والمرأة مهما بلغ جمالها
و مهما بلغ نسبها
و مهما ارتفعت شهادتها
و مهما تقدمت ثقافتها
و مهما... ومهما...
يبقى أن اجمل جمال لها حيائها.
«یک زن هر اندازه زیبا باشد
و هر اندازه با اَصل و نَسب باشد
و هر اندازه مَدرک داشته باشد
و هر اندازه باسواد و با فرهنگ باشد
و هر اندازه...و هر اندازه...
همانا که زیباترین زیباییِ او حجب و حیایِ* اوست.»
#عربیات
@divar_neveshtha
و مهما بلغ نسبها
و مهما ارتفعت شهادتها
و مهما تقدمت ثقافتها
و مهما... ومهما...
يبقى أن اجمل جمال لها حيائها.
«یک زن هر اندازه زیبا باشد
و هر اندازه با اَصل و نَسب باشد
و هر اندازه مَدرک داشته باشد
و هر اندازه باسواد و با فرهنگ باشد
و هر اندازه...و هر اندازه...
همانا که زیباترین زیباییِ او حجب و حیایِ* اوست.»
#عربیات
@divar_neveshtha
هرگاه که سخن از حضرت مهدی «عج» به میان میآمد، مولا علی علیهالسلام، به سینه خود اشاره کرده و آهی میکشیدند، و میفرمودند:
آه آه شَوْقا اِلَی رُؤْیَتِهِ.
«آه آه چقدر به دیدارِ او مشتاقم!»
#بحارالانوار/محمدباقرمجلسی،ج۵۱،ص۱۱۵
@divar_neveshtha
آه آه شَوْقا اِلَی رُؤْیَتِهِ.
«آه آه چقدر به دیدارِ او مشتاقم!»
#بحارالانوار/محمدباقرمجلسی،ج۵۱،ص۱۱۵
@divar_neveshtha
أعرِف أن الطريق إليكِ
مرافئ للحزنِ
وأرصفةً للسرابْ.
«میدانم،
راهی که به تو ختم میشود
بندرگاههایِ اندوه است
و اسکلههای سَرابناک...»
#محمد_الثبيتي
@divar_neveshtha
مرافئ للحزنِ
وأرصفةً للسرابْ.
«میدانم،
راهی که به تو ختم میشود
بندرگاههایِ اندوه است
و اسکلههای سَرابناک...»
#محمد_الثبيتي
@divar_neveshtha
كَأنّي آدَمُ المَطرُودُ مِنْ فِردَوسهِ الأعَلَى.
«گویی که مَن،
آدمِ طَرد شده از بِهشت بَرینَش باشم!»
#عربیات
@divar_neveshtha
«گویی که مَن،
آدمِ طَرد شده از بِهشت بَرینَش باشم!»
#عربیات
@divar_neveshtha
لن تكوني امرأة
يذكرها التاريخ
إن لم تشربي
من ينابيع جنوني.
«اگر از چشمههای جنونِ
من نَیاشامی،
زنی نخواهی بود
که تاریخ از او نام میبَرد.»
#نزار_قبانی
@divar_neveshtha
يذكرها التاريخ
إن لم تشربي
من ينابيع جنوني.
«اگر از چشمههای جنونِ
من نَیاشامی،
زنی نخواهی بود
که تاریخ از او نام میبَرد.»
#نزار_قبانی
@divar_neveshtha
ذات ظهيرةِ ندمٍ، أفترقنا،
بلا كلمةٍ أو زعل أو وداعٍ،
أنا إلى فوضى قصائدي
وهي إلى غرفتها المرتبة.
«در نیمروزی حسرت آمیز
فِراق گفتیم،
بیسخن و آزردگی و وداعی،
من سوی آشفتگی شعرهایم رفتم
و او سویِ اتاق مرتبش!»
