Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
خبر: هوش مصنوعی میتواند اتیسم را در سنین پایین تشخیص دهد.
هوش مصنوعی از طریق یادگیری ماشین توانسته است در نوزادان زیر ۲ سال با ۸۰ درصد دقت اتیسم را شناسایی کند. میانگین سن تشخیص و مداخلات حدود ۵ سال، و درحالات بهتر حدود ۲ سال است. زمان تشخیص هرچه زودتر باشد امکان مداخلات زودهنگام، که موفقتر و کمدردسرتر هستند، بیشتر است. هوش مصنوعی با اطلاعات پزشکی و زمینهای متعارفی که از عموم کودکان قابل دسترس است، تشخیص خود را انجام داده و بنابراین امکان بهره بردن از آن در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. این تشخیص زودهنگام از آنجا مهم است که در مواردی که تشخیص و مداخلات زودهنگام انجام شود گاه «نرخ موفقیت» تا حدی است که فرد در بزرگسالی دیگر تشخیص اتیسم نمیگیرد.
گفتوگو
پس از شنیدن این خبر گفتوگویی بین دو فرد «الف» و «ب» انجام شده که بخشی از آن را ببینیم:
الف: بسیار عالیست. این باعث میشود که از تعداد افراد دارای اتیسم کاسته شود.
ب: مطمئن نیستم چندان خبر خوبی باشد. برخی از بزرگترین انسانهای تاریخ در طیف اتیسم قرار داشتهاند، از دانشمندان بزرگ تا هنرمندان و فیلسوفان. بدون آنها جهانی کسلکننده را شاهد خواهیم بود.
الف: اما به استیصال والدینی توجه کنیم که فرزندان آنها با برخی از اشکال شدید اتیسم مواجهاند به نحوی که زندگی کل خانواده مختل شده است. لحظهای خودت را جای آنها بگذار!
ب: این داستان با اتیسم آغاز نشده و به آن نیز ختم نمیشود. باید قدری از بالاتر به موضوع نگاه کنی. روند بههنجارسازی به حذف تمامی انسانهایی میانجامد که با انسان میانگین، و بنابراین پیشبینیپذیر و قابلکنترل توسط صاحبان قدرت فاصله دارند. این همان فرایندی است که مشغول بهنجار کردن وزن انسانها نیز هست. حتی مشغول یکسانسازی چهرههای مردم از طریق جراحیهای زیبایی است.
الف: صبر کن! آیا قبول نداری که انسانها با وزن میانگین سالمتر از افراد بسیار چاق یا بسیار لاغرند؟ و اگر مردم از عمل جراحی زیبایی لذت میبرند چرا باید مانع آن شد؟! اگر واقعاً صاحبان قدرت، آنگونه که میگویی، درصدد یکسانسازی ما باشند اما این یکسانسازی در جهت بهزیستی بیشتر انسان باشد، چه اشکالی دارد؟! اگر مثلأ دولتها کمک کنند که انسانهایی که به سبب برخی معلولیتهای شدید تا آخر عمر به دیگری وابستهاند، در دوران ابتدای بارداری، شناسایی و حذف شوند چرا کار بدی کردهاند؟! این کار نه تنها در جهت حفظ کرامت انسانی است بلکه بر بهزیستی خانواده و جامعهای که مجبور به پرداخت هزینههای نگهداری چنین فردی است میافزاید. میبینی! وقتی از منظر کلانی که مرا دعوت به نگریستن از آن کردی نگاه کنیم شرایط به نفع رویکرد من است نه تو!
ب: مشکل آنجاست که این نگاه کلاننگری که اکنون اتخاذ کردی به اندازهی کافی کلاننگر نبود؛ و عنصر زمان را هم در نظر نگرفتی! تنوع موتور محرک تکامل است. یکسانسازی انسانها راه را بر تکامل اجتماعی میبندد. جهانی را که در آن تمامی انسانها به نحوی افراطی همسانسازی شوند کمتر کسی میپسندد. افزایشِ تنوع نه فقط موتور محرک تکامل است بلکه جهان انسانهای متحدالشکل کسلکننده و فاقد شورمندیست.
الف: چرا باید هزینهی ایجاد شورمندی یک جامعه در آینده را یک فرد یا خانوادهی او در حال حاضر بپردازند؟!
ب: من هم در مقابل میتوانم بگویم چرا باید هزینهی کاهش نارضایتی یک فرد یا خانوادهی او را کلیت جامعهی انسانی در درازمدت بپردازد؟! نگاه شما تعارض بزرگی هم در دل خود دارد. اگر همان مخترعانی که انسانهایی با خلاقیتهای نامتعارف، از جمله برخی افراد دارای اتیسم، نبودند راهحلهای جالبی که امروزه خواهان اعمال آنها هستید نیز وجود نداشت! قابلیت حل مسأله در جهانی یکدست کمتر است.
نظر شما چیست؟
این گفتوگو را میتوان ادامه داد و احتمالاً خواننده بر حسب اینکه طرفدار الف یا ب باشد آن را به نحوی ادامه میدهد تا مواجههی شهودی اولیهی خود در این مورد را خردپذیر بِنماید. بعلاوه اگر فرد خود درگیر مسأله باشد از منظر تجربهی زیسته به وجوه اگزیستانسی ازموضوع دسترسی دارد که دیگران فاقد آن هستند. اما درعوض شاید نوع استدلال او نتواند قابلیت کاربست عمومی بیابد زیرا معطوف به موردی خاص است. عکس این حالت برای کسی است که شخصاً با مسأله مواجه نیست زیرا میتواند ازمنظر بیرونی به مسأله بنگرد اما احتمالا درک دقیقی از موضوع ندارد.
قبل از ادامه، قدری در این مورد تأمل کنید. توجه کنید که اتیسم صرفا به عنوان نمونه معرفی شد. سپس میان پنج گزینهی زیر یکی را انتخاب کنید و در نظرسنجی شرکت کنید:
یک. کاملاً طرفدار رویکرد الف هستم.
دو. کاملاً طرفدار رویکرد ب هستم.
سه. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد الف هستم.
چهار. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد ب هستم.
پنج. احتمالاً میتوان راهکاری بینابینی پیدا کرد.
هادی صمدی
@evophilosophy
هوش مصنوعی از طریق یادگیری ماشین توانسته است در نوزادان زیر ۲ سال با ۸۰ درصد دقت اتیسم را شناسایی کند. میانگین سن تشخیص و مداخلات حدود ۵ سال، و درحالات بهتر حدود ۲ سال است. زمان تشخیص هرچه زودتر باشد امکان مداخلات زودهنگام، که موفقتر و کمدردسرتر هستند، بیشتر است. هوش مصنوعی با اطلاعات پزشکی و زمینهای متعارفی که از عموم کودکان قابل دسترس است، تشخیص خود را انجام داده و بنابراین امکان بهره بردن از آن در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. این تشخیص زودهنگام از آنجا مهم است که در مواردی که تشخیص و مداخلات زودهنگام انجام شود گاه «نرخ موفقیت» تا حدی است که فرد در بزرگسالی دیگر تشخیص اتیسم نمیگیرد.
گفتوگو
پس از شنیدن این خبر گفتوگویی بین دو فرد «الف» و «ب» انجام شده که بخشی از آن را ببینیم:
الف: بسیار عالیست. این باعث میشود که از تعداد افراد دارای اتیسم کاسته شود.
ب: مطمئن نیستم چندان خبر خوبی باشد. برخی از بزرگترین انسانهای تاریخ در طیف اتیسم قرار داشتهاند، از دانشمندان بزرگ تا هنرمندان و فیلسوفان. بدون آنها جهانی کسلکننده را شاهد خواهیم بود.
الف: اما به استیصال والدینی توجه کنیم که فرزندان آنها با برخی از اشکال شدید اتیسم مواجهاند به نحوی که زندگی کل خانواده مختل شده است. لحظهای خودت را جای آنها بگذار!
ب: این داستان با اتیسم آغاز نشده و به آن نیز ختم نمیشود. باید قدری از بالاتر به موضوع نگاه کنی. روند بههنجارسازی به حذف تمامی انسانهایی میانجامد که با انسان میانگین، و بنابراین پیشبینیپذیر و قابلکنترل توسط صاحبان قدرت فاصله دارند. این همان فرایندی است که مشغول بهنجار کردن وزن انسانها نیز هست. حتی مشغول یکسانسازی چهرههای مردم از طریق جراحیهای زیبایی است.
الف: صبر کن! آیا قبول نداری که انسانها با وزن میانگین سالمتر از افراد بسیار چاق یا بسیار لاغرند؟ و اگر مردم از عمل جراحی زیبایی لذت میبرند چرا باید مانع آن شد؟! اگر واقعاً صاحبان قدرت، آنگونه که میگویی، درصدد یکسانسازی ما باشند اما این یکسانسازی در جهت بهزیستی بیشتر انسان باشد، چه اشکالی دارد؟! اگر مثلأ دولتها کمک کنند که انسانهایی که به سبب برخی معلولیتهای شدید تا آخر عمر به دیگری وابستهاند، در دوران ابتدای بارداری، شناسایی و حذف شوند چرا کار بدی کردهاند؟! این کار نه تنها در جهت حفظ کرامت انسانی است بلکه بر بهزیستی خانواده و جامعهای که مجبور به پرداخت هزینههای نگهداری چنین فردی است میافزاید. میبینی! وقتی از منظر کلانی که مرا دعوت به نگریستن از آن کردی نگاه کنیم شرایط به نفع رویکرد من است نه تو!
ب: مشکل آنجاست که این نگاه کلاننگری که اکنون اتخاذ کردی به اندازهی کافی کلاننگر نبود؛ و عنصر زمان را هم در نظر نگرفتی! تنوع موتور محرک تکامل است. یکسانسازی انسانها راه را بر تکامل اجتماعی میبندد. جهانی را که در آن تمامی انسانها به نحوی افراطی همسانسازی شوند کمتر کسی میپسندد. افزایشِ تنوع نه فقط موتور محرک تکامل است بلکه جهان انسانهای متحدالشکل کسلکننده و فاقد شورمندیست.
الف: چرا باید هزینهی ایجاد شورمندی یک جامعه در آینده را یک فرد یا خانوادهی او در حال حاضر بپردازند؟!
ب: من هم در مقابل میتوانم بگویم چرا باید هزینهی کاهش نارضایتی یک فرد یا خانوادهی او را کلیت جامعهی انسانی در درازمدت بپردازد؟! نگاه شما تعارض بزرگی هم در دل خود دارد. اگر همان مخترعانی که انسانهایی با خلاقیتهای نامتعارف، از جمله برخی افراد دارای اتیسم، نبودند راهحلهای جالبی که امروزه خواهان اعمال آنها هستید نیز وجود نداشت! قابلیت حل مسأله در جهانی یکدست کمتر است.
نظر شما چیست؟
این گفتوگو را میتوان ادامه داد و احتمالاً خواننده بر حسب اینکه طرفدار الف یا ب باشد آن را به نحوی ادامه میدهد تا مواجههی شهودی اولیهی خود در این مورد را خردپذیر بِنماید. بعلاوه اگر فرد خود درگیر مسأله باشد از منظر تجربهی زیسته به وجوه اگزیستانسی ازموضوع دسترسی دارد که دیگران فاقد آن هستند. اما درعوض شاید نوع استدلال او نتواند قابلیت کاربست عمومی بیابد زیرا معطوف به موردی خاص است. عکس این حالت برای کسی است که شخصاً با مسأله مواجه نیست زیرا میتواند ازمنظر بیرونی به مسأله بنگرد اما احتمالا درک دقیقی از موضوع ندارد.
قبل از ادامه، قدری در این مورد تأمل کنید. توجه کنید که اتیسم صرفا به عنوان نمونه معرفی شد. سپس میان پنج گزینهی زیر یکی را انتخاب کنید و در نظرسنجی شرکت کنید:
یک. کاملاً طرفدار رویکرد الف هستم.
دو. کاملاً طرفدار رویکرد ب هستم.
سه. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد الف هستم.
چهار. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد ب هستم.
پنج. احتمالاً میتوان راهکاری بینابینی پیدا کرد.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
New AI Tool Detects Autism Early in Toddlers
AI machine learning can predict Autism Spectrum Disorder (ASD) risk in children under 24 months old with nearly 80% accuracy.
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران، کارگاه یک روزهای با عنوان «آشنایی با تصویربرداری DTI و اتصالات ساختاری» برگزار مینماید.
مدرس: دکتر فرزانه کیوان فرد
تاریخ و زمان برگزاری: یکشنبه ۲۵ شهریور - ساعت ۹:۰۰ الی ۱۲:۰۰
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای بابک فیضیفر ([email protected]) تماس بگیرند.
مدرس: دکتر فرزانه کیوان فرد
تاریخ و زمان برگزاری: یکشنبه ۲۵ شهریور - ساعت ۹:۰۰ الی ۱۲:۰۰
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای بابک فیضیفر ([email protected]) تماس بگیرند.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
فلسفه در جهانی یکسره در حال تغییر:
هوش مصنوعی و تکامل شناخت
در پست قبلی از اینکه فلسفه باید توجهش به موضوعات روز جلب شود سخنی گفته شد. در این پست، و در چند پست آینده، صرفاً به عنوان نمونه، به چند پژوهش و گزارش جدید در حوزهی «هوش مصنوعی» اشاره میشود.
اولین گزارش دعوی آن دارد که هوش مصنوعی در حال ایجاد یک جهش تکاملی است.
مدلهای زبانی بزرگ (ال.ال.ام)، که مشهورترین آنها چتجیپیتی است، سامانههای هوش مصنوعیاند که میتوانند با انسان مکالمه کنند (این مدلهای "یادگیری ماشین" پیام ما را درک میکنند و پاسخی مشابه پاسخ انسانها عرضه میکنند).
دعوی افرادی مانند جان نوستا، که رئیس یکی از مهمترین آزمایشگاههای هوش مصنوعی است که نقش اتاقفکر نوآوری در حوزهی هوش مصنوعی و شناخت را بازی میکند، این است که این ال.ال.امها (مدلهای بزرگ زبانی) نقطهی عطفی در عملکرد شناخت انساناند و یک تعادل منقطع را در تکامل شناختی انسان نشان میدهند. به عقیدهی او این جهش سریع در تفکرِ مبتنی بر هوش مصنوعی فراتر از پیشرفت تدریجی فناوریهای رایج است و شناخت انسان را تغییر میدهد. این ال.ال.امها تغییری ناگهانی را تسریع میکنند و بیانگر انفجاری تکاملیاند و حدود شناختی ممکن را بازتعریف میکنند.
