Telegram Web
اگر بخواهم از این عکسم ایراد بگیرم، ده تا ایراد دارد. اما دوستش دارم چون از این زاویه، همه چیز در دسترس به نظر می‌رسد.

@Das_tann
3
ناامیدی مثل بذر نیست، اون امیده که شبیه به بذر گیاهه. ناامیدی مثل تاریکیه که‌ میدونیم یه چیزی کمه اما راه نور رو پیدا نمی‌کنیم. یا شاید امید این شکلیه که آدم به خودش انگیزه میده که تلاش کنه تا بذر تازه رو بکاره، ازش نگهداری کنه و زنده بمونه.

شاید امیدواری اون چیزی نباشه که معجزه کنه اما حداقل کور سویی میشه که توی تاریکی دنبالش می‌گردیم. این که کورمال کورمال ادامه بدیم، بهتر از اینه که ساکت بمونیم.

به قول سعدی
به راه بادیه رفتن بهْ از نشستن باطل
که گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم

يه جای دیگه هم میگه
دل زنده می‌شود به امید وفای یار

امیدواری خوبه اما شاید بهتره به چشم معجزه بهش نگاه نکنیم. فقط در حد یه سر نخ یا اولین پول قلک پس انداز کار می‌کنه. کسی با اولین پولی که پس‌انداز کرده، به جایی نرسیده، اما اگه شروع نمی‌کرد شاید هیچ وقت کار خاصی نمی تونست بکنه.

از همه مهم‌تر، هیچ کس اولین نقش کوتاه هیچ بازیگری رو یادش نمیاد غیر از خودش و تیم تولید و چندتا از دوستان.. اما وقتی همون بازیگر به جایی رسید، کسی دنبال اولین سکانسش نمیگرده.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
2
زندگی شاید همان لحظه‌ای باشد که منظره زیبایی دیده ایم.


@Das_tann
4
وقتی به معنای زندگی فکر می‌کنم، تنها راهی که می‌شود در آن خوشبخت بود، راهی است که در آن با مردم در ارتباط باشیم و بتوانیم حس خودمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم.
هر کسی با هدفی زندگی می‌کند، اما اگر هدف ما را از دیگران دور کند، دستاوردهایمان را باید در تنهایی جشن بگیریم.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👏2👍1
تا کی قراره بدحال بمونیم؟

@Das_tann
2👍1
روز اولی که این کانال را شروع کردم، به این فکر کردم که تمام دانشم را در مورد داستان نویسی بگذارم و بروم. اما امروز به این فکر می‌کنم تمام تجربیات زندگی‌ام را اینجا بگذارم. تجربه‌هایی که همۀ آن‌ها درست نبودند، اما می‌تواند جلوی اشتباه کردن دیگران را بگیرد.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍8
#تجربه_زندگی 01

یکی از تجربه‌های سنگینی که زندگی به من یاد داد این بود که کار نکردن باعث بهبود روحیه نمی‌شود. یعنی هر کاری را جایگزین کار و تلاش کنیم، عملاً به بدتر شدن حال و روحیه خودمان منجر می‌شود. شاید خود کار و تلاش به تنهایی کمکی به ما نکند، که معمولاً هم این ویژگی را دارند، اما کار نکردن هم خودش تلخی‌های زیادی دارد.

مثلاً تجربه کردم که در طول یک روز، 15 ساعت بخوابم تا شاید بتوانم خوابیدن درمانی کنم. این خواب زیاد فقط باعث شد وقتی که بیدار شدم، مطمئن بشوم که خوابیدن به من کمک نمی‌کند. کابوس‌های پی در پی که با نزدیک شدن به صبح بیشتر هم می‌شد و هر چه قدر می‌خوابیدم که با رویای تازه‌ای جایگزین شود، تاثیری نداشت.

گزینه بعدی، فیلم و سریال دیدن بود. شاید فکر کنید که این گزینه بهتری بود، اما در تمام زمانی که فیلم و سریال می‌دیدم، فقط به وظیفه‌های انجام نشده‌ام فکر می‌کردم. باز هم وقتی که فیلم و سریال تمام می‌شدند، حال بدی را تجربه می‌کردم.

