Forwarded from مجله بنگاه (hadi hosseini)
موانع رشد سرمایهداری.pdf
9.9 MB
کتاب موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دورهٔ قاجاریه نوشته احمد اشرف pdf بسیار بد کیفیتی داشت. در فصلنامه بنگاه تصمیم گرفتیم این کتاب را به نسخه word و pdf با کیفیت تبدیل کنیم و تقدیم خوانندگان کنیم. امیدواریم مورد استفاده قرار بگیرد.
@bongah_mag
@bongah_mag
پسر مایک تایسون: منم میخوام بوکسور بشم.
مایک تایسون: تو میری مدرسه خصوصی و نمیتونی.
مایک تایسون: تو میری مدرسه خصوصی و نمیتونی.
بعضی چیزها و آدمها که مجاب میشویم کنارشان بگذاریم؛ ذهنمان را به تمامی تسخیر میکنند.
ممنوع کردن چیزی همانا فراموشنشدنی کردن آن است.
در بهترین حالت، ممنوع کردن چیزی یعنی جلب کردن توجه و تضمین جذابیت آن.
منع چیزی یعنی مهیا کردن موقعیت برای تسخیر ذهن آدمها.
لذتهای ناممنوع
ممنوع کردن چیزی همانا فراموشنشدنی کردن آن است.
در بهترین حالت، ممنوع کردن چیزی یعنی جلب کردن توجه و تضمین جذابیت آن.
منع چیزی یعنی مهیا کردن موقعیت برای تسخیر ذهن آدمها.
لذتهای ناممنوع
روایت رابرت بارو دربارۀ گری بکر در کتاب «هیچ چیز مقدس نیست.»
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
اولینبار گری بکر را در 1986، هنگامی که دکترای اقتصادش را به تازگی از دانشگاه هاروارد گرفته بود، دیدم. آن موقع در حال اقدام برای برگزاری یک سمینار شغلی در دانشگاه کلمبیا که گری بکر بعداً به آنجا رفت، بودم. یک لحظه و در هنگام ارائه مطالبم، منتقدی سرسخت در میان تماشاچیان برخاست و شروع کرد به انتقاد از من. قبل از اینکه پاسخش را بدهم، گری بکر بحثش را قطع و از من حمایت کرد. او با منتقد یادشده بحث کرد و و در نهایت سمینار تمام شد. به نظرم آنچه اتفاق افتاد خیلی جالب بود. علیالظاهر، سمینار دادن آسان بود. من توانستم راحت در جایم بنشینم و یک اقتصاددان بزرگ جلو بیاید و از من در برابر مخالفانم دفاع کند. اما متأسفانه این شرایط، دیگر برایم تکرار نشد.
در 1992، گری بکر جایزۀ نوبل اقتصاد را در درجۀ اول به دلیل کاربرد اصول اقتصادی در موارد متنوعی از مسائل اجتماعی دریافت کرد. او مطالعاتش را با پرداختن به بحث تبعیض در بازار کار آغاز کرد و نشان داد که چگونه اشخاصی که میخواهند با تکیه بر مسائل نژادی و حوزههای دیگر، تبعیض در بازار کار به وجود آورند موجب تحمل هزینههای آن تبعیض در بازار میشوند. کار اولیه دیگرش دربارۀ سرمایه انسانی نشان داد که چگونه سرمایهگذاریهای انجام شده در حوزۀ تحصیلات و آموزش میتواند مانند سرمایهگذاریهای شغلی رویسرمایه فیزیکی محسوب شود. سپس گری استدلالهای اقتصادی را به حوزههایی مثل جنسیت و مجازات، ازدواج، طلاق، باروری، اعتیاد و شکل گرفتن ترجیحات تسری داد.
برخی منتقدان گری بکر را یک امپریالیست اقتصادی معرفی میکنند ودر مقابل گری با اطمینان از گسترش حوزۀ عمل مدل اقتصادی ترسی نداشته است. اما به تصور من، عقیدۀ فردی دربارۀ امپریالیسم بستگی به ارزیابی نتایج او دارد. به باور من، گسترش علم اقتصاد برای فهم پدیدههای تجربی و طراحی سیاستهای عمومی مفید بوده است.