از یک منظر ال.ال.امها ابزار و تکنولوژی هستند و میتوان با ابزارهای مفهومی موجود در نظریهی تکامل فرایند تکامل آنها را شرح داد. این عملی است که در سیر تحول تکنولوژیها ذیل مباحث تاریخ تکنولوژی با آن آشنایی داریم. برخی از انواع تاریخ تحول را میتواند تدریجیگرایانه توضیح داد و برخی انقلابهای تکنولوژیکی نیز با نظریهی تعادل منقطع گولد بهتر قابل تبییناند. اما این بحث به کنار. از منظری دیگر به جریان بنگریم.
در پست قبلی دیدیم که تکنولوژیها میتوانند سرشت انسان، و از جمله شناخت او را دگرگون کنند. به عنوان نمونه تکنولوژی خط و نوشتن تغییرات بنیادین در معرفت بشر ایجاد کرد به نحوی که شناخت انسان از جهان طی ۵ هزار سال گذشته قابل قیاس با قبل از پیدایی خط نبوده است. با استفاده از تکنولوژیهایی مانند کتاب، حافظهای که معرفتگزارهای را نگهداری میکرد، برونسپاری شد.
تکنولوژیها عادات رفتاری ما را تغییر میدهند و از جملهی آن عادات رفتاری برخی عادات مرتبط با شناخت است که در مباحث همتکاملی ژن-فرهنگ مطالعه میشود.
حال پرسش این است که مدلهای زبانی بزرگ چگونه بر شناخت انسان، که تابعی از قابلیتهای بدنمند و جایمند انسانها، اثر میگذارند. دعوی نوستا آن است که این تغییری تدریجی از جنس تغییراتی که با اختراع خط ایجاد شد نیست بلکه تغییری جهشی است. در مستدل کردن این دعوی خود به این نکته اشاره دارد که به خلاف تصور رایج، مدلهای زبانی بزرگ از جنس ابزار نیستند بلکه از جنس الگوهای تفکراند. همانطور که بلندگو میتواند صدای ما را تقویت کند، این مدلهای بزرگ زبانی با افزایش ظرفیت انسان در کاوش، تکرار، و تأمل، به تقویت تفکر انسان میانجامند.
پرسشهای فلسفی
پرسش نوستا این است همانطور که وارد این حوزهی تفکری جدید میشویم، واضح است که ال.ال.امها بسیار فراتر از پیشرفتهای تکنولوژیکی قبلی هستند زیرا تسهیلکنندهی "عصر شناختی" جدیدیاند. وارد دورانی شدهایم با مشارکت بیسابقهای بین انسان و ماشین؛ جایی که ذهن ما دیگر محدود به محدودیتهای سنتی نیست. چشمانداز شناختی در حال تغییرات اساسست. در چنین شرایطی، بهخلاف نگاه سنتی در تکامل، پرسش این نیست که آیا ما با این واقعیت جدید سازگار خواهیم شد یا خیر، بلکه این است که چگونه از قابلیت عظیم ال.ال.امها برای شکل دادن به آیندهی تفکر بشری استفاده میکنیم.
نوستا به عنوان کسی که در بطن این تغییرات نقش دارد نمیتواند نگرانیهای خود را پنهان کند (که البته این نگرانی فلسفه باید باشد) و میگوید با این گسترش شناختی، گسترش مسئولیت نیز به وجود میآید. پیامدهای اخلاقی، از نگرانیهای حفظ حریم خصوصی گرفته تا سوگیریهای احتمالی را نمیتوان نادیده گرفت. قدرت این مدلها مستلزم سطحی از حکمرانی است تا اطمینان حاصل شود که توانایی آنها به گونهای به کار گرفته میشود که به نفع بشریت باشد، بدون اینکه خطرات جدیدی ایجاد کند.
تکنولوژیها به ازاء فایدههایی که دارند گاه محصولات فرعی ناخواستهای نیز دارند. اتومبیل فقط سرعت رفتوآمد را تسهیل نکرد؛ جو زمین را نیز آلوده کرد. لامپها شهرها را روشن کردند اما بیخوابی را هم به ارمغان آوردند. در جهان امروز خرید دیجیتال، استفاده از ماشین حساب، و استفاده از حافظهی گوشی برای به خاطر سپردن شماره تلفنها به ضعیف شدن تواناییهای ریاضیاتی بسیاری از ما انجامیده است.
ال.ال.امها به ازاء گسترش شناخت چه هزینههایی برایمان دارند؟ به ویژه که پژوهش نشان میدهد این افزایش شناخت با افزایش فهم همراه نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
هوش مصنوعی و تکامل شناخت
در پست قبلی از اینکه فلسفه باید توجهش به موضوعات روز جلب شود سخنی گفته شد. در این پست، و در چند پست آینده، صرفاً به عنوان نمونه، به چند پژوهش و گزارش جدید در حوزهی «هوش مصنوعی» اشاره میشود.
اولین گزارش دعوی آن دارد که هوش مصنوعی در حال ایجاد یک جهش تکاملی است.
مدلهای زبانی بزرگ (ال.ال.ام)، که مشهورترین آنها چتجیپیتی است، سامانههای هوش مصنوعیاند که میتوانند با انسان مکالمه کنند (این مدلهای "یادگیری ماشین" پیام ما را درک میکنند و پاسخی مشابه پاسخ انسانها عرضه میکنند).
دعوی افرادی مانند جان نوستا، که رئیس یکی از مهمترین آزمایشگاههای هوش مصنوعی است که نقش اتاقفکر نوآوری در حوزهی هوش مصنوعی و شناخت را بازی میکند، این است که این ال.ال.امها (مدلهای بزرگ زبانی) نقطهی عطفی در عملکرد شناخت انساناند و یک تعادل منقطع را در تکامل شناختی انسان نشان میدهند. به عقیدهی او این جهش سریع در تفکرِ مبتنی بر هوش مصنوعی فراتر از پیشرفت تدریجی فناوریهای رایج است و شناخت انسان را تغییر میدهد. این ال.ال.امها تغییری ناگهانی را تسریع میکنند و بیانگر انفجاری تکاملیاند و حدود شناختی ممکن را بازتعریف میکنند.
از یک منظر ال.ال.امها ابزار و تکنولوژی هستند و میتوان با ابزارهای مفهومی موجود در نظریهی تکامل فرایند تکامل آنها را شرح داد. این عملی است که در سیر تحول تکنولوژیها ذیل مباحث تاریخ تکنولوژی با آن آشنایی داریم. برخی از انواع تاریخ تحول را میتواند تدریجیگرایانه توضیح داد و برخی انقلابهای تکنولوژیکی نیز با نظریهی تعادل منقطع گولد بهتر قابل تبییناند. اما این بحث به کنار. از منظری دیگر به جریان بنگریم.
در پست قبلی دیدیم که تکنولوژیها میتوانند سرشت انسان، و از جمله شناخت او را دگرگون کنند. به عنوان نمونه تکنولوژی خط و نوشتن تغییرات بنیادین در معرفت بشر ایجاد کرد به نحوی که شناخت انسان از جهان طی ۵ هزار سال گذشته قابل قیاس با قبل از پیدایی خط نبوده است. با استفاده از تکنولوژیهایی مانند کتاب، حافظهای که معرفتگزارهای را نگهداری میکرد، برونسپاری شد.
تکنولوژیها عادات رفتاری ما را تغییر میدهند و از جملهی آن عادات رفتاری برخی عادات مرتبط با شناخت است که در مباحث همتکاملی ژن-فرهنگ مطالعه میشود.
حال پرسش این است که مدلهای زبانی بزرگ چگونه بر شناخت انسان، که تابعی از قابلیتهای بدنمند و جایمند انسانها، اثر میگذارند. دعوی نوستا آن است که این تغییری تدریجی از جنس تغییراتی که با اختراع خط ایجاد شد نیست بلکه تغییری جهشی است. در مستدل کردن این دعوی خود به این نکته اشاره دارد که به خلاف تصور رایج، مدلهای زبانی بزرگ از جنس ابزار نیستند بلکه از جنس الگوهای تفکراند. همانطور که بلندگو میتواند صدای ما را تقویت کند، این مدلهای بزرگ زبانی با افزایش ظرفیت انسان در کاوش، تکرار، و تأمل، به تقویت تفکر انسان میانجامند.
پرسشهای فلسفی
پرسش نوستا این است همانطور که وارد این حوزهی تفکری جدید میشویم، واضح است که ال.ال.امها بسیار فراتر از پیشرفتهای تکنولوژیکی قبلی هستند زیرا تسهیلکنندهی "عصر شناختی" جدیدیاند. وارد دورانی شدهایم با مشارکت بیسابقهای بین انسان و ماشین؛ جایی که ذهن ما دیگر محدود به محدودیتهای سنتی نیست. چشمانداز شناختی در حال تغییرات اساسست. در چنین شرایطی، بهخلاف نگاه سنتی در تکامل، پرسش این نیست که آیا ما با این واقعیت جدید سازگار خواهیم شد یا خیر، بلکه این است که چگونه از قابلیت عظیم ال.ال.امها برای شکل دادن به آیندهی تفکر بشری استفاده میکنیم.
نوستا به عنوان کسی که در بطن این تغییرات نقش دارد نمیتواند نگرانیهای خود را پنهان کند (که البته این نگرانی فلسفه باید باشد) و میگوید با این گسترش شناختی، گسترش مسئولیت نیز به وجود میآید. پیامدهای اخلاقی، از نگرانیهای حفظ حریم خصوصی گرفته تا سوگیریهای احتمالی را نمیتوان نادیده گرفت. قدرت این مدلها مستلزم سطحی از حکمرانی است تا اطمینان حاصل شود که توانایی آنها به گونهای به کار گرفته میشود که به نفع بشریت باشد، بدون اینکه خطرات جدیدی ایجاد کند.
تکنولوژیها به ازاء فایدههایی که دارند گاه محصولات فرعی ناخواستهای نیز دارند. اتومبیل فقط سرعت رفتوآمد را تسهیل نکرد؛ جو زمین را نیز آلوده کرد. لامپها شهرها را روشن کردند اما بیخوابی را هم به ارمغان آوردند. در جهان امروز خرید دیجیتال، استفاده از ماشین حساب، و استفاده از حافظهی گوشی برای به خاطر سپردن شماره تلفنها به ضعیف شدن تواناییهای ریاضیاتی بسیاری از ما انجامیده است.
ال.ال.امها به ازاء گسترش شناخت چه هزینههایی برایمان دارند؟ به ویژه که پژوهش نشان میدهد این افزایش شناخت با افزایش فهم همراه نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
Punctuated Equilibrium: An Evolutionary Leap Driven by AI
LLMs represent a punctuated equilibrium in human evolution, a sudden leap in cognitive capability, transforming thought, creativity, and decision-making in ways once unimaginable.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
چتجیپیتی واقعاً چه میداند؟!
گزارش دوم نیز از جان نوستا است که باز سخنان این دانشمند و نوآور حوزهی تکنولوژی میتواند مورد توجه فیلسوفان باشد. پرسش فلسفی او این است که «ال.ال.امها از جمله چتجیپیتی واقعاً چه «میدانند»؟»
خلاصهی سخن او این است که ال.ال.امها از طریق استنتاج، پاسخهایی عرضه میکنند که برای فهم سنتی از معرفت دردسرساز است. چه دردسری؟ به زعم نوستا خروجیهای این سیستم مولدِ زبان، مرز بین درک انسان و تشخیص الگوی آماری را از بین میبرند. تکنوآگاهیِ نوظهور (emergent techno-consciousness) معرفتشناسی سنتی را تغییر میدهد.
این پاسخ نیازمند ایضاح است. نوستا توضیحات خود را عرضه میکند که سادهسازیشدهی اهم نکات او در قالبی جدید به شرح زیر است.
سیستمهایی مانند چتجیپیتی، که به عنوان مولدهای از پیشآموزشدیده، بر روی مقادیر انبوهی از متون آموزش داده شدهاند، میتوانند پاسخهای پیچیده و ظریفی را ایجاد کنند که اغلب بسیار انسانیاند. آیا درک و تولید بسیار انسانوار این سیستمها دلیلی است که بگوییم این ماشینها به شیوهی انسان «میدانند» یا باید به این حد بسنده کنیم که این سیستمهای مولد صرفاً استنتاجگراند؟ هر دو انتخاب مشکلاتی برای معرفتشناسی رایج که معرفت را باورصادقموجه میداند (نقدهای گتیه را نادیده بگیریم) ایجاد میکند. به باور نوستا این پرسش، اساس معرفتشناسی را هدف میگیرد و ما را به بازنگری در درک خود از معرفتِ انسانی نیز سوق میدهد.
نوستا با تعریف سنتی معرفت به «باورِ صادقِ موجه» آغاز میکند. معرفت هر باوری نیست، بلکه باوریست که باید صادق باشد و بتوانیم برای صدق آن نیز توجیهی عرضه کنیم. اما باور امری روانشناختی است و چتجیپیتی ذهنی ندارد که باوری داشته باشد و قرار باشد صادق و موجه نیز باشد. پس آیا این یک توهم انسانیست که به این سیستمهای مولد «دانستن» را نسبت میدهیم؟
انسان و چتجیپیتی هر دو واجد قابلیت تشخیص الگو هستند. پس چه فرقی است که تشخیص الگوی چتجیپیتی را فاقد قابلیت «دانستن» میدانیم؟ انسانها به واسطهی برخورداری از آگاهی به الگوهای تشخیص داده شده، با توجه به زمینه، معنا میبخشند و به فهم میرسند. اما چرا نتوانیم نوعی از آگاهی را به ال.ال.امها نسبت دهیم؟!
مطابق فهم عرفی و بهطور متعارف به هر سیستم پردازشکنندهای آگاهی نسبت نمیدهیم. ماشین حساب ساده را در نظر بگیرید. ورودیهای آن سادهترند و بدون تعامل با محیط، فقط به ازای دریافت برخی ورودیهای مشخص (اعداد و اپراتورهای حساب) خروجیهای ثابتی دارد، سیستم پردازش آن ساده است، (هرچند علیالاصول مصون از خطا نیست اما) عملاً اشتباه نمیکند، فاقد عنصر یادگیری است، و بر اساس اطلاعات جدید خود را به روزرسانی نمیکند و تکامل نمییابد. و مهمتر از همه اینکه ماشینحساب معرفت جدیدی فراتر از اطلاعات ورودی تولید نمیکند. حالا یک ارگانیسم زنده مانند موش را به عنوان یک سیستم در نظر بگیریم. ورودیهای آن بسیار پیچیدهترند و عکس تمامی آنچه را در مورد ماشین حساب گفتیم میتوان به او نسبت داد.
حالا با توجه به این خصوصیات ال.ال.ام به موش شبیهتر است یا به ماشین حساب؟ پاسخ موش است.