اما وقتی شروع به کار کردم، مخصوصاً زمانی که مدیر محتوای مجموعه ای جدید شدم، تمرکز و انرژی و تلاشم بیشتر بود. با وجود استرس بالایی که پست مدیریت برایم داشت، اما با تمام وجود کار می‌کردم. آن زمان با این‌که از دوستانم دور شدم، اما حداقل توانستم با افسردگی کنار بیایم.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👏5
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#تجربه_زندگی 01 یکی از تجربه‌های سنگینی که زندگی به من یاد داد این بود که کار نکردن باعث بهبود روحیه نمی‌شود. یعنی هر کاری را جایگزین کار و تلاش کنیم، عملاً به بدتر شدن حال و روحیه خودمان منجر می‌شود. شاید خود کار و تلاش به تنهایی کمکی به ما نکند، که معمولاً…
#تجربه_زندگی 02

شاید فکر کنیم که خوردن و خوابیدن، حالمان را بهتر می‌کنند. اما من از شیوه Overloading یا بارگذاری بیش از حد استفاده کردم. یعنی یک روز آن قدر غذا و شیرینی و خوراکی های دیگر خوردم تا حالم از پرخوری به هم بخورد. در یک حرکت عجیب هم تصمیم گرفتم یک روز از ساعت 6 عصر تا 10 صبح فردا بخوابم. نزدیک به 16 ساعت خوابیدم تا مطمئن شدم که خوابیدن هم کمکی نمی‌کند.

اما روزهای زیادی بودند که نزدیک به 12 ساعت مداوم کار کرده‌ام، اما فردای آن روز حال بهتری را تجربه کردم. بارگذاری بیش از حد با کار، حالم را بدتر نکرد، بلکه بهتر هم شد. جالب اینجاست که جریان زندگی بابت این تلاش به من جایزه هم داده است.

مثلاً پیشنهاد شغلی تازه‌ای گرفتم که فکرش را نمی‌کردم یا کار تازه‌ای دریافت کردم که آرزویش را داشتم. یا توانستم درآمدی داشته باشم که تا قبل از آن نداشتم. در حالی‌که فعالیت‌های دیگر این پاداش‌ها را برایم نداشت. بلکه بدحالی بعد از آن‌ها، مجازات سنگینی در ذهنم ایجاد کرد.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍31
#تاب_آوری 01

اطمینان دارم که تمام زندگی روی تاب آوری خلاصه شده است. یعنی هر چه قدر تاب آوری و طاقت بیشتری داشته باشیم، زندگی روز به روز پربارتر خواهد شد. البته که هیچ وقت زندگی ساده‌تر نمی‌شود، اما به قول یکی از کسانی که در این حوزه ویدئوهای خیلی خوبی دارد، برای مسائل ارزشمندتری استرس می‌کشیم.

مثلاً اگر الان بابت ده میلیون تومان بدهی استرس داریم، آن زمان ممکن است برای گرفتن مجوز ساخت و ساز در یک محوطه خاص استرس داشته باشیم. هر دوتا ممکن است خواب شبانه را از ما بگیرند، اما این کجا و آن کجا.

برای اثبات حرفم، به فصل اول کتاب «تمام خیابان ها از طلاست» اشاره می‌کنم. نویسنده کتاب که موسس شرکت دوو در کره جنوبی است، از خاطراتی می‌گوید که هر شب مجبور بوده یک ساعت تا خانه پیاده بیاید تا کارش را حفظ کند و به زندگی ادامه بدهد.

تاب آوری یعنی حاضر است هر شب یک ساعت پیاده روی کند، اما برای نگه داشتن شغلش کم نیاورد. طاقت او باعث شده بود که بتواند به مرحله بعدی برود.

سوال اصلی اینجاست چه قدر باید طاقت بیاوریم؟ فقط در جواب می‌توانم بگویم که هیچ قاعده و قانونی ندارد، اما همان جا که مطمئن شدیم شرایط را طاقت می‌آوریم و ادامه می‌دهیم، پاداش‌ها از راه می‌رسند. پاداش‌هایی که فکرش را نمی‌کردیم.

