجتماعی، تا ساختارهای کاملا پنهان ذهنی و زبانی و غیره.
🔹️امید، پاداشی است که به ذهنهای پیچیده و صبور میدهند. آدمی که هر روز فقط ۱ درصد از روز قبلش بهتر میشود، چقدر در پایان سال پیش افتاده؟
*ذهن ساده* این یک درصد را در ۳۶۵ روز سال ضرب میکند و میگوید ۳۶۵ درصد.
*ذهن نیمهپیچیده* میگوید این محاسبه غلط است. مثلا از روز دوم به سوم، این "آدمِ یکدرصد رشد کرده"، یکدرصد رشد میکند، نه آدم روز اول. پس جواب درست، به توان ۳۶۵ رساندن عدد ۱.۰۱ است. حساب کنی میشود حدود ۳۷۰۰ درصد یعنی سی و هفت برابر روز اول!
️ *ذهن پیچیده* میداند که حتی این هم غلط است. کسی که ۱٪ رشد کرده، در روز دوم به انسانی دیگر با مهارتهایی دیگر با افقی دیگر، با مدل تفکر دیگر تبدیل شده که جهان را طور دیگری میبیند و جهان هم طور دیگری به او نگاه میکند. او در جهان فرصتهای جدیدی مییابد و بقیه هم او در او فرصتهای جدیدی برای تعامل میبینند. ذهن پیچیده بازی را مثل مار و پله میبیند، که گاهی یک خانه جلوتر رفتن، سرنوشت بازی را زیر و رو میکند. ذهن پیچیده میگوید فقط راه بیفت و هیچ محاسبهای نکن؛ حتی اگر پایت شکسته، خودت را کشانکشان جلو ببر؛ جلوتر خبرهایی است که فقط با رفتن میتوانی ببینی و درکشان کنی.
🔹️تتا اینجایش را خدا و پیغمبری ننوشتم. *ذهن خیلی پیچیده* میگوید: راه که بیفتی، خدا به کار تو ضریب میدهد. راه بیفت و بگذار ردّ پایت بر زمین، نامه درخواستی باشد که به خدا مینویسی.
🔹️یک کاری بکن، یک چیزی یاد بگیر، یک چیزی بنویس، یک چیزی بساز، یک زنگی بزن، یک قراری بگذار، یک کاری بکن. راه برو، فقط یک درصد راه برو. ایدهات را مسخره میکنند؟ یک نمونه ولو مسخره از آن بساز و بفرست برای صد نفر که ۹۹ نفرشان به تو بخندند. نمیدانم، یک کاری بکن، یک کار حتی مسخره. یک چیزی یاد بگیر ولو یک چیز کوچک. سر و پا یک تعادلی با هم دارند. بزرگ شدن سر نسبت به پا، قلم پا را میشکند؛ زیاد فکر کردن، گاهی وزنه میشود برای راه رفتن..
امید، پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است.
🔹️فقیر بود. آمده بود از پیامبرمان کمکی بگیرد. نشسته بود و منتظر بود که در فرصتی حرفش را بزند. آقا یک طوری که مثلاً مخاطبش عام است، فرمودند: "کسی که از ما چیزی بخواهد، به او میدهیم و کسی که بینیازی نشان دهد، خدا بینیازش میکند." مطلب را گرفت ولی بعدا همسرش گفت شاید برداشتت اشتباه باشد. دوباره برگشت و سه بار این ماجرا تکرار شد. فهمید ماجرا را. نه کاری بلد بود و نه پولی داشت. رفت یک طبر قرض کرد. از کوه و دشت هیزم جمع کرد و آورد فروخت. یک مدتی بعد، طبر را خرید، بعدتر دوتا شتر خرید و همینطور روز به روز غنیتر شد.
🔹️راستش را بخواهید من باور نمیکنم کسی سراغ پیامبر ما بیاید و بعد آقا دست خالی برش گردانند. آقا کف دست او چند حبه شیرین "امید" گذاشتند. و این امید شد سرمایه اولیه تجارت او.
میدانید کجایش برایم جالب است؟ اینکه "...خدا بینیازش میکند..."، چطور در این داستان دارد رقم میخورد. خدا از طریق قدمهای کوچکی که خودت برمیداری، بینیازت میکند.
امید پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است. امید پاداش دلهای با ایمان است..
https://ble.ir/dinrasaneh
ble.ir
بله | کانال دین و رسانه
یادداشتهای شخصی علیرضا قربانی
طلبه و مدرس حوزه
پژوهشگر دین، فرهنگ و رسانه
بازنشر مطالب کانال "دین و رسانه" با ذکر ماخذ و نام نویسنده بلامانع است.