اما اگر میتوانیم به واسطهی برخورداری از این ویژگیها سطحی از آگاهی (آگاهی جانوری) را به موش نسبت دهیم چرا نوعی آگاهی را که نوستا تکنوآگاهی مینامد به ال.ال.ام نسبت ندهیم؟ و اگر موش واجد نوعی معرفت است چرا ال.ال.ام نباشد؟ پیشنهاد نوستا آن است که شاید معرفتشناسی باید خود را از چنبرهی تمرکز بر باور و توجیه خلاص کند و به جای آن بر دقت آماری و سودمندی تأکید کند. بخش نخست این پیشنهاد یادآور پیشنهاد پوپر است و بخش دوم یادآور پیشنهاد پراگماتیستها که هر دو مبتنی بر نگاهی تکاملی به معرفتشناسی بوده است؛ که البته نوستا به این موارد اشارهای ندارد.
پیشنهاد دوم نوستا نیز قابل تأمل است. آگاهی در انسان به صورت ویژگی نوظهوری رخ داد که از اشکال سادهتر آغاز شد و به این درجه رسید. به نحو مشابه میتوان نوعی ویژگی نوظهور را در پیچیدگی پردازشها و به روزرسانیهای ال.ال.امها در نظر گرفت. چه ضرورتی دارد که آگاهی ماشین مشابه آگاهی انسان باشد؟ به وضوح آگاهی انسان بدنمند است. اما با تغییر در نوع بدنمندی، ماشین نیز میتواند صاحب نوعی تکنوآگاهی شود. آیا در اینصورت نمیتوان آن را واجد نوعی «تکنو-باور» نیز دانست [البته خود نوستا این اصطلاح را به کار نبرده] که در قالب معرفتشناسی رایجی که معرفت را باور صادق موجه میدانست از صدق و توجیه آن سخن گفت و نوعی دانستن هم به آن نسبت داد؟! در اینصورت دایرهی معرفتشناسی باید از حوزهی انسانی فراتر رود.
بخشی از این پیشنهاد را نیز میتوان به پوپر نسبت داد، جاییکه از معرفت در سگ سخن میگوید.
تحلیلی تکاملی پیشنهاد نوستا در پست بعدی
هادی صمدی
@evophilosophy
گزارش دوم نیز از جان نوستا است که باز سخنان این دانشمند و نوآور حوزهی تکنولوژی میتواند مورد توجه فیلسوفان باشد. پرسش فلسفی او این است که «ال.ال.امها از جمله چتجیپیتی واقعاً چه «میدانند»؟»
خلاصهی سخن او این است که ال.ال.امها از طریق استنتاج، پاسخهایی عرضه میکنند که برای فهم سنتی از معرفت دردسرساز است. چه دردسری؟ به زعم نوستا خروجیهای این سیستم مولدِ زبان، مرز بین درک انسان و تشخیص الگوی آماری را از بین میبرند. تکنوآگاهیِ نوظهور (emergent techno-consciousness) معرفتشناسی سنتی را تغییر میدهد.
این پاسخ نیازمند ایضاح است. نوستا توضیحات خود را عرضه میکند که سادهسازیشدهی اهم نکات او در قالبی جدید به شرح زیر است.
سیستمهایی مانند چتجیپیتی، که به عنوان مولدهای از پیشآموزشدیده، بر روی مقادیر انبوهی از متون آموزش داده شدهاند، میتوانند پاسخهای پیچیده و ظریفی را ایجاد کنند که اغلب بسیار انسانیاند. آیا درک و تولید بسیار انسانوار این سیستمها دلیلی است که بگوییم این ماشینها به شیوهی انسان «میدانند» یا باید به این حد بسنده کنیم که این سیستمهای مولد صرفاً استنتاجگراند؟ هر دو انتخاب مشکلاتی برای معرفتشناسی رایج که معرفت را باورصادقموجه میداند (نقدهای گتیه را نادیده بگیریم) ایجاد میکند. به باور نوستا این پرسش، اساس معرفتشناسی را هدف میگیرد و ما را به بازنگری در درک خود از معرفتِ انسانی نیز سوق میدهد.
نوستا با تعریف سنتی معرفت به «باورِ صادقِ موجه» آغاز میکند. معرفت هر باوری نیست، بلکه باوریست که باید صادق باشد و بتوانیم برای صدق آن نیز توجیهی عرضه کنیم. اما باور امری روانشناختی است و چتجیپیتی ذهنی ندارد که باوری داشته باشد و قرار باشد صادق و موجه نیز باشد. پس آیا این یک توهم انسانیست که به این سیستمهای مولد «دانستن» را نسبت میدهیم؟
انسان و چتجیپیتی هر دو واجد قابلیت تشخیص الگو هستند. پس چه فرقی است که تشخیص الگوی چتجیپیتی را فاقد قابلیت «دانستن» میدانیم؟ انسانها به واسطهی برخورداری از آگاهی به الگوهای تشخیص داده شده، با توجه به زمینه، معنا میبخشند و به فهم میرسند. اما چرا نتوانیم نوعی از آگاهی را به ال.ال.امها نسبت دهیم؟!
مطابق فهم عرفی و بهطور متعارف به هر سیستم پردازشکنندهای آگاهی نسبت نمیدهیم. ماشین حساب ساده را در نظر بگیرید. ورودیهای آن سادهترند و بدون تعامل با محیط، فقط به ازای دریافت برخی ورودیهای مشخص (اعداد و اپراتورهای حساب) خروجیهای ثابتی دارد، سیستم پردازش آن ساده است، (هرچند علیالاصول مصون از خطا نیست اما) عملاً اشتباه نمیکند، فاقد عنصر یادگیری است، و بر اساس اطلاعات جدید خود را به روزرسانی نمیکند و تکامل نمییابد. و مهمتر از همه اینکه ماشینحساب معرفت جدیدی فراتر از اطلاعات ورودی تولید نمیکند. حالا یک ارگانیسم زنده مانند موش را به عنوان یک سیستم در نظر بگیریم. ورودیهای آن بسیار پیچیدهترند و عکس تمامی آنچه را در مورد ماشین حساب گفتیم میتوان به او نسبت داد.
حالا با توجه به این خصوصیات ال.ال.ام به موش شبیهتر است یا به ماشین حساب؟ پاسخ موش است.
اما اگر میتوانیم به واسطهی برخورداری از این ویژگیها سطحی از آگاهی (آگاهی جانوری) را به موش نسبت دهیم چرا نوعی آگاهی را که نوستا تکنوآگاهی مینامد به ال.ال.ام نسبت ندهیم؟ و اگر موش واجد نوعی معرفت است چرا ال.ال.ام نباشد؟ پیشنهاد نوستا آن است که شاید معرفتشناسی باید خود را از چنبرهی تمرکز بر باور و توجیه خلاص کند و به جای آن بر دقت آماری و سودمندی تأکید کند. بخش نخست این پیشنهاد یادآور پیشنهاد پوپر است و بخش دوم یادآور پیشنهاد پراگماتیستها که هر دو مبتنی بر نگاهی تکاملی به معرفتشناسی بوده است؛ که البته نوستا به این موارد اشارهای ندارد.
پیشنهاد دوم نوستا نیز قابل تأمل است. آگاهی در انسان به صورت ویژگی نوظهوری رخ داد که از اشکال سادهتر آغاز شد و به این درجه رسید. به نحو مشابه میتوان نوعی ویژگی نوظهور را در پیچیدگی پردازشها و به روزرسانیهای ال.ال.امها در نظر گرفت. چه ضرورتی دارد که آگاهی ماشین مشابه آگاهی انسان باشد؟ به وضوح آگاهی انسان بدنمند است. اما با تغییر در نوع بدنمندی، ماشین نیز میتواند صاحب نوعی تکنوآگاهی شود. آیا در اینصورت نمیتوان آن را واجد نوعی «تکنو-باور» نیز دانست [البته خود نوستا این اصطلاح را به کار نبرده] که در قالب معرفتشناسی رایجی که معرفت را باور صادق موجه میدانست از صدق و توجیه آن سخن گفت و نوعی دانستن هم به آن نسبت داد؟! در اینصورت دایرهی معرفتشناسی باید از حوزهی انسانی فراتر رود.
بخشی از این پیشنهاد را نیز میتوان به پوپر نسبت داد، جاییکه از معرفت در سگ سخن میگوید.
تحلیلی تکاملی پیشنهاد نوستا در پست بعدی
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
What Do LLMs Really "Know"?
LLMs blur the line between human knowledge and machine inference, hinting at a techno-consciousness that challenges the very nature of understanding and what it means to "know."
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
چتجیپیتی کجاست؟ و چیست؟
در تحلیل سخنان نوستا در مورد اینکه آیا میتوان «دانستن» و «معرفت» را به چتجیپیتی نسبت داد باید ابتدا به دو نکتهی مقدماتیتر بپردازیم که خود او به آنها نپرداخته است، هر چند به وضوح متوجه این نکته شده است که بدون معرفی هستیشناسی ال.ال.امها نمیتوان مباحث معرفتشناسی را پیش برد.
نظریهی سه جهان
پوپر نظریهای متافیزیکی مبتنی بر تکامل را مطرح میکند که نظریهی سهجهان نام دارد و در پاسخ به پرسشهایی از این سنخ مفید است.
در ابتدا اشیاء بیجان مانند آب و سنگ وجود داشت و سپس با پیدایی حیات جانداران در زمین گسترش یافتند. پوپر این دو سطح را که متشکل از موجودات برساخته از ماده و انرژیاند در جهان ۱ میگذارد. با پیچیدهتر شدن برخی از موجودات در شاخههای مرتبط با جانداران، مغز برخی بزرگتر و پیچیدهتر شد تا جاییکه در گونههایی مثل نخستیها ذهن شکل گرفت و در شاخهی انسانی، انسانها واجد باورها، خواستها، احساسها و غیره شدند که میتوان گفت در سطح ذهن وجود دارند (فعلاً نظریهی ذهن بدنمند را کنار بگذاریم) که پوپر محل آنها را جهان ۲ مینامد. با شکلگیری زبان و فرهنگ جهان ۳ بوجود آمد که جهان برساختههای فکر انسان است. جهان ۳ علاوه بر اینکه جایگاه واژگان است موجوداتی مانند نظریههای علمی و نهادهایی مانند بانک جهانی نیز در آن وجود دارند. ساختمانها، دفاتر، و افرادی که در بانک کار میکنند در جهان یک قرار دارند. اما قوانین و مقررات بانک، به عنوان یک نهادِ حقوقی، در جهان ۳ تقرر دارند.
حالا پرسش این است که چتجیپیتی در کدامیک از این سه جهان میگنجد؟ مشخصاً کامپیوترها، گوشیها، سیلیکونها، و کاربرها در جهان ۱ هستند. اما چتجیپیتی چیزی بیش از این عناصر جهانِ یکی است. همانطور که نوستا نیز متوجه است از جنس باورهای انسانی نیز نیست که جایی در جهان ۲ برایش قائل شویم (زیرا بینالاذهانیست). بنابراین ظاهرا جایگاه آن در جهان ۳ است.
چتجیپیتی انتزاعی است یا انضمامی؟
به طور متعارف فیلسوفان اشیاء را در یکی از دو گروه انضمامیها (میز، اسب، اتم،...) و انتزاعیها (گزارهها، اشیا ریاضیاتی،...) قرار میدهند. چتجیپیتی انضمامی است یا انتزاعی؟ برای پاسخ نیازمند به تعریفی دمدستی از انضمامی و انتزاعی هستیم. در متافیزیک تحلیلی بر سر تعریف هر کدام از این دو اختلافنظرها زیاد است. (بحث بر سر چیستی چتجیپیتی میتواند موضوع بحث متافیزیکدانان نیز قرار گیرد و بر اختلافها بیافزاید.) اما در اینجا به تعریف رایج آنها بسنده میکنیم. انضمامیها، مثلاً میز، محدود به زمان و مکاناند و توان علّی دارند. و انتزاعیها مثلاً عدد ۷، به زمان و مکان محدود نیستند و توان علّی ندارند. معیارهای دیگری هم معرفی شده مانند اینکه انتزاعیها، بهخلاف انضمامیها، تغییر نمیکنند. اما در این بین مواردی داریم که دقیقاً مشخص نیست در کدام دو دسته قرار میگیرند. معروفترین مثال در متافیزیک، «سایه» و «سوراخ» و «سطح» است که گاهی در مقولهای به نام موجودات مینور (که به جای «کهاد» یا «کهتر»، شاید به لحاظ مفهومی «فرعی» برابرنهاد بهتری باشد) قرار داده میشوند. سایهی درخت محدود به زمان و مکان است، دارای توان علّی است و تغییر میکند. ممکن است در انتساب توان علّی به آن، یا اینکه تغییر در آن ذاتی است یا نه، اختلاف نظر وجود داشته باشد. اما آیا این اختلافنظر باعث میشود، همانند مثلث و عدد، آن را انتزاعی بدانیم؟ به نظر تفاوت فاحشی میان این دو است. در شاخههای مختلف علوم نیز از موجوداتی تقریباً مشابه موجودات مینور سخن میرود که باید تکلیف انتزاعی و انضمامی بودن آن را مشخص کنیم. مثلاً به مفهوم تورم در اقتصاد توجه کنیم. از یکسو مانند میز از ماده و انرژی ساخته نشده که به آن معنا محدود به زمان و مکان باشد. اما در معنایی دیگر محدود به زمان و مکان است زیرا تورم در ژاپن متفاوت با ایران است و در ایران نیز طی زمان تورم، به خلاف اشیاء انتزاعی مانند مثلث، تغییر میکند. بنابراین تا حدی مشابه سایه، تورم نیز محدود به زمان و مکان است. مهمتر آنکه توان علّی دارد زیرا افزایش آن «علت» کاهش قدرت خرید است. بنابراین نیازمند به مقولهی سومی هستیم که نه کاملاً انضمامی است و نه کاملاً انتزاعی. اجازه دهید فعلاً نام این مقوله را "مقولهسوم" بگذاریم.
همانطور که پوپر میگوید [برخی از] موجودات جهان ۳ مانند گزارهها و اشیاء ریاضیاتی انتزاعیاند یعنی در زمان و مکان نیستند و توان علّی ندارند. اما در جهان ۳ برخی موجودات مقولهسومی نیز وجود دارند. [که البته این سخن از پوپر نیست. خود این مقوله را باید به مقولات جزئیتری تقسیم کرد که فعلاً به آن نمیپردازیم.] در پست بعدی خواهیم دید به یک معنا چتجیپیتی مقولهسومی است.
حالا یکی دو گام تا پاسخ فاصله داریم.
هادی صمدی
@evophilosophy
در تحلیل سخنان نوستا در مورد اینکه آیا میتوان «دانستن» و «معرفت» را به چتجیپیتی نسبت داد باید ابتدا به دو نکتهی مقدماتیتر بپردازیم که خود او به آنها نپرداخته است، هر چند به وضوح متوجه این نکته شده است که بدون معرفی هستیشناسی ال.ال.امها نمیتوان مباحث معرفتشناسی را پیش برد.