#عدنان_الصائغ
@divar_neveshtha
بلا كلمةٍ أو زعل أو وداعٍ،
أنا إلى فوضى قصائدي
وهي إلى غرفتها المرتبة.
«در نیمروزی حسرت آمیز
فِراق گفتیم،
بیسخن و آزردگی و وداعی،
من سوی آشفتگی شعرهایم رفتم
و او سویِ اتاق مرتبش!»
#عدنان_الصائغ
@divar_neveshtha
عبدالله بن رزين گوید:
من مجاور مدینه الرسول صلیاللهعلیهوآله بودم، و امام جواد علیهالسلام را میدیدم که هر روز ظهر به مسجد میآمد و در صحن پیاده میشد و به طرف قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میرفت و بر او سلام میکرد.
و يَرْجِعُ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَة علیهاالسلام وَ يَخْلَعُ نَعْلَهُ فَيَقُومُ فَيُصَلِّي.
«و بعد به محل خانه حضرت فاطمهالزهراء سلاماللهعلیها بر میگشت و کفشهایش را بیرون میآورد و میایستاد و نماز میخواند.»
#المناقب/ج۴،ص۳۹۵
زكریا بن آدم گوید:
إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِیءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ...
«خدمت امام رضا علیهالسلام نشسته بودم كه امام جواد علیهالسلام را پیش او آوردند. سنّ آن حضرت از "چهار سال" كمتر بود. حضرت جواد علیهالسلام دستهایش را بر زمین کوبید و سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت.»
امام رضا علیهالسلام به ایشان فرمود:
بِنَفْسِی! فَلِمَ طَالَ فِكْرُكَ.
«جانم فدایت! چرا فکرت طولانی شده است؟»
امام جواد علیهالسلام فرمود:
فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً.
«به آن بلاهایی که بر سر مادرم فاطمهالزهراء سلاماللهعلیها آوردند، مىاندیشم.
به خدا قسم آن دو نفر را از قبر خارج میکنم و به آتش میکشم و خاکسترشان را به باد میدهم و به دریا میریزم.»
فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ.
«در این هنگام، امام رضا علیهالسلام او را در آغوش كشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت! به راستى كه تو لایقِ امامت هستى!»
#دلائلالامامه/ص۴۰
من مجاور مدینه الرسول صلیاللهعلیهوآله بودم، و امام جواد علیهالسلام را میدیدم که هر روز ظهر به مسجد میآمد و در صحن پیاده میشد و به طرف قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میرفت و بر او سلام میکرد.
و يَرْجِعُ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَة علیهاالسلام وَ يَخْلَعُ نَعْلَهُ فَيَقُومُ فَيُصَلِّي.
«و بعد به محل خانه حضرت فاطمهالزهراء سلاماللهعلیها بر میگشت و کفشهایش را بیرون میآورد و میایستاد و نماز میخواند.»
#المناقب/ج۴،ص۳۹۵
زكریا بن آدم گوید:
إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِیءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ...
«خدمت امام رضا علیهالسلام نشسته بودم كه امام جواد علیهالسلام را پیش او آوردند. سنّ آن حضرت از "چهار سال" كمتر بود. حضرت جواد علیهالسلام دستهایش را بر زمین کوبید و سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت.»
امام رضا علیهالسلام به ایشان فرمود:
بِنَفْسِی! فَلِمَ طَالَ فِكْرُكَ.
«جانم فدایت! چرا فکرت طولانی شده است؟»
امام جواد علیهالسلام فرمود:
فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً.
«به آن بلاهایی که بر سر مادرم فاطمهالزهراء سلاماللهعلیها آوردند، مىاندیشم.
به خدا قسم آن دو نفر را از قبر خارج میکنم و به آتش میکشم و خاکسترشان را به باد میدهم و به دریا میریزم.»
فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ.
«در این هنگام، امام رضا علیهالسلام او را در آغوش كشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت! به راستى كه تو لایقِ امامت هستى!»