@arghorbani
طلبه و مدرس حوزه
پژوهشگر دین، فرهنگ و رسانه
بازنشر مطالب کانال "دین و رسانه" با ذکر ماخذ و نام نویسنده بلامانع است.
@arghorbani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردم ستون دین اند ...
نباید با سخنرانی
با سخن خوانی
با تبلیغ
با موعظه
با نصیحت
مردم رو تو صحنه نگه داشت
وقتی مردم حاضرند
که درون ما با بیرون ما
ظاهر ما با باطن ما
اول ما با آخر ما
جلوت ما با خلوت ما
هماهنگ باشد
که چون به خلوت رسند
همون کار جلوت رو انجام بدهند
اینجور مردم حاضرند ...
#آیت _الله_جوادی_آملی
#مردم
برگرفته از کانال برشی از کتاب
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
نباید با سخنرانی
با سخن خوانی
با تبلیغ
با موعظه
با نصیحت
مردم رو تو صحنه نگه داشت
وقتی مردم حاضرند
که درون ما با بیرون ما
ظاهر ما با باطن ما
اول ما با آخر ما
جلوت ما با خلوت ما
هماهنگ باشد
که چون به خلوت رسند
همون کار جلوت رو انجام بدهند
اینجور مردم حاضرند ...
#آیت _الله_جوادی_آملی
#مردم
برگرفته از کانال برشی از کتاب
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Forwarded from محمدرضا زائرى
حاج قاسم و گلشيفته!
يكي از هنرمندان مشهور در خلال گفتگويي خصوصي، خاطره اي از مرحوم شهيد سردار قاسم سليماني نقل كرد كه نشان دهنده ابعاد ناشناخته اي از شخصيت آن شهيد بزرگوار است.او گفت كه قرار بود ايشان در يكي از برنامه هاي من شركت كند. روزي كه برنامه در حال برگزاري بود وقتي تيم حفاطت براي آماده سازي زمينه حضور ايشان در محل حاضر مي شوند به دلايلي پيشنهاد مي كنند كه ايشان به اين برنامه نيايند، بعداز برنامه گوشي تلفن اين هنرمند با شماره مخفي زنگ مي خورد و شخصي از آن سوي خط مي گويد: سليماني هستم. اين شخص مي گفت با تعجب پرسيدم: سليماني، كدام سليماني؟ گفت: قاسم سليماني هستم كه قرار بود امروز عصر در برنامه شما باشم، متاسفانه به دلايلي شرايط حضور من نبود. خواستم ا ز شما عذرخواهي كنم. ان شالله در اولين فرصت جبران مي كنم و همديگر را خواهيم ديد. او مي گفت باورم نمي شد. خيلي خوشحال شدم و منتظر ديدار ايشان بودم، اما متاسفانه چندي بعد ايشان به شهادت رسيد. همچنين دوستي ديگر نقل كرد؛ خانمي از ايرانيان ساكن خارج كشور كه براي بازسازي حرمهاي مطهر در عراق كمك مالي قابل توجهي كرده بود اصرار زيادي داشت كه سردار سليماني را فقط براي چند دقيقه ملاقات كند. مسؤولان امر به خاطر ملاحظات امنيتي و نيز سر و وضع ظاهري آن خانم ترديد داشتند كه در ميان گرفتاري هاي شديد سردار اين موضوع را مطرح كنند. اما وقتي ايشان از درخواست ملاقات مطلع مي شوند دستور مي دهند در فاصله كوتاه حضور او در ايران وقتي كوتاه تنظيم شود. زماني كه آن خانم به نزد ايشان مي آيد و رفتار متواضعانه و محبت آميز او را مي بيند مي گويد: حالا كه اين قدر بزرگواري كرديد مي شود اجازه بدهيد يك درخواست ديگر داشته باشم؟ مي خواهم شماره يك نفر را بگيرم تا با شما صحبت كند، فقط قول بدهيد ناراحت نشويد و من هم قبل از مكالمه او را معرفي نكنم! با اين كه اطرافيان سردار اصرار مي كنند كه اين كار انجام نشود، ايشان قبول مي كند و آن خانم شماره را مي گيرد و گوشي را به سردار مي دهد. ناگهان شخصي از آن سوي خط مي گويد: سلام آقاي سليماني، من گلشيفته فراهاني هستم!