این جمله آخر، در حقیقت نقض کاملی برای قانون جذب است که می‌گوید بخواهید تا داده شود. بالا بردن طاقت باعث می‌شود مسیرهایی باز شوند که در مرحله قبلی حتی به آن‌ها نمی‌توانستیم فکر کنیم. پس دست از خیالبافی بردار و شروع کن.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍5
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#تاب_آوری 01 اطمینان دارم که تمام زندگی روی تاب آوری خلاصه شده است. یعنی هر چه قدر تاب آوری و طاقت بیشتری داشته باشیم، زندگی روز به روز پربارتر خواهد شد. البته که هیچ وقت زندگی ساده‌تر نمی‌شود، اما به قول یکی از کسانی که در این حوزه ویدئوهای خیلی خوبی دارد،…
#تاب_آوری درست است یا قانون جذب؟

تمام کسانی که در مورد قانون جذب صحبت می‌کنند، حرفشان این نیست که با تجسم کردن، عبارت تاکیدی و رفتارهایی مثل این، می‌شود ذهن را دستکاری کرد و ناگهان پول قلمبه‌ای از آسمان بیافتد. اتفاقاً تمام کتاب‌هایی که در مورد قانون جذب و NLP هستند، یک بخش ناپیدا دارند که معمولاً خواننده‌ها آن را دوست ندارند.

مثلاً در همان کتاب #سنگفرش_تمام_خیابانها_از_طلاست، بارها اشاره می‌کند که سختی‌های زیادی را برای پیاده برگشتن به خانه، آن هم بعد از روز کاری صحبت می‌کند. اگر با چشم باز سراغ این کتاب برویم، حتی اسم کتاب از روی همین پیاده‌روی‌های سخت گرفته شده.

یا در #فیلم_راز، یکی از کسانی که به آرزوهایش رسیده، حتی متوجه آن نشده است. او آن قدر سرگرم کار خودش بوده که حتی برای باز کردن اسباب‌هایش فرصت نداشته و در همان زمان اسباب کشی داشته کار می‌کرده.

یا ارجاع می‌دهم به #زیدان که خیلی‌ها می‌گویند شب‌ها با توپ می‌خوابیده و تصور می‌کرده توپ طلاست. اما کسی آن قسمت از قصه را نمی‌گوید که زیدان در آن زمان بازیکن فوتبالی بوده که سخت تلاش می‌کرده است! او سختی‌هایش را با بغل کردن توپ جبران می‌کرده.

در مقابل، آدم‌های موفق زیادی هم هستند که ادعا می‌کنند هرگز فکرش را هم نمی‌کرده‌اند که موفق بشوند! کسی این‌ها را هم نمی‌شنود و نمی‌بیند. چون فکر می‌کنیم همه چیز با تصور درست می‌شود، چون تصور کردن ساده‌تر است!

در حالی که سخت تلاش کردن، باعث موفقیت می‌شود و نه هیچ چیز دیگری!

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍4
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#تجربه_زندگی 02 شاید فکر کنیم که خوردن و خوابیدن، حالمان را بهتر می‌کنند. اما من از شیوه Overloading یا بارگذاری بیش از حد استفاده کردم. یعنی یک روز آن قدر غذا و شیرینی و خوراکی های دیگر خوردم تا حالم از پرخوری به هم بخورد. در یک حرکت عجیب هم تصمیم گرفتم…
#تجربه_زندگی 03

من عاشق خواندن کتاب‌های روانشناسی زرد بودم. فکر می‌کردم که این کتاب‌ها رازی دارند که آدم‌های عادی نمی‌دانند و یک روزی این راز به دادم می‌رسد. خیلی‌ها تلاش می‌کردند من را از خواندن این کتاب‌ها دور کنند، اما من کوتاه نمی‌آمدم. حتی تا همین چند ماه پیش هم فکر می‌کردم که حتماً با این روش‌ها موفق می‌شوم.