نظریهی سه جهان
پوپر نظریهای متافیزیکی مبتنی بر تکامل را مطرح میکند که نظریهی سهجهان نام دارد و در پاسخ به پرسشهایی از این سنخ مفید است.
در ابتدا اشیاء بیجان مانند آب و سنگ وجود داشت و سپس با پیدایی حیات جانداران در زمین گسترش یافتند. پوپر این دو سطح را که متشکل از موجودات برساخته از ماده و انرژیاند در جهان ۱ میگذارد. با پیچیدهتر شدن برخی از موجودات در شاخههای مرتبط با جانداران، مغز برخی بزرگتر و پیچیدهتر شد تا جاییکه در گونههایی مثل نخستیها ذهن شکل گرفت و در شاخهی انسانی، انسانها واجد باورها، خواستها، احساسها و غیره شدند که میتوان گفت در سطح ذهن وجود دارند (فعلاً نظریهی ذهن بدنمند را کنار بگذاریم) که پوپر محل آنها را جهان ۲ مینامد. با شکلگیری زبان و فرهنگ جهان ۳ بوجود آمد که جهان برساختههای فکر انسان است. جهان ۳ علاوه بر اینکه جایگاه واژگان است موجوداتی مانند نظریههای علمی و نهادهایی مانند بانک جهانی نیز در آن وجود دارند. ساختمانها، دفاتر، و افرادی که در بانک کار میکنند در جهان یک قرار دارند. اما قوانین و مقررات بانک، به عنوان یک نهادِ حقوقی، در جهان ۳ تقرر دارند.
حالا پرسش این است که چتجیپیتی در کدامیک از این سه جهان میگنجد؟ مشخصاً کامپیوترها، گوشیها، سیلیکونها، و کاربرها در جهان ۱ هستند. اما چتجیپیتی چیزی بیش از این عناصر جهانِ یکی است. همانطور که نوستا نیز متوجه است از جنس باورهای انسانی نیز نیست که جایی در جهان ۲ برایش قائل شویم (زیرا بینالاذهانیست). بنابراین ظاهرا جایگاه آن در جهان ۳ است.
چتجیپیتی انتزاعی است یا انضمامی؟
به طور متعارف فیلسوفان اشیاء را در یکی از دو گروه انضمامیها (میز، اسب، اتم،...) و انتزاعیها (گزارهها، اشیا ریاضیاتی،...) قرار میدهند. چتجیپیتی انضمامی است یا انتزاعی؟ برای پاسخ نیازمند به تعریفی دمدستی از انضمامی و انتزاعی هستیم. در متافیزیک تحلیلی بر سر تعریف هر کدام از این دو اختلافنظرها زیاد است. (بحث بر سر چیستی چتجیپیتی میتواند موضوع بحث متافیزیکدانان نیز قرار گیرد و بر اختلافها بیافزاید.) اما در اینجا به تعریف رایج آنها بسنده میکنیم. انضمامیها، مثلاً میز، محدود به زمان و مکاناند و توان علّی دارند. و انتزاعیها مثلاً عدد ۷، به زمان و مکان محدود نیستند و توان علّی ندارند. معیارهای دیگری هم معرفی شده مانند اینکه انتزاعیها، بهخلاف انضمامیها، تغییر نمیکنند. اما در این بین مواردی داریم که دقیقاً مشخص نیست در کدام دو دسته قرار میگیرند. معروفترین مثال در متافیزیک، «سایه» و «سوراخ» و «سطح» است که گاهی در مقولهای به نام موجودات مینور (که به جای «کهاد» یا «کهتر»، شاید به لحاظ مفهومی «فرعی» برابرنهاد بهتری باشد) قرار داده میشوند. سایهی درخت محدود به زمان و مکان است، دارای توان علّی است و تغییر میکند. ممکن است در انتساب توان علّی به آن، یا اینکه تغییر در آن ذاتی است یا نه، اختلاف نظر وجود داشته باشد. اما آیا این اختلافنظر باعث میشود، همانند مثلث و عدد، آن را انتزاعی بدانیم؟ به نظر تفاوت فاحشی میان این دو است. در شاخههای مختلف علوم نیز از موجوداتی تقریباً مشابه موجودات مینور سخن میرود که باید تکلیف انتزاعی و انضمامی بودن آن را مشخص کنیم. مثلاً به مفهوم تورم در اقتصاد توجه کنیم. از یکسو مانند میز از ماده و انرژی ساخته نشده که به آن معنا محدود به زمان و مکان باشد. اما در معنایی دیگر محدود به زمان و مکان است زیرا تورم در ژاپن متفاوت با ایران است و در ایران نیز طی زمان تورم، به خلاف اشیاء انتزاعی مانند مثلث، تغییر میکند. بنابراین تا حدی مشابه سایه، تورم نیز محدود به زمان و مکان است. مهمتر آنکه توان علّی دارد زیرا افزایش آن «علت» کاهش قدرت خرید است. بنابراین نیازمند به مقولهی سومی هستیم که نه کاملاً انضمامی است و نه کاملاً انتزاعی. اجازه دهید فعلاً نام این مقوله را "مقولهسوم" بگذاریم.
همانطور که پوپر میگوید [برخی از] موجودات جهان ۳ مانند گزارهها و اشیاء ریاضیاتی انتزاعیاند یعنی در زمان و مکان نیستند و توان علّی ندارند. اما در جهان ۳ برخی موجودات مقولهسومی نیز وجود دارند. [که البته این سخن از پوپر نیست. خود این مقوله را باید به مقولات جزئیتری تقسیم کرد که فعلاً به آن نمیپردازیم.] در پست بعدی خواهیم دید به یک معنا چتجیپیتی مقولهسومی است.
حالا یکی دو گام تا پاسخ فاصله داریم.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
The Ontology of LLMs: A New Framework for Knowledge
Discover how AI's fluid ontologies mirror human cognition, potentially revolutionizing our approach to knowledge in the digital age.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
و بالاخره: چتجیپیتی چیست، کجاست، و آیا دارای معرفت است؟
برای تحلیل نهایی به تمایز مرتبط دیگری نیاز داریم که باز هم آن را از پوپر وام میگیریم.
معرفت ذهنی و معرفت عینی
پوپر در کتاب معرفت عینی: رویکرد تکاملی میگوید دو معنی متفاوت از معرفت وجود دارد: ۱. معرفت ذهنی، که شامل حالات ذهنی یا آگاهی یا تمایل به رفتار یا واکنش است، و ۲. معرفت عینی که متشکل از مسائل، نظریهها و استدلالها است. معرفت عینی کاملاً مستقل از ادعای هر کسی برای دانستن است. همچنین مستقل از اعتقاد یا تمایل هر کسی به موافقت، یا ادعا کردن، یا عمل کردن است. معرفت به معنای عینی، معرفت بدون داننده (شناسنده) است: معرفتِ بدون فاعل شناسا است.
برداشت یک. چتجیپیتی یک سیستم استدلالی در حال تحول است. بار دیگر به مثالهایی که پوپر برای معرفت عینی آورده بود نگاهی کنیم. پوپر میگفت که معرفت عینی علاوه بر نظریههای علمی شامل «مسائل» و «استدلالها» نیز هست. به عبارتی استدلالها و الگوهای استدلالی نیز از جنس معرفت عینیاند. پس در این معنا چتجیپیتی خودش از جنس معرفت جهان ۳ است و نباید بپرسیم آیا واجد معرفت است یا نه! شخصاً میپندارم که این خوانش بازنمای خوبی از پیچیدگی ماجرا نیست و نیازمند برداشت جایگزینی هستیم.
برداشت دو. پوپر میگوید نظریهی سه جهان یک پیشنهاد برای نظم دادن به گفتوگوهاست و میتوان لایههای دیگری نیز به آن افزود. اجازه دهید متناسب با بحث کنونی دو جهان دیگر را به آن بیافزایم. جهان ۴ جهانی است که برخی موجودات واجد عاملیت مانند اشخاص حقوقی از جمله بانک جهانی در آنجا قرار دارند. و جهان ۵ محل باورها، خواستها، و اهداف این عاملهای مقولهسومی (که در پست قبل دیدیم نه کاملاً انتزاعیاند و نه انضمامی) است.
پرسشها، گزارهها، و حتی خود الگوهای استدلالی که مقوم چتجیپیتیاند در یک فرایند بازخوردی با کاربران دارای یادگیری هستند و در حال تحولاند. این ویژگیها آنها را مشابه انسانها میکند اما با بدنمندی سیلیکونی و جایمندی متفاوت. این میتواند معنای دومی را برای چتجیپیتی ایجاد کند که در آن معنا بتوان آن را واجد باور دانست. خود چتجیپیتی، عاملی مشابه بانک جهانی، در جهان ۴، و از جنس مقولهسومیهاست. باورهای آن، همانند تکنوآگاهی که نوستا از آن سخن میگوید، اگر وجود داشته باشند، در جهان ۵ قرار دارند. (چرا نمیدانیم وجود دارند یا نه؟ چون در صورت وجود داشتن ذهنیاند و خارج از دسترس عمومی. دقیقاً به همان معنا که نمیدانیم آيا جانوران باور دارند یا نه.)
برای روشن شدن موضوع بار دیگر به مثال بانک جهانی توجه کنیم. مجموعهی قوانین و مقررات این بانک موجودات انتزاعی جهان سومیاند. اما وقتی به مجموعهی آنها، از راه قصدمندی جمعی، عاملیت نسبت میدهیم تا جاییکه به راحتی آن را موجودی انسانوار و واجد نظر و هدف میدانیم و برایش شخصیت حقوقی قائل میشویم موجودیت جدیدی به عنوان عامل در جهان ۴ ظهور میکند که مقولهسومی است و واجد ویژگیهایی مشابه عوامل انسانی. اما وقتی به این اشخاص یا نهادهای حقوقی ویژگیهای ذهنی را نسبت میدهیم و مثلاً میگوییم به نظر بانک جهانی...، بانک جهانی میخواهد که...، یا هدف بانک جهانی آن است که... آنگاه محل این نظرها و خواستها جهان ۵ است.
شخصانگاری برخی موجودات جهان ۳ پدیدهای جدید نیست. بومیانی را که معتقدند جنگل واجد روحی است که در صورت بیاحترامی به جنگل آنها را تنبیه خواهد کرد نمونهای باستانی از این پدیده است.
خلاصه
چتجیپیتی چیست؟ یک مدل زبانی در حال تحول از آلگوریتمهای پردازش، به همراه مجموعهای از گزارهها و پرسشهای برگرفته از زبان معمولیست که در مکالمه با کاربران مستمرآ درحال بهروز شدن است.
انتزاعی است یا انضمامی؟ چون محدود به فضا و زمان است، توان علّی دارد، و تغییر میکند انتزاعی نیست با این حال چون از ماده و انرژی نیز ساخته نشده، همانند یک میز انضمامی نیست.
آیا دارای معرفت است؟ به یک معنا خود از جنس معرفت عینی پوپر است و در جهان ۳ قرار دارد. اما از آنجا که موجودات جهان سوم پوپری انتزاعی هستند و چتجیپیتی مقولهسومیست، بنابراین آن را در جهان ۴ قرار دادیم که محل عاملهایی است که برساختههای انسانیاند اما مستقل از انسان واجد ویژگیهای عاملیت هستند. اگر معرفت ذهنی داشته باشند برای همیشه خارج از دسترس ماست. هر نظری در این باره، صرفاً بیانگر اعتقاد گوینده است. اما مولد معرفت عینی نیز هست که جایگاه آن جهان ۳ است. این معرفت، همانند سایر معارف عینی، معرفت بدون داننده است وبنابراین معرفت متعلق به هیچ عاملی، از جمله چتجیپیتی نیست. کار ما نشان دادن نادرستی آن است.
معرفت عینی، به خوانش پوپر، ضرورتاً صادق نیست، که اتفاقاً این وجه آن نیز همنواست با کژاطلاعات و اطلاعاتجعلی نشریافته توسط الالامها.
هادی صمدی
@evophilosophy
برای تحلیل نهایی به تمایز مرتبط دیگری نیاز داریم که باز هم آن را از پوپر وام میگیریم.
معرفت ذهنی و معرفت عینی
پوپر در کتاب معرفت عینی: رویکرد تکاملی میگوید دو معنی متفاوت از معرفت وجود دارد: ۱. معرفت ذهنی، که شامل حالات ذهنی یا آگاهی یا تمایل به رفتار یا واکنش است، و ۲. معرفت عینی که متشکل از مسائل، نظریهها و استدلالها است. معرفت عینی کاملاً مستقل از ادعای هر کسی برای دانستن است. همچنین مستقل از اعتقاد یا تمایل هر کسی به موافقت، یا ادعا کردن، یا عمل کردن است. معرفت به معنای عینی، معرفت بدون داننده (شناسنده) است: معرفتِ بدون فاعل شناسا است.
برداشت یک. چتجیپیتی یک سیستم استدلالی در حال تحول است. بار دیگر به مثالهایی که پوپر برای معرفت عینی آورده بود نگاهی کنیم. پوپر میگفت که معرفت عینی علاوه بر نظریههای علمی شامل «مسائل» و «استدلالها» نیز هست. به عبارتی استدلالها و الگوهای استدلالی نیز از جنس معرفت عینیاند. پس در این معنا چتجیپیتی خودش از جنس معرفت جهان ۳ است و نباید بپرسیم آیا واجد معرفت است یا نه! شخصاً میپندارم که این خوانش بازنمای خوبی از پیچیدگی ماجرا نیست و نیازمند برداشت جایگزینی هستیم.
برداشت دو. پوپر میگوید نظریهی سه جهان یک پیشنهاد برای نظم دادن به گفتوگوهاست و میتوان لایههای دیگری نیز به آن افزود. اجازه دهید متناسب با بحث کنونی دو جهان دیگر را به آن بیافزایم. جهان ۴ جهانی است که برخی موجودات واجد عاملیت مانند اشخاص حقوقی از جمله بانک جهانی در آنجا قرار دارند. و جهان ۵ محل باورها، خواستها، و اهداف این عاملهای مقولهسومی (که در پست قبل دیدیم نه کاملاً انتزاعیاند و نه انضمامی) است.
پرسشها، گزارهها، و حتی خود الگوهای استدلالی که مقوم چتجیپیتیاند در یک فرایند بازخوردی با کاربران دارای یادگیری هستند و در حال تحولاند. این ویژگیها آنها را مشابه انسانها میکند اما با بدنمندی سیلیکونی و جایمندی متفاوت. این میتواند معنای دومی را برای چتجیپیتی ایجاد کند که در آن معنا بتوان آن را واجد باور دانست. خود چتجیپیتی، عاملی مشابه بانک جهانی، در جهان ۴، و از جنس مقولهسومیهاست. باورهای آن، همانند تکنوآگاهی که نوستا از آن سخن میگوید، اگر وجود داشته باشند، در جهان ۵ قرار دارند. (چرا نمیدانیم وجود دارند یا نه؟ چون در صورت وجود داشتن ذهنیاند و خارج از دسترس عمومی. دقیقاً به همان معنا که نمیدانیم آيا جانوران باور دارند یا نه.)