#دلائلالامامه/ص۴۰
از آن زمان که کنیز امام جواد علیهالسلام، «حضرت سمانه* علیهاالسلام» امام هادی علیهالسلام را به دنیا آورد و از آن طرف هم «امّالفضل» ملعونه، از امام جواد علیهالسلام باردار نشد، کینهها و حسادتهایِ او روز به روز نسبت به امام جواد علیهالسلام و حضرت سمانه علیهاالسلام، شعلهور تَر میشد.
تا اینکه با نقشه معتصم عباسی ملعون، دست به مسموم کردن امام جواد علیهالسلام زد. وقتی که «زَهر» را به إمام علیهالسلام خوراند و مطمئن شد که دیگر حضرت به شهادت میرسد، در را بر روی امام علیهالسلام بست و او را تنها در حجره قرار داد و خود پشت در نشست.
و هو یُنادِی وا عَطَشَاه اُسقینی ماءً فَتَقولُ لَهُ نادِ اُمّ عَلِیّ إبنِکَ تَسقیکَ ماءً.
«در حالی که امام علیهالسلام ندای "واعطشاه" سر میداد و آب طلب مینمود، آن زن ملعونه از پشت در به إمام علیهالسلام میگفت: مادر پسرت علی "مادر إمام هادی علیهالسلام" را صدا بزن تا به تو آب برساند!»
#ناعیالطفّ/ص۵۶۸
پ.ن: از آنجا که «تاریخ»، هیچ فرزندی را برایِ اهلبیت علیهمالسلام از همسرانی چون عایشه، حفصه، جعده و امّالفضل گزارش نکرده است، میتوان گفت چه بسا خدای متعال اینگونه اراده کرده بود که مادرِ فرزندان اهلبیت علیهمالسلام، دشمن و قاتل آنان نباشند و از صُلبی پاک و مطهر، فرزندی در رحم آن زنان ملعونه، به ثمر ننشیند!
تا اینکه با نقشه معتصم عباسی ملعون، دست به مسموم کردن امام جواد علیهالسلام زد. وقتی که «زَهر» را به إمام علیهالسلام خوراند و مطمئن شد که دیگر حضرت به شهادت میرسد، در را بر روی امام علیهالسلام بست و او را تنها در حجره قرار داد و خود پشت در نشست.
و هو یُنادِی وا عَطَشَاه اُسقینی ماءً فَتَقولُ لَهُ نادِ اُمّ عَلِیّ إبنِکَ تَسقیکَ ماءً.
«در حالی که امام علیهالسلام ندای "واعطشاه" سر میداد و آب طلب مینمود، آن زن ملعونه از پشت در به إمام علیهالسلام میگفت: مادر پسرت علی "مادر إمام هادی علیهالسلام" را صدا بزن تا به تو آب برساند!»
#ناعیالطفّ/ص۵۶۸
پ.ن: از آنجا که «تاریخ»، هیچ فرزندی را برایِ اهلبیت علیهمالسلام از همسرانی چون عایشه، حفصه، جعده و امّالفضل گزارش نکرده است، میتوان گفت چه بسا خدای متعال اینگونه اراده کرده بود که مادرِ فرزندان اهلبیت علیهمالسلام، دشمن و قاتل آنان نباشند و از صُلبی پاک و مطهر، فرزندی در رحم آن زنان ملعونه، به ثمر ننشیند!
وقتی که سمّ در بدن مبارک حضرت جوادالائمه علیهالسلام اثر کرد،
اِرتَعَشَتْ یَدُهُ و تَغَیَّرَ لَونُهُ و تَقَطَّعَتْ اَمعاؤُهُ. صارَ یَشعُرُ کَانَّمَا یُقَطَّعُ بِالسَّکاکینِ.
«دست مبارکش میلرزید، رنگش عوض شده بود و امعاء و احشاء او چنان پاره پاره شده بود که گویا کسی با تیغ آنها را تکه تکه کرده است!»
سَنَدَ ظَهرَهُ اِلیٰ الْحائِطِ عَطشانٌ فَیُنادِی جَدَّهُ الْحسینِ سَلامُ اللهِ علیهِ.
«به دیوار تکیه داده بود و با لب تشنه جدش حسین علیهالسلام را صدا میزد.»
ثُمَّ صارَ یَتَمایَلُ یُمنَةً و یُسرَیٰ مِن اَثَرِ ذٰلِکَ السَّمِ اِلیٰ اَن هَویٰ عَلیٰ الْاَرضِ.
«تعادلش را در اثر آن زَهر، از دست داده بود و به راست و چپ، تاب میخورد تا اینکه بر زمین افتاد.»
و صَعِدَ اِلیٰ سَطحِ الدَّارِ و هو یَضطَرِبُ اِضطِراباً شَدیداً اِلیٰ اَن نادیٰ بِضعیفِ صَوتِهِ «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و مازالَ کذلک حَتّیٰ قَضَیٰ نَحبَهُ.
«در حالی که در آشفتگی شدید به سر میبرد، خودش را به پشت بام خانه رساند و با صدایِ ضعیف ندا داد:
"السلامُ علیکَ یا اَباعبدالله."
و همین ذکر را بر لب داشت تا اینکه به شهادت رسید.»
#العبرةالساکتة/ج۲،ص۵۳۱
اِرتَعَشَتْ یَدُهُ و تَغَیَّرَ لَونُهُ و تَقَطَّعَتْ اَمعاؤُهُ. صارَ یَشعُرُ کَانَّمَا یُقَطَّعُ بِالسَّکاکینِ.
«دست مبارکش میلرزید، رنگش عوض شده بود و امعاء و احشاء او چنان پاره پاره شده بود که گویا کسی با تیغ آنها را تکه تکه کرده است!»
سَنَدَ ظَهرَهُ اِلیٰ الْحائِطِ عَطشانٌ فَیُنادِی جَدَّهُ الْحسینِ سَلامُ اللهِ علیهِ.
«به دیوار تکیه داده بود و با لب تشنه جدش حسین علیهالسلام را صدا میزد.»
ثُمَّ صارَ یَتَمایَلُ یُمنَةً و یُسرَیٰ مِن اَثَرِ ذٰلِکَ السَّمِ اِلیٰ اَن هَویٰ عَلیٰ الْاَرضِ.
«تعادلش را در اثر آن زَهر، از دست داده بود و به راست و چپ، تاب میخورد تا اینکه بر زمین افتاد.»
و صَعِدَ اِلیٰ سَطحِ الدَّارِ و هو یَضطَرِبُ اِضطِراباً شَدیداً اِلیٰ اَن نادیٰ بِضعیفِ صَوتِهِ «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و مازالَ کذلک حَتّیٰ قَضَیٰ نَحبَهُ.
«در حالی که در آشفتگی شدید به سر میبرد، خودش را به پشت بام خانه رساند و با صدایِ ضعیف ندا داد:
"السلامُ علیکَ یا اَباعبدالله."
و همین ذکر را بر لب داشت تا اینکه به شهادت رسید.»
#العبرةالساکتة/ج۲،ص۵۳۱
«جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را در بالای بام خانه، سه روز در زیر آفتاب گذاشتند، اما کبوترها جمع شدند و بالهایِ خود را چون سایبانی پهن نمودند تا نور آفتاب بر بدن مبارک آن حضرت نتابد.»
#انوار_الشهادة/ص۴۱۵
گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیهالسلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود، لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیهالسلام بروند،
وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ.
«و به آنها دستور داد که بر بام خانه روند و جسد مطهر امام علیهالسلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند.»
و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ.
«وقتی که جنازه مطهر امام علیهالسلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست.»
#انوار_الشهاده/ص۴۱۵
پ.ن: آه یا جوادالائمه...