سردار با تعجب به سخن او گوش مي دهد و او بسيار اظهار ارادت و احترام به ايشان مي كند و شجاعت و صلابت ايشان را مي ستايد. وي به سردار مي گويد شما يك نفر كسي هستيد كه من به عنوان يك ايراني به او افتخار مي كنم و با تمام وجود دوستش دارم.
سردار هم ضمن تشكر با زباني محترمانه و مهربانانه او را به توجه به مصالح كشور و جايگاه جمهوري اسلامي در جهان و صف آرايي دشمن در مقابل ايران و اسلام توصيه مي كنند و به او مي گويند شما دختر ما هستي و فرزند اين آب و خاك هستي، مراقب باش كه هرجا هستي مصلحت اين كشور و نام ايران را در نظر بگيري. (نقل به مضمون)
اين دو مورد تنها نمونه هايي اندك از شيوه مستمر سردار دلها در توجه به همه مردم و باور قلبي به طيف هاي گوناگون و سليقه هاي مختلف است. كاش كساني كه به آن شهيد اظهار ارادت و دلبستگي مي كنند به جاي پنهان كردن اين ابعاد ناشناخته از شخصيت ايشان به او اقتدا مي كردند و از اين ظرفيت استثنايي و بي نظير براي نزديك كردن دلها بهره مي بردند. او كه دوست داشت روي قبرش تنها بنويسند "سرباز قاسم" و بس!
https://www.tgoop.com/morzaeri
نوشته ها و انتخابهاي محمدرضا زائرى
اگر قابل دانستيد نگاهي بيندازيد و به دوستانتان نيز معرفي فرماييد!
يكي از هنرمندان مشهور در خلال گفتگويي خصوصي، خاطره اي از مرحوم شهيد سردار قاسم سليماني نقل كرد كه نشان دهنده ابعاد ناشناخته اي از شخصيت آن شهيد بزرگوار است.او گفت كه قرار بود ايشان در يكي از برنامه هاي من شركت كند. روزي كه برنامه در حال برگزاري بود وقتي تيم حفاطت براي آماده سازي زمينه حضور ايشان در محل حاضر مي شوند به دلايلي پيشنهاد مي كنند كه ايشان به اين برنامه نيايند، بعداز برنامه گوشي تلفن اين هنرمند با شماره مخفي زنگ مي خورد و شخصي از آن سوي خط مي گويد: سليماني هستم. اين شخص مي گفت با تعجب پرسيدم: سليماني، كدام سليماني؟ گفت: قاسم سليماني هستم كه قرار بود امروز عصر در برنامه شما باشم، متاسفانه به دلايلي شرايط حضور من نبود. خواستم ا ز شما عذرخواهي كنم. ان شالله در اولين فرصت جبران مي كنم و همديگر را خواهيم ديد. او مي گفت باورم نمي شد. خيلي خوشحال شدم و منتظر ديدار ايشان بودم، اما متاسفانه چندي بعد ايشان به شهادت رسيد. همچنين دوستي ديگر نقل كرد؛ خانمي از ايرانيان ساكن خارج كشور كه براي بازسازي حرمهاي مطهر در عراق كمك مالي قابل توجهي كرده بود اصرار زيادي داشت كه سردار سليماني را فقط براي چند دقيقه ملاقات كند. مسؤولان امر به خاطر ملاحظات امنيتي و نيز سر و وضع ظاهري آن خانم ترديد داشتند كه در ميان گرفتاري هاي شديد سردار اين موضوع را مطرح كنند. اما وقتي ايشان از درخواست ملاقات مطلع مي شوند دستور مي دهند در فاصله كوتاه حضور او در ايران وقتي كوتاه تنظيم شود. زماني كه آن خانم به نزد ايشان مي آيد و رفتار متواضعانه و محبت آميز او را مي بيند مي گويد: حالا كه اين قدر بزرگواري كرديد مي شود اجازه بدهيد يك درخواست ديگر داشته باشم؟ مي خواهم شماره يك نفر را بگيرم تا با شما صحبت كند، فقط قول بدهيد ناراحت نشويد و من هم قبل از مكالمه او را معرفي نكنم! با اين كه اطرافيان سردار اصرار مي كنند كه اين كار انجام نشود، ايشان قبول مي كند و آن خانم شماره را مي گيرد و گوشي را به سردار مي دهد. ناگهان شخصي از آن سوي خط مي گويد: سلام آقاي سليماني، من گلشيفته فراهاني هستم!
سردار با تعجب به سخن او گوش مي دهد و او بسيار اظهار ارادت و احترام به ايشان مي كند و شجاعت و صلابت ايشان را مي ستايد. وي به سردار مي گويد شما يك نفر كسي هستيد كه من به عنوان يك ايراني به او افتخار مي كنم و با تمام وجود دوستش دارم.