وقتی او جایز نوبل را گرفت لحظه بزرگی بود چراکه اعطای چنین جایزهای سالها بود که به تعویق افتاده بود. دیوید رومر، اقتصاددان برکلی، یک شرطبندی روی برندۀ جایزۀ نوبل راه انداخته بود. گری از پنج سال پیش همیشه بالاتر از سایر افراد بوده است. (مطلب بارو در 2002 منتشر شده است).
یکی از فرضیههای مربوط به تأخیر در اعظای جایزه به بکر این بود که کمیتۀ جایزۀ تشخیص داده بود که دریافتکنندگان ممکن است پس از دریافت آن تمایل پیدا کنند که از ارائه کارهای جدید شانه خالی کنند. این توجیهات به ویژه دربارۀ گری به دلیل اینکه او کارایی بیشتری از خودش نشان می داد، صادق بود. پس کاهش مطالعات جدید او در صورت دریافت زودهنگام جایزۀ نوبل ممکن بود نتایج معکوسی بر ارائه کارهای تحقیقاتی اقتصادی او داشته باشد.
(درواقع، این فرضیه جالبی است که هر فردی میتواند با پذیرش آن توضیح دهد که چرا تاکنون جایزه نوبل را دریافت نکرده است). موضوع دیگر اینکه سن شصتودو سالگی که گری بکر در این سن جایزه نوبل را دریافت کرد، برای دریافت جایزه از سوی اقتصاددانان نسبتاً کم است. متوسط سن دریافتکنندگان از هنگامی که جایزۀ نول اقتصاد برای اولینبار در 1969 اعطا شد، شصت و هفت سال بود. موضع جالب اینکه متوسط این سن در مقایسه با سایر رشتهها بالاتر است. زیرا جایزه نوبل در شیمی و داروسازی در پنجاه و نه سالگی و در فیزیک در سن پنجاه و شش اعطا شده بود. البته، جایزه نوبل اقتصاد خیلی جدیدتر از سایر جوایز است. اما هنوز هم عجیب است که چرا سن برندگان جایزه نوبل اقتصاد در طول زمان هیچ نشانهای از کاهش نشان نداده است. به هر صورت، دو جایزه پایانی در سالهای 2000 و 2001 به نخبگان جوان اعطا شد.
بازی تنیس گری بکر مثال دیگری است برای یک مدل اصیل سرمایه انسانی. او با استعداد کمی اتنیس را شروع کرد. سپس با کوشش بسیار با رعایت دستورالعملها و آموزش عملی پس از سالها به میزان قابلرقابتی در این بازی پیشرفت کرد. بعداً، نداشتن سبک و روش برای او به یک اسلحۀ روانی مبدل شد. درواقع، فشار زیادی بر رقبا برای از دست ندادن امتیاز در برابر اشخاصی که فاقد استعداد قهرمانی هستند وجود داشت و این فشار بیشتر با تأکید بکر بر امتیازات کلیدی و خواندن کُریهایی از این قبیل که «این امتیاز، یک امتیاز حساس است، یا اگر شما این امتیاز را بگیرید شاید بتوانید بازی را ببرید» افزایش مییافت.
❖ گری بکر در سالهای ابتدایی دهه 2000 به همراه ریچارد پوسنر یک وبلاگ اقتصادی راهاندازی کرده بودند و دربارۀ موضوعات اقتصادی مختلف نظراتشان را که گاهاً متضاد هم بود منتشر میکردند. بدون شک گری بکر یکی از بزرگترین اقتصادانان سدهبیستم است که در 3 می 2014 درگذشت.
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
اولینبار گری بکر را در 1986، هنگامی که دکترای اقتصادش را به تازگی از دانشگاه هاروارد گرفته بود، دیدم. آن موقع در حال اقدام برای برگزاری یک سمینار شغلی در دانشگاه کلمبیا که گری بکر بعداً به آنجا رفت، بودم. یک لحظه و در هنگام ارائه مطالبم، منتقدی سرسخت در میان تماشاچیان برخاست و شروع کرد به انتقاد از من. قبل از اینکه پاسخش را بدهم، گری بکر بحثش را قطع و از من حمایت کرد. او با منتقد یادشده بحث کرد و و در نهایت سمینار تمام شد. به نظرم آنچه اتفاق افتاد خیلی جالب بود. علیالظاهر، سمینار دادن آسان بود. من توانستم راحت در جایم بنشینم و یک اقتصاددان بزرگ جلو بیاید و از من در برابر مخالفانم دفاع کند. اما متأسفانه این شرایط، دیگر برایم تکرار نشد.
