tgoop.com/bashgahandishe/12998
Last Update:
«اهرم داشتن یا نداشتن: مسئله این نیست، وسوسه این است»
رضا نصری
در فضای سیاسی ایران، این تصور وجود دارد که چون کشور بخشی از اهرمهای خود را از دست داده، دیگر امکان مذاکره مؤثر فراهم نیست. اما این برداشت، هم از نظر واقعیت میدان و هم از نظر نظری، نادرست است. در دیپلماسی امروز، «اهرم داشتن یا نداشتن» به معنای کلاسیک آن، تنها یکی از متغیرهای صحنه است؛ در حالی که مذاکره فرایندی پیچیده از طراحی فضا، مدیریت ادراک و شکلدهی به روایت است.
در جهان کنونی روابط بینالملل، مذاکره عرصهای برای تولید معنا و بازتعریف منافع است. کشورها برای کسب مشروعیت، تنظیم توازن، ائتلافسازی و ایجاد سازوکارهای پایدار وارد گفتوگو میشوند، نه فقط برای گروکشی. در این چارچوب، طرفی که بتواند دستورکار را تعریف کند، مفاهیم کلیدی را بازتعریف کند و آیندهای قابلتصور برای همه طرفها ترسیم نماید، در واقع بیشترین قدرت تأثیرگذاری را در اختیار دارد— حتی اگر از نظر قدرت مادی در موقعیت پایینتری باشد.
نمونهای تاریخی که این منطق را بهخوبی نشان میدهد، عملکرد شارلموریس دو تالیران در کنگرۀ وین (۱۸۱۴–۱۸۱۵) است. فرانسه پس از شکست ناپلئون، کشوری تحقیرشده و منزوی بود: ارتش از هم پاشیده، اقتصاد ویران، و متحدان سابقش به دشمنان بدل شده بودند. در چنین شرایطی، تصور عمومی این بود که فرانسه دیگر هیچ «اهرم»ی برای تأثیرگذاری ندارد. اما تالیران نشان داد که «اهرم داشتن یا نداشتن» مفهومی صرفاً مادی نیست، بلکه به درک و مهارت در شکلدهی به نظم ذهنی و چارچوب معنایی مذاکره بازمیگردد.
او با نبوغ دیپلماتیک خود، موقعیت فرانسه را از حاشیه به مرکز تصمیمگیری اروپا بازگرداند. در گام نخست، با حمایت از کشورهای کوچکتر مانند اسپانیا، انحصار تصمیمسازی را از دست چهار قدرت پیروز—اتریش، بریتانیا، پروس و روسیه—خارج کرد و درهای کنگره را بر دیگران گشود. سپس در معاهدۀ پاریس (۱۸۱۴)، توانست مرزهای ۱۷۹۲ فرانسه را بدون پرداخت هیچ غرامتی حفظ کند؛ دستاوردی که حتی متحدان پیشین ناپلئون را شگفتزده کرد.
نبوغ تالیران در آن بود که روایت را تغییر داد: فرانسه دیگر «تهدید» نبود، بلکه «تعادلگر» نظم اروپایی معرفی شد. او با درک عمیق از شکافها و رقابتهای درونی میان قدرتهای پیروز—ترس اتریش از گسترش نفوذ روسیه و نگرانی بریتانیا از قدرتگیری پروس—در سوم ژانویۀ ۱۸۱۵ پیمان دفاعی سری با مترنیخ (اتریش) و کاسلری (بریتانیا) امضا کرد. این ائتلاف، فرانسه را از کشور شکستخورده به بازیگر ضروری ثبات قاره بدل کرد و عملاً مانع از تجزیۀ آن شد.
نتیجه آن بود که فرانسه، بهرغم شکست نظامی و انزوای سیاسی، نه تنها از مجازات سخت گریخت، بلکه در بازسازی نظم اروپایی نقش کلیدی یافت. این تجربه تاریخی نشان میدهد که در دیپلماسی مدرن نیز، «اهرم» به معنای رایج آن، تنها ابزار تعیینکننده نیست. قدرت واقعی در توانایی بازتعریف چارچوب مذاکره، خلق روایت جدید و مهندسی ائتلافها نهفته است. در واقع، تالیران ثابت کرد که هوش روایی و ابتکار دیپلماتیک میتواند ضعف مادی را به برتری استراتژیک بدل کند—درسی که برای هر کشوری که از «اهرم داشتن یا نداشتن» نگران است، همچنان زنده و قابل تأمل است.
به همین ترتیب، در جهان امروز که تحولات با شتابی بیسابقه در حال شکلگیریاند، بازیگرانی موفق خواهند بود که قدرت ایده و طرح داشته باشند. در دوران گذار کنونی، که نظم منطقهای پیشین در حال فرسایش است و نظم تازهای هنوز تثبیت نشده، اهمیت «قدرت روایت و طرح» بیش از هر زمان دیگری موضوعیت دارد. منطقه در وضعیت سیال و نامتعادلی قرار گرفته است که در آن هیچ چارچوب باثباتی مستقر نیست و همه بازیگران در جستوجوی مفهومی تازه برای امنیت، همکاری و نظماند.
در چنین بزنگاههایی، کشورهایی شنیده میشوند که بتوانند تصویری روشن و منسجم از آینده ارائه دهند—آیندهای که بر همکاری، ثبات و منافع مشترک استوار باشد. از این منظر، ایران میتواند در این مرحله گذار، نقشی فعال و الهامبخش ایفا کند. این نقش میتواند در چند حوزه مشخص نمود یابد: طراحی سازوکارهای امنیت جمعی در خلیج فارس، پیوند دادن انرژی و حملونقل منطقهای، ایجاد گفتوگوهای چندجانبه میان کشورهای اسلامی، و ترویج مفهوم «ثبات از طریق همکاری».
به بیان دیگر، بازیگرانی در این دوره تأثیرگذار میشوند که نه صرفاً اهرم، بلکه طرح و اراده دارند. اگر ایران بتواند به میز منطقهای اراده و رویکرد خود را بیاورد—یعنی تصویری روشن از آیندهای باثبات، همکاریمحور و متوازن ترسیم کند—نهتنها شنیده میشود، بلکه میتواند در شکلدهی به نظم جدید سهم تعیینکنندهای داشته باشد.
در غیر این صورت، غیبت ایران به معنای واگذاری میدان به دیگران برای تعریف آینده منطقه است.
BY باشگاه اندیشه
Share with your friend now:
tgoop.com/bashgahandishe/12998