سردار هم ضمن تشكر با زباني محترمانه و مهربانانه او را به توجه به مصالح كشور و جايگاه جمهوري اسلامي در جهان و صف آرايي دشمن در مقابل ايران و اسلام توصيه مي كنند و به او مي گويند شما دختر ما هستي و فرزند اين آب و خاك هستي، مراقب باش كه هرجا هستي مصلحت اين كشور و نام ايران را در نظر بگيري. (نقل به مضمون)
اين دو مورد تنها نمونه هايي اندك از شيوه مستمر سردار دلها در توجه به همه مردم و باور قلبي به طيف هاي گوناگون و سليقه هاي مختلف است. كاش كساني كه به آن شهيد اظهار ارادت و دلبستگي مي كنند به جاي پنهان كردن اين ابعاد ناشناخته از شخصيت ايشان به او اقتدا مي كردند و از اين ظرفيت استثنايي و بي نظير براي نزديك كردن دلها بهره مي بردند. او كه دوست داشت روي قبرش تنها بنويسند "سرباز قاسم" و بس!
https://www.tgoop.com/morzaeri
نوشته ها و انتخابهاي محمدرضا زائرى
اگر قابل دانستيد نگاهي بيندازيد و به دوستانتان نيز معرفي فرماييد!
👍1
موهبت شنیده شدن
در فیلم دورافتاده (به انگلیسی: Cast Away، به کارگردانی رابرت زمکیس)؛ چاک (با بازیِ تام هنکس) که در اثر سقوط هواپیما در جزیرهای خالی از سکنه گرفتار شده است، تصویر یک چهره را با دست خونآلود خود روی توپ والیبالی میکشد. او را «ویلسون» مینامد و در چهار سالی که آنجاست با او حرف میزند تا نیاز بنیادین به ارتباط، به دردِ دل کردن و حدیث نفس گفتن را به نحوی پاسخ دهد.
مولانا در دفتر سوم مثنوی و در اثنای حکایت «وکیلِ صدر جهان» اشارهی نیکویی به این خواستهی روحی دارد. وکیلِ عاشق که در اثر دیدار با محبوب خود(صدرِ جهان) از هوش رفته است، وقتی به هوش میآید و دلداری و توجه مهرآمیز صدر جهان را میبیند نخستین چیزی که طلب میکند «شنیده شدن» است:
اولین خلعت که خواهی دادنم
گوش خواهم که نهی بر روزنم
گر چه میدانی به صفوت حالِ من
بندهپرور! گوش کن اقوال من
صدهزاران بار ای صدرِ فرید
ز آرزوی گوش تو هوشم پرید
آن سمیعیِّ تو وآن اِصغایِ تو
وآن تبسمهای جانافزای تو
آن بنوشیدن کم و بیش مرا
عشوهی جانِ بداندیشِ مرا
(مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۶۹۸ تا ۴۷۰۲، چاپ دکتر موحد)
میگوید: «نخستین خلعتی که از تو تمنّا دارم آن است که گوش به من بسپاری. اگر چه تو با صفای دلی که داری نیک بر احوال من آگاهی، باز از سرِ بندهپروری به گفتار من گوش سپار، زیرا ای یگانهی روزگار و ای صدرِ جهان، صدهزاران بار آرزو کردم که ای کاش سوز دل با تو میگفتم و هزاران بار در حسرتِ گوشِ شنوای تو هوش از سرم پرید.»(از: گزارش مثنوی به نثر، محمد شریفی)
میگوید سمیع بودن و شنوایی تو را میخواهم و اینکه با توجه و تبسّم، شنوای من باشی! این نخستین خواسته من از لطف توست: مرا بشنوی! در کم و بیش من بنگری، و به ناز و ادای جانِ بداندیش من گوش بسپاری.
در رویکرد وجودی به اوصاف خدا، غرض، یافتنِ کیفیتی از احساس در برابر «سمیع»، «بصیر» و «علیم» بودن خداست نه صِرفِ دانستن و تصدیق کردن.