برای روشن شدن موضوع بار دیگر به مثال بانک جهانی توجه کنیم. مجموعهی قوانین و مقررات این بانک موجودات انتزاعی جهان سومیاند. اما وقتی به مجموعهی آنها، از راه قصدمندی جمعی، عاملیت نسبت میدهیم تا جاییکه به راحتی آن را موجودی انسانوار و واجد نظر و هدف میدانیم و برایش شخصیت حقوقی قائل میشویم موجودیت جدیدی به عنوان عامل در جهان ۴ ظهور میکند که مقولهسومی است و واجد ویژگیهایی مشابه عوامل انسانی. اما وقتی به این اشخاص یا نهادهای حقوقی ویژگیهای ذهنی را نسبت میدهیم و مثلاً میگوییم به نظر بانک جهانی...، بانک جهانی میخواهد که...، یا هدف بانک جهانی آن است که... آنگاه محل این نظرها و خواستها جهان ۵ است.
شخصانگاری برخی موجودات جهان ۳ پدیدهای جدید نیست. بومیانی را که معتقدند جنگل واجد روحی است که در صورت بیاحترامی به جنگل آنها را تنبیه خواهد کرد نمونهای باستانی از این پدیده است.
خلاصه
چتجیپیتی چیست؟ یک مدل زبانی در حال تحول از آلگوریتمهای پردازش، به همراه مجموعهای از گزارهها و پرسشهای برگرفته از زبان معمولیست که در مکالمه با کاربران مستمرآ درحال بهروز شدن است.
انتزاعی است یا انضمامی؟ چون محدود به فضا و زمان است، توان علّی دارد، و تغییر میکند انتزاعی نیست با این حال چون از ماده و انرژی نیز ساخته نشده، همانند یک میز انضمامی نیست.
آیا دارای معرفت است؟ به یک معنا خود از جنس معرفت عینی پوپر است و در جهان ۳ قرار دارد. اما از آنجا که موجودات جهان سوم پوپری انتزاعی هستند و چتجیپیتی مقولهسومیست، بنابراین آن را در جهان ۴ قرار دادیم که محل عاملهایی است که برساختههای انسانیاند اما مستقل از انسان واجد ویژگیهای عاملیت هستند. اگر معرفت ذهنی داشته باشند برای همیشه خارج از دسترس ماست. هر نظری در این باره، صرفاً بیانگر اعتقاد گوینده است. اما مولد معرفت عینی نیز هست که جایگاه آن جهان ۳ است. این معرفت، همانند سایر معارف عینی، معرفت بدون داننده است وبنابراین معرفت متعلق به هیچ عاملی، از جمله چتجیپیتی نیست. کار ما نشان دادن نادرستی آن است.
معرفت عینی، به خوانش پوپر، ضرورتاً صادق نیست، که اتفاقاً این وجه آن نیز همنواست با کژاطلاعات و اطلاعاتجعلی نشریافته توسط الالامها.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
The Evolution of LLMs Through Real-Time Learning
OpenAI's o1 Model revolutionizes LLMs by learning and adapting in real time, promising smarter, more intuitive interactions that evolve alongside users.
🥳 دوره توانمند سازی مقدماتی
💎 رویکرد درمان متمرکز بر هیجان EFT 💎
❌(این دوره پیش نیاز ندارد و از صفر برای آموزش با ما همراه باشید )❌
💯 ویژه درمانگران و متخصصین روان شناسی از کارشناسی تا مقاطع بالاتر
مدرسین :
👨🏫همایون ذوالفقاری نیا( اولین سوپروایزر رسمی فارسی زبان بین المللی)
👩🏫مینا مجتبایی ( دانشیار و عضو هیات علمی دانشگاه )
📆شروع دوره : پاییز ۱۴۰۳
🖥 به صورت آنلاین در بستر زوم
💳نحوه پرداخت اقساطی
💢 جهت ثبت حتما در واتساپ پیام دهید ،نام و نام خانوادگی تون رو بفرمائید و منتظر تماس ما باشید .
🌐 wa.me/989210774969
📱 ۰۹۲۱۰۷۷۴۹۶۹
📞 ۰۲۱۲۲۲۲۳۴۶۹
🌐 zil.ink/amoozesh.bineshnovin
🔸 کانال تلگرام
💬 www.tgoop.com/workshopbineshnovin
🔸 کانال واتساپ
🌐 chat.whatsapp.com/Lnx606bG7Uy16gppkFUEgk
🔸 پیج اینستاگرام
🌐 instagram.com/workshop_bineshnovin?igshid=OGQ2MjdiOTE=
🔸کانال بله
✅ ble.ir/bineshnovin
💎 رویکرد درمان متمرکز بر هیجان EFT 💎
❌(این دوره پیش نیاز ندارد و از صفر برای آموزش با ما همراه باشید )❌
💯 ویژه درمانگران و متخصصین روان شناسی از کارشناسی تا مقاطع بالاتر
مدرسین :
👨🏫همایون ذوالفقاری نیا( اولین سوپروایزر رسمی فارسی زبان بین المللی)
👩🏫مینا مجتبایی ( دانشیار و عضو هیات علمی دانشگاه )
📆شروع دوره : پاییز ۱۴۰۳
🖥 به صورت آنلاین در بستر زوم
💳نحوه پرداخت اقساطی
💢 جهت ثبت حتما در واتساپ پیام دهید ،نام و نام خانوادگی تون رو بفرمائید و منتظر تماس ما باشید .
🌐 wa.me/989210774969
📱 ۰۹۲۱۰۷۷۴۹۶۹
📞 ۰۲۱۲۲۲۲۳۴۶۹
🌐 zil.ink/amoozesh.bineshnovin
🔸 کانال تلگرام
💬 www.tgoop.com/workshopbineshnovin
🔸 کانال واتساپ
🌐 chat.whatsapp.com/Lnx606bG7Uy16gppkFUEgk
🔸 پیج اینستاگرام
🌐 instagram.com/workshop_bineshnovin?igshid=OGQ2MjdiOTE=
🔸کانال بله
✅ ble.ir/bineshnovin
علوم شناختی pinned «قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402 @cognitive_science_iran #تایمی ① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن ② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن ③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن ④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد |…»
Forwarded from تبلیغات علوم شناختی
قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
علوم شناختی pinned «قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402 @cognitive_science_iran #تایمی ① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن ② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن ③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن ④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد |…»
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
الگوریتمگریزی و ترس از هوشمصنوعی: تبیینی تکاملی
الگوریتمگریزی چیست؟ برای تعریف الگوریتمگریزی، یا ترس و اجتناب از الگوریتمها و هوش مصنوعی، بخشی از چکیدهی مقالهای را ببینیم که این اصطلاح را رایج کرد.
پژوهشها گواه آنند که پیشبینی آینده توسط الگوریتمهای شواهدمحور [یعنی الگوریتمهایی که بر اساس شواهد موثق پیشبینی میکنند]، دقیقتر از پیشبینیکنندگان انسانیست. با این حال، زمانی که پیشبینیکنندگان تصمیم میگیرند از میان یک پیشبینیکنندهی انسانی، یا یک الگوریتم آماری یکی را گزینش کنند، اغلب پیشبینیکنندههای انسانی را انتخاب میکنند. این پدیده را الگوریتمگریزی مینامیم. جالب آنکه حتی وقتی افراد شخصاً شاهد عملکرد بهتر الگوریتم هستند بیشتر از آنها اجتناب میکنند.
به عبارتی سادهتر عموم ما، حتی در مواردی که میدانیم الگوریتم بهتر از انسان عمل میکند، باز هم تصمیمِ انسانی را با اینکه خطاهایش بیشتر است، ترجیح میدهیم.
یافتهای جدید
آیا از یک دهه پیش که مقاله منتشر شده تا کنون نتایج پزوهش معتبر است؟ پاسخ مثبت است و کماکان الگوریتمگریزی رایج است.
مطابق یک پژوهش مروری جدید، الگوریتمگریزی در همهی افراد جامعه یکسان نیست. به چند عامل مؤثر در آن اشاره کنیم.
نقش عوامل فردی
۱. افراد مسن بیش از جوانان الگوریتمگریزی دارند.
۲. زنان بر اشتباهات الگوریتم بیشتر تأکید دارند و اشتباهات آن را، هر چند از انسان کمتر باشد، توجیهی بر بیاعتمادی به آن میدانند و در مجموع الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است.
۳. همچنین افراد با ویژگیهای شخصیتی متفاوت الگوریتمگریزی متفاوتی را بروز میدهند. هر چه فردی به تجربههای جدید گشودهتر باشد الگوریتمگریزی در او کمتر است و به پیشبینیهای الگوریتم بیشتر اعتماد میکند.
نقش عوامل محیطی
اما اگر گمان کنیم الگوریتمگریزی فقط تابع شرایط فردی مانند سن، جنسیت، یا شخصیت است اشتباه کردهایم. یک فرد واحد میتواند در زمینههای مختلف درجات متفاوتی از الگوریتمگریزی را بروز دهد. مثلاً وقتی مکانیسم تصمیمگیری توسط الگوریتم برای فرد شرح داده شود الگوریتمگریزی در او کاهش مییابد. یا وقتی، نه فقط بخش پیشبینی، بلکه کل وظیفه در قالب اتوماسیون به ماشین واگذار میشود مردم بیشتر به الگوریتم اعتماد میکنند. همچنین اگر برای اخذ پیشبینی از الگوریتم باید پولی پرداخت میشد اعتماد به آن کاهش مییافت.
تبیین تکاملی:
کارکرد تکاملی گشودگی به تجربه در دستهای از افرادِ جامعه، یافتن راهکارهایی جدید است. این ویژگی، که خطراتی برای فرد دارد، برای یافتن راهحل مسائل ضروریست. از علل خطرآفرین بودن گشودگی به تجربه آن است که بسیاری از تجربههای جدید با تخطی از برخی قواعد رایج بدست میآیند و جامعه این تخطی را تنبیه میکند. اما فایدههایش در سطح گروهی بیش از خطرات آن است. این دسته از افراد پیشاهنگهای ورود به سرزمینهای ناشناختهاند.
با این حال اگر قرار باشد تمامی افراد جامعه به یک میزان به تجربه گشوده باشند قواعدی باقی نخواهد ماند که هدایتگر زندگی روزمره باشد. معمولاً با افزایش سن خطرپذیری در افراد کاهش مییابد و در عوض این ویژگی در آنها تقویت میشود که پاسدار قواعد موجود باشند. بنابراین بیدلیل نیست که مسنترها محافظهکارتر میشوند. پس با این توضیح میتوان درک کرد که چرا افراد مسنتر و برخی تیپهای شخصیتی محافظهکارانه با نوآوریهای جدید با احتیاط بیشتری برخورد میکنند و الگوریتمگریزی در آنها بیشتر است.
چرا الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است؟! اینبار پدیده ربط دارد به سرمایهگذاری بالاتر زنان در تولید فرزند. از آنجا که زنان سهم بیشتری در تولید فرزند دارند و علاوه بر ۹ ماه بارداری، پس از تولد نیز انرژی بیشتری در پرورش کودک صرف میکنند، ساختارهای ذهنیشان در جهت رصد شواهدی برای ارزیابی قابل اعتماد بودن جفت سازگاری یافته است. اما گاه ساختارهای ذهنی که به یک منظور خاص تکامل یافتهاند کارکردهای جانبی پیدا میکنند. کارکرد جانبی این سازگاری در زنان کمتر بودن اعتماد به الگوریتم است.
اما چرا ابهامزدایی از سازوکار الگوریتم اعتماد به آن را بیشتر میکند؟
پدیدههای مبهم، هم میتوانند فایدههایی ناشناخته دربر داشته باشند و هم هزینههایی پنهان. اما مغز ما در سبکسنگین کردن این دو، از هزینههای پنهان بیشتر واهمه دارد. پدیدهای که به زیانگریزی موسوم است ریشههای تکاملی کهنی دارد.
سمی بودن یک میوهی ناشناخته ممکن است به معنی مرگ باشد در صورتیکه کالری حاصل از آن صرفاً برای چند ساعت فایده خواهد داشت. آشکارا اجتناب از مرگ مهمتر از کسب مقداری کالری است. به همین دلیل ساده ما نسبت به موارد مبهم کمتر اعتماد میکنیم. پژوهش نیز نشان داد که با روشن ساختن سازوکار الگوریتم، درجه الگوریتمگریزی کاهش یافت.
هادی صمدی
@evophilosophy
الگوریتمگریزی چیست؟ برای تعریف الگوریتمگریزی، یا ترس و اجتناب از الگوریتمها و هوش مصنوعی، بخشی از چکیدهی مقالهای را ببینیم که این اصطلاح را رایج کرد.
پژوهشها گواه آنند که پیشبینی آینده توسط الگوریتمهای شواهدمحور [یعنی الگوریتمهایی که بر اساس شواهد موثق پیشبینی میکنند]، دقیقتر از پیشبینیکنندگان انسانیست. با این حال، زمانی که پیشبینیکنندگان تصمیم میگیرند از میان یک پیشبینیکنندهی انسانی، یا یک الگوریتم آماری یکی را گزینش کنند، اغلب پیشبینیکنندههای انسانی را انتخاب میکنند. این پدیده را الگوریتمگریزی مینامیم. جالب آنکه حتی وقتی افراد شخصاً شاهد عملکرد بهتر الگوریتم هستند بیشتر از آنها اجتناب میکنند.
به عبارتی سادهتر عموم ما، حتی در مواردی که میدانیم الگوریتم بهتر از انسان عمل میکند، باز هم تصمیمِ انسانی را با اینکه خطاهایش بیشتر است، ترجیح میدهیم.
یافتهای جدید
آیا از یک دهه پیش که مقاله منتشر شده تا کنون نتایج پزوهش معتبر است؟ پاسخ مثبت است و کماکان الگوریتمگریزی رایج است.
مطابق یک پژوهش مروری جدید، الگوریتمگریزی در همهی افراد جامعه یکسان نیست. به چند عامل مؤثر در آن اشاره کنیم.
نقش عوامل فردی
۱. افراد مسن بیش از جوانان الگوریتمگریزی دارند.
۲. زنان بر اشتباهات الگوریتم بیشتر تأکید دارند و اشتباهات آن را، هر چند از انسان کمتر باشد، توجیهی بر بیاعتمادی به آن میدانند و در مجموع الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است.
۳. همچنین افراد با ویژگیهای شخصیتی متفاوت الگوریتمگریزی متفاوتی را بروز میدهند. هر چه فردی به تجربههای جدید گشودهتر باشد الگوریتمگریزی در او کمتر است و به پیشبینیهای الگوریتم بیشتر اعتماد میکند.
نقش عوامل محیطی
اما اگر گمان کنیم الگوریتمگریزی فقط تابع شرایط فردی مانند سن، جنسیت، یا شخصیت است اشتباه کردهایم. یک فرد واحد میتواند در زمینههای مختلف درجات متفاوتی از الگوریتمگریزی را بروز دهد. مثلاً وقتی مکانیسم تصمیمگیری توسط الگوریتم برای فرد شرح داده شود الگوریتمگریزی در او کاهش مییابد. یا وقتی، نه فقط بخش پیشبینی، بلکه کل وظیفه در قالب اتوماسیون به ماشین واگذار میشود مردم بیشتر به الگوریتم اعتماد میکنند. همچنین اگر برای اخذ پیشبینی از الگوریتم باید پولی پرداخت میشد اعتماد به آن کاهش مییافت.
تبیین تکاملی:
کارکرد تکاملی گشودگی به تجربه در دستهای از افرادِ جامعه، یافتن راهکارهایی جدید است. این ویژگی، که خطراتی برای فرد دارد، برای یافتن راهحل مسائل ضروریست. از علل خطرآفرین بودن گشودگی به تجربه آن است که بسیاری از تجربههای جدید با تخطی از برخی قواعد رایج بدست میآیند و جامعه این تخطی را تنبیه میکند. اما فایدههایش در سطح گروهی بیش از خطرات آن است. این دسته از افراد پیشاهنگهای ورود به سرزمینهای ناشناختهاند.
با این حال اگر قرار باشد تمامی افراد جامعه به یک میزان به تجربه گشوده باشند قواعدی باقی نخواهد ماند که هدایتگر زندگی روزمره باشد. معمولاً با افزایش سن خطرپذیری در افراد کاهش مییابد و در عوض این ویژگی در آنها تقویت میشود که پاسدار قواعد موجود باشند. بنابراین بیدلیل نیست که مسنترها محافظهکارتر میشوند. پس با این توضیح میتوان درک کرد که چرا افراد مسنتر و برخی تیپهای شخصیتی محافظهکارانه با نوآوریهای جدید با احتیاط بیشتری برخورد میکنند و الگوریتمگریزی در آنها بیشتر است.
چرا الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است؟! اینبار پدیده ربط دارد به سرمایهگذاری بالاتر زنان در تولید فرزند. از آنجا که زنان سهم بیشتری در تولید فرزند دارند و علاوه بر ۹ ماه بارداری، پس از تولد نیز انرژی بیشتری در پرورش کودک صرف میکنند، ساختارهای ذهنیشان در جهت رصد شواهدی برای ارزیابی قابل اعتماد بودن جفت سازگاری یافته است. اما گاه ساختارهای ذهنی که به یک منظور خاص تکامل یافتهاند کارکردهای جانبی پیدا میکنند. کارکرد جانبی این سازگاری در زنان کمتر بودن اعتماد به الگوریتم است.
اما چرا ابهامزدایی از سازوکار الگوریتم اعتماد به آن را بیشتر میکند؟
پدیدههای مبهم، هم میتوانند فایدههایی ناشناخته دربر داشته باشند و هم هزینههایی پنهان. اما مغز ما در سبکسنگین کردن این دو، از هزینههای پنهان بیشتر واهمه دارد. پدیدهای که به زیانگریزی موسوم است ریشههای تکاملی کهنی دارد.
سمی بودن یک میوهی ناشناخته ممکن است به معنی مرگ باشد در صورتیکه کالری حاصل از آن صرفاً برای چند ساعت فایده خواهد داشت. آشکارا اجتناب از مرگ مهمتر از کسب مقداری کالری است. به همین دلیل ساده ما نسبت به موارد مبهم کمتر اعتماد میکنیم. پژوهش نیز نشان داد که با روشن ساختن سازوکار الگوریتم، درجه الگوریتمگریزی کاهش یافت.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
Algorithm Aversion: Who Trusts Algorithms to Make Decisions?
We rely on algorithms daily, yet many of us hesitate to fully trust them. Recent research explores the factors shaping our perceptions and some of the implications.
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران، کارگاه دو روزهای با عنوان «اخذ و تحلیل دادههای چشمی» برگزار مینماید.
مدرسان:
دکتر رضا ابراهیم پور
دکتر معصومه گلمحمدیان
تاریخ و زمان برگزاری:
چهارشنبه ۹ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۸:۰۰ (حضوری)
پنجشنبه ۱۰ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۶:۰۰ (مجازی)
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای امین خاتمی ([email protected]) تماس بگیرند.
مدرسان:
دکتر رضا ابراهیم پور
دکتر معصومه گلمحمدیان
تاریخ و زمان برگزاری:
چهارشنبه ۹ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۸:۰۰ (حضوری)
پنجشنبه ۱۰ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۶:۰۰ (مجازی)
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای امین خاتمی ([email protected]) تماس بگیرند.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
رضایت از زندگی: ژنتیک یا محیط؟
آیا شادکامی و رضایت از زندگی محصول ژنهاست؟ یا محصول زیستن در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ یا محصول تجربههایمان است در مسیر زندگی؟
آگاهی از پاسخ به این پرسشها، میتواند اثراتی، هرچند اندک، بر نگرش ما به زندگی داشته باشد. همچنین شاید بر برخی انتخابهای افراد (مثلاً مهاجرت، طلاق، ازدواج،...) اثر گذارد. و شاید بر نحوهی مواجههی ما با برخی رویدادهایی که انتخاب نکردهایم اما با آنها مواجه شدهایم (برخی بیماریها، تصادفها، جنگ،...) نیز اثراتی داشته باشد.
پاسخ اجمالی برخی پرسشها در این راستا را با مراجعه به چند مقالهی مروری از رنه ماتوس، که از ویراستاران نشریهی اروپایی شخصیت است و پژوهشهای زیادی در زمینهی ژنتیک شخصیت انجام داده، بخوانیم.
یک. به چه میزان تیپ شخصیتی ما بر رضایت از زندگی اثر دارد؟ دادهها گواهی میدهند که در عموم مردم، و در بیشتر موارد، رضایت از زندگی به ویژگیهای شخصیتی ربط دارد. خبر بد اینکه رویدادهای خوشایند نمیتوانند به تنهایی، اثرات درازمدتی بر رضایت از زندگی داشته باشند، و خبر خوب اینکه رویدادهای ناگوار نیز نمیتوانند به تنهایی مانعی بر رضایت از زندگی باشند.
به خلاف تصور رایج که مردم (عدم)رضایت از زندگی را نتیجهی تغییراتی بزرگ میدانند، یافتهها نشان میدهند که در عموم مردم رویدادهای بزرگ مانند ازدواج، طلاق، و مهاجرت عاملی بر ایجاد تغییرات اساسی در رضایت از زندگی نیستند. فردی که از زندگی رضایت چندانی ندارد بعید است مهاجرت اثرات عمیق مثبتی بر بهزیستی او داشته باشد. ازدواج و طلاق نیز همچنین. [البته اینها دادههای آماری است. به عبارتی شاید برای برخی افراد تغییرات بزرگ اثری ماندگار بر رضایت از زندگی داشته باشد اما همبستگی قویای میان این دو مشاهده نشده است. به عبارتی در کوتاهمدت اثراتی مشاهده میشود اما در درازمدت خیر.]
دو. اما اگر ویژگیهای شخصیتی، تابع ژنهای ما باشند این دادهها برای آنان که از زندگی رضایت چندانی ندارند ناامیدکننده به نظر میرسد. خبر بد برای این دسته آن است که واقعاً ژنها نقش مهمی در ویژگیهای شخصیتی ما دارند. اما خبر خوب اینکه تمامی شخصیت را ژنتیک تعیین نمیکند.
شواهد نشان میدهند همهی خصیصههای ما تا حدی متأثر از ژنتیکاند، اما این بدان معنا نیست که ژنها صفات ما را متعین میکنند. ما همانند سایر ارگانیسمها برای تطابق با محیط، فعالانه تلاش میکنیم و در این تلاش و مواجههی مستمر است که هر کدام از ما شخصیتهای منحصربهفردی پیدا میکنیم.
سه. یافتههای تجربی نشان میدهند که طی زمان ویژگیهای شخصیتی تغییر میکنند. بسیاری از افراد میانسال نسبت به جوانان وظیفهشناسترند. احساسات منفی نیز در میان افراد میانسال اندکی کمتر دیده میشود. این یافته، پیامِ انگیزهبخشیست برای برخی جوانان که از زندگی رضایت چندانی ندارند.
دادههای دیگری نشان میدهند در یکسوم بزرگسالان تمامی ویژگیهای شخصیتی طی چند سال تغییر میکنند. از هر ۱۰ بزرگسال، ۹ نفر در حداقل یکی از «پنج ویژگی بزرگ شخصیت» در چند سال آینده تغییر خواهند کرد. البته کسی که برخی نمرههای شخصیتی او به نحوی افراطی زیاد یا کم است، مثلاً نمرهی برونگرایی بسیار بالایی دارد احتمال تغییر در آن خصیصه در او طی زمان کمتر است.
این داده برای عموم مردم امیدبخش است. ماتوس معتقد است که رضایت از زندگی را باید به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر گرفت که هرچند مبتنی بر خصیصههای ژنتیکیست اما قابل تغییر است.
چهار. توصیهی دیگری از ماتوس که ممکن است به کار بیاید این است که کلیشهها و تصورات قالبی، مبنی بر وجود شخصیتهای خاص در ملیتها و قومیتها نادرست است. باید از اینکه ما ایرانیها به لحاظ شخصیتی فلانطور هستیم و مردم فلان کشور فلانطور، گذر کنیم زیرا دادههای تجربی از آن حمایت نمیکنند. به عبارتی ما نیز باید این دادهها را جدی بگیریم.
جمعبندی
مثالی بزنیم. میزان ژنتیکی بودن خصیصهی شخصیتیِ رضایتمندی، بیشتر به "وزن" بدن شباهت دارد تا به "قد". ترکیب ژنتیکی بر وزن ما اثر دارد اما با تغییر در رژیم غذایی امکان تغییر در وزن را داریم. همچنین زیستن در محیطی مملو از غذاهای ناسالم میتواند عاملی برای اضافه وزن باشد و برعکس، نبود آنها مانعی است بر اضافه وزن. جدا از وظیفهی شخصی هر فرد برای اجتناب از مواد غذایی ناسالم، وظیفهی دولتها ایجاد بازاری با غذاهای سالم است.
به نحوی مشابه میتوان گفت «یگانه» وظیفهی غایی دولتها ایجاد اتمسفر شکوفایی است؛ اتمسفری که امکان تقویت خصیصهی شخصیتیِ رضایمتندی از زندگی را برای همهی افراد فراهم کند.
هرچند رضایتمندی از زندگی متأثر از ترکیب ژنتیکیست، اما با تغییر در شرایط زندگی و مهمتر از آن، با تغییر در شرایط اجتماعی میتوان بر رضایت خود و عموم جامعه افزود.
هادی صمدی
@evophilosophy
آیا شادکامی و رضایت از زندگی محصول ژنهاست؟ یا محصول زیستن در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ یا محصول تجربههایمان است در مسیر زندگی؟
آگاهی از پاسخ به این پرسشها، میتواند اثراتی، هرچند اندک، بر نگرش ما به زندگی داشته باشد. همچنین شاید بر برخی انتخابهای افراد (مثلاً مهاجرت، طلاق، ازدواج،...) اثر گذارد. و شاید بر نحوهی مواجههی ما با برخی رویدادهایی که انتخاب نکردهایم اما با آنها مواجه شدهایم (برخی بیماریها، تصادفها، جنگ،...) نیز اثراتی داشته باشد.
پاسخ اجمالی برخی پرسشها در این راستا را با مراجعه به چند مقالهی مروری از رنه ماتوس، که از ویراستاران نشریهی اروپایی شخصیت است و پژوهشهای زیادی در زمینهی ژنتیک شخصیت انجام داده، بخوانیم.
یک. به چه میزان تیپ شخصیتی ما بر رضایت از زندگی اثر دارد؟ دادهها گواهی میدهند که در عموم مردم، و در بیشتر موارد، رضایت از زندگی به ویژگیهای شخصیتی ربط دارد. خبر بد اینکه رویدادهای خوشایند نمیتوانند به تنهایی، اثرات درازمدتی بر رضایت از زندگی داشته باشند، و خبر خوب اینکه رویدادهای ناگوار نیز نمیتوانند به تنهایی مانعی بر رضایت از زندگی باشند.
به خلاف تصور رایج که مردم (عدم)رضایت از زندگی را نتیجهی تغییراتی بزرگ میدانند، یافتهها نشان میدهند که در عموم مردم رویدادهای بزرگ مانند ازدواج، طلاق، و مهاجرت عاملی بر ایجاد تغییرات اساسی در رضایت از زندگی نیستند. فردی که از زندگی رضایت چندانی ندارد بعید است مهاجرت اثرات عمیق مثبتی بر بهزیستی او داشته باشد. ازدواج و طلاق نیز همچنین. [البته اینها دادههای آماری است. به عبارتی شاید برای برخی افراد تغییرات بزرگ اثری ماندگار بر رضایت از زندگی داشته باشد اما همبستگی قویای میان این دو مشاهده نشده است. به عبارتی در کوتاهمدت اثراتی مشاهده میشود اما در درازمدت خیر.]
دو. اما اگر ویژگیهای شخصیتی، تابع ژنهای ما باشند این دادهها برای آنان که از زندگی رضایت چندانی ندارند ناامیدکننده به نظر میرسد. خبر بد برای این دسته آن است که واقعاً ژنها نقش مهمی در ویژگیهای شخصیتی ما دارند. اما خبر خوب اینکه تمامی شخصیت را ژنتیک تعیین نمیکند.
شواهد نشان میدهند همهی خصیصههای ما تا حدی متأثر از ژنتیکاند، اما این بدان معنا نیست که ژنها صفات ما را متعین میکنند. ما همانند سایر ارگانیسمها برای تطابق با محیط، فعالانه تلاش میکنیم و در این تلاش و مواجههی مستمر است که هر کدام از ما شخصیتهای منحصربهفردی پیدا میکنیم.
سه. یافتههای تجربی نشان میدهند که طی زمان ویژگیهای شخصیتی تغییر میکنند. بسیاری از افراد میانسال نسبت به جوانان وظیفهشناسترند. احساسات منفی نیز در میان افراد میانسال اندکی کمتر دیده میشود. این یافته، پیامِ انگیزهبخشیست برای برخی جوانان که از زندگی رضایت چندانی ندارند.
دادههای دیگری نشان میدهند در یکسوم بزرگسالان تمامی ویژگیهای شخصیتی طی چند سال تغییر میکنند. از هر ۱۰ بزرگسال، ۹ نفر در حداقل یکی از «پنج ویژگی بزرگ شخصیت» در چند سال آینده تغییر خواهند کرد. البته کسی که برخی نمرههای شخصیتی او به نحوی افراطی زیاد یا کم است، مثلاً نمرهی برونگرایی بسیار بالایی دارد احتمال تغییر در آن خصیصه در او طی زمان کمتر است.
این داده برای عموم مردم امیدبخش است. ماتوس معتقد است که رضایت از زندگی را باید به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر گرفت که هرچند مبتنی بر خصیصههای ژنتیکیست اما قابل تغییر است.
چهار. توصیهی دیگری از ماتوس که ممکن است به کار بیاید این است که کلیشهها و تصورات قالبی، مبنی بر وجود شخصیتهای خاص در ملیتها و قومیتها نادرست است. باید از اینکه ما ایرانیها به لحاظ شخصیتی فلانطور هستیم و مردم فلان کشور فلانطور، گذر کنیم زیرا دادههای تجربی از آن حمایت نمیکنند. به عبارتی ما نیز باید این دادهها را جدی بگیریم.
جمعبندی
مثالی بزنیم. میزان ژنتیکی بودن خصیصهی شخصیتیِ رضایتمندی، بیشتر به "وزن" بدن شباهت دارد تا به "قد". ترکیب ژنتیکی بر وزن ما اثر دارد اما با تغییر در رژیم غذایی امکان تغییر در وزن را داریم. همچنین زیستن در محیطی مملو از غذاهای ناسالم میتواند عاملی برای اضافه وزن باشد و برعکس، نبود آنها مانعی است بر اضافه وزن. جدا از وظیفهی شخصی هر فرد برای اجتناب از مواد غذایی ناسالم، وظیفهی دولتها ایجاد بازاری با غذاهای سالم است.
به نحوی مشابه میتوان گفت «یگانه» وظیفهی غایی دولتها ایجاد اتمسفر شکوفایی است؛ اتمسفری که امکان تقویت خصیصهی شخصیتیِ رضایمتندی از زندگی را برای همهی افراد فراهم کند.
هرچند رضایتمندی از زندگی متأثر از ترکیب ژنتیکیست، اما با تغییر در شرایط زندگی و مهمتر از آن، با تغییر در شرایط اجتماعی میتوان بر رضایت خود و عموم جامعه افزود.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
What Makes People Satisfied With Their Lives?
Being well-off, socially supported, and healthy can help us feel satisfied with life. But the most important reasons that some are more satisfied than others lie somewhere else.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
نقش عادات روزمره در ایجاد تغییر در ساختارهای مغز
(احیا خوانش مارکس از سرشت انسان در تکامل)
قبلاً به این موضوع اشاره کردهام که تغییر در عادات رفتاری در درازمدت به تغییرات تکاملی میانجامند. همچنین دیدیم که تغییرات محیطی شدید عادات رفتاری ما را به شدت تغییر داده، و تغییرات بزرگتر نیز در راهاند. در مقابل تغییر در عادات رفتاری ما نیز نیازهای تکنولوژیکی جدیدی میآفرینند و همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها تغییراتی در سرشت انسان ایجاد میکنند.
از سوی دیگر، فهم عرفی و رایج آن است که ساختارهای ارتباطی مغز عادات رفتاری را شکل میدهند. اما دو پژوهشی که اخیراً انجام شده، نشان میدهند که برعکس حتی برخی تغییرات ساده در عادات رفتاری، ارتباطهای مغزی را برای ماهها تغییر میدهند.
تا کنون میدانستیم که ماهیچههای اسکلتی، بایومولکولهایی به نام اگزوزوم را ترشح میکنند که بر عملکرد سلولهای مغز تأثیر دارند. نوآوری پژوهش نخست عرضهی مکانیسمهای ملکولی این اثرگذاری است. به عبارتی اکنون تبیینهایی در سطح مولکولی داریم از اینکه چگونه عادات بدنی، از جمله ورزش، بر مغز اثر دارند. به عبارتی مکانیسم مولکولیِ اثرات ورزش بر کیفیت عملکرد مغز کشف شده است.
پژوهش دوم که یک پژوهش طولی بر روی ۱۳۳ فرد است نشان میدهد که نه فقط عادات رفتاری مانند ورزش بر ساختار ارتباطی مغز اثراتی طولانیمدت دارند بلکه میزان خواب، میزان استراحت طی روز، بیماریها، و نوع کارهایی که به صورت عادات رفتاری ما در میآیند (از جمله نوع شغلها) تأثیرات زیاد و طولانیمدت بر مغز دارند. به عبارتی ارتباطهای مغزی انعطاف بسیار بالایی نسبت به عادات رفتاری و محیط بیرونی دارند.
یکبار دیگر به همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها بازگردیم. اکنون نقش یک میانجی نیز پررنگ میشود. همتکاملی میان عادات رفتاری (که البته ریشههای ژنتیکی دارند)، و تکنولوژیها (که هم شامل تکنولوژیهای نرم مانند قوانین، و هم شامل تکنولوژیهای سخت مانند گوشیهای همراه و وسایل حمل و نقل است) با میانجیگری ساختارهای عصبی منعطف (که بر شناخت، هیجان، انگیزش، و توجه ما اثر دارند) رخ میدهد. (این یگانه میانجی در این بین نیست. مثلاً تغییر در رژیمغذایی و میکروبیوم انسان نیز نقش مهمی در این میان دارد.)
مارکس
علوم در قرن بیستویک به بررسی روابط پیچیده میپردازد. در قرن قبل مدلهای علمی عموماً با نادیده گرفتن برخی عوامل، یا «مداخلهگر» نامیدن آنها، روابط را ساده و قابل فهم میکردند. اکنون نیز به مقدار زیادی در بر همان پاشنه میچرخد. اما بررسی روابط چندگانه ما را به درک بهتری از انسان میرساند. هدف انسانشناسیِ فلسفیِ طبیعتگرایانه بررسی این روابط چندگانه در شناخت سرشت انسان است. اساس نظری آن نیز پیشفرضی فلسفی و تکاملی است: اینکه انسان دارای سرشت ثابتی نیست. البته این بدان معنا نیست که همهی وجوه سرشتی گونهی انسان به یک میزان در معرض تغییراند: به وضوح برخی ویژگیها ثابتترند. اما همهی ویژگیها ثابت نیستند. جالب آنکه چنین فهمی تکاملی-شناختی از سرشت انسان که امروزه در نظریههایی مانند ذهن بدنمند، ذهن جایمند، و آشیانسازی از آن سخن گفته میشود به قبل از چاپ منشاء انواع داروین، و به مارکس جوان بازمیگردد (که البته مارکس به وامداری خود به فوئرباخ اذعان دارد). مارکس معتقد بود که هرچند سرشت انسان مقومهای زیستی دارد اما در کلیتِ اندرکنشهای فرد با محیط پیرامونی شکل میگیرد و سیر تحولی را میپیماید.
این نظریه نه نقش ژنتیک را نادیده میگیرد و نه نقش محیط را، بلکه تلاش دارد راهی میانه را برگزیند. اتخاذ چنین موضع «مبهمی» برای انسان قرن بیستم که خواهان ابهامزدایی از تمامی وجوه جهان بود سخت بود. اما امروزه، هر چه جلوتر میرویم، با گسترش هرچه بیشتر روششناسیِ علومِ سامانههای پیچیده، راه برای کنار آمدن با این ابهامها باز شده است.
اگر بخواهیم از تمثیلی هنری بهره گیریم نقاشیهای انتزاعی که انسان را به کنار آمدن با ابهام دعوت میکنند، و البته دستهی کوچکتری از انسانها طرفدار آن هستند، طی قرن بیستم به عالم هنر معرفی شدند اما با گذر زمان بر طرفداران آن افزوده شد. نگاه مارکس به سرشت انسان به نقاشیهای انتزاعی میماند. هم زیباست و هم به دلیل طرد اندیشههای سادهانگارانه تا همین اواخر طرفداران زیادی نداشته است؛ زیرا نیازمند برچشم زدن عینکی است که نه تنها دوگانهی ذهن-بدن را سادهانگارانه میانگارد، بلکه دوگانهی ارگانیسم- محیط را نیز نقد میکند. امروزه، به هنگام نقد این دوگانهها از فیلسوفانی مانند دیویی، مرلوپونتی و هایدیگر زیاد میشنویم و البته گاه به مارکس اشاراتی میشود. اما نگاه مارکس در این زمینه بیهمتاست زیرا بهخلاف سایر فیلسوفان، قبل از طرح نظریهی داروین چنین نگاهی به سرشت انسان را معرفی کرده است.
هادی صمدی
@evophilosophy
(احیا خوانش مارکس از سرشت انسان در تکامل)
قبلاً به این موضوع اشاره کردهام که تغییر در عادات رفتاری در درازمدت به تغییرات تکاملی میانجامند. همچنین دیدیم که تغییرات محیطی شدید عادات رفتاری ما را به شدت تغییر داده، و تغییرات بزرگتر نیز در راهاند. در مقابل تغییر در عادات رفتاری ما نیز نیازهای تکنولوژیکی جدیدی میآفرینند و همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها تغییراتی در سرشت انسان ایجاد میکنند.
از سوی دیگر، فهم عرفی و رایج آن است که ساختارهای ارتباطی مغز عادات رفتاری را شکل میدهند. اما دو پژوهشی که اخیراً انجام شده، نشان میدهند که برعکس حتی برخی تغییرات ساده در عادات رفتاری، ارتباطهای مغزی را برای ماهها تغییر میدهند.
تا کنون میدانستیم که ماهیچههای اسکلتی، بایومولکولهایی به نام اگزوزوم را ترشح میکنند که بر عملکرد سلولهای مغز تأثیر دارند. نوآوری پژوهش نخست عرضهی مکانیسمهای ملکولی این اثرگذاری است. به عبارتی اکنون تبیینهایی در سطح مولکولی داریم از اینکه چگونه عادات بدنی، از جمله ورزش، بر مغز اثر دارند. به عبارتی مکانیسم مولکولیِ اثرات ورزش بر کیفیت عملکرد مغز کشف شده است.
پژوهش دوم که یک پژوهش طولی بر روی ۱۳۳ فرد است نشان میدهد که نه فقط عادات رفتاری مانند ورزش بر ساختار ارتباطی مغز اثراتی طولانیمدت دارند بلکه میزان خواب، میزان استراحت طی روز، بیماریها، و نوع کارهایی که به صورت عادات رفتاری ما در میآیند (از جمله نوع شغلها) تأثیرات زیاد و طولانیمدت بر مغز دارند. به عبارتی ارتباطهای مغزی انعطاف بسیار بالایی نسبت به عادات رفتاری و محیط بیرونی دارند.
یکبار دیگر به همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها بازگردیم. اکنون نقش یک میانجی نیز پررنگ میشود. همتکاملی میان عادات رفتاری (که البته ریشههای ژنتیکی دارند)، و تکنولوژیها (که هم شامل تکنولوژیهای نرم مانند قوانین، و هم شامل تکنولوژیهای سخت مانند گوشیهای همراه و وسایل حمل و نقل است) با میانجیگری ساختارهای عصبی منعطف (که بر شناخت، هیجان، انگیزش، و توجه ما اثر دارند) رخ میدهد. (این یگانه میانجی در این بین نیست. مثلاً تغییر در رژیمغذایی و میکروبیوم انسان نیز نقش مهمی در این میان دارد.)
مارکس
علوم در قرن بیستویک به بررسی روابط پیچیده میپردازد. در قرن قبل مدلهای علمی عموماً با نادیده گرفتن برخی عوامل، یا «مداخلهگر» نامیدن آنها، روابط را ساده و قابل فهم میکردند. اکنون نیز به مقدار زیادی در بر همان پاشنه میچرخد. اما بررسی روابط چندگانه ما را به درک بهتری از انسان میرساند. هدف انسانشناسیِ فلسفیِ طبیعتگرایانه بررسی این روابط چندگانه در شناخت سرشت انسان است. اساس نظری آن نیز پیشفرضی فلسفی و تکاملی است: اینکه انسان دارای سرشت ثابتی نیست. البته این بدان معنا نیست که همهی وجوه سرشتی گونهی انسان به یک میزان در معرض تغییراند: به وضوح برخی ویژگیها ثابتترند. اما همهی ویژگیها ثابت نیستند. جالب آنکه چنین فهمی تکاملی-شناختی از سرشت انسان که امروزه در نظریههایی مانند ذهن بدنمند، ذهن جایمند، و آشیانسازی از آن سخن گفته میشود به قبل از چاپ منشاء انواع داروین، و به مارکس جوان بازمیگردد (که البته مارکس به وامداری خود به فوئرباخ اذعان دارد). مارکس معتقد بود که هرچند سرشت انسان مقومهای زیستی دارد اما در کلیتِ اندرکنشهای فرد با محیط پیرامونی شکل میگیرد و سیر تحولی را میپیماید.
این نظریه نه نقش ژنتیک را نادیده میگیرد و نه نقش محیط را، بلکه تلاش دارد راهی میانه را برگزیند. اتخاذ چنین موضع «مبهمی» برای انسان قرن بیستم که خواهان ابهامزدایی از تمامی وجوه جهان بود سخت بود. اما امروزه، هر چه جلوتر میرویم، با گسترش هرچه بیشتر روششناسیِ علومِ سامانههای پیچیده، راه برای کنار آمدن با این ابهامها باز شده است.
اگر بخواهیم از تمثیلی هنری بهره گیریم نقاشیهای انتزاعی که انسان را به کنار آمدن با ابهام دعوت میکنند، و البته دستهی کوچکتری از انسانها طرفدار آن هستند، طی قرن بیستم به عالم هنر معرفی شدند اما با گذر زمان بر طرفداران آن افزوده شد. نگاه مارکس به سرشت انسان به نقاشیهای انتزاعی میماند. هم زیباست و هم به دلیل طرد اندیشههای سادهانگارانه تا همین اواخر طرفداران زیادی نداشته است؛ زیرا نیازمند برچشم زدن عینکی است که نه تنها دوگانهی ذهن-بدن را سادهانگارانه میانگارد، بلکه دوگانهی ارگانیسم- محیط را نیز نقد میکند. امروزه، به هنگام نقد این دوگانهها از فیلسوفانی مانند دیویی، مرلوپونتی و هایدیگر زیاد میشنویم و البته گاه به مارکس اشاراتی میشود. اما نگاه مارکس در این زمینه بیهمتاست زیرا بهخلاف سایر فیلسوفان، قبل از طرح نظریهی داروین چنین نگاهی به سرشت انسان را معرفی کرده است.
