tgoop.com/fenjaninetahmad/52646
Last Update:
منصف باشیم. اگر از شگفتانگیز بودنِ بیاندازهی هواپیما که با آن جثهی خرکی در هوا پرواز میکند و مزهی درخشانِ قرمهسبزی که از ترکیب چند نوع سبزی بیربط به آن میرسیم، صرفنظر کنیم، ادامه دادن آدمیزاد به زندگی خودش عجیبترین پدیدهاست. اینکه به طور کلی آدم در هر شرایطی بالاخره صبح از رختخواب میآید بیرون و به فعل ادامهدادن، ادامه میدهد. پس بعد از هواپیما و قرمهسبزی، این «ادامه دادن» است که موجب شگفتی است. البته این حرف من نیست و حرف رفیقم است. عطی. یک معلم یوگای کار کشته که تقریبا عضلات تمام مردم شهرشان را مورد عنایت قرار داده و کشسانی آنها را دو برابر کرده است. اینقدر خبره و چیرهدست. برایم گفت که یک شاگرد دارد که از چند وقت پیش ترک کلاس کرده است. یک زن مسن که سهمش از فک و فامیل و آشنا فقط شوهرش است. شوهرش هم مثل عطارد، دور این خورشیدِ مسن میچرخیده. از آنجایی که خورشید ستاره است و تنها وظیفهاش تابیدن است، گویا عطارد در این همه سال همهی کارهای زندگی را خودش رتق و فتق کرده و او فقط تابیده است. حتی رانندگی هم نمیکرده این بزرگوار. این قدر شمس. بعد چی شد؟ چند وقت پیش آقای عطارد گویا سکته مغزی کرده و حافظهاش زارپ از بین رفته است و خلاص. نه خودش را میشناسد و نه این خورشید تابان آکبند را. کلا منظومهی شمسی را فراموش کرده است گویا. اینها را عطی تعریف کرد. واقعا اگر روزی خورشید بیدار شود و ببیند که دیگر دورش چیزی نمیچرخد، چطور میشود؟ در واقع دیگر منظومه شمسی نیست و فقط شمسی هست و خلاص. یک خورشیدی که حتی رانندگی هم نمیکند و هیچ کس نیست دورش بگردد و خلاصه اوضاع قاراشمیش و مزخرف. همین شد که کلاس یوگا و احتمالا هزار کار دیگر را که انجام میداده ول کرده است. با این حال چند وقت بعد برگشته کلاس و شروع کرده به «ادامه دادن». کسی که یک شهاب سنگ گنده آمده و سیارهاس را ترکانده و یک حفرهی خالی گذاشته و رفته. اما با حفره ادامه داده است.
برای من که شگفتآور است این خاصیت آدم. اینتسلیم نشدن و ادامه دادن. عجیبتر وقتی است که آدم در ناامیدی هم سوار خرِ «ادامهدادن» است. اصلا غریب بودن ماجرا برای من همین است. ادامه دادن آدم امیدوار اصلا چیز عجیبی نیست. این ادامه دادن در ناامیدی است که تعجببرانگیز است. من احتمالا در زندگی قبلیام یک زیستشناس بودهام که علاقهی شدیدی به دستهبندی هر چیزی داشته است. شترها را دستهبندی میکنم. ماکارونیها. کامیونها. حتی فک و فامیل خودم را. کلا دسته بندی دوست دارم. الان هم میلم میکشد که آدمها را دو دسته کنم. آدمهای امیدوار و آدمهای ناامید. آدمهای امیدوار که هورمونهای امیدشان درست کار میکند که تکلیفشان مشخص است و «ادامهدادن» شق القمر نیست برایشان. این که هیچ. اما این ادامهدادن دستهی دوم است که شاهکار است. با چشمهی خشک شده چطور اتوبوس کثافت را شستید؟
دیر شده و این را بگویم و بروم بخوابم که افتادهام به چرندگویی. آدمهای ناامیدِ ادامهدهنده (درست ادامه دهنده) برای من خیلی جذابند. اینها همانهایی هستند که احتمالا چای خوب میخورند. به قهوهی صبح احترام میگذارند. فکر کردن به گذشتهی شیرین، غمشیرین بهشان میدهد. لوس هم نیستند. بیشتر از آدمهای امیدوار، گذر زندگی را حس میکنند و صدای عقربههای ساعت را بیشتر میشنوند. خلاصه انگار یک عباس آقا در مغزشان سکنی گزیده است و دايم میگوید: «درست است که زندگی بسیار غمانگیز و بیهودهاست اما تنها چیزی است که ما داریم». انگار اینها زندگی را بهتر از امیدواران فهمیدهاند. انگار چیزی را به دیرتر موکول نمیکنند و حریصترند برای زندگی کردن. کمتر گول میخورند. واقعبینتر هستند و چون ناامیدند، کمتر متاسف میشوند و کمتر توی ذوقشان میخورد. کلا با آگاهی عذاب میکشند و با آگاهی اعتراض میکنند و کمتر غر میزنند. چقدر قاتی شد همه چیز.
واقعا دیگر بخوابم. فردا صبح قرمهسبزی بار میگذارم و حین این که دارد قل میخورد و عذابکشیدن لیموعمانیها در آن را تماشا میکنم، تمام آدمهایی را که میشناسم، قضاوت و دستهبندی میکنم. به دو دستهی امیدوارِ ادامهدهنده و ناامیدانِ ادامهدهندهی شگفتانگیز. بعد با دستهی دوم مینشینیم دور میز و بدون نگرانی از چاق شدن در اثر مصرف بیاندازهی کاربوهیدرات موجود در برنج، قرمهسبزی را با برنج میزنیم به بدن. خلاص. و ترشی البته. خلاص.
#فهیم_عطار
BY فنجانی نت
Share with your friend now:
tgoop.com/fenjaninetahmad/52646