در این شیوه از مواجهه، شنوایی، بینایی و دانایی خداوند موهبتی بسیار عزیز است برای راه بـردن به گنج ارتباط. راز گفتن، نیاز بُردن، سپاسگویی و عرضه کردنِ شکستگیها، درماندگیها و بیکسیها. این از فرصتهای کمنظیری است که نصیبِ اهل ایمان میشود. میتوانند توقّع مداخلهی خدا در کار و بارِ جهان را نداشته باشند و برکنار از این انتظار باشند که خداوند به نفع آنها عمل کند. چرا که میدانند مداخلهی مستقیم خداوند در کار و بارِ طبیعی این جهان عملاً به نفیِ آزادی انسان و سرشت ابتلایی زندگی میانجامد. و آزادی آدمی چنان عطیهی گرانقدری است که میارزد خداوند از دخالت در احوال جهان پرهیز کند. با این حال، این ایمان که او با عشقیِ ژرف، شنوا و بینای ماست، شکیبایی و استقامت ما را نظاره میکند و گفتارها و کردارهای پاکِ عاشقان را میبیند و خستگیها و دلشکستگیها را میتوان با او در میان نهاد، امکانی سعادتمندانه است:
«آن كس كه چون [به نماز] برمیخيزى تو را میبيند. و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مینگرد]. او همان شنواى داناست.»(شعراء، ۲۱۸-۲۲۰)
«به يقين میدانيم كه آنچه میگويند تو را سخت غمگين میكند»(أنعام،۳۳)
«و تا رسيدن حكم پروردگارت شكيبايى كن، كه تو زير نظر مايى»(طور، ۴۸)
«مهراسيد! من خود با شما هستم و میشنوم و میبينم»(طه، ۴۶)
از اوصاف پیامبر اسلام که در قرآن آمده است «گوشِ نیکو» است.
«میگویند: شخصِ زودباور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زودباور خوبی است.»(توبه، ۶۱)
تعبیر قرآن دقیق است: او گوشِ نیکویی است. گوش دادن او از سرِ زودباوری نیست، از خیرخواهی و شفقت است. به شما گوش میدهد تا آرامش ببخشد.
از این منظر، آنچه اهمیت دارد همین امکانی است که ایمان به خدا در اختیار فرد مینهد: امکان شنیده شدن، دیده شدن و ارتباط گرفتن. حتی اگر در اثر این شنیدن، واقعه محسوسی رقم نخورد. همین ایمان که صدای ما از سویِ حقیقتی نیکسرشت شنیده میشود، تسلّایی گرمابخش است.
ایمان، امکان گستردهتری از یک «ارتباط» را در اختیار ما میگذارد. موهبتی که نیایش به ما پیشکش میکند وُسعتبخشی به ارتباط است. موهبتِ عزیز دیده شدن، شنیده شدن و برخورداری از ناظری که با لبخندی ناب، عمل و استقامت عاشقانهی آدمی را تحسین میکند: مرا کیفیتِ چشمِ تو کافی است.
✍️ صدیق قطبی
@sedigh_63
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
در فیلم دورافتاده (به انگلیسی: Cast Away، به کارگردانی رابرت زمکیس)؛ چاک (با بازیِ تام هنکس) که در اثر سقوط هواپیما در جزیرهای خالی از سکنه گرفتار شده است، تصویر یک چهره را با دست خونآلود خود روی توپ والیبالی میکشد. او را «ویلسون» مینامد و در چهار سالی که آنجاست با او حرف میزند تا نیاز بنیادین به ارتباط، به دردِ دل کردن و حدیث نفس گفتن را به نحوی پاسخ دهد.
مولانا در دفتر سوم مثنوی و در اثنای حکایت «وکیلِ صدر جهان» اشارهی نیکویی به این خواستهی روحی دارد. وکیلِ عاشق که در اثر دیدار با محبوب خود(صدرِ جهان) از هوش رفته است، وقتی به هوش میآید و دلداری و توجه مهرآمیز صدر جهان را میبیند نخستین چیزی که طلب میکند «شنیده شدن» است:
اولین خلعت که خواهی دادنم
گوش خواهم که نهی بر روزنم
گر چه میدانی به صفوت حالِ من
بندهپرور! گوش کن اقوال من
صدهزاران بار ای صدرِ فرید
ز آرزوی گوش تو هوشم پرید
آن سمیعیِّ تو وآن اِصغایِ تو
وآن تبسمهای جانافزای تو
آن بنوشیدن کم و بیش مرا
عشوهی جانِ بداندیشِ مرا
(مثنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۶۹۸ تا ۴۷۰۲، چاپ دکتر موحد)
میگوید: «نخستین خلعتی که از تو تمنّا دارم آن است که گوش به من بسپاری. اگر چه تو با صفای دلی که داری نیک بر احوال من آگاهی، باز از سرِ بندهپروری به گفتار من گوش سپار، زیرا ای یگانهی روزگار و ای صدرِ جهان، صدهزاران بار آرزو کردم که ای کاش سوز دل با تو میگفتم و هزاران بار در حسرتِ گوشِ شنوای تو هوش از سرم پرید.»(از: گزارش مثنوی به نثر، محمد شریفی)
میگوید سمیع بودن و شنوایی تو را میخواهم و اینکه با توجه و تبسّم، شنوای من باشی! این نخستین خواسته من از لطف توست: مرا بشنوی! در کم و بیش من بنگری، و به ناز و ادای جانِ بداندیش من گوش بسپاری.