یک روز صبح از خواب بیدار شدم و به گذشته‌ام نگاه کردم. گذشته‌ای که بعضی وقت‌ها در آن موفق و خوشحال بودم. وقتی به آن زمان‌ها نگاه می‌کردم، می‌دیدم که چه‌قدر سخت تلاش می‌کردم. خوب یادم هست که یکی از همان شب‌ها، دوستی زنگ زد و گفت بروم و جلوی یک دعوای بزرگ را بگیرم.

وقتی رسیدم و ماجرا تمام شد، دوستم گفت، چه قدر صورتت کبود شده؟ داری با خودت چه کار می کنی. آن روزها هشت ساعت کار می‌کردم، بعد کلاس می‌رفتم، شب که به خانه می‌رسیدم، سایت و اینستاگرامم را به روز می‌کردم. گاهی می‌شد که با لپ‌تاپ توی رختخواب می‌خوابیدم.

پاداش آن تلاش را گرفتم، اما بعداً فکر کردم که به خاطر ذهنیتم موفق شده‌ام و تلاشم را کم کردم. پاداش آن تلاش‌ها هم آرام آرام از زندگی‌ام رفتند.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍21
اینجا داستان | مصطفی مردانی
ناامیدی مثل بذر نیست، اون امیده که شبیه به بذر گیاهه. ناامیدی مثل تاریکیه که‌ میدونیم یه چیزی کمه اما راه نور رو پیدا نمی‌کنیم. یا شاید امید این شکلیه که آدم به خودش انگیزه میده که تلاش کنه تا بذر تازه رو بکاره، ازش نگهداری کنه و زنده بمونه. شاید امیدواری…
#امید یا #ناامیدی

اولین بار که در مورد کلمه #امید شک کردم، کتاب #زندگی_رو_به_فناست اثر #مارک_منسون را خوانده بودم. منسون به جعبه پاندورا اشاره کرد که قرار بوده تمام صفت‌های بد انسانی در آن باشد و وقتی در جعبه را بستند، فقط امید باقی مانده. و ادعا می‌کند اگر امید صفت خوبی بود، چرا باید در جعبه پاندورا باشد؟

بعدتر با کتاب #انقلاب_امید از #اریک_فروم آشنا شدم که امید را نه به شکل انتظار منفعلانه، بلکه به شکل تلاش فعالانه می‌دید. فروم اعتقاد داشت که اگر فعالیت را از امید بگیریم، دیگر امید معنایی پیدا نمی‌کند.

مارک منسون در کتاب #هنر_رندانه_به_کتف_گرفتن یک مثال جالبی دارد. ادعا می‌کند منظور از به کتف گرفتن این نیست که کارهای سخت را بی‌خیال شویم، بلکه برعکس، یعنی به کتفم که این کار چه‌قدر سخت است، من می‌خواهم آن را انجام بدهم!

و شاید امیدی که در جعبه پاندورا باقی مانده، همان امید منفعلانه باشد.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍3
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#نوشتن_آرامی نوشتن برای من مثل جادو عمل می‌کند. یعنی وقتی با خودم روبرو می‌شوم، ماجرای زندگی برایم تغییر می‌کند. هر بار که صحنه‌ای از رمان یا کتابم را می‌نویسم، به این فکر می‌کنم که تا کی می‌توانم این حجم از اتفاقات را تحمل کنم. ولی تحمل می‌کنم و ادامه می‌دهم.…
#نوشتن_آرامی

برای این که با نوشتن آرام شویم، باید زیاد بنویسیم. یعنی با نوشتن یکی دو خط، نصف برگه یا چند تا پاراگراف، کار در نمی‌آید. نوشتن از آن کارهایی است که زیاد انجام دادنش، حال آدم را بد نمی‌کند. برعکس اگر 24 ساعت بخوابیم، ممکن است به دلیل زخم بستر، یا کمردرد یا سردرد شدید فردا را نیز از دست بدهیم.

