tgoop.com/davat1394/17560
Last Update:
✅وقتی نویسنده به کوچکترین موفقیتی برسد، آنقدر تنهایش میگذارند تا دِق کند
گزارش دیدار و گفتوگو با شیوا ارسطویی در روزهای نمایشگاه کتاب
آریامن احمدی/ ایرانوایر
🔻پرسیدم: «از رویاهایت بگو. کدامها را قصه کردی، کدامها نه؟ کدام واقعی شدند، کدام نه؟ هنوز هم رویاها در زندگیات حضور دارند؟»
از روی لپتاپ برایم خواند: «بلد نیستم به این نوع سؤالها جواب بدهم. لابد در کتابهایم چیزهایی هم در این مورد نوشتهام. رؤیا و آرزو و خیال با هم فرق دارند. فقط این را میتوانم بگویم که آرزو دارم آن چند کتابم که در وزارت ارشاد محبوس شدهاند، آزاد بشوند. منتشر بشوند. آرزو میتواند تحققیافتنی باشد. ولی وقتی میگویی رؤیا، از چیزی حرف میزنی محال، ولی شیرین. گمانم نویسندههای ما بیشتر با کابوس زندگی میکنند تا با رؤیا. آرزو میکنم هیچ نویسندهای آثارش در حصر حکومتها نابود نشود. آرزو میکنم قلم در آزادی بیحدوحصر به حیاتش ادامه بدهد. آرزو میکنم هیچ نویسندهای قلمش از ترس ممیزی و سانسور به لرزه نیفتد. آرزو میکنم هیچ نویسندهای از ترسِ تبدیلشدن خانه و مملکتش به زندان، جلای وطن نکند. آزادی بزرگترین آرزوی بشر است، که میتواند تحققیافتنی باشد. آزادی که باشد، همه چیز جهت درست خودش را پیدا خواهد کرد. بزرگترین اشتباه سیاستمدارهای ما، ترسیدن از آزادی است.»
بعد کمی از خودش خوشحالی نشان داد که کتاب جدیدش «دِق» بهزودی منتشر خواهد شد. تا امروز که منتشر نشده است.
پرسیدم: «به نمایشگاه کتاب میروی؟» سر تکان داد که نه. و بعد از روی متن خواند: «به قول دوستی، در این قرن نویسندهها کمکم دارند به دنکیشوتهایی تبدیل میشوند که حتی سانچوپانزا هم ندارند. معمولاً به نمایشگاه کتاب نمیروم؛ آشفتهبازار است. در عین حال، وقتی بهترین آثار ما زیر ساطور سانسور در حال قیمهقورمهشدن هستند، آیا نمایشگاه کتاب یک فریب بزرگ نیست؟ در این شرایط که رفتهرفته کتاب تبدیل شده به کالایی مبدل در چرخهی سیاه سرمایه و پول، دربارهی آیندهی کتاب چه میتوان گفت؟ بدنوشتن تبدیل شده به نوعی تجارت. دستاندرکاران کتاب تبدیل شدهاند به تاجرهایی شکستخورده که امیدشان فقط به کتابهای زرد است و ویترینهای پرزرقوبرقِ توریستهای کتاب.»
بعد از سکوتی به اندازه مسیری که از کتاب اول تا آخرین کتابش، «دِق»، که قرار بود بهزودی منتشر شود، طی کرده بود، گفت: «با اینحال، همیشه فکر میکنم همه نویسندهها از من بهتر مینویسند.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «گاهی وسوسه میشوم همه آثارم را پاره کنم و دور بریزم.» و با اکراه افزود: «به همهچیز و همهکس بیاعتماد شدهام. در این مملکت، همه در حالی که نویسندهی موفقی را میبوسند، در ذهن خود طناب دار او را میبافند. به قول براهنی، بهمحض آنکه نویسنده به کوچکترین موفقیتی برسد، آنقدر تنهایش میگذارند تا دِق کند.»...
🖌کامل گزارش-گفتگو را در ایران وایر بخوانید:
https://iranwire.com/fa/features/141018
BY دوات پایگاه خبری_تحلیلی فرهنگی،هنری و ادبی Davat News-Analytical Base Cultural, Artistic, and Literary

Share with your friend now:
tgoop.com/davat1394/17560