در رویکرد وجودی به اوصاف خدا، غرض، یافتنِ کیفیتی از احساس در برابر «سمیع»، «بصیر» و «علیم» بودن خداست نه صِرفِ دانستن و تصدیق کردن.
در این شیوه از مواجهه، شنوایی، بینایی و دانایی خداوند موهبتی بسیار عزیز است برای راه بـردن به گنج ارتباط. راز گفتن، نیاز بُردن، سپاسگویی و عرضه کردنِ شکستگیها، درماندگیها و بیکسیها. این از فرصتهای کمنظیری است که نصیبِ اهل ایمان میشود. میتوانند توقّع مداخلهی خدا در کار و بارِ جهان را نداشته باشند و برکنار از این انتظار باشند که خداوند به نفع آنها عمل کند. چرا که میدانند مداخلهی مستقیم خداوند در کار و بارِ طبیعی این جهان عملاً به نفیِ آزادی انسان و سرشت ابتلایی زندگی میانجامد. و آزادی آدمی چنان عطیهی گرانقدری است که میارزد خداوند از دخالت در احوال جهان پرهیز کند. با این حال، این ایمان که او با عشقیِ ژرف، شنوا و بینای ماست، شکیبایی و استقامت ما را نظاره میکند و گفتارها و کردارهای پاکِ عاشقان را میبیند و خستگیها و دلشکستگیها را میتوان با او در میان نهاد، امکانی سعادتمندانه است:
«آن كس كه چون [به نماز] برمیخيزى تو را میبيند. و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مینگرد]. او همان شنواى داناست.»(شعراء، ۲۱۸-۲۲۰)
«به يقين میدانيم كه آنچه میگويند تو را سخت غمگين میكند»(أنعام،۳۳)
«و تا رسيدن حكم پروردگارت شكيبايى كن، كه تو زير نظر مايى»(طور، ۴۸)
«مهراسيد! من خود با شما هستم و میشنوم و میبينم»(طه، ۴۶)
از اوصاف پیامبر اسلام که در قرآن آمده است «گوشِ نیکو» است.
«میگویند: شخصِ زودباور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زودباور خوبی است.»(توبه، ۶۱)
تعبیر قرآن دقیق است: او گوشِ نیکویی است. گوش دادن او از سرِ زودباوری نیست، از خیرخواهی و شفقت است. به شما گوش میدهد تا آرامش ببخشد.
از این منظر، آنچه اهمیت دارد همین امکانی است که ایمان به خدا در اختیار فرد مینهد: امکان شنیده شدن، دیده شدن و ارتباط گرفتن. حتی اگر در اثر این شنیدن، واقعه محسوسی رقم نخورد. همین ایمان که صدای ما از سویِ حقیقتی نیکسرشت شنیده میشود، تسلّایی گرمابخش است.
ایمان، امکان گستردهتری از یک «ارتباط» را در اختیار ما میگذارد. موهبتی که نیایش به ما پیشکش میکند وُسعتبخشی به ارتباط است. موهبتِ عزیز دیده شدن، شنیده شدن و برخورداری از ناظری که با لبخندی ناب، عمل و استقامت عاشقانهی آدمی را تحسین میکند: مرا کیفیتِ چشمِ تو کافی است.
✍️ صدیق قطبی
@sedigh_63
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
بنده خدایی بود که در نوجوانی مداح شد و خوش درخشید. مدتی هم طلبگی خواند. بخاطر شغل پدرش یکسالی ساکن مازندران شد. یک روز با هم قدم می زدیم و صحبتمان درباره هیأت و خطابه و ... بود. گفت: من اگه یه روز سخنران بشم، میگم آی جوون! میخوای دختر بازی هم بکنی بیا تو هیأت...!
بعد مکثی کرد، چشمشانش را باریک کرد. صدایش را در حلق فرو برد و آهسته گفت: اَه ه ه ... چقدر منبرم گل میکنه، جوونا همه طرفدارم میشن...