در 1992، گری بکر جایزۀ نوبل اقتصاد را در درجۀ اول به دلیل کاربرد اصول اقتصادی در موارد متنوعی از مسائل اجتماعی دریافت کرد. او مطالعاتش را با پرداختن به بحث تبعیض در بازار کار آغاز کرد و نشان داد که چگونه اشخاصی که میخواهند با تکیه بر مسائل نژادی و حوزههای دیگر، تبعیض در بازار کار به وجود آورند موجب تحمل هزینههای آن تبعیض در بازار میشوند. کار اولیه دیگرش دربارۀ سرمایه انسانی نشان داد که چگونه سرمایهگذاریهای انجام شده در حوزۀ تحصیلات و آموزش میتواند مانند سرمایهگذاریهای شغلی رویسرمایه فیزیکی محسوب شود. سپس گری استدلالهای اقتصادی را به حوزههایی مثل جنسیت و مجازات، ازدواج، طلاق، باروری، اعتیاد و شکل گرفتن ترجیحات تسری داد.
برخی منتقدان گری بکر را یک امپریالیست اقتصادی معرفی میکنند ودر مقابل گری با اطمینان از گسترش حوزۀ عمل مدل اقتصادی ترسی نداشته است. اما به تصور من، عقیدۀ فردی دربارۀ امپریالیسم بستگی به ارزیابی نتایج او دارد. به باور من، گسترش علم اقتصاد برای فهم پدیدههای تجربی و طراحی سیاستهای عمومی مفید بوده است.
وقتی او جایز نوبل را گرفت لحظه بزرگی بود چراکه اعطای چنین جایزهای سالها بود که به تعویق افتاده بود. دیوید رومر، اقتصاددان برکلی، یک شرطبندی روی برندۀ جایزۀ نوبل راه انداخته بود. گری از پنج سال پیش همیشه بالاتر از سایر افراد بوده است. (مطلب بارو در 2002 منتشر شده است).
یکی از فرضیههای مربوط به تأخیر در اعظای جایزه به بکر این بود که کمیتۀ جایزۀ تشخیص داده بود که دریافتکنندگان ممکن است پس از دریافت آن تمایل پیدا کنند که از ارائه کارهای جدید شانه خالی کنند. این توجیهات به ویژه دربارۀ گری به دلیل اینکه او کارایی بیشتری از خودش نشان می داد، صادق بود. پس کاهش مطالعات جدید او در صورت دریافت زودهنگام جایزۀ نوبل ممکن بود نتایج معکوسی بر ارائه کارهای تحقیقاتی اقتصادی او داشته باشد.
(درواقع، این فرضیه جالبی است که هر فردی میتواند با پذیرش آن توضیح دهد که چرا تاکنون جایزه نوبل را دریافت نکرده است). موضوع دیگر اینکه سن شصتودو سالگی که گری بکر در این سن جایزه نوبل را دریافت کرد، برای دریافت جایزه از سوی اقتصاددانان نسبتاً کم است. متوسط سن دریافتکنندگان از هنگامی که جایزۀ نول اقتصاد برای اولینبار در 1969 اعطا شد، شصت و هفت سال بود. موضع جالب اینکه متوسط این سن در مقایسه با سایر رشتهها بالاتر است. زیرا جایزه نوبل در شیمی و داروسازی در پنجاه و نه سالگی و در فیزیک در سن پنجاه و شش اعطا شده بود. البته، جایزه نوبل اقتصاد خیلی جدیدتر از سایر جوایز است. اما هنوز هم عجیب است که چرا سن برندگان جایزه نوبل اقتصاد در طول زمان هیچ نشانهای از کاهش نشان نداده است. به هر صورت، دو جایزه پایانی در سالهای 2000 و 2001 به نخبگان جوان اعطا شد.
