tgoop.com/cognitive_science_iran/2649
Last Update:
🪝یکی از معضلات فنی-فلسفی در برابر #هوش_مصنوعی، #مسئله_چارچوب (frame problem) بوده است. البته این اصطلاح امروزه بصورتی مبهم درآمده؛ گاه به شکل مسئله مرتبط بودن رفتارها با موقعیتها فهمیده میشود که در واقع مسئله مطرحشده از سوی هیوبرت دریفوس است و قبلاً بدان پرداختهایم. گاه نیز آن را بصورتی توضیح میدهند که ظاهر غیرمعقول محاسباتی برای فرآیندهای جامع تفکر را نشان دهد.
🪝شاید خوانش عمومیتر با اشتباه کمتر از مسئله چارچوب، اینچنین باشد: تعیین شرایطی که تحت آن شرایط، یک باور باید پس از به انجامرساندن یک فعل خاص، به روزرسانی شود. این مسئله در صورتبندی اوّلیهاش بیشتر فنی و محدود بود و در زمینهای از وظایف خاص به وجود آمد؛ مثل استدلال درباره رفتار در «محاسبه موقعیت» (Situation Calculus). «محاسبه موقعیت» در واقع یک سیستم صوری بر مبنای منطق مرتبه اوّل است جهت #بازنمایی و استدلال درباره رفتار، زمان، و تغییرات.
🪝مفهوم اساسی این سیستم، مفهوم سیال (fluent) است؛ یعنی ویژگیای که میتواند مقدار آن در طول زمان تغییر کند. مثل دمای یک اتاق یا موقعیت مکانی یک شیء متحرّک. سیالهای گزارهای میتوانند بازنمایی کنند که آیا یک شیء در سمت چپ شیء دیگر قرار دارد یا نه، آیا چراغ اتاق روشن است یا نه، ... . جهان در هر نقطهای از زمان میتواند بطور کامل توسط دستهای از فرمولها که ارزش تمام سیالها در آن زمان خاص را بیان میدارد، توصیف یا بازنمایی شود.
رفتارهای روبات نیز بدینصورت، بازنویسی میشوند؛ هر فعلی دارای دستهای از پیششرطها و تأثیرات است که هر دو در قالب سیالها تعریف میگردند. اگر پیششرطهای یک فعل در یک حالت خاص برآورده شوند، آن فعل هم میتواند انجام پذیرد و برآوردهسازی تأثیرات خودش را در حالت جدید به دنبال خواهد داشت.
🪝جهت ممانعت از مدلهای عجیب و غریب که در آنها، یک رفتار دارای تأثیراتی نامربوط به خودش باشد، نیازمند تشخیص دقیق ناتأثیرها (Non-Effects) از طریق چیزی هستیم که قواعد چارچوب (Frame-Axioms) نامیده میشود. با آنکه گونههای مختصری از قواعد چارچوب طراحی شده، اما پیچیدگی محاسباتی استدلال با آنها به صورت یک چالش باقی مانده است. راهحلهای متنوع دیگری نیز پیشنهاد شده است ... اما قابل توجه است که هیچکدام از این راهحلها تاکنون حتی به کارآمدی رویکردی که بچههای کوچک درباره رفتارها استدلال میکنند، نزدیک نشدهاند.
🪝اینطور پیشنهاد شده که انسانها بدنبال استدلال برای ناتأثیرهای یک رفتار نمیروند، زیرا این را فرض میگیرند که یک فعل، تأثیر بر هیچچیز ندارد مگر آنکه شواهدی بر خلافش وجود داشته باشد. [یعنی اصل اوّلی بر عدم تأثیر است، مگر آنکه خلافش ثابت شود.] هرچند در اینجا هم معضل واقعی که فیلسوفانی مانند فودور بر آن متمرکز شدهاند، این خواهد بود: چطور میتوانیم بگوییم یک بخش از اطلاعات، تشکیلدهنده «شواهد بر خلاف» است؟
🪝حداقل دو مسئله مجزا در اینجا وجود دارد: اوّل آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم یک بخش از اطلاعات، بنحو بالقوه با برخی باورهای ما مرتبط است. این همان مسئله ارتباط است. دوم آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم آیا این اطلاعات، باور را مخدوش میسازد؟
هر دوی اینها، مسائلی مهندسی برای هوش مصنوعی کلاسیک (GOFAI) هستند و معضلات عام فلسفی. از جنبه مهندسی، خیلی دشوار نیست که یک سیستم نمادین بسازیم به یک حکم معقول برسد که: باورهای با پسزمینه درست، شناسایی شدند. مشکل مهم عملی اینست که بسرعت، اطلاعات مرتبط را به صفر برسانیم. بسیاری این اعتقاد را دارند که خیلی بعید است هیچ سیستم دستکاری نماد بتواند بر این مشکل فائق شود.
See: Konstantine & Bringsjord, 2014, in: The Cambridge Handbook of AI, pp.68-69.
@PhilMind
BY علوم شناختی
Share with your friend now:
tgoop.com/cognitive_science_iran/2649