خدا را شکر این بنده خدا بعدها ترجیح داد به همان کار مداحی اش بپردازد؛ اما همچنان این مبنا را در بعضی ها می بینم برای خوش آمد دیگران، احکام دین را هم به بازی می گیرند.
ashkeatash.blog.ir
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
بعد مکثی کرد، چشمشانش را باریک کرد. صدایش را در حلق فرو برد و آهسته گفت: اَه ه ه ... چقدر منبرم گل میکنه، جوونا همه طرفدارم میشن...
خدا را شکر این بنده خدا بعدها ترجیح داد به همان کار مداحی اش بپردازد؛ اما همچنان این مبنا را در بعضی ها می بینم برای خوش آمد دیگران، احکام دین را هم به بازی می گیرند.
ashkeatash.blog.ir
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
Telegram
حسن مجیدیان
یادداشت ها و انتخاب های حسن مجیدیان
ارتباط از طریق :
@hamim1361
ارتباط از طریق :
@hamim1361
Forwarded from مکتوبات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸لااله الا الله.. نکند اینها آخرین نسل از مردمانی بودند که برای رفتن لحظه شماری می کردند؟ نکند اینها آخرین مردانی بودند که برای دیدار معبودشان با بغض و اندوه، غبطه یاران شهیدشان را می خوردند؟
🔹آقا احمد کاظمی.. آقا سلیمانی.. شما که بودید؟ از کدام سیاره آمده بودید؟ چه عهدی با خدای خود بسته بودید که اینگونه شما را به سوی خود خواند؟ آی خوبها.. آی بهترین ها.. چقدر جایتان خالی است. شما که از آسمان دارید ما را نگاه می کنید. از انتهای تاریخ، از قعر انسانیت، در منتهای عصر جاهلیت.. سلام بر شما یاران خوب خدا..
🔹امروز سالگرد شهید احمد کاظمی است. همو که خواست در آسمان شهید شود و در آسمان شهید شد..
@maktubat
🔹آقا احمد کاظمی.. آقا سلیمانی.. شما که بودید؟ از کدام سیاره آمده بودید؟ چه عهدی با خدای خود بسته بودید که اینگونه شما را به سوی خود خواند؟ آی خوبها.. آی بهترین ها.. چقدر جایتان خالی است. شما که از آسمان دارید ما را نگاه می کنید. از انتهای تاریخ، از قعر انسانیت، در منتهای عصر جاهلیت.. سلام بر شما یاران خوب خدا..
🔹امروز سالگرد شهید احمد کاظمی است. همو که خواست در آسمان شهید شود و در آسمان شهید شد..
@maktubat
*📌 #معرفی_کتاب | زیست مجازی ایرانیان چگونه است؟*
🔹این کتاب نوشته دکتر #محمدسعید_ذکایی است و پنجرهای جدید به جامعهشناسی عواطف در فضای مجازی باز کرده است.
🔸 *عواطف از منظر این کتاب، ویژگی ذاتی ندارند و دارای ریشهای اجتماعی هستند و بسته به شرایط زمانی و مکانی مختلف، به تفسیر افراد جامعه از پدیدهها وابسته هستند. مثل تفاوت عواطف در نسلهای مختلف در مورد یک حادثه تاریخی نظیر سقوط یک هواپیما.*
🔸در این [کتاب](https://s4.uupload.ir/files/img_20220110_092730_771_ej23.jpg)، احساساتی نظیر: امید، عشق، غرور جمعی، شفقت، ملال، ترس، اضطراب، خشم، نفرت و طنز در بستر رسانههای اجتماعی مورد تحلیل قرار گرفته است.
🔸 *در این رسانهها، افراد، حالاتی نظیر: معصومیت و دوری از جنس مخالف، خودنمایی، عشق لاکچری، فانتزی جنسی، خودشیفتگی، نمایش غیرتورزی، حس فقدان بخاطر از دست دادن معشوق، عاشقنمایی (دونژوانیسم) و مردانگی مضاعف (مرد=زمخت و خشن) بروز میدهند.*
🔸از نظر نویسندگان کتاب، بواسطه سِر شدن افراد در برابر انبوه اخبار و اطلاعات، پدیده «ناظران بیطرف» پدید آمده که خصوصاً در مواقع عاملیت، مسئولیت را به دوش دیگران محول مینمایند. از نظر ایشان، خشم و نفرت در فضای مجازی به ندرت به امید مشفقانه برای حل مسایل ختم میشود. در عوض خشمِ دیگریساز و ناشی از ناکامی که به غایت منفعلانه است، مساعد گسترش شایعات و دستکاریهاست. فضای مجازی به تعبیر نویسندگان کتاب، “فضایی بین خیال و واقعیت است که مرز درست و نادرست مشخص نیست”. گسترش محیطهای مجازی مونولوگگویی برای جمع مجازی با هویتهای فیک این ظرفیت را کاهش میدهد. از نظر آنها، به تدریج، فضای مجازی برای بسیاری تبدیل به فضایی ملالانگیز میشود که شوکهای دورهای مانند خبر صعود تیم ورزشی ایران به جام جهانی باعث تمایل مقطعی به آن گردد.