ای کاش این کبوترها، غروب عاشورا بر جسم مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا نیز، سایبان میشدند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم که «مقاتل» نوشتهاند:
وقتیکه بنیاسد بعد از سه روز آمدند و وضع اجساد مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا را دیدند، بزرگِ آنان گفت:
كيفَ يكونُ لَكم دَفنُهم و مٰا فيكم مَنْ يَعرفُ مَن هٰذا و مَن هٰذا؟!
«چگونه ما میتوانیم آن ها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!»
و هُمْ كما تَرَونَ جُثَثٌ بِلا رُؤوسٍ، قَد غَيّرَتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ.
«خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر، خاک و نور خورشید، وضعشان پریشان کرده و تغییر داده است.»
#مقتلالحسینعلیهالسلام_بحرالعلوم/ص۴۶۶
#انوار_الشهادة/ص۴۱۵
گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیهالسلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود، لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیهالسلام بروند،
وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ.
«و به آنها دستور داد که بر بام خانه روند و جسد مطهر امام علیهالسلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند.»
و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ.
«وقتی که جنازه مطهر امام علیهالسلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست.»
#انوار_الشهاده/ص۴۱۵
پ.ن: آه یا جوادالائمه...
ای کاش این کبوترها، غروب عاشورا بر جسم مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا نیز، سایبان میشدند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم که «مقاتل» نوشتهاند:
وقتیکه بنیاسد بعد از سه روز آمدند و وضع اجساد مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا را دیدند، بزرگِ آنان گفت:
كيفَ يكونُ لَكم دَفنُهم و مٰا فيكم مَنْ يَعرفُ مَن هٰذا و مَن هٰذا؟!
«چگونه ما میتوانیم آن ها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!»
و هُمْ كما تَرَونَ جُثَثٌ بِلا رُؤوسٍ، قَد غَيّرَتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ.
«خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر، خاک و نور خورشید، وضعشان پریشان کرده و تغییر داده است.»
#مقتلالحسینعلیهالسلام_بحرالعلوم/ص۴۶۶
«دحو الأرض» به واسطه من انجام شد...
مولا امیرالمؤمنین «صلواتاللهعلیه» در مسجد جامع بصره خطبهای خواندند که تمام مردم حاضر به گریه درآمدند و سپس فرمودند:
أَنَا دَحَوْتُ أَرْضَهَا وَ أَنْشَأْتُ جِبَالَهَا وَ فَجَّرْتُ عُیُونَهَا وَ شَقَقْتُ أَنْهَارَهَا.
«زمین این دنیا را من گستراندم و کوههایش را من هستی بخشیدم و چشمههایش را من شکافتم و نَهرهایش را من جاری کردم!»
وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا وَ أَطْعَمْتُ ثِمَارَهَا وَ أَنْشَأْتُ سَحَابَهَا وَ أَسْمَعْتُ رَعْدَهَا وَ نَوَّرْتُ بَرْقَهَا.
«درختهایش را من کاشتم و میوههایش را طعم و مزه دادم، و ابرهایش را من ایجاد کردم و صدای ابرهایش را من شنواندم و برقش را روشنی بخشیدم!»
وَ أَضْحَیْتُ شَمْسَهَا وَ أَطْلَعْتُ قَمَرَهَا وَ أَنْزَلْتُ قَطْرَهَا وَ نَصَبْتُ نُجُومَهَا.
«من خورشیدش را گرمی دادم و ماهش را به در آوردم و بارانش را فرو ریختم و ستارگانش را بر جای خود نشاندم!»
وَ أَنَا الْبَحْرُ الْقَمْقَامُ الزَّاخِرُ وَ سَکَّنْتُ أَطْوَادَهَا وَ أَنْشَأْتُ جَوَارِیَ الْفُلْکِ فِیهَا وَ أَشْرَقْتُ شَمْسَهَا.
«دریای خروشان موّاج بیانتها منم، من کوههایش را به پا داشتم و کشتی را در آن به حرکت در آوردم و به خورشیدش تابش عطا کردم!»
و أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ وَ قَلْبُ اللَّهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ.
من «جنب الله»، «کلمة الله»، «قلب الله» و دروازهای هستم که از آن به نزد وی در آیند!
اُدْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً أَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَ أَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ.
«سجدهکنان از در وارد شوید تا گناهان شما را ببخشایم و بر پاداش نیکوکاران بیفزایم!»
وَ بِی وَ عَلَی یَدِی تَقُومُ السَّاعَةُ وَ فِیَّ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ...
«به واسطه من و بر دست من قیامت به پا میشود، و باطل گرایان درباره من دچار تردید میشوند...»
#المناقب_ابنشهرآشوب/ج۶، ص۹۹
پ.ن: امام باقر علیهالسلام در تفسیر این خطبه گهربار از مولا امیرالمؤمنین حیدرعلی«ع»
جملاتی بیان فرمودند، که برای اهل تحقیق و تشنگان معارف اهلبیت علیهمالسلام خالی از لطف نیست!
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم، شَه مُلک لافتیٰ را؟!
#شهریار
مولا امیرالمؤمنین «صلواتاللهعلیه» در مسجد جامع بصره خطبهای خواندند که تمام مردم حاضر به گریه درآمدند و سپس فرمودند:
أَنَا دَحَوْتُ أَرْضَهَا وَ أَنْشَأْتُ جِبَالَهَا وَ فَجَّرْتُ عُیُونَهَا وَ شَقَقْتُ أَنْهَارَهَا.
«زمین این دنیا را من گستراندم و کوههایش را من هستی بخشیدم و چشمههایش را من شکافتم و نَهرهایش را من جاری کردم!»
وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا وَ أَطْعَمْتُ ثِمَارَهَا وَ أَنْشَأْتُ سَحَابَهَا وَ أَسْمَعْتُ رَعْدَهَا وَ نَوَّرْتُ بَرْقَهَا.
«درختهایش را من کاشتم و میوههایش را طعم و مزه دادم، و ابرهایش را من ایجاد کردم و صدای ابرهایش را من شنواندم و برقش را روشنی بخشیدم!»
وَ أَضْحَیْتُ شَمْسَهَا وَ أَطْلَعْتُ قَمَرَهَا وَ أَنْزَلْتُ قَطْرَهَا وَ نَصَبْتُ نُجُومَهَا.
«من خورشیدش را گرمی دادم و ماهش را به در آوردم و بارانش را فرو ریختم و ستارگانش را بر جای خود نشاندم!»
وَ أَنَا الْبَحْرُ الْقَمْقَامُ الزَّاخِرُ وَ سَکَّنْتُ أَطْوَادَهَا وَ أَنْشَأْتُ جَوَارِیَ الْفُلْکِ فِیهَا وَ أَشْرَقْتُ شَمْسَهَا.
«دریای خروشان موّاج بیانتها منم، من کوههایش را به پا داشتم و کشتی را در آن به حرکت در آوردم و به خورشیدش تابش عطا کردم!»
و أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ وَ قَلْبُ اللَّهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ.
من «جنب الله»، «کلمة الله»، «قلب الله» و دروازهای هستم که از آن به نزد وی در آیند!
اُدْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً أَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَ أَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ.
«سجدهکنان از در وارد شوید تا گناهان شما را ببخشایم و بر پاداش نیکوکاران بیفزایم!»
وَ بِی وَ عَلَی یَدِی تَقُومُ السَّاعَةُ وَ فِیَّ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ...
«به واسطه من و بر دست من قیامت به پا میشود، و باطل گرایان درباره من دچار تردید میشوند...»
