tgoop.com/divar_neveshtha/105172
Last Update:
وقتی که مخدّرات را وارد مجلس يزيد کردند، آن نانجیب به تک تک آنان نظر کرده و از آنان سؤال میکرد.
و هُنَّ مُربِطاتٌ بِحَبلٍ طَويلٍ و كانَتْ بَينَهُنَّ اِمرَأةٌ تَستُرُ وَجهَها بِزَندِها لِأنَّها لم تَكُن عِندَها خِرقَةٌ تَستُرُ وَجهَها،
«آن زنان و بچهها را به یک طناب بلندی به هم بسته بودند. بین مخدرات، بانویی بود که با آستین صورت خود را از يزيد میپوشاند.»
يزيد ملعون پرسید: این دختر کیست؟ گفتند سکینه بنت الحسین علیهماالسلام.
يزيد ملعون رو به آن بانوی مخدره کرد و گفت: تو سکینهای؟
فَبَكَتْ، و اِختَنَقَتْ بِعبرَتِها، حَتّىٰ كادَتْ تَطلُعُ رُوحُها.فقالَ لَها: و ما يُبكيكِ؟ قالَتْ: كَيفَ لا تَبكي مَن لَيسَ لَها سِتراً تَستُرُ وَجهَها و رأسَها عَنكَ و عَن جُلَسائِكَ.
«حضرت سکینه عليهاالسلام بغض راه گلویش را بست و چنان گریه کرد که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. یزید لعین گفت: چرا گریه میکنی؟
حضرت سکینه فرمود: چگونه گریه نکند آن دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا صورتش را از تو و اطرافیانت بپوشاند!؟»
#المنتخب/ج۲، ص۴۸۶
BY دیوارنوشت
Share with your friend now:
tgoop.com/divar_neveshtha/105172