🔸 *اما از سویی دیگر، فضای بینامتنی در عرصه مجازی، میتواند زمینه آگاهی انتقادی در افراد باشد. و بعلاوه، رواج زبان نامتعارف و اسلنگ، امکان نمایش صداهای گروههای حاشیهای را بیشتر کرده است. این فضا، امکان ارائه خوانشهای متفاوت از اخبار رسمی و غیررسمی را به مخاطبان میدهد.*
💡 @majazist
🔹این کتاب نوشته دکتر #محمدسعید_ذکایی است و پنجرهای جدید به جامعهشناسی عواطف در فضای مجازی باز کرده است.
🔸 *عواطف از منظر این کتاب، ویژگی ذاتی ندارند و دارای ریشهای اجتماعی هستند و بسته به شرایط زمانی و مکانی مختلف، به تفسیر افراد جامعه از پدیدهها وابسته هستند. مثل تفاوت عواطف در نسلهای مختلف در مورد یک حادثه تاریخی نظیر سقوط یک هواپیما.*
🔸در این [کتاب](https://s4.uupload.ir/files/img_20220110_092730_771_ej23.jpg)، احساساتی نظیر: امید، عشق، غرور جمعی، شفقت، ملال، ترس، اضطراب، خشم، نفرت و طنز در بستر رسانههای اجتماعی مورد تحلیل قرار گرفته است.
🔸 *در این رسانهها، افراد، حالاتی نظیر: معصومیت و دوری از جنس مخالف، خودنمایی، عشق لاکچری، فانتزی جنسی، خودشیفتگی، نمایش غیرتورزی، حس فقدان بخاطر از دست دادن معشوق، عاشقنمایی (دونژوانیسم) و مردانگی مضاعف (مرد=زمخت و خشن) بروز میدهند.*
🔸از نظر نویسندگان کتاب، بواسطه سِر شدن افراد در برابر انبوه اخبار و اطلاعات، پدیده «ناظران بیطرف» پدید آمده که خصوصاً در مواقع عاملیت، مسئولیت را به دوش دیگران محول مینمایند. از نظر ایشان، خشم و نفرت در فضای مجازی به ندرت به امید مشفقانه برای حل مسایل ختم میشود. در عوض خشمِ دیگریساز و ناشی از ناکامی که به غایت منفعلانه است، مساعد گسترش شایعات و دستکاریهاست. فضای مجازی به تعبیر نویسندگان کتاب، “فضایی بین خیال و واقعیت است که مرز درست و نادرست مشخص نیست”. گسترش محیطهای مجازی مونولوگگویی برای جمع مجازی با هویتهای فیک این ظرفیت را کاهش میدهد. از نظر آنها، به تدریج، فضای مجازی برای بسیاری تبدیل به فضایی ملالانگیز میشود که شوکهای دورهای مانند خبر صعود تیم ورزشی ایران به جام جهانی باعث تمایل مقطعی به آن گردد.
🔸 *اما از سویی دیگر، فضای بینامتنی در عرصه مجازی، میتواند زمینه آگاهی انتقادی در افراد باشد. و بعلاوه، رواج زبان نامتعارف و اسلنگ، امکان نمایش صداهای گروههای حاشیهای را بیشتر کرده است. این فضا، امکان ارائه خوانشهای متفاوت از اخبار رسمی و غیررسمی را به مخاطبان میدهد.*
💡 @majazist
دقت کنید!
هم برای گرفتن لایک اعتقادات را نشانه میرود و هم کاربر را ترغیب میکند که سر دل و خواستهاش از خدا را ذیل کامنتها بیان کند!!!! سبک جدید تبلیغ دینداری! اسلام اینستایی!!
https://www.tgoop.com/ha_mim1377
هم برای گرفتن لایک اعتقادات را نشانه میرود و هم کاربر را ترغیب میکند که سر دل و خواستهاش از خدا را ذیل کامنتها بیان کند!!!! سبک جدید تبلیغ دینداری! اسلام اینستایی!!
https://www.tgoop.com/ha_mim1377