tgoop.com/divar_neveshtha/105175
Last Update:
حضرت رقيه سلاماللهعلیها در خرابه شام خوابش برد. در خواب سر پدرش را دید که در میان طشت طلا جلوی یزید است و یزید با چوب خیزران بر لب و دندان پدرش میزند و آن حضرت، استغاثه به درگاه خدا میکند.
آن دختر یتیم از دیدن این صحنه، با وحشت از خواب بیدار شد و فریاد زد: وا ابتاه! وا غربتاه! با اشک چشمانش میگفت:
اِیتُونی بِوالدی و قُرّة عَینی.
«پدرم و نور چشمانم را برایم بیاورید.»
اَینَ أبي؟ لِأنّی رَاَیتُ رأسُهُ بینَ یَدَی یَزید و هو یَنکُثُه.
«پدرم کجاست؟ الان خواب دیدم که سر بریده پدرم، جلوی یزید است و او با چوب بر لب و دندانش میزند.»
مخدرات هرچه کردند اما رقيه سلاماللهعلیها باز آرام نمیگرفت و ناله و گریهاش زیادتر میشد. «امام سجاد علیهالسلام» خواهرش را به آغوش گرفت و او را تسلی داد و فرمود: ای نور دیده! با گریه دل ما را مسوزان.
باز هم رقيه سلاماللهعلیها آرام نگرفت و با اشک میگفت: باباجان!حسین... باباجان! حسین...
#ریاضالقدس/خطی/ج٢،ص٣٢٣
BY دیوارنوشت
Share with your friend now:
tgoop.com/divar_neveshtha/105175