tgoop.com/fazeli_mohammad/4452
Last Update:
✔️خدای منتقم یا خدای رحمان؟
✍🏻سهند ایرانمهر
انتشار و فراگیر شدن ویدیویی از «بازسازی جهنم در فومن» از جمله موضوعات مورد بحث در فضای مجازی است.
تجربه دینی، همچون تجربه انسانی، وجوه متکثری دارد؛ گاه در صورت خوف جلوه میکند، و گاه در صورت رجاء. آنکه به خدا مینگرد، نه همواره دوست میبیند، و نه پیوسته داور. از اینرو، ادیان تاریخی نیز در تکوین خویش، دو دستگاه الهیات موازی ساختهاند: یکی الهیات خوف و عقوبت، که خدا را در مقام حاکم و منتقم مینشاند؛ و دیگری الهیات لطف و محبت، که خدا را چونان پدر یا دوست درمیآورد. اما پرسش درخور تأمل آن است که چرا در برخی قرائتهای دینی، و بهویژه در ادوار خاصی از تاریخ، وجه منتقم و قهار خدا بر وجه رحمان و ودود او غلبه مییابد؟ و چرا بر جهنم و عقاب بیشتر تأکید میشود تا بهشت و رحمت؟
پاسخ را باید نه در ذات دین، بلکه در بستر اجتماعی و کارکرد تاریخی آن جُست. جامعهشناسی دین، از دورکیم تا ماکس وبر، دین را در نسبت با نیازهای نظم اجتماعی فهم کرده است. دورکیم، دین را انعکاسِ ساختار جامعه میدانست: خدا تصویری قدسی از کلِ جماعت است. در جوامع گسیخته، پرتضاد یا در حال گذار، دین به ابزاری برای بازسازی اقتدار و بازتولید هنجارها بدل میشود. در این شرایط، خدا چونان داور اعظم، نگاهبان نظم و حافظ مرزها تصویر میشود. وجه قهار و جبار خدا، دقیقاً آنجا پررنگ میشود که جامعه در وضعیتی از بیهنجاری (anomie) قرار دارد و نیازمند نظمی قدسی برای بازسازی اقتدار است.
در نظریه ماکس وبر نیز دینهای نجاتبخش، از جمله اسلام و مسیحیت، واجد دو گرایشاند: «اخلاق جهانگریز» و «اخلاق جهانپذیر». آنگاه که دین در خدمت تنظیم مناسبات قدرت یا مشروعسازی نظم سیاسی درمیآید، اخلاق جهانپذیر آن غلبه مییابد؛ یعنی دینی که مجازات و پاداش را بهعنوان ابزارهایی برای کنش اخلاقی به خدمت میگیرد، و بدینوسیله، جامعه را اداره میکند. در این قرائت، تأکید بر جهنم و کیفر، نه از سر وجود وجهی خشن در خداوند، بلکه از نیاز به سلطه نمادین نشأت میگیرد. چنانکه فوکو میگفت: «قدرت، پیش از آنکه تن را ادب کند، روح را مهار میکند.»
از سوی دیگر، در شرایطی که دین در شکل پناهگاه روانی فردی ظاهر میشود و نه نهاد اجتماعیِ نظمساز، چهرهای دیگر از خدا پدیدار میگردد. عرفان، محصول این صورتبندی دوم است. در دورههایی چون حملهی مغولان، که نظم زمینی فرو میریزد و نهادهای قدرت دینی نیز دچار اختلال میشوند، فردِ مؤمن دیگر به دنبال دینِ قانونگذار و مجازاتگر نمیگردد، بلکه به سوی دینی شخصی، تأملی، و تسکینبخش میشتابد. عرفان در این معنا، نه ابزار حکومت است و نه دستگاه قضاوت، بل پناهگاه اضطراب وجودی انسان است. برجستگی وجه رحمانی خدا در این حوزه، نه ناشی از اخلاقگرایی، بلکه زادهی نیاز به معنا، رهایی، و بازسازی فردیت است. به تعبیر مارسل گوشه، عرفان محصول «فردیت رهاشده از هیبت نهادها»ست.
از این رو، غلبه وجه جباریت در برخی قرائتهای دینی، نه بهخاطر خصلت متافیزیکی خدا، بلکه بهخاطر کارکرد سیاسی و اجتماعی الهیات در زمینه خاص تاریخی است.
@sahandiranmehr
BY دغدغه ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/fazeli_mohammad/4452