#المناقب_ابنشهرآشوب/ج۶، ص۹۹
پ.ن: امام باقر علیهالسلام در تفسیر این خطبه گهربار از مولا امیرالمؤمنین حیدرعلی«ع»
جملاتی بیان فرمودند، که برای اهل تحقیق و تشنگان معارف اهلبیت علیهمالسلام خالی از لطف نیست!
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم، شَه مُلک لافتیٰ را؟!
#شهریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كُن حسينى الولاء والثباتِ
عش حسينى الحياة للممات...
«مثلِ حسین باش در وفاداری و اِرادهات
زندگیات را مانند حسین سپری کن تا لحظه مَرگ...»
#زينب_فياض_ألحان
مداح: #حسن_بجيجي
@divar_neveshtha
عش حسينى الحياة للممات...
«مثلِ حسین باش در وفاداری و اِرادهات
زندگیات را مانند حسین سپری کن تا لحظه مَرگ...»
#زينب_فياض_ألحان
مداح: #حسن_بجيجي
@divar_neveshtha
فعشقك ذنبٌ...
وهجركٌ ذنبٌ
أسافر عنكَ وقلبي معك!
«عشقت گناه است
و فِراقَت گناه،
رَهسپار میشوم از تو
و همراه تو میماند قلبم.»
#فاروق_جويدة
@divar_neveshtha
وهجركٌ ذنبٌ
أسافر عنكَ وقلبي معك!
«عشقت گناه است
و فِراقَت گناه،
رَهسپار میشوم از تو
و همراه تو میماند قلبم.»
#فاروق_جويدة
@divar_neveshtha
أفتقدك وأحقد عليك. فأنت بغيابك تحرمني كل الرعشات التي يمكن أن تنتابني لمجرد سماع صوتك...
«دلم برات تنگ شده و ازت متنفرم
در نبودت تو مَرا از تمامِ لرزهایی که فقط با شنیدنِ صدایت به سراغم میآید محروم میکنی...»
#غادة_السمان
@divar_neveshtha
«دلم برات تنگ شده و ازت متنفرم
در نبودت تو مَرا از تمامِ لرزهایی که فقط با شنیدنِ صدایت به سراغم میآید محروم میکنی...»
#غادة_السمان
@divar_neveshtha
خذ کل زهور الحدائق
وصف لی رائحه شعرها الطویل...
«همه گلهایِ
باغها را ببر،
و به من
از عطرِ موهای*
بُلندش بِگو...»
#عدنان_الصائغ
@divar_neveshtha
شمسٌ أنا يا عزيزي، والشمس لا تنطفئ.
«عزیزِ من
من خورشیدم*
و خورشید هیچوقت تاریک نمیشه!»
#عربیات
@divar_neveshtha
«عزیزِ من
من خورشیدم*
و خورشید هیچوقت تاریک نمیشه!»
#عربیات
@divar_neveshtha
في قلبي كآبةٌ تنتظركِ
لا تأتي إليَّ
دعيني أحب العالم في السير باتجاهك
دعيني أحلم بيديك...
«در دلم اَندوهانی در انتظارِ توست
نزدِ من نیا
بگذار جهان را در رَه سپردن بهسویِ تو دوست بدارم
بگذار در آرزویِ دستانت باشم...»
#بسام_حجار
@divar_neveshtha
كي يبقى الجميل في عينيك جميلاً، لاتقترب منه كثيراً.
«برایِ اینکه زیبایی در چشمانتان زیبا بماند، زیاد به آن نزدیک نشوید...»
#جبران_خليل_جبران
@divar_neveshtha
«برایِ اینکه زیبایی در چشمانتان زیبا بماند، زیاد به آن نزدیک نشوید...»
#جبران_خليل_جبران
@divar_neveshtha
ضيعتني لأنك أردت امتلاكي...
«مَرا فراموش کردی،
چون میخواستی مرا دَر بند کشی..!»
#غاده_السمان
@divar_neveshtha
«مَرا فراموش کردی،
چون میخواستی مرا دَر بند کشی..!»
#غاده_السمان
@divar_neveshtha