هادی صمدی
@evophilosophy
journals.plos.org
Longitudinal single-subject neuroimaging study reveals effects of daily environmental, physiological, and lifestyle factors on…
Functional brain activity is often measured during a single scanning session which neglects behavioral, physiological and lifestyle effects on brain activity. This study presents functional neuroimaging data from 30 neuroimaging session across 15 weeks from…
دانشکده فناوریهای نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با افتخار برگزار مینماید:
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۹ الی ۱۴ | پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی
▫️رویداد بصورت حضوری و آنلاین برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🔸شرکت در این رویداد با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای عموم آزاد و رایگان است.
ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر از طریق : www.iranac.org
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۹ الی ۱۴ | پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی
▫️رویداد بصورت حضوری و آنلاین برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🔸شرکت در این رویداد با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای عموم آزاد و رایگان است.
ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر از طریق : www.iranac.org
Forwarded from Neuropsychiatry and Clinical Neuroscience
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
بازنگری در مقبولیت تجرد بین نسل جوان
طی چندمیلیونسال گونهی انسان برای برقراری روابط نزدیک با دیگران سازگاری یافته است. انسان اجتماعیترین گونه در طبیعت است و مطابق فهم عرفی و علمی، مقوم این اجتماعیبودن گرایش به برقراری روابط صمیمی با دیگران، بهویژه، و البته نه منحصراً، با جنس مخالف است.
عنوان مقالهای که اخیراً منتشرشده گویای تغییراتی شگرف در عادات رفتاری آدمیست: «نوجوانان امروزی از مجرد بودن رضایت بیشتری دارند». از منظر تکاملی اینکه وارد جهانی شدهایم که عموم افراد نسل جدید مجرد هستند و از تجرد خود راضی، عجیب است. (در این ادبیات مجرد کسی است که روابط صمیمی و نزدیک با دیگری ندارد؛ و نه اینکه ازدواج نکرده باشد.)
در چکیدهی مقاله میخوانیم که در جوامع غربی، طی زمان بهطور فزایندهای تجرد عادی شده است. اما اینکه آیا مجردها امروزه رضایت بیشتری دارند یا خیر، دقیقاً مشخص نبوده و پژوهش کنونی در جهت پاسخ به آن طراحی شده است. در این مطالعه دادههای حدود سههزار شرکتکنندهی آلمانی مجرد را از گروههای مختلف سنی تجزیه و تحلیل کردند و رضایت از تجرد را سنجیدند. نتایج نشان داد که نوجوانان مجرد متولد سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳، در مقایسه با همتایان خود در دهسال قبل اولاً اغلب مجرد بودند و ثانیاً از تجرد خود رضایت بیشتری داشتند. چنین پژوهشهایی نشان میدهند از این به بعد در مطالعاتِ مربوط به رضایتِ مجردها از زندگی باید نقش عوامل اجتماعی و زمانه را در نظر گرفت و احتمالاً بسیاری از یافتههای قبلی را نمیتوان در تبیین رفتار و گرایشهای رفتاری جوانان نسلهای بعدی به کار گرفت.
اینکه هر روزه پژوهشهای تجربی جدیدی منتشر میشود که نشان میدهد آمار ازدواج رو به کاهش و آمار طلاق رو به افزایش است ناخودآگاه حسی منفی در افراد نسلهای قبل شکل میدهد. اما وقتی افراد نسلهای قبلی میبینند که عموم افراد نسل زِد، خودمختاری و استقلال را بر صمیمیت ترجیح میدهند، بیش از آنکه حس منفی یا مثبتی در ایشان ایجاد کند، برایشان تعجب و پرسش میآفریند.
از دو منظر متفاوت میتوان به این تغییرات نگریست.
منظر نخست. رواقیون معتقد بودند که باید قوانین طبیعت را شناخت و هماهنگ با آنها زیست. اگر این تغییر در گرایش رفتاری نسل زِد را با سنجهی قوانین زیستشناسی حاکم بر سایر جانوران بسنجیم گرایشِ مشاهدهشده تخطی از قوانین طبیعت است، هرچند با رضایت همراه باشد. (اگر از تمثیلی بهره گیریم، بهمانند اعتیادی همراه با رضایت است.) از منظر زیستی، حالت طبیعی، حالت برقراری روابط صمیمی در گونهی انسان است زیرا پیشنیاز برقراری روابط جنسی و انتقال ژنها به نسل بعد است. به عبارتی با ورود به جهان مجازی، طی چندسال از مسیری چندمیلیون ساله «منحرف» شدهایم.
منظر دوم. از منظر دوم انحرافی در کار نیست. یگانه مسیر طبیعی تکامل برای انتقال ژنها به نسل بعدی، تطبیقدادن خود با شرایط است. اگر قرار است ژنها به نسل بعدی منتقل شوند انسان ابتدا باید خود را با شرایط بهشدت در حال تغییر تطبیق دهد. نسل زد نیز مشغول تطبیقدادن خود با شرایط جدید است. مگر نه اینکه وقتی بخش بزرگی از انسانهای نسلهای قبلی، خود را برای زندگی در قفسهایی به نام آپارتمان تطبیق دادند، از مسیر میلیونها سالهی عادات رفتاری منحرف شدند؟ همچنین وقتی نیاکان ما، ۱۲هزارسال پیش، زندگی آزاد در طبیعت را بابت کاری شبانهروز بر روی زمینهای کشاورزی ترک کردند نیز از عادات رفتاری نیاکان خود منحرف شدند. اگر آن موارد را انحراف نمینامیم تغییرات کنونی را به جای «انحراف»، «انطباق» بنامیم. نسل جدید مشغول تغییر در شیوههای زیست خود برای ورود به جهان مِتاورساند.
کدام منظر؟
اینکه کدام تفسیر را میپذیریم خود تا حد زیادی به شرایط سنی ما بستگی دارد. به احتمال زیادتر جوانترها منظر دوم را ترجیح میدهند و مسنترها منظر اول را. شخصاً منظر دوم را مستدلتر مییابم اما بااینحال، با توجه به تجربههای زیسته با منظر اول همدلترم. و از آنجا که عموماً استدلالها در خدمت هیجانها هستند در توجیه این همدلی بهترین استدلال تمثیلی که میتوانم عرضه کنم آن است که شدت تغییرات کنونی به یک پاندمی ویروسی شبیه است و واگذارکردن شرایط به آنچه رخ میدهد به احتمال بیشتر به بهزیستی انسان نمیانجامد. کما اینکه معتقد نیستم بهرغم پیشرفتهای تکنولوژیک در دهههای اخیر، بهزیستی انسان بیشتر شده است. انسان بیش از آنکه تصور داریم تابع جغرافیا است و با گرمایش زمین، مادرِطبیعت تبدارتر از آن است که شرایط روشنی را پیشِ روی شکوفایی انسان نهد.
تبداری زمین بیش از هرچیز ناشی از استثمار بیرویهی انسان است. چهبسا تجرد نسلجدید فرصتی برای بازپروری مادر در اختیارش نهد. و شاید همزمان، چنین تمایل ریاضتمانندی خود یک سازگاری طبیعی در سطح گونه باشد بابت حفظ گونهی انسانی.
هادی صمدی
@evophilosophy
طی چندمیلیونسال گونهی انسان برای برقراری روابط نزدیک با دیگران سازگاری یافته است. انسان اجتماعیترین گونه در طبیعت است و مطابق فهم عرفی و علمی، مقوم این اجتماعیبودن گرایش به برقراری روابط صمیمی با دیگران، بهویژه، و البته نه منحصراً، با جنس مخالف است.
عنوان مقالهای که اخیراً منتشرشده گویای تغییراتی شگرف در عادات رفتاری آدمیست: «نوجوانان امروزی از مجرد بودن رضایت بیشتری دارند». از منظر تکاملی اینکه وارد جهانی شدهایم که عموم افراد نسل جدید مجرد هستند و از تجرد خود راضی، عجیب است. (در این ادبیات مجرد کسی است که روابط صمیمی و نزدیک با دیگری ندارد؛ و نه اینکه ازدواج نکرده باشد.)
در چکیدهی مقاله میخوانیم که در جوامع غربی، طی زمان بهطور فزایندهای تجرد عادی شده است. اما اینکه آیا مجردها امروزه رضایت بیشتری دارند یا خیر، دقیقاً مشخص نبوده و پژوهش کنونی در جهت پاسخ به آن طراحی شده است. در این مطالعه دادههای حدود سههزار شرکتکنندهی آلمانی مجرد را از گروههای مختلف سنی تجزیه و تحلیل کردند و رضایت از تجرد را سنجیدند. نتایج نشان داد که نوجوانان مجرد متولد سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳، در مقایسه با همتایان خود در دهسال قبل اولاً اغلب مجرد بودند و ثانیاً از تجرد خود رضایت بیشتری داشتند. چنین پژوهشهایی نشان میدهند از این به بعد در مطالعاتِ مربوط به رضایتِ مجردها از زندگی باید نقش عوامل اجتماعی و زمانه را در نظر گرفت و احتمالاً بسیاری از یافتههای قبلی را نمیتوان در تبیین رفتار و گرایشهای رفتاری جوانان نسلهای بعدی به کار گرفت.
اینکه هر روزه پژوهشهای تجربی جدیدی منتشر میشود که نشان میدهد آمار ازدواج رو به کاهش و آمار طلاق رو به افزایش است ناخودآگاه حسی منفی در افراد نسلهای قبل شکل میدهد. اما وقتی افراد نسلهای قبلی میبینند که عموم افراد نسل زِد، خودمختاری و استقلال را بر صمیمیت ترجیح میدهند، بیش از آنکه حس منفی یا مثبتی در ایشان ایجاد کند، برایشان تعجب و پرسش میآفریند.
از دو منظر متفاوت میتوان به این تغییرات نگریست.
منظر نخست. رواقیون معتقد بودند که باید قوانین طبیعت را شناخت و هماهنگ با آنها زیست. اگر این تغییر در گرایش رفتاری نسل زِد را با سنجهی قوانین زیستشناسی حاکم بر سایر جانوران بسنجیم گرایشِ مشاهدهشده تخطی از قوانین طبیعت است، هرچند با رضایت همراه باشد. (اگر از تمثیلی بهره گیریم، بهمانند اعتیادی همراه با رضایت است.) از منظر زیستی، حالت طبیعی، حالت برقراری روابط صمیمی در گونهی انسان است زیرا پیشنیاز برقراری روابط جنسی و انتقال ژنها به نسل بعد است. به عبارتی با ورود به جهان مجازی، طی چندسال از مسیری چندمیلیون ساله «منحرف» شدهایم.
منظر دوم. از منظر دوم انحرافی در کار نیست. یگانه مسیر طبیعی تکامل برای انتقال ژنها به نسل بعدی، تطبیقدادن خود با شرایط است. اگر قرار است ژنها به نسل بعدی منتقل شوند انسان ابتدا باید خود را با شرایط بهشدت در حال تغییر تطبیق دهد. نسل زد نیز مشغول تطبیقدادن خود با شرایط جدید است. مگر نه اینکه وقتی بخش بزرگی از انسانهای نسلهای قبلی، خود را برای زندگی در قفسهایی به نام آپارتمان تطبیق دادند، از مسیر میلیونها سالهی عادات رفتاری منحرف شدند؟ همچنین وقتی نیاکان ما، ۱۲هزارسال پیش، زندگی آزاد در طبیعت را بابت کاری شبانهروز بر روی زمینهای کشاورزی ترک کردند نیز از عادات رفتاری نیاکان خود منحرف شدند. اگر آن موارد را انحراف نمینامیم تغییرات کنونی را به جای «انحراف»، «انطباق» بنامیم. نسل جدید مشغول تغییر در شیوههای زیست خود برای ورود به جهان مِتاورساند.
کدام منظر؟
اینکه کدام تفسیر را میپذیریم خود تا حد زیادی به شرایط سنی ما بستگی دارد. به احتمال زیادتر جوانترها منظر دوم را ترجیح میدهند و مسنترها منظر اول را. شخصاً منظر دوم را مستدلتر مییابم اما بااینحال، با توجه به تجربههای زیسته با منظر اول همدلترم. و از آنجا که عموماً استدلالها در خدمت هیجانها هستند در توجیه این همدلی بهترین استدلال تمثیلی که میتوانم عرضه کنم آن است که شدت تغییرات کنونی به یک پاندمی ویروسی شبیه است و واگذارکردن شرایط به آنچه رخ میدهد به احتمال بیشتر به بهزیستی انسان نمیانجامد. کما اینکه معتقد نیستم بهرغم پیشرفتهای تکنولوژیک در دهههای اخیر، بهزیستی انسان بیشتر شده است. انسان بیش از آنکه تصور داریم تابع جغرافیا است و با گرمایش زمین، مادرِطبیعت تبدارتر از آن است که شرایط روشنی را پیشِ روی شکوفایی انسان نهد.
تبداری زمین بیش از هرچیز ناشی از استثمار بیرویهی انسان است. چهبسا تجرد نسلجدید فرصتی برای بازپروری مادر در اختیارش نهد. و شاید همزمان، چنین تمایل ریاضتمانندی خود یک سازگاری طبیعی در سطح گونه باشد بابت حفظ گونهی انسانی.
هادی صمدی
@evophilosophy
SAGE Journals
Today’s Adolescents Are More Satisfied With Being Single: Findings From a German Cohort-Sequential Study Among 14- to 40-Year-Olds
In Western societies, singlehood has become increasingly normative over historical time. But whether singles are more satisfied nowadays remains unclear. In thi...
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکدهی علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
با همکاری دانشگاه تهران، ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی و انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران دورهی پنجم مدرسهی پردازش دادههای علوم اعصاب را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
۱۵ آبان لغایت ۱۵ بهمن ۱۴۰۳
به صورت مجازی
اطلاعات بیشتر : https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/nda1403.pdf
ثبت نام : https://B2n.ir/e39739
با همکاری دانشگاه تهران، ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی و انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران دورهی پنجم مدرسهی پردازش دادههای علوم اعصاب را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
۱۵ آبان لغایت ۱۵ بهمن ۱۴۰۳
به صورت مجازی
اطلاعات بیشتر : https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/nda1403.pdf
ثبت نام : https://B2n.ir/e39739
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکدهی علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه دوروزهی عملی نوروفیدبک - تحریک الکتریکی فراجمجمهای (tDCS) - نقشه مغزی (QEEG) را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
پنجشنبه و جمعه ۱ و ۲ آذر ۱۴۰۳
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه دوروزهی عملی نوروفیدبک - تحریک الکتریکی فراجمجمهای (tDCS) - نقشه مغزی (QEEG) را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
پنجشنبه و جمعه ۱ و ۲ آذر ۱۴۰۳
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.