بازی تنیس گری بکر مثال دیگری است برای یک مدل اصیل سرمایه انسانی. او با استعداد کمی اتنیس را شروع کرد. سپس با کوشش بسیار با رعایت دستورالعملها و آموزش عملی پس از سالها به میزان قابلرقابتی در این بازی پیشرفت کرد. بعداً، نداشتن سبک و روش برای او به یک اسلحۀ روانی مبدل شد. درواقع، فشار زیادی بر رقبا برای از دست ندادن امتیاز در برابر اشخاصی که فاقد استعداد قهرمانی هستند وجود داشت و این فشار بیشتر با تأکید بکر بر امتیازات کلیدی و خواندن کُریهایی از این قبیل که «این امتیاز، یک امتیاز حساس است، یا اگر شما این امتیاز را بگیرید شاید بتوانید بازی را ببرید» افزایش مییافت.
❖ گری بکر در سالهای ابتدایی دهه 2000 به همراه ریچارد پوسنر یک وبلاگ اقتصادی راهاندازی کرده بودند و دربارۀ موضوعات اقتصادی مختلف نظراتشان را که گاهاً متضاد هم بود منتشر میکردند. بدون شک گری بکر یکی از بزرگترین اقتصادانان سدهبیستم است که در 3 می 2014 درگذشت.
آخرین کتابی که از او به همراه کوین مورفی منتشر شد عبارت بود از «اقتصاد اجتماعی: رفتار بازار در یک محیط اجتماعی» که همچنان از همان روششناسیای بهرهمند بود که او به خاطرش جایزۀ نوبل را دریافت کرده بود.
@exitvoiceloyalty
@exitvoiceloyalty
جورج آكرلوف.pdf
221.2 KB
مجله اکون ژورنال واچ در پروژه اي با عنوان
«كوچ ايدئولوژيك نوبليستهاي اقتصاد»
پرونده 71 نفر از نوبليستهاي اقتصاد را بررسی کرده و از ميان نوشته هاي مكتوب و موجود آنها و براساس پيشزمينة خانوادگيشان به بررسي اين موضوع پرداخته كه آيا در گذر زمان ليبرالكلاسيكتر شدهاند يا از شدت ليبرالكلاسيكبودن آنان كاسته شده است. درواقع، اين پروژه به موضوع تغييرات ايدئولوژيك در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مكتب ليبراليسم كلاسيك ميپردازد و نشان ميدهد كه انديشههاي اقتصاددانان نوبليست در باب يك سياستگذاري يا يك تصميمگيري سياسي در گذر زمان چگونه دستخوش تغييرات ایدئولوژیک مثل طرفداری از بازار آزاد یا اقتصاد کاملا متمرکز دولتی شده است.
@exitvoiceloyalty
«كوچ ايدئولوژيك نوبليستهاي اقتصاد»
پرونده 71 نفر از نوبليستهاي اقتصاد را بررسی کرده و از ميان نوشته هاي مكتوب و موجود آنها و براساس پيشزمينة خانوادگيشان به بررسي اين موضوع پرداخته كه آيا در گذر زمان ليبرالكلاسيكتر شدهاند يا از شدت ليبرالكلاسيكبودن آنان كاسته شده است. درواقع، اين پروژه به موضوع تغييرات ايدئولوژيك در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مكتب ليبراليسم كلاسيك ميپردازد و نشان ميدهد كه انديشههاي اقتصاددانان نوبليست در باب يك سياستگذاري يا يك تصميمگيري سياسي در گذر زمان چگونه دستخوش تغييرات ایدئولوژیک مثل طرفداری از بازار آزاد یا اقتصاد کاملا متمرکز دولتی شده است.
@exitvoiceloyalty
زمزمهها
محمدرضا شجریان
محمدرضا شجریان
برای سکوتِ شب
و
روزگاران سخت
برای سکوتِ شب
و
روزگاران سخت
مائوریس آلایس 1.pdf
234.5 KB
کوچ ایدئولوژیک اقتصاددانان
مائوریس آلایس برنده نوبل اقتصاد ۱۹۸۸
عضو انجمن مونت پلرین که حاضر نشد بیانیه این انجمن را امضا کند.
این است چرایی اینکه او با مالکیت خصوصی بر همۀ داراییها موافق نبود. او در 12 مي 1947 براي هايك نوشت، درحاليكه او «عميقاً موافقت خود را با طراحي اقتصاد و سياست ليبرال اعلام ميكند»، اعتقاد داشت كه «مالكيت اشتراكي بر زمين» ضروري است- اعتقادي كاملاً ناسازگار با بيانة اهداف اين انجمن، حتي با اينكه او اعتقاد داشت كه اين امر با «مالكيت خصوصي شركتها» ناسازگار نيست.
@exitvoiceloyalty
مائوریس آلایس برنده نوبل اقتصاد ۱۹۸۸
عضو انجمن مونت پلرین که حاضر نشد بیانیه این انجمن را امضا کند.
این است چرایی اینکه او با مالکیت خصوصی بر همۀ داراییها موافق نبود. او در 12 مي 1947 براي هايك نوشت، درحاليكه او «عميقاً موافقت خود را با طراحي اقتصاد و سياست ليبرال اعلام ميكند»، اعتقاد داشت كه «مالكيت اشتراكي بر زمين» ضروري است- اعتقادي كاملاً ناسازگار با بيانة اهداف اين انجمن، حتي با اينكه او اعتقاد داشت كه اين امر با «مالكيت خصوصي شركتها» ناسازگار نيست.
@exitvoiceloyalty
ArtMusic || Telgram : @ir2taraneh
ArtMusic || Telgram : @ir2taraneh
به واسطه و لطف گفتوگوهای شبانه با برادرم به تاریخچه برخی ترانهها و شأن نزولشان و حس و حالشان علاقهمند شدهام. یکی از بهترینشان به لحاظ حس و حال همین است.
گنبد مینا
@ostad_shajariyan
🎵گنبد مینا
💠آواز: محمدرضا شجریان
💠آهنگ: پرویز مشکاتیان
💠تنظیم: رضا درویشی
💠ارکستر سمفونیک تهران
💠💠💠
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
💠آواز: محمدرضا شجریان
💠آهنگ: پرویز مشکاتیان
💠تنظیم: رضا درویشی
💠ارکستر سمفونیک تهران
💠💠💠
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
مرگاندیشی
نیمهشب دیشب ناگاه از خواب پریدم. عرق سرد تمام تنم را گرفته بود؛ وحشت کرده بودم؛ خواب دیدم دارم میمیرم. از ترس تا صبح بیدار ماندم و به مرگ فکر میکردم. مرگاندیشی گاهی چنان ذهنم را فرا میگیرد که مثل دیشب یارای مقاومت در برابرش را ندارم.
مرگاندیشی معانی متفاوتی دارد که یکی از آنها میشود ترس از مرگ و مردن.
اندیشه در زبان فارسی معانی متفاوتی دارد که یکیشان میشود ترس. مثلا قدما در مواجهه با یک حادثه میگفتند اندیشهمدار؛ یعنی نترس.
بنابراین، ترس از مرگ وقتی بر ذهن و جسم آدم سایه بیاندازد چنان آدمی را مچاله میکند که فقط میتواند در خودش فرو برود. سوگ ناشی از ازدستدادن دیگران مهیب است، چه برسد به اندیشیدن به نبودن خویشتن.
روز مرگ را اگر بدانیم خوب است شاید که چون حافظ یا کسی که قرار است اعدام شود خواستهای داشته باشیم. کتابی میخواندم با مضمون آخرین خواستهها و نوشتههای محکومین به اعدام.
حافظ میگوید:
روز مرگ نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
یا سعدی در جایی میگوید
خنک هوشیاران فرخنده بخت
که پیش از دهلزن بسازند رخت
خیام هم میگوید
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
خلاصه که مرگاندیشی و ترس از انجام ندادن خیلی کارها و نفسی مهلت دیدار نیافتن، نفسم را گرفت.
اما ظاهرا گریزی از این مرگاندیشی نیست.
@exitvoiceloyalty
نیمهشب دیشب ناگاه از خواب پریدم. عرق سرد تمام تنم را گرفته بود؛ وحشت کرده بودم؛ خواب دیدم دارم میمیرم. از ترس تا صبح بیدار ماندم و به مرگ فکر میکردم. مرگاندیشی گاهی چنان ذهنم را فرا میگیرد که مثل دیشب یارای مقاومت در برابرش را ندارم.
مرگاندیشی معانی متفاوتی دارد که یکی از آنها میشود ترس از مرگ و مردن.
اندیشه در زبان فارسی معانی متفاوتی دارد که یکیشان میشود ترس. مثلا قدما در مواجهه با یک حادثه میگفتند اندیشهمدار؛ یعنی نترس.
بنابراین، ترس از مرگ وقتی بر ذهن و جسم آدم سایه بیاندازد چنان آدمی را مچاله میکند که فقط میتواند در خودش فرو برود. سوگ ناشی از ازدستدادن دیگران مهیب است، چه برسد به اندیشیدن به نبودن خویشتن.
روز مرگ را اگر بدانیم خوب است شاید که چون حافظ یا کسی که قرار است اعدام شود خواستهای داشته باشیم. کتابی میخواندم با مضمون آخرین خواستهها و نوشتههای محکومین به اعدام.
حافظ میگوید:
روز مرگ نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
یا سعدی در جایی میگوید
خنک هوشیاران فرخنده بخت
که پیش از دهلزن بسازند رخت
خیام هم میگوید
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
خلاصه که مرگاندیشی و ترس از انجام ندادن خیلی کارها و نفسی مهلت دیدار نیافتن، نفسم را گرفت.
اما ظاهرا گریزی از این مرگاندیشی نیست.
@exitvoiceloyalty
اعتبار به کسی تعلق دارد که در میدان مبارزه است؛
کسی که صورتش غرق عرق و خاک و خون است …
کسی که صورتش غرق عرق و خاک و خون است …
مصداق عینی فساد
فردی که در نهاد ناظر یا تنظیمگیر و مقرراتگذار یک صنعت کار میکند، و عضو هیأت مدیره یا هیأت عامل یا شورای عالی آن نهاد است،
میتواند از رهگذر حضور در این جایگاه، بر حضور افراد در نهادها و موسسات ذیل این تنظیمات اثر بگذارد و در آنها مداخله کند؛ مثلا از رهگذر آییننامه انتصابات و صلاحیتها؛
نمونهاش:
فرض کنید بگویند مطابق آییننامه صلاحیت حرفهای هر متقاضی در شرکتهای ذیل نهاد تنظیمگر باید مصاحبه شوند.
یکی از این اعضا که سفارشپذیر است، در جلسه بررسی فرد الف حاضر نمیشود، بعد به خاطر جایگاه و قدرتش میگوید باید اختصاصی مصاحبه کنم و بعد هم به دلیل اطلاع از نمره و نظر دیگران، زمینه رد شدن متقاضی را فراهم بیاورد.
مصداق دوم فساد این است که این افراد بلافاصله بعد از جدایی از نهاد تنظیمگیر در موسسات ذیل آن مشغول کار در سطوح عالی میشوند. دستکم باید سه سال این بین فاصله باشد.
البته، مفسدین راه دور زدن این را هم بلدند.
@exitvoiceloyalty
فردی که در نهاد ناظر یا تنظیمگیر و مقرراتگذار یک صنعت کار میکند، و عضو هیأت مدیره یا هیأت عامل یا شورای عالی آن نهاد است،
میتواند از رهگذر حضور در این جایگاه، بر حضور افراد در نهادها و موسسات ذیل این تنظیمات اثر بگذارد و در آنها مداخله کند؛ مثلا از رهگذر آییننامه انتصابات و صلاحیتها؛
نمونهاش:
فرض کنید بگویند مطابق آییننامه صلاحیت حرفهای هر متقاضی در شرکتهای ذیل نهاد تنظیمگر باید مصاحبه شوند.
یکی از این اعضا که سفارشپذیر است، در جلسه بررسی فرد الف حاضر نمیشود، بعد به خاطر جایگاه و قدرتش میگوید باید اختصاصی مصاحبه کنم و بعد هم به دلیل اطلاع از نمره و نظر دیگران، زمینه رد شدن متقاضی را فراهم بیاورد.
مصداق دوم فساد این است که این افراد بلافاصله بعد از جدایی از نهاد تنظیمگیر در موسسات ذیل آن مشغول کار در سطوح عالی میشوند. دستکم باید سه سال این بین فاصله باشد.
البته، مفسدین راه دور زدن این را هم بلدند.
@exitvoiceloyalty