نوشتن آرامی خودش را در صفحه چهارم و پنجم نشان می‌دهد. یعنی وقتی از این دیوار گذشتیم که چی بنویسم، چه طور بنویسم، از چی بنویسم، روی چی تمرکز کنم و کلی سوال‌های عجیب دیگر. وقتی که از سد ذهنی گذشتیم، تازه کلمه‌ها و واژه‌های ناآرام وارد می‌شوند و با نوشتن آن‌ها، احساس سبکی خاصی تجربه می‌کنیم. این‌که بالاخره این ها را گفتم، بالاخره نوشتم‌شان، بالاخره توانستم با آن‌ها روبرو شوم.

بخش زیادی از مسیر نوشتن آرامی از دیوار می‌گذرد. دیواری که تلاش می‌کنیم از آن بگذریم و نمی‌گذریم. اما وقتی که پرده‌ها فرو ریختند و صحنه باز شد، کلمه‌ها اثر می‌کنند.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍3
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#نوشتن_آرامی برای این که با نوشتن آرام شویم، باید زیاد بنویسیم. یعنی با نوشتن یکی دو خط، نصف برگه یا چند تا پاراگراف، کار در نمی‌آید. نوشتن از آن کارهایی است که زیاد انجام دادنش، حال آدم را بد نمی‌کند. برعکس اگر 24 ساعت بخوابیم، ممکن است به دلیل زخم بستر،…
#نوشتن_آرامی

از هر چه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است، اما چه دوستی بالاتر از خودمان داریم؟ تکنیک‌های روان شناسی مختلف از ACT گرفته تا رفتارشناسی و روش‌های مختلف، همگی روی این موضوع تاکید دارند که انسان برای بقای خودش تلاش می‌کند. هر کنشی که باعث فعال شدن حالت بقا در ذهن شود، روی تمام فعالیت‌های اصلی زندگی اثر می‌گذارد. بخش‌های مهم زندگی برای موفقیت، پیشرفت، تعالی و کمال طراحی شده‌اند و به محض روشن شدن مکانیسم بقا، در همان لحظه اول همین‌ها قربانی می‌شوند.

تکنیک نوشتن آرامی در این وضعیت روی تاکید بر بقا تمرکز می‌کند. شکرگزاری یکی از اثرگذارترین روش‌هایی است که باعث خاموش شدن حالت و مکانیسم بقا می‌شود. شاید فکر کنید که بابت چه چیزی شکرگزار باشیم؟ می‌گویم، زندگی! همین که زنده‌ایم باید خدا را شکر کنیم.

چند وقت پیش در یک حادثه، به قدری آسیب دیدم که چند شب از درد نتوانستم بخوابم. اما درد داشتن برایم به این معنا بود که زنده‌ام. زندگی بزرگترین دارایی ماست، حتی اگر مریض، بی‌پول، خسته و ناامید باشیم.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
2
#نقد_فیلم

پیر پسر را نبینید. کاری به هجمه سیاسی روی این فیلم ندارم، اما حتی به خانواده خودم اجازه ندادم که این فیلم را ببینند. شاید تلخ باشد، اما اکتای براهنی ذهنیتم را به سینمای ایران ناامید کرد.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍3
#دستکاری_احساسی 01

شاید متوجه نباشیم که چه‌طور دیگران را دستکاری احساسی می‌کنیم، اما همۀ ما در طول روز دیگران را دستکاری احساسی می‌کنیم. یکی از دستکاری‌های احساسی کوچک شمردن کار و رفتارهای دیگران است. مثلاً کسی برای کمک به ما از وقتش می‌زند و برای قرار حاضر می‌شود تا همدیگر را ببینیم. طرف مقابل می‌گوید، من یه چیزی گفتم، تو چرا قبول کردی؟
همین یک جمله به راحتی احساسات و عواطف دیگران را دستکاری می‌کند.

این دستکاری احساسی باعث می‌شود که فرد با دریافت مجازات از کار خوبش، کم کم در مورد خود آن فرد و دیگران، وقتش را نگذارد. به مرور زمان همان کسی که اولین بار احساسات طرف مقابل را دستکاری کرده، از بی‌اثر شدن احساسش گلایه می‌کند و دست آخر ممکن است با این حرف روبرو شود که، مگه من گفتم دوستم داشته باش؟

دستکاری احساسی به هر شکلی می‌تواند آسیب زا باشد. اما وقتی ریشه حرف‌ها را می‌گیریم، متوجه می‌شویم که پاداش دادن به رفتارهای نادرست و مجازات کردن رفتارهای درست که با دستکاری احساسی اتفاق می‌افتد (چون راه دیگری ندارد)، رابطۀ سالم را تبدیل به رابطۀ سمی می‌کند.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍2
به قول خیلی از آدم‌های رشد کرده در حوزه خودشان، کر و لال بودن در مسیر از تلاش و انگیزه مهم‌تر است. اگر برنامه‌ای داری که می‌دانی با چسبیدن به آن موفق می‌شوی، نه حرفی بزن نه نقدها را گوش کن.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍4
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#تجربه_زندگی 03 من عاشق خواندن کتاب‌های روانشناسی زرد بودم. فکر می‌کردم که این کتاب‌ها رازی دارند که آدم‌های عادی نمی‌دانند و یک روزی این راز به دادم می‌رسد. خیلی‌ها تلاش می‌کردند من را از خواندن این کتاب‌ها دور کنند، اما من کوتاه نمی‌آمدم. حتی تا همین چند…
#تجربه_زندگی 04

دوبار با درد و خونریزی طلاق گرفتم، نه به خاطر پروسه سخت و طاقت فرسای جدایی، به خاطر این‌که از کسی جدا شدم که می‌توانستم با خیال راحت به او بگویم #دوستت_دارم.

عجيب نیست که آدم‌ها ازدواج می‌کنند. تجربه امن گفتن دوستت دارم فقط توی ازدواج اتفاق می‌افتد. تجربه ناب آغوش امن، صدای نفس پشت گوش، مراقب خودت باش گفتن و لبخند عمیق فقط توی ازدواج به حافظه اضافه می‌شود.

حتی روز دادگاه طلاق گفتم دوستت دارم. راحت گفتم، عمیق گفتم و ترسی نداشتم. اما بعد از آن به هر کسی که علاقه داشتم نتوانستم عمیقا بگویم. هر کسی که پیدا می‌شد، ترس داشت، ناامنی داشت، دوری داشت.

چنین حسی را نمی‌شود از غریبه گرفت. حتی از خانواده نمی‌شود گرفت وگرنه چه دلیلی برای ازدواج بود. فقط کسی می‌تواند دل را قرص کند که به تو احساس امنیت داده باشد.

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👍32
اینجا داستان | مصطفی مردانی
#نوشتن_آرامی از هر چه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است، اما چه دوستی بالاتر از خودمان داریم؟ تکنیک‌های روان شناسی مختلف از ACT گرفته تا رفتارشناسی و روش‌های مختلف، همگی روی این موضوع تاکید دارند که انسان برای بقای خودش تلاش می‌کند. هر کنشی که باعث فعال شدن حالت…
#نوشتن_آرامی

وقتی از احساس می‌نویسیم، آن را با تمام گوشت و پوست و خون لمس می‌کنیم. اصلا قرار است بنویسیم تا خودمان را بین احساسات کشف نشده پیدا کنیم.

من عاشقی را با نوشتن صحنه‌های عاشقانه لمس می‌کنم. از این که گرمای دست‌ها کجای کمر را نوازش می‌کند. چه‌طور مرکز ستون فقرات که دست خودمان نمی رسد، با انگشت‌های غریبه کشف می‌شود. یا چه‌طور وقتی آغوش پر می‌شود نفس هم گُر می‌گیرد.

تجربه کردن احساسات عمیق روی کاغذ، راهی برای تجربه فیزیکی در آینده نیست. آن چه می‌خواهی را بنویس حتی اگر مطمئنی هیچ وقت نمی‌خواهی تجربه کنی. اگر متاهل هستی، انرژی‌های خارج از رابطه زناشویی را خنثی می‌کنی. چون تجربه عمیق تری داری که نیازی به حضور واقعی اش نیست..

اینجا داستان | مصطفی مردانی
@Das_tann
👏2🔥1
2025/08/20 22:32:47
Back to Top
